به خود خدا عزت ما در بندگی خداست .نگاه کنید به انهایی که واقعا بندگی کردند .یعنی اینکه در تمام عمرشان حتی یک بار نگفته اند چقدر هوا سرد است .به جایش گفتند هیچ نیرویی جز نیروی خداوند نیست.بندگی کردند هیچگاه خداوند نگذاشت خواسته هایشان حتی به زبان بیاورند .زکریا ع با این که هم خودش و هم همسرش عقیم بودند در جوانی و پیری.در دل از خداوند خواست که فرزندی داشته باشد برای ادامه رسالتش .بدون انکه بر زبان بیاورد ساعتی نگذشت وحی امد ما به تو فرزندی عطا کردیم به نام یحیا .خود زکریا با تعجب پرسید به چه صورت من و همسرم که هم پیریم و هم عقیم .فرمود برای اینکه خداوند هر کاری که بخواهد می کند .این نتیجه بندگی زکریاست .هر چه او فرمود گفت چشم .تا خواست .با اینکه از نظر معمول غیر ممکن بودخداوند عطا کرد.بیایید از بندگان خدا بندگی یاد بگیریم و بندگی کنیم تا خداوند هر چه که خواستیم به ما عطا کند.

نمونه دیگر سلیمان ع بود چون بندگی کرد .از خداوند درخواست کرد پادشاهی به او عطا کند که بعد از او به هیچکس عطا نکند .خداوند هم پذیرفت پادشاهی به سلیمان ع عطا کرد رویایی و این پادشاهی غیر از خداوند بوسیله هیچ احد دیگری میسر نخواهد شد .پادشاهی به این می گویند بر ادم بر جن بر پرنده بر چرنده بر حیوان بر جماد بر نبات یک پادشاهی کامل که با هر گروهی با زبان خودش حرف بزند .هم با حیوانات و هم انسانها و هم با جنها.بنده دیگری که در معیت سلیمان ع بود .وقتی سلیمان نبی در خواست کرد که می تواند تخت بلقیس را بیاورد گفت:در یک چشم بر هم زدن تخت بلقیس را برایت اماده می کنم .اقا جان فاصله به هر نزدیکی که باشد در یک پلک زدن زمان نمی شود نزدیکش رفت تا چه رسد این فاصله زیاد .بندگی کرد خداوند قدرتی به او عطا کرد که به این سرعت اشیا را جابجا کند.بیایید بندگی کنیم تا عزیز شویم.

انسان اگر از دیگران زیاد خواهش کند پیش چشم انها خوار و ذلیل می شود ولی بر عکس هر چه پیش خداوند خواهش و التماست بیشتر باشد و خود را در برابر خداوند خوار و ذلیلتر بدانی در عوض خداوند تو را بین مردم عزیز و با عزت می کند .هرچه خواریت پیش خدا بیشتر بزرگیت پیش مردم بیشتر عزتی که خداوند عطا کند تا این دنیا وجود دارد ادامه دارد ودر دنیای دیگر ابدی است.بیایید خداوند را فرمانبر باشیم تا این دنیا با تمام تعلقاتش فرمانبر ما باشد.

می گه بابا وقتی یه چیزی از خدا می خوام پس چرا عطا نمی کنه /من یه مثال دنیایی و نزدیک می زنم .بچه سرما خورده از بابا طلب بستنی می کنه و خیلی هم اصرار دارد برای بستنی .بابا می رود بازار ولی برای او شلغم می خره و به جای بستنی شلغم به بچه میده اینجا بچه از ناراحتی می خواد کله بابا بکنه ولی بابا می دونه که الان دوای درد بچه شلغم است نه بستنی .بچه چون نمی دونه می گه از بابام بستنی خواستم برام نخرید .الان ما هم وقتی یه چیزی از خدا می خواهیم واقعا خودمان نمی دانیم که این که می خواهیم سم است ولی خداوند چون عالم و حکیم است ان چیز که برای ما مهلک است به ما عطا نمی کند ولی مطمئن باشید به جای ان چیز دیگری به ما عطا می کند.حال ممکن هست ما متوجه عطا بشویم یا هیچوقت متوجه ان عطا هم نشویم .واقعا ممکن است برای ما می خواسته اتفاق ناگواری بیفته ولی خداوند به جای عطای تقاضای ما ان بلیه را از ما دور کرده باشد و ما از ان خبردار هم نشده باشیم.