![]() |
تا کی به تمنای وصال تو یگانه
اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه |
هر دم از این باغ بری می رسد
تازه تر از تازه تری می رسد |
دارم از زلف سیاهش گله چندان که مپرس
که چنان زو شده ام بی سر و سامان که مپرس |
سحر ببوی گلستان دمی شدم در باغ
که تا چو بلبل بیدل کنم علاج دماغ |
غمت در نهانخانه دل نشیند
به نازی که لیلی به محمل نشیند |
در اندرون من خسته دل ندانم كيست
كه من خموشم و او در فغان و در غوغاست |
تو را در آینه دیدن جمال طلعت خویش
بیان کند که چه بودست ناشکیبا را بیا که وقت بهارست تا من و تو به هم به دیگران بگذاریم باغ و صحرا را |
آن روز بر دلم در معنی گشوده شد
کز ساکنان درگه پیر مغان شدم |
مرا دردي است اندر دل اگر گوين زبان سوزد
وگر پنهان كنم ترسم كه مغز استخوان سوزد |
دیشب به سیل اشک ره خواب می زدم
نقشی به یاد خط تو بر آب می زدم |
من بيخود و تو بيخود ما را كه برد خانه
صد بار تو را گفتم كم خور دو سه پيمانه |
هزار نکته باریکتر ز مو اینجاست
نه هر که سر بتراشد قلندری داند |
دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند
گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند |
دوستان عيب كنندم كه چرا دل به تو دادم
بايد اول به تو گفتن كه چنين خوب چرايي |
تکراری بود که؟!
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند وندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند |
ببخشيد
ديدمش خرم و خندان قدح باده بدست وندران اينه صد گونه تماشا مي كرد |
دوش رفتم به در میکده خواب آلوده
خرقه تر دامن و سجاده شراب آلوده |
هركه آمد عمارتي نو ساخت
رفت و منزل به ديگري پرداخت |
ترا آن به که روی خود ز مشتاقان بپوشانی
که شادی جهانگیری غم لشگر نمی ارزد |
سنبل جان حواست كجاست ت آخرشه
ديدم گل تازه چند دسته بر گنبدي از گياه رسته |
هواخواه توام جانا و می دانم که می دانی
که هم نادیده می بینی و هم ننوشته می خوانی |
يكي پهن كشتي بسان عروس
بياراسته همچو چشم خروس |
سلامت همه آفاق در سلامت تست
به هیچ عارضه شخص تو درمند مباد |
دردم از يارست و درمان نيز هم
دل فداي جان و جانان نيز هم |
ما ز یاران چشم یاری داشتیم
خود غلط بود آنچه می پنداشتیم |
مرا از تست هر دم تازه عشقی
ترا هر ساعتی حسنی دگر باد |
ما مرگ و شهادت از خدا خواسته ايم
وان را به سه چيز كم بها خواسته ايم عين القضات دوستان عزيزم اين بيت با بيت بعدي آن كه يك رباعي مي شود داستان بي نهايت ارزشمندي دارد خواستيد برايتان سر فرصت بگويم |
مزرع سبز فلک دیدم و داس مه نو
یادم از کشته خویش آمد و هنگام درو |
ميم بده
دوش با ياد عزيزان به خرابات شدم خم مي ديدم و خون در دل و پا در گل بود |
؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
|
وانگه تو محصلي فرستيش
تركي كه ازو بد تر نباشد |
دوش سودای رخش گفتم ز سر بیرون کنم
گفت کو زنجیر تا تدبیر این مجنون کنم |
من اين نامه شهرياران پيش
بگفتم به اين نغز گفتار خويش |
شراب و عیش نهان چیست کار بی بنیاد
زدیم بر صف رندان و هرچه باداباد |
در كار گلاب و گل حكم ازلي اين بود
كان شاهد بازاري وين پرده نشين باشد |
دوش با من گفت کاردانی تیزهوش
وز شما پنهان نشاید کرد سر می فروش |
شرح مجموعه گل مرغ سحر داند و بس
كه نه هر كو ورقي خواند معاني دانست |
تو را که حسن خداداده است و حجله بخت
چه حاجت است که مشاطه ات بیاراید |
دير بماندم در اين سراي كهن من
تا كهنم كرد صحبت دي و بهمن |
نی حریف هر که از یاری برید
پرده هایش پرده های ما درید |
اکنون ساعت 05:28 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)