![]() |
تا شد سحاب جودش با ظل و با مطر
آمد نبات مدحش در نشو و در نما |
فربه شده است مکرمت و ایمن از گزند
تا در بهار دولت او میکند چرا |
آن کشیدم ز تو ای آتش هجران که چو شمع
جز فنای خودم از دست تو تدبیر نبود |
در صد مصاف و معرکه گر کند گشتهام
روزی به یک صقال به جای آید این مضا |
ای عاشقان روی تو از ذره بیشتر
من کی رسم به وصل تو کز ذره کمترم |
معلوم شد مرا که هنوز اندرین جهان
مانده است یک کریم که دارد مرا وفا |
ای مگس حضرت سیمرغ نه جولانگه توست
عرض خود میبری و زحمت ما میداری |
بازآ که چشم بد ز رخت دفع میکند
ای تازه گل که دامن از این خار میکشی |
از ان شادمان شد گو پیلتن
بزرگان لشکر شدند انجمن |
باید با ن میگفتی دوست عزیز!!
نالان شود به زاری، چون دست نازکش در چشم گرد او زند انگشت گردنا |
نشسته بودم کامد خیال او ناگاه
چو ماه، روی و چو گل، عارض و چو سیم، ذقن |
ای باد اگر به گلشن احباب بگذری
زنهار عرضه ده بر جانان پیام ما |
اسرار ازل را نه تو دانی و نه من
وین حرف و معما نه تو خوانی و نه من |
نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد
عالم پیر دگرباره جوان خواهد شد |
در کوی نیکنامی مارا گذر ندادند
گر تو نمی پسندی تغییر کن قضا را |
از بازگشت شاه در این طرفه منزل است
آهنگ خصم او به سراپرده عدم |
مکدر است دل آتش به خرقه خواهم زد
بیا ببین که کرا می کند تماشایی |
یار بیگانه مشو تا نبری از خویشم
غم اغیار مخور تا نکنی ناشادم |
مارا بر آستان تو بس حق خدمت است
ای خواجه باز بین به ترحم غلام را |
آن شب قدری که گویند اهل خلوت امشب است
یا رب این تأثیر دولت در کدامین کوکب است |
تا کی به تمنای وصال تو یگانه
اشکم شود سیل و از مژه روانه |
هزار سلطنت دلبری بدان نرسد
که در دلی به هنر خویش را بگنجانی |
یارب به که شاید گفت این نکته که در عالم
رخساره به کس ننمود آن شاهد هرجایی |
یک حرف صوفیانه بگویم اجازت است
ای نور دیده صلح به از جنگ و داوری |
یکی خانه ی گوهر امد پدید
که چرخ فلک داشت ان را کلید |
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
واندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند |
در گنج بگشاد و چندی درم
که بودی ز هرمز برو بر رقم |
ما حقیقت ها را زیر پا له کردیم
و چقدر حظ بردیم که زرنگی کردیم |
مدتی گشت ناپدید از ما
سر چو سیمرغ در کشید از ما |
الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها
که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها |
الهی تکیه بر لطف تو کردم که جز لطفت ندارم تکیه گاهی
|
یار مردان خدا باش که در کشتی نوح
هست خاکی که به آبی نخرد طوفان را |
آیین تقوا ما نیز دانیم
لیکن چه چاره با بخت گمراه |
هواخواه توام جانا و میدانم که میدانی
که هم نادیده میبینی و هم ننوشته میخوانی |
گل در بر و می در کف و معشوق به کام است
سلطان جهانم به چنین روز غلام است |
یارب به که شاید گفت این نکته که در عالم
رخساره به کس ننمود آن شاهد هرجایی |
یا رب این شمع دل افروز ز کاشانه کیست
جان ما سوخت بپرسید که جانانه کیست |
ساقی چمن و گل را بی روی تو رنگی نیست
شمشاد خرامان کن تا باغ بیارایی |
تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد
وجود نازکت آزرده گزند مباد |
دیر است که دلدار پیامی نفرستاد
ننوشت سلامی و کلامی نفرستاد |
اکنون ساعت 06:51 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)