![]() |
درین سرما گرسنه ،زخم خورده
دویم آسیمه سر بر برف چون باد |
در ره عشق نشد کس به یقین محرم راز
هر کسی بر حسب فکر گمانی دارد |
ای که در کوی خرابات مقامی داری
جم وقت خودی اردست بجامی داری ...................... فاتحه چو آمدی بر سر خسته بخوان |
کسی که لاله پرستد به روزگار بهار
به کار خویش بماند به روزگار خزان |
درویش مکن ناله ز شمشیر احبا
کاین طایفه از کشته ستانند غرامت |
باد صبحی به هوایت ز گلستان برخاست
که تو خوشتر ز گل و تازهتر از نسرینی |
تا کی کمر و کلاه و موزه
تا کی سفر و نشاط صحرا |
ادب و شرم تو را خسرو مه رویان کرد
آفرین بر تو که شایسته صد چندینی |
فاتحهای چو آمدی بر سر خستهای بخوان
لب بگشا که میدهد لعل لبت به مرده جان ناز چون یاقوت گردان خاصگان عشق را..... |
یار مردان خدا باش که در کشتی نوح
هست خاکی که به آبی نخرد طوفان را |
بامدادان كه تفاوت نكند ليل و نهار
خوش بود دامن صحرا و تماشاى بهار |
ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی
دل بی تو به جان آمد وقت است که بازآیی |
شربت وصل تو ماند نوبهار تازه را
ضربت هجر تو ماند ذوالفقار تیز را سنایی |
یک ره به دو باده دست کوته کن
این عقل دراز قد احمق را |
احرام چه بندیم چو آن قبله نه این جاست
در سعی چه کوشیم چو از مروه صفا رفت |
ترسم که صرفهای نبرد روز بازخواست
نان حلال شیخ ز آب حرام ما |
آن ترک پری چهره که دوش از بر ما رفت
آیا چه خطا دید که از راه خطا رفت |
تا زمانی بی زمانه جام می بر کف نهیم
بشکنیم اندر زمانه گردش ایام را |
بنفشه دوش به گل گفت و خوش نشانی داد
که تاب من به جهان طره فلانی داد |
با می و ماه و خرابات بهار
خام خامست صلاح ای پسرا |
اگر روم ز پی اش فتنهها برانگیزد
ور از طلب بنشینم به کینه برخیزد |
دین زردشتی و آیین قلندر چند چند
توشه باید ساختن مر راه جان آویز را |
از گل پارسیم غنچه عیشی نشکفت
حبذا دجله بغداد و می ریحانی |
ای نسیم سحری خاک در یار بیار
که کند حافظ از او دیده دل نورانی |
یوسف نبود هرگز چون او به نیکویی
چون سامری هزارش چاکر گه فریب |
ناز چون یاقوت گردان خاصگان عشق را
در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست... از چشم خود بپرس که ما را که میکشد |
به پات رشته فکندست روزگار و هنوز
نه آگهی تو که این رشتهٔ گرفتاریست |
تا نهفته مشک باشد مر ترا در زیر سیم
دستهای عاشقان یکباره زیر سنگ تست |
تا نیست نگری ره هستت ندهند وین مرتبه با همت پستت ندهند |
از چشم خود بپرس که ما را که میکشد
جانا گناه طالع و جرم ستاره نیست تا هلاک عاشقان از طرهٔ شبرنگ تست.... |
دریغم آنکه به فصل بهار و لاله و گل
به یاد روی تو درد و دریغ باید خورد |
دریغم آنکه به فصل بهار و لاله و گل
به یاد روی تو درد و دریغ باید خورد |
در نمیگیرد نیاز و ناز ما با حسن دوست
خرم آن کز نازنینان بخت برخوردار داشت |
تا به گیسوی تو دست ناسزایان کم رسد
هر دلی از حلقهای در ذکر یارب یارب است |
تا هلاک عاشقان از طرهٔ شبرنگ تست
خرم آن کز نازنینان بخت برخوردار داشت گر مرید راه عشقی فکر بدنامی مکن |
تو از پی گوری دوان چو بهرام
آگه نه که گور از پیت دوانست |
تا درخت دوستی کی بردهد حالیا رفتیم و تخمی کاشتیم |
می خواه و گل افشان کن از دهر چه میجویی
این گفت سحرگه گل بلبل تو چه میگویی |
مراد از زنده ماندن امتداد خورد و خوابم نیست
کمال همنشینی با گل و ساز و شرابم نیست |
تا شدم حلقه به گوش در میخانۀ عشق
هردم آید غمی از نو به مبارک بادم |
اکنون ساعت 06:49 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)