![]() |
پير ميخانه چه خوش گفت به دردي كش خويش
كه مگو حال دل سوخته با خامي چند |
رفت وصالش به روح جسم نکرد التفات
گر چه مجرد ز تن گشت عیانی مرا پیر شدم از غمش لیک چو تبریز را نام بری بازگشت جمله جوانی مرا |
بار غمت میکشم وز همه عالم خوشم
گر نکند التفات یا نکند احترام |
بار غم عشق اورا گردون نیاورد تحمل
چون میتواتند کشیدناین پیکر لاغرمن |
عشقبازی را تحمل باید ای دل پای دار
گر ملالی بود بود و گر خطایی رفت رفت |
دل و دین و عقل و هوشم همه را به باد دادی
ز کدام باده ساقی به من خراب دادی |
گر همچو من افتاده این دام شوی
ای بس که خراب باده و جام شوی ما عاشق و رند و مست و عالم سوزیم با ما منشین اگر نه بدنام شوی |
زان پیشتر که عالم فانی شود خراب
ما را ز جام باده ی گلگون خراب کن |
جهان فانی و باقی فدای شاهد و ساقی
که سلطانی عالم را طفیل عشق میبینم |
بده ساقی می باقی که در جنت نخواهی یافت
کنار آب رکناباد و گلگشت مصلی را |
اکنون ساعت 05:20 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)