پی سی سیتی

پی سی سیتی (http://p30city.net/index.php)
-   شعر و ادبیات (http://p30city.net/forumdisplay.php?f=49)
-   -   حسین پناهی، بزرگ مرد کوچک(زندگینامه و آثار و اشعار و یادگاریهای این هنرمند فقید) (http://p30city.net/showthread.php?t=4095)

Nur3 07-04-2009 08:04 PM


عطر ها

كاجهاي كهن
پيامبراني-نه در اعصار قوم يهود
كه در صورت سيرت، از ما بزرگ ترند
از ما،
مايي كه عطر كارخانجات فرانسه
كفاف زدودن هفت روز تعفن تجريداتمان را نمي دهد
به تضادها چشم دوختن،جز سر درد عايدي نخواهد داشت
كودكيمان را باختيم،ر
كافي است
بو كنيدُ نترسيد از تعفن مردارهاي پوسيده
و نترسيد از كركس ها و كفتارها
آنها نانُ گل ِ سرخُ باران را درك مي كنند
و در خاطرشان حتما كبوتري پريده،يا نشسته است



Nur3 08-08-2009 01:25 AM


مرداد


ما بدهكاريم
به كساني كه صميمانه ز ما پرسيدند
معذرت مي خواهم چندم مرداد است ؟
و نگفتيم
چونكه مرداد
گور عشق گل خونرنگ دل ما بوده است

Nur3 08-08-2009 01:27 AM


منظومه ها

پس اين ها همه اسمش زندگي است
دلتنگي ها دل خموشي ها ثانيه ها دقيقه ها
حتي اگر تعدادشان به دو برابر آن رقمي که برايت نوشته ام برسد
ما زنده ايم چون بيداريم
ما زنده ايم چون مي خوابيم
و رستگار و سعادتمنديم
زيرا هنوز بر گستره ويرانه هاي وجودمان پانشيني
براي گنجشک عشق باقي گذاشته ايم
خوشبختيم زيرا هنوز صبح هامان آذين ملکوتي بانگ خروس هاست
سرو ها مبلغين بي منت سر سبزي اند
و شقايق ها پيام آوران آيه هاي سرخ عطر و آتش
برگچه هاي پياز ترانه هاي طراوتند
و فکر من
واقعا فکر کن که چه هولناک مي شد اگر از ميان آواها
بانگ خروس رابر مي داشتند
و همين طور ريگ ها
و ماه
و منظومه ها
ما نيز بايد دوست بداريم ... آري بايد
زيرا دوست داشتن خال با رو

Nur3 08-08-2009 01:29 AM


شبي كه من و نازي با هم مرديم

نازي : پنجره راببند و بيا تابا هم بميريم عزيزم
من : نازي بيا
نازي : مي خواي بگي تو عمق شب يه سگ سياه هست
که فکر مي کنه و راز رنگ گل ها رو مي دونه ؟
من: نه مي خوام برات قسم بخورم که او پرندگان سفيد سروده ي يه آدمند
نگاه کن
نازي : يه سايه نشسته تو ساحل
من : منتظر ابلاغه تا آدما را به يه سرود دستجمعي دعوت کنه
نازي : غول انتزاع است. آره ؟
من : نه ديگه ! پيامبر سنگي آوازه ! نيگاش کن
نازي : زنش مي گفت ذله شديم از دست درختا
راه مي رن و شاخ و برگشونو مي خوان
من : خب حق دارند البته اون هم به اونا حق داره
نازي : خوب بخره مگه تابوت قيمتش چنده ؟
من : بوشو چيکار کنه پيرمرد ؟
بايد که بوي تازه چوب بده يا نه ؟
نازي : ديوونه ست؟.
من : شده ، مي گن تو جشن تولدش ديوونه شده
نازي : نازي !! چه حوصله اي دارند مردم
من : کپرش سوخت و مهماناش پاپتي پا به فرار گذاشتند
نازي : خوشا به حالش که ستاره ها را داره
من : رفته دادگاه و شکايت کرده که همه ستاره را دزديدند
نازي : اينو تو يکي از مجلات خوندي
عاشقه؟
من : عاشق يه پيرزنه که عقيده داره دو دوتا پنش تا مي شه
نازي : واه
من سه تاشو شنيدم ! فاميلشه ؟
من : نه
يه سنگه که لم داده و ظاهرا گريه مي کنه
نازي : ايشاالله پا به پاي هم پير بشين خوردو خوراک چيکار مي کنن
من : سرما مي خورن
مادرش کتابا را مي ريزه تو يه پاتيل بزرگ و شام راه مي اندازه
نازي : مادرش سايه يه درخته ؟
من : نه يه آدمه که هميشه مي گه : تو هم برو ... تو هم برو
من : شنيدي ؟
نازي : آره صداي باده ! داره ما را ادادمه مي ده پنجره رو ببند
و از سگ هايي برام بگو که سياهند
و در عمق شب ها فکر ميکنند و راز رنگ گل ها را مي دانند
من : آه نرگس طلاييم بغلم کن که آسمون ديوونه است
آه نرگس طلاييم بغلم کن که زمين هم ...
و اين چنين شد که
پنجره را بستيم و در آن شب تابستاني من و نازي با هم مرديم
و باد حتي آه نرگس طلايي ما را
با خود به هيچ کجا نبرد

Nur3 08-08-2009 01:31 AM


ساده دل

دل ساده
برگرد و در ازاي يک حبه کشک سياه شور
گنجشک ها را
از دور و بر شلتوک ها کيش کن
که قند شهر
دروغي بيش نبوده است

Nur3 08-08-2009 01:33 AM


جغد

كيست ؟
كجاست ؟
اي آسمان بزرگ
در زير بال ها خسته ام
چقدر كوچك بودي تو

Nur3 08-08-2009 01:33 AM


بارون

همه اينو مي دونن
که بارون
همه چيز و کسمه
آدمي و بختشه
حالا ديگه وقتشه
که جوجه ها را بشمارم
چي دارم چي ندارم
بقاله برادرم
مي رسونه به سرم
آخر پاييزه
حسابا لبريزه
يک و دو ! هوشم پريد
يه سياه و يه سفيد
جا جا جا
شکر خدا
شب و روزم بسمه

Nur3 08-08-2009 01:34 AM


آوار رنگ

هيچ وقت
هيچ وقت نقاش خوبي نخواهم شد
امشب دلي کشيدم
شبيه نيمه سيبي
که به خاطر لرزش دستانم
در زير آواري از رنگ ها
ناپديد ماند

Nur3 08-08-2009 01:36 AM


كورتاژ

ما آبستنيم
در اندرون ِ ما
كودكي پيوسته زار مي زند
در رستوران ها
در اجلاسيه ها
در تخت خواب ها.
گاهي كه خيلي جدي مي شويم
در بحث ها و مجادله ها
دستان كوچكي از درون
دل و روده ي ما را چنگ مي زند
گليم حرف باف شاعران
به پشيزي نمي ارزد
تلخ مي شود دهان روح
به وقت بيان حرف هاي بي معني
كتمان كنيد چون عروسان ِ نو شكم ِ بي خدا
اما اين يكي جز با مرگ زائو كورتاژ نمي شود

Nur3 08-08-2009 01:37 AM


لحظه

صداي پاي تو كه مي روي
و صداي پاي مرگ كه مي آيد...
ديگر چيزي را نمي شنوم


اکنون ساعت 07:12 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.

Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)