![]() |
شکر بصبر دست دهد عاقبت ولی |
دولتی را که نباشد غن از آسیب زوال |
تا فضل و عقل بینی بی معرفت نشینی |
یک دل بنما که در ره او |
در خرقه چو آتش زدی ای عارف سالک
جهدی کن و سرحلقه رندان جهان باش |
شبی در جوانی و طیب نعم
جوانان نشستیم چندی به هم سعدی {داش مشتی} |
من و تو را ببرد دزد پیر از آنک |
او میرود دامن کشان من زهر تنهایی چشان
از من مپرس دیگر نشان کز دل نشانم میرود |
دهر بسیار چو من سر بگریبان دیده است |
نغز گفت آن بت ترسا بچه ی باده بدست
شادی روی کسی خور که صفایی دارد |
دوش از مسجد سوی میخانه آمد پیرما |
ای دل مباش یکدم خالی ز عشق و مستی
وانگه برو که رستی از نیستی و هستی |
یاد باد آن که سر کوی توام منزل بود |
دل که آئینه شاهیست غباری دارد |
یاد رنگ و بوی تو ای نوبهار عشق
هم چون بنفشه سر به گریبان کشیده ام |
ما چو دادیم دل و دیده بطوفان بلا |
روز روشن به خود از عشق تو کردم چو شب تار |
یارب آن زاهد خودبین که بجز عیب ندید |
زاهدو عجب ونماز و من ومستی ونیاز
تا تو را خود ز میان با که عنایت باشد |
درونها تیره شد باشد که از غیب |
یک دست جام باده و یک دست جعد یار
رقصی چنین میانه میدانم آرزوست |
تا چند گرد کعبه بگردم به بوی دل؟ تا کی به سینه سنگ زنم ز آرزوی دل؟ افتد ز طوف کعبه و بتخانه در بدر سرگشتهای که راه نیابد به کوی دل |
لاله شد پاک فروش از عرق شبنم و ما
عرقی پاک نکردیم درین فصل بهار |
روزه یک سو شد و عید آمد و دلها برخاست می ز خمخانه به جوش آمد و می باید خواست |
تا چند گرد کعبه بگردم به بوی دل؟
تا کی به سینه سنگ زنم ز آرزوی دل؟ |
لاله شد پاک فروش از عرق شبنم و ما عرقی پاک نکردیم درین فصل بهار |
روزگاری شد ز چشم اعتبار افتادهام
چون نگاه آشنا از چشم یار افتادهام |
منزل ما همرکاب ماست هر جا میرویم در سفرها طالع ریگ روان داریم ما |
از تیر مژه این دل صد پارهٔ من
میدوز و ز پاره دوختن ننگت نی |
یاد رخسار ترا در دل نهان داریم ما در دل دوزخ بهشت جاودان داریم ما |
اختیارم نیست چون گرداب در سرگشتگی
نبض موجم، در تپیدن بیقرار افتادهام |
منزل ما همرکاب ماست هر جا میرویم در سفرها طالع ریگ روان داریم ما |
آن کس است اهل بشارت که اشارت داند
نکتهها هست بسی محرم اسرار کجاست |
تا سر زلف تو در دست نسیم افتادست دل سودازده از غصه دو نیم افتادست |
تا کی بود این گرگ ربایی، بنمای
سرپنجهٔ دشمن افکن ای شیر خدای |
یارب به که شاید گفت این نکنه که در عالم
رخساره به عکس ننمود آن شاهد هر جایی |
یا رب از دل مشرق نور هدایت کن مرا از فروغ عشق، خورشید قیامت کن مرا |
اگر به قدر سفر فکر توشه باید کرد
نفس چگونه کند راست، فرصتی که مراست؟ |
تا کی به تمنای وصال تو یگانه
اشکم شود سیل و از مژه روانه |
همچو گرد این تن خاکی نتواند برخاست
از سر کوی تو زان رو که عظیم افتادست |
اکنون ساعت 11:17 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)