پی سی سیتی

پی سی سیتی (http://p30city.net/index.php)
-   شعر (http://p30city.net/forumdisplay.php?f=55)
-   -   وصف حال خودتان با زبان شعر (http://p30city.net/showthread.php?t=3983)

آريانا 12-28-2009 07:05 PM

رستم از این نفس و هوا زنده بلا مرده بلا

زنده و مرده وطنم نیست بجز فضل خدا



بر ده ویران نبود عشر زمین کوچ و قلان
مست و خرابم مطلب در سخنم نقد و خطا

تا که خرابم نکند کی دهد آن گنج به من

تا که به سیلم ندهد کی کشدم بحر عطا

مرد سخن را چه خبر از خمشی همچو شکر

خشک چه داند چه بود ترلللا ترلللا
مولانا

سادات 12-28-2009 07:17 PM

دیدی ای که غم عشق دگر بار چه کرد
چون بشد دلبر وبا یار وفادار چه کرد

amir ahmadi 12-28-2009 07:27 PM

چینیان گفتند ما نقاشتر
رومیان گفتند ما را کر و فر
گفت سلطان امتحان خواهم دراین
کز شماها کیست در دعوی گزین
چینیان و رومیان بحث امدند
رومیان از بحث در مکث امدند
چبنبان گفتند یک خانه به ما
خاصه بسپارید و یک ان شما
چینیان صد رنگ از شه خواستند
شه خزینه باز کرد ان را ستند
رومیان گفتند نی لون و نه رنگ
درخور اید کار را جز دفع سنگ
در فرو بستند و صیقل می زدند
همجو گردون ساده و صافی شدند
از دو صد رنگی به بیرنگی رهی است
رنگ چون ابر است و بیرنگی مهی است

amir ahmadi 12-28-2009 07:34 PM

چینیان چون از عمل فارغ شدند
از پی شادی دهلها می زدند
شه در امد دید انجا نقشها
می ربود ان عقل را وقت لقا
بعد از ان امد به سوی رومیان
پرده را برداشت رومی از میان
اهل صیقل رسته اند از بو و رنگ
هر دمی بینند خوبی بیدرنگ

آريانا 12-28-2009 07:45 PM

امير احمدي قصه تعريف ميكني ...:d؟؟؟؟
بچه جون وصف حالتو بگو ..ببينيم در چه حالي:d

amir ahmadi 12-28-2009 07:59 PM

حال من خوب است چون بندان او
این ندارد حد سوی اغاز او
اریانا سلام.خوب بودی خوب باشی خوب بمانی بمانی

آريانا 12-28-2009 08:20 PM

نقل قول:

نوشته اصلی توسط amir ahmadi (پست 102822)
حال من خوب است چون بندان او
این ندارد حد سوی اغاز او
اریانا سلام.خوب بودی خوب باشی خوب بمانی بمانی

سلام ممنون ...داداش توام خوب باشي...
............................................................ .................
چو مرا به سوی زندان بکشید تن ز بالا
ز مقربان حضرت بشدم غریب و تنها

به میان حبس ناگه قمری مرا قرین شد

که فکند در دماغم هوسش هزار سودا

همه کس خلاص جوید ز بلا و حبس من نی

چه روم چه روی آرم به برون و یار این جا

amir ahmadi 12-28-2009 09:19 PM

کودکی در پیش تابوت پدر
زار می نالید وبر می کوفت سر
کای پدر اخر کجایت می برند
تا تو را در زیر خاکی بفشرند
می برندت خانه تنگ و زحیر
نی در او قالی و نه در وی حصیر
نی چراغی در شب و نه روز نان
نی در او بوی طعام و نه نشان
چشم تو که بوسه گاه خلق بود
چون رود در خانه کور و کبود
احمدی گوید ببین ای اریا
گو چه شد احوال این یاران ما

SonBol 12-29-2009 12:02 AM

چقدر خسته ام از ماندن کنار خودم
و ایستاده ام اکنون کنار دارِ خودم


دویـدم و نـرسـیـدم بـه آن پیـشـیـنم
کنـار راه نشـستم بـه انتظار خودم


هوای رود شدن داشت قطره ام امـا
نـشد و قـرق شدم میان سیل خودم


خلاصه ساده بگویم پرستوها رفـتند
و مانده ام چه عبث میان تار خودم


مرا بـبخش که این شعرهای تکراری
فقط رواست بخوانم سر ِ مزار خودم

sheida.m 12-29-2009 04:06 PM

من در آیینه رخ خود دیدم
و به تو حق دادم
آه میبینم ، میبینم
تو به اندازه ی تنهایی من خوشبختی
من به اندازه ی زیبایی تو غمگینم
چه امید عبثی
من چه دارم که تو را درخور ؟ _ هیچ !
من چه دارم که سزاوار تو ؟ _ هیچ !

تو همه هستی من ، هستی من !
تو همه زندگی من هستی !
تو چه داری ؟ _ همه چیز !
تو چه کم داری ؟ _ هیچ

بی تو در میابم ،
چون چناران کهن
از درون تلخی واریزم را
کاهش جان من این شعر من است
آرزو میکردم ، که تو خواننده ی شعرم باشی ؟
_ راستی شعر مرا میخوانی ؟
نه دریغا ، هرگز ! باورم نیست که خواننده ی شعرم باشی !
_ کاشکی شعر مرا میخواندی !
بی تو من چیستم ؟ ابر اندوه
بی تو سر گردانتر ، از پژواکم ، در کوه
گردبادم در دشت ، برگ پاییزم در پنجه ی باد
بی تو، سرگردانتر، از نسیم سحرم !
از نسیم سحر سرگردان ، بی سر وسامان
بی تو اشکم، دردم ، آهم !
آشیان برده ز یاد ،
مرغ درمانده به شب گمراهم ، بی تو خاکستر سردم ، خاموش !
نتپد دیگر در سینه ی من ، دل با شوق !
نه مرا بر لب ، بانگ شادی !
نه خروش ،
بی تو دیو وحشت ، هر زمان میدردم ،
بی تو احساس من از زندگی بی بنیاد ،
واندر این دوره ی بیداد گریها هر دم
کاستن ، کاهیدن ، کاهش جان ،کم کم
چه کسی خواهد دید ؟
مردنم را بی تو ؟ بی تو مردم ، مردم !
گاه می اندیشم ،خبر مرگ مرا با تو چه کسی گوید ؟
آن زمان که خبر مرگ مرا ، از کسی میشنوی ،
روی تو را ، کاشکی میدیدم !
شانه بالا زدنت را ، بی قید ،
و تکان دادن دستت که ، مهم نیست زیاد ،
و تکان دادن سر را که ، عجیب !عاقبت مرد؟
افسوس ،
کاشکی میدیدم !
من به خود میگویم : چه کسی باور کرد ،
جنگل جان مرا ، آتش عشق تو خاکسترکرد؟


اکنون ساعت 07:03 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.

Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)