![]() |
سایه تا بازگرفتی ز چمن مرغ سحر
آشیان در شکن طره شمشاد نکرد ج |
جان کندن تدریجی خود را اخر
تبدیل به مرگ ناگهانی کردیم ر |
رفت از بر من آنکه مرا مونس جان بود
دیگر به چه امید در این شهر توان بود // ن |
نسیم باد صبا دوشم آگهی آورد
که روز محنت و غم رو به کوتهی آورد ق |
قوت بازوی پرهیز به خوبان مفروش
که در این خیل حصاری به سواری گیرند ا |
اکر این درنده خویی ز طبیعتت بمیرد
همه عمر زنده باشی به روان آدمییت |
حرفت یادت رفت
کاروان رفت و تو در خواب و بیابان در پیش کی روی ره ز که پرسی چون باشی ش |
شکسته گشت چو پشت هلال قامت من
کمان ابروی یارم چو وسمه بازکشید گ |
گفتم غم تو دارم گفتا غمت سرآيد
گفتم كه ماه من شو گفتا اگر برآيد // د |
دریغ قافله عمر کآن چنان رفتند
که گردشان به هوای دیار ما نرسد هـ |
اکنون ساعت 05:39 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)