![]() |
او را که دل از عشق مشوش باشد |
دیدیم ز یاران وفادار بسی را لیکن چو سگان تو ندیدیم کسی را قطع هوس و ترک هوی کن ، که درین راه چندان اثری نیست هوی و هوسی را |
از دیده عشاق برون کرده نگاهی |
ای مرغ سحر عشق ز پروانه بیاموز |
در خزان با سرو نسرینم بهاری تازه بود |
مرا صبر است تا این طبل پر باد |
دانی که چیست دولت دیدار یار دیدن |
نصیحت گوش کن جانا که از جان دوست تر دارند |
ای که در زنجیر زلفت جان چندین آشناست |
بیا بیا که دل و جان من فدای تو باد سری که بر تن من هست خاک پای تو باد دلم به مهر تو صد پاره باد و هر پاره هزار ذره و هر ذره در هوای تو باد |
در عشق تو گاه بت پرستم گویند |
دست طمع چو پیش کسان میکنی دراز |
شب گر رخ مهتاب نبیند سخت است |
تیر بستم تو را دلم ترکش باد صد سال بقای آن رخ مهوش باد |
در رفتن جان از بدن گویند هر نوعی سخن
من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم میرود |
دیر جوشی تو در بوته ی هجرانم سوخت |
آتش است این بانگ نای و نیست باد
هر که این آتش ندارد نیست باد |
دل که رنجید از کسی خرسند کردن مشکل است |
تا تو نگاه میکنی کار من آه کردن است
ای به فدای چشم تو این چه نگاه کردن است |
تا کشته ی وای محبت نشوی |
دزدیده چون جان میروی اندر میان جان من
سرو خرامان منی ای رونق بستان من |
نمی دانم چه می خواهم بگویم،زبانم در دهان بسته است |
تا به سر شوری از آن زلف پریشان دارم نه سر کفر و نه اندیشهٔ ایمان دارم پرده بردار که تا بر همه روشن گردد کز چه رو مذهب خورشید پرستان دارم |
مژده ای دل که دگر باد صبا باز آمد |
در خموشی همه صلح است ، نه جنگ است اینجا غنچه شو، دامن آرام به چنگ است اینجا چشم بربند ، گرت ذوق تماشایی هست صافی آینه درکسوت زنگ است اینجا |
اگر چه عرض هنر پیش یار بی ادبیست |
تن محنت کشی دیرم خدایا دل با غم خوشی دیرم خدایا زشوق مسکن و داد غریبی به سینه آتشی دیرم خدایا |
ابــر اگــر آب زنــدگی بـارد |
یا رب آن زاهد خودبین که به جز عیب ندید |
زلفی که به جان ارزد هر تار بشوریدش بس مشک نهان دارد زنهار بشوریدش در شام دو زلف او صد صبح نهان بنشست هر لحظه و هر ساعت صد بار بشوریدش |
شراب تلخ میخواهم که مردافگن بود زورش
مگر یکدم بیاسایم زدنیا و شر و شورش |
شاه خوبانی و منظور گدایان شده ای |
ور از جهان سخن سر تو برون افتاد سزد ، که راز نگه داشتن نه کار صداست |
تویی ان گوهر پاکیزه که در عالم قدس |
کم کن طمع از جهان و می زی خرسند از نیک و بد زمانه بگسل پیوند مِی در کف و زلف دلبری گیر که زود هم بگذرد و نماند این روزی چند |
در مسلخ عشق جز نکو را نکشند |
در کعبه اگر دل سوی غیرست ترا طاعت همه فسق و کعبه دیرست ترا ور دل به خدا و ساکن میکدهای مِی نوش که عاقبت به خیرست ترا |
اتش دوست اگر در دل ما خانه نداشت |
تا زمیخانه و می نام و نشان خواهد بود
سر ما خاک ره پیر مغان خواهد بود |
دیر جوشی تو در بوته ی هجرانم سوخت |
اکنون ساعت 03:28 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)