![]() |
اگر بر جای من غیری گزیند دوست حاکم اوست
حرامم باد اگر من جان به جای دوست بگزینم |
مخمور جام عشقم ساقی بده شرابی
پر کن قدح که بی می مجلس ندارد آبی |
حرفم با خدای عزو جل:
یا رب خردم در خور اسباب تو نیست وندیشه ی من به جز مناجات تو نیست من ذات تو را به واجبی کی دانم داننده ی ذات تو به جز ذات تو نیست |
تویی که بر سر خوبان کشوری چون تاج
سزد اگر همه دلبران دهندت باج |
جهانی کاندرو هر دل که یابی،پادشا یابی
جهانی کاندرو هر جان که بینی ،شادمان بینی |
یکی تازیانه بدین رزمگاه
ز من گم شدست از پی تاج شاه |
هر آن که جانب اهل خدا نگه دارد
خداش در همه حال از بلا نگه دارد |
در دیر مغان آمد یارم قدحی در دست
مست از می و میخواران از نرگس مستش مست |
ترسم این قوم که بر دردکشان میخندند
در سر کار خرابات کنند ایمان را |
اجل امد شد جلاد جانم
اجل مهلت بده هنوز جوانم ندانستم اجل اندر کمین است که زندگی اخرم زیر زمین است. |
تا کی به تمنای وصال تو یگانه
اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه |
همی جوی ز افراسیاب آگهی
مگر زو شود روی گیتی تهی |
یاد باد آن که سر کوی توام منزل بود
دیده را روشنی از خاک درت حاصل بود |
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
وان دران نیمه شب اب حیاتم دادند |
ده روزه مهر گردون افسانه است و افسون
نیکی به جای یاران،فرصت شمار یارا |
آن کس که به دست جام دارد
سلطانی جم مدام دارد |
دمادم برون رفت لشکر ز شهر
وزان شهر نایافته هیچ بهر |
روشنی طلعت تو ماه ندارد
پیش تو گل رونق گیاه ندارد |
در سنبلش اویختم از روی نیاز
گفتم من سودا زده را کاربساز گفتا که لبم بگیر وزلفم بگذار درعیش خوش اویز نه درعمر دراز |
زاهد خلوت نشین دوش به میخانه شد
از سر پیمان برفت با سر پیمانه شد |
در انتظار خوابم و صد افسوس |
دیر است که دلدار پیامی نفرستاد
ننوشت سلامی و کلامی نفرستاد |
ديوم اما تو ز من ديوتري |
همای اوج سعادت به دام ما افتد
اگر تو را گذری بر مقام ما افتد |
دلم ز صومعه بگرفت و خرقه سالوس
کجاست دیر مغان و شراب ناب کجا |
از دست دیده ودل هر دو فریاد
که هرچه دیده بیند دل کند یاد |
دود آه سینهٔ نالان من
سوخت این افسردگان خام را |
اول به وفا می وصالم در داد
چون مست شدم جام جفا را سر داد |
دانست که خواهم شدنم مرغ دل از دست
وز آن خط چون سلسله دامی نفرستاد |
دل شکسته حافظ به خاک خواهد برد |
در رفتن جان از بدن گویند هر نوعی سخت
من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم می رود |
در حریم عشق نتوان زد دم از گفت و شنید
زان که آنجا جمله اعضا چشم باید بود و گوش |
شربت نوش آفرید از مگس نحل
نخل تناور کند ز دانه خرما |
ای صبا گر بگذری بر ساحل رود ارس
بوسه زن بر خاک آن وادی و مشکین کن نفس |
سر نتوانم که برآرم چو چنگ
ور چو دفم پوست بدرد قفا |
ای شاه شیرگیر چه کم گردد ار شود
در سایه تو ملک فراغت میسرم |
ما نتوانیم حق حمد تو گفتن
با همه کروبیان عالم بالا |
ای روی ماه منظر تو نوبهار حسن
خال و خط تو مرکز حسن و مدار حسن |
نه ملک پادشا را در چشم خوبرویان
وقعیست ای برادر نه زهد پارسا را |
ای که بر ماه از خط مشکین نقاب انداختی
لطف کردی سایهای بر آفتاب انداختی |
اکنون ساعت 04:21 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)