پی سی سیتی

پی سی سیتی (http://p30city.net/index.php)
-   شعر (http://p30city.net/forumdisplay.php?f=55)
-   -   پاتوق ادبی - مباحثه و پرسش و پاسخ در مورد سوالهامون-نظرخواهی و معنی ابیات دشوار (http://p30city.net/showthread.php?t=15498)

دانه کولانه 10-27-2009 07:22 AM

سلام
رزیتا من پستتو برگردوندم خوشگل بود بابا
گفتم پاک کن منظورم 1-2 روز بعد بود تا بچه ها هم بخونن
خوبه یه چیزی باشه بخندیم کلا {جشن پتو}

=====================================
من اون شعرو الان سرچ کردم ....
تو تا لب هست ...
خب خطاط اون دیوان لزوما نباید همه چی رو بدونه ..
یا شاید در علم اونها توتالب خوشگل تر باشه
البته اینطورم نیست خطاط هر کاری خواست بکنه و اون مصصحح (نفیسی) نظارتی نداشته باشه
منتهی این یکی دیگه از دستشون شاید در رفته
اگرم دلیل دیگه ای داره ساقی و ابادانی حتما میگن...

بيا که چاره ذوق حضور و نظم امور
به فيض بخشي اهل نظر تواني کرد
ولي تو تا لب معشوق و جام مي خواهي
طمع مدار که کار دگر تواني کرد

abadani 10-27-2009 09:06 AM

نقل قول:

نوشته اصلی توسط ساقي (پست 78657)
آقاي آباداني اون توضيحي بود براي شعر درخواستي آريانا ،


من ميدونم شما بهترينيد ،
خارج از تاپيک چيزي ننوشتم اگر حضور ساقي ناراحتتون ميکنه ،

با کمال خرسندي فقط از معلوماتتون بهره خواهم برد.

خانم ساقي اول که بنده شعر آريانا را نديدم و الا نمي گفتم دوم اينکه بهترين هم نيستم و شماييد از لطفتان ممنون مطلب من هم صرفا يک پيشنهاد بود براي کلاسه شدن بهتر کارها حالا نمي دونم چجوري شد که برداشت کرديد من از حضورتون ناراحتم(اگر چه مي توانم علت اين برداشت را حدس بزنم) ضمن اينکه شما براي من و ساير اعضاي فروم عزيز و محترم هستيد و وجودتان مزيد خوشحالي و نشاط است معلوماتي هم که فرموديد بنده شاگرد همه هستم و بقول عربا تلميذ. غبار کدورت بر چهره هيچ نازنيني ننشيند. اما همه دوستاني که لطف کردند و پست فرستادند فراموش کردند که برداشت خود را از بيت سعدي بنويسند رزيتا هم که قبل از پاسخ به آن سئوال جديدي مطرح کرد از ايشان خواهش مي کنم اجازه دهند بيت سعدي تفسير شود بعد مطلب جديد مطرح کنند. اينکار از بي پاسخ ماندن موضوعات جلوگيري مي کند(رزيتا خانم شما ديگه ناراحت نشيا!!!)

abadani 10-27-2009 09:29 AM

رزيتا خانم اول اجازه بدين بيت سعدي را معني کنم بعد با مشارکت دوستان به بيت حافظ مي پردازيم
حکمت محض است اگر لطف جهان آفرين
خاص کند بنده اي مصلحت عام را

ببينيد يک قاعده در معني کردن ابيات وجود دارد که به شرط رعايت آن مي توان به برداشت دقيقتري از ظاهر شعر رسيد و حتي به کمک آن کنه وعمق معنوي شعر را نيز بهتر درک کرد و آن قاعده اين است که بايد ابتدا شعر را مرتب کنيم يا بقول ادبا مستقيم کنيم يعني بيت را به ترتيب دستوري فارسي مرتب نماييم به اين ترتيب
اگر لطف جهان آفرين بنده اي را بخاطر مصلحت عام خاص کند (اينکار) حکمت محض است پس مي بينيد که با مرتب کردن شعر چقدر درک منظور شاعر آسان مي شود اين را هم بگويم عمدا اين بيت سعدي را براي معني کردن انتخاب کردم چون اثر مستقيم کردن آن خيلي خوب به چشم مي آيد و مثال خوبي از اين بابت است. حال برگرديم به بيت
حکمت محض است اگر لطف جهان آفرين
خاص کند بنده اي مصلحت عام را
در اينجا لازم بذکر است که را در مصلحت عام را از لحاظ دستوري راي حرف اضافه است و بمعناي براي يا بخاطر آمده است. پس در معناي صريحتر بايد گفت اگر خداوند بخاطر لطفي که به بشر دارد (يا لطف خداوند چون مي دانيم صفات خدا از ذاتش جدا نيستند) بنده اي را به مقام بالا و والايي برساند و به او منزلتي عطا فرمايد اين کار از حکمت محض و دانش مطلق او سرچشمه مي گيرد وبه جهت تبعيضي که ميان بندگانش قائل مي شود نيست.
اميدوارم اين بيت الگوي خوبي براي چگونگي درک معناي شعر بدست بدهد و حد اقل ما را بتواند با ظاهر کلام آشنا کند تا در تعبير ساير اشعار بکار بيايد
يا علي مدد

abadani 10-27-2009 09:51 AM

آباداني عزيز من اشعار سعدي رو به طور كامل نخوندم ..اما برداشت من اينطور هست كه سعدي عابد و زاهدي بوده تا عاشق و عارف [/center][/quote]

آريانا جون از لطفت ممنونم شما به بنده محبت داريد اما بايد خدمتتان عرض کنم سعدي بيش از آنکه عابد و زاهد باشد عاشق بوده شعر عاشقانه هم در غزل سعدي به اعلا درجه خود رسيده در حقيقت او با پشتوانه محکم عشق زميني به آسمان جهيده و آنرا لمس کرده است مولانا به عمق آسمان رسيده و لايه هاي آنرا شکافته اما واقعا پشتوانه عاشقانه سعدي را نداشته سعدي عاشق انسانيت و انسانها بوده عابد و زاهد هرگز نبوده که حتي با نوع دروغين آنان در جنگ بوده و به سخره مي گرفته آنها را او جهانگرد بود و بسياري از مناطق آسيا و آفريقا را درنورديد و جامعه شناسي بود که مشاهدات خود را در قالب شعر و حکايت و مثل مي آورد اما چنان قدرت کلامش مستولي بوده بر اذهان که وجه شاعري او را غلبه داده بر جامعه شناسيش. به تو دوست عزيز و ساير عزيزان به عنوان برادر کوچکترتان توصيه مي کنم اگر مي خواهيد فن بيان و قدرت قلمتان بالا برود حتما سعدي را بخوانيد و تا مي توانيد از بر کنيد کليد فارسي دان بودن و اديب بودن سعدي است. او همواره در دربار امرا صاحب عزت بود و مدحي هم به آنها مي گفت اما هرگز تاريخ بياد ندارد که ديناري از اميري گرفته باشد و بخرج خود زده باشد. در جامعه مغول زده ايران(لعن و نفرين خدا بر آنان و بر دشمنان ايرانم باد) اگر سعدي و امثال او نبودند امرا و صاحبان ثروت و مکنت را چه کسي تشويق به خيرات مي کرد نسبت به مردم فقير و ندار در مدايح او که مي خوانيد از صدر تا ذيل نصيحت است و تشويق به رسيدن به مقام خلت از راه خدمت به خلق. توصيه مي کنم اين قصيده سعدي را در مدح امير انکيانو بخوانيد
بس بگردید و بگردد روزگار

دل به دنیا درنبندد هوشیار

ای که دستت می‌رسد کاری بکن

پیش از آن کز تو نیاید هیچ کار
ببينيد متن اين قصيده را در تاپيک مربوط به سعدي مي آورم تا ببينيد طي نزديک به سي و چهار بيت که مثلا بعنوان مدح گفته فقط حدود 4 يا 5 بيت به مدح و مابقي به نصيحت اختصاص دارد و اين شريف آزاد مرد شاعر بزرگ ما که افتخار و مايه مباهات ماست تماما ممدوح را به داد و دهش و دل نبستن به دنيايي که مي گذرد و اطعام فقرا تشويق کرده است.
از باب آشنايي شما آرياناي گل با سعدي گفتم از ساير دوستان هم بخاطر سخن خارج از موضوع پوزش مي خواهم
يا علي مدد

آريانا 11-09-2009 02:04 PM

دوستان عزيز پس كجان آباداني وساقي عزيز و بقيه دوستان ..اينجا چه از رونق افتاده........
اين يه نوشتس از يكي از دوستانم كه هم سواد ادبيش از من بالاتر و هم از عشاق حقيقيست{پپوله}
نوشته هاي زيبايي دارند...همينجوري ميزارم اينجا ..دوست داشتيد نظر بدهيد.................
من سبك نوشتاريشو خيلي دوست دارم:5:

............................................................ ........................
سالک گفت با من از اسم اعظم بگو.
گفت اسم اعظم حالتی را تمنا دارد که در ادراک عام نیست. اسم اعظم در وادی عمل است.
سالک گفت آیا اسم اعظم کلمه است؟
گفت کلمه ای است که از عمل بر آید نه آن کلمه که بر زبان طوطیان است.
سالک گفت آیا چیزیست آموختنی؟
گفت چیزیست که باید محرم باشی تا ببینی؟
سالک گفت دیدن کلمات؟
گفت این سیمین تنان در زیر حجاب را محرم که شدی میبینی. آن سیمین تن خود مشهود و حجاب بر چشم توست.حجاب که نباشد، مدهوشت می کند.حرف از ذات اقدس نیست، که در آن وادی حرفی نیست، حرف از نام است. نام آن است که بواسطه اش می نامیم، آن چه در حقیقت هست، نیست. کلمه را توان بیان نیست. بر گُرده ی عمل که بنشیند، بناگاه میدانی اش. چون از عمل برآمده، بی درنگ منجر به عمل می شود. خلق بکر می کند.
سالک گفت کلمه در این میان چه می کند؟
گفت آنچه را به عمل می بینی به حروف کلمات به نامی نام می نهی. وجد داری که اسم اعظم را یافتم!
سالک گفت چگونه نامی خواهم گفت؟
گفت به زبان می آیی و میگویی اش مرتبط با آن عمل که به آن مشغولی. مادام که مشغولی، با توست. از عمل که فارغ شوی، کلمه است. کلمه اش اما مطهر است. تو را به عمل می خواند. سرسری نیست، هرچند که مردمان از سیمین تنی در حجاب ساده بگذرند.
سالک گفت بر این اسم مرا اشارتی کن.
گفت پیشتر در بسم الله گفته ام .
سالک گفت بیشتر بگو که هزار بار خوانده ام.
گفت بسم الله حرف آخر است. روزی که به زبان خود به زبان آیی مدهوش می شوی که بسم الله چگونه در ابتدا آمده و تو ساده می گویی بسم الله و می گذری. مردمان نام را می خوانند و عامل به عمل نمی گردند.

سالک اسم اعظم را می دانست. می پرسید که لذت می برد از وصف عیش!

غلامرضا رشیدی
آبان ۸۸

پی نوشت:
دیشب فیلم کتاب قانون را دیدم. بسم الله حرف پایانی بود. اختیار اشک از دستم رفت در میان جمعیت. آی آنها که بسم الله می گویید! چقدر آمدید تا بسم الله؟ تا بسم الله چقدر مانده؟

شب نگردد روشن از وصف چراغ/نام فروردین نیارد گل به باغ/تا ابد صوفی اگر می می کند/تا ننوشد باده کی مستی کند.

abadani 11-09-2009 10:55 PM

با تشکر از مطلبتان اما فکر کنم منظور دانه از ایجاد این تاپیک پردازشهای ادبی باشد که از این بابت باید بگم مطلب بسیار زیباست اما تفسیر عرفانی آن برای بعد بماند که مهتاب شبی خواهد و آسوده خیالی
یا علی مدد

rozepink 11-09-2009 11:10 PM

خدايا از من دور نيستي که به دور دست ها بنگرم

ازديده ام نرفته اي که ديدنت را آرزو کنم

پنهان نبوده اي که براي پيدا کردنت از پاي در آيم


الهي خود را فراموش کرده ام که به ياد تو باشم

از ديگران گسسته ام که به تو بپيوندم

تو را در ايينه ي چشمانم مي بينم

در پرده ي پندارم در جاي جاي وجودم

در محراب سينه ام


الهي تو در جويبار رگ هايم جريان داري

در همه ي نفس هايم جاري هستي

هر نگاهم تو را ايينه داري مي کند

و هر طپش دلم تو را فرياد ميزند

خدايا در کعبه چرا؟؟؟

تو در جان مني...

در کعبه چرا؟؟؟؟؟؟

ساقي 11-11-2009 04:19 PM

راستي چرا اينجا راکد مونده ؟_:2:_باوکه-رو

546382 11-11-2009 04:22 PM

نقاش روزگار عکس مرا با رنگ زرد کشید زیرا که تا بحال چشمم به جز غم چیز دگر ندید

رزیتا 11-12-2009 12:11 AM

نقل قول:

نوشته اصلی توسط ساقي (پست 84582)
راستي چرا اينجا راکد مونده ؟_:2:_باوکه-رو

ساقی عزیز منتظرت بودیم ، خوش اومدی


اکنون ساعت 02:43 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.

Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)