![]() |
من به هر جمعیتی نالان شدم
جفت بدحالان و خوشحالان شدم |
مسند به گلستان بر تا شاهد و ساقی را
لب گیری و رخ بوسی می نوشی و گل بویی |
ای نوبهار عاشقان داری خبر از یار ما
ای از تو آبستن چمن و ای از تو خندان باغها |
گر مريد راه عشقی، فکر بدنامی مکن
شيخ صنعان، خرقه رهن خانه خمار داشت ای جویبار راستی از جوی یار ماستی.... |
یک پاره اخضر میشود یک پاره عبهر میشود
یک پاره گوهر میشود یک پاره لعل و کهربا |
آدمی در عالم خاکی نمیآید به دست
عالمی دیگر بباید ساخت و از نو آدمی |
يار اگر ننشست با ما نيست جای اعتراض
پادشاهی کامران بود، از گدايی عار داشت |
تا نشد رسوای عالم کس نشد استاد عشق نیم رسواعاشق اندر فن خود استاد نیست |
تنت را دید گل گویی که در باغ
چو مستان جامه را بدرید بر تن |
تا که خرابم نکند کی دهد آن گنج به من
تا که به سیلم ندهد کی کشدم بحر عطا |
بهار آمد بهار آمد سلام آورد مستان را
از آن پیغامبر خوبان پیام آورد مستان را |
از جان طمع بریدن آسان بود ولیکن
از دوستان جانی مشکل توان بریدن |
نغز گفت آن بت ترسابچه باده پرست
شادی روی کسی خور که صفایی دارد |
در سرای مغان رفته بود و آب زده
نشسته پیر و صلایی به شیخ و شاب زده |
همکاسه ملک باشد مهمان خدایی را
باده ز فلک آید مردان ثوابی را |
آتش مهر تو را حافظ عجب در سر گرفت
آتش دل کی به آب دیده بنشانم چو شمع |
گل بخندید که از راست نرنجیم ولی
هیچ عاشق سخن سخت به معشوق نگفت |
عالم از ناله عشاق مبادا خالی
که خوش آهنگ و فرح بخش هوایی دارد |
گر زخم خوری بر رو رو زخم دگر میجو
رستم چه کند در صف دسته گل و نسرین را |
در همه دیر مغان نیست چو من شیدایی
خرقه جایی گرو باده و دفتر جایی |
ساقیا سایه ابر است و بهار و لب جوی
من نگویم چه کن ار اهل دلی خود تو بگوی |
میخواره و سرگشته و رندیم و نظرباز
وان کس که چو ما نیست در این شهر کدام است |
تا دامن کفن نکشم زیر پای خاک باور مکن که دست زدامان بدارمت |
تنگ چشمی ز تنگ چشمی دور
همه سروی زخاک او از نور |
راز نهان دار و خموش ور خموشی تلخ بود
آنچه جگر سوز بود باز جگرسازه شود |
دیدم سحر آن شاه را بر شاهراه هل اتی
در خواب غفلت بی خبر زو بوالعلی و بوالعلا |
اگر چه باده فرح بخش و باد گلبیز است
به بانگ چنگ مخور می که محتسب تیز است |
تا کی در انتظار گذاری بزاریم؟
باز آی بعد از اینهمه چشم انتظاریم |
مجوی عیش خوش از دور باژگون سپهر
که صاف این سر خم جمله دردی آمیز است |
تویی آن گوهر پاکیزه که در عالم قدس ذکر خیر تو بود حاصل تسبیح فلک |
کسی که حسن و خط دوست در نظر دارد
محقق است که او حاصل بصر دارد |
دگر درمان دردش دیر شد دل
چه زود از سیر عالم سیر شد دل |
رسم بد عهدی ایام چو دید ابر بهار
گریه اش بر سمن و سنبل و نسرین آمد |
لعل سیراب به خون تشنه لب یار من است
وز پی دیدن او دادن جان کار من است |
تا شد سحاب جودش با ظل و با مطر
آمد نبات مدحش در نشو و در نما |
غرور حسنت اجازت مگر نداد ای گل
که پرسشی نکنی عندلیب شیدا را |
ای که از کوچه معشوقه ما می گذری
بر حذر باش که سر میشکند دیوارش |
تنت را دید گل گویی که در باغ
چو مستان جامه را بدرید بر تن |
شد دیده تیره و نخورم غم ز بهر آنک
روزم همه شب است و صباحم همه مسا |
اگر چه باده فرح بخش و باد گلبیز است
به بانگ چنگ مخور می که محتسب تیز است |
اکنون ساعت 10:39 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)