![]() |
آسیا: به قاره ای گویند که به تازگی دندان عقل در آورده است.در جامعه امروزی « تراول» یعنی ویزای خروج از مقررات.چون از کلمات کاری ساخته نبود کاریکلماتور متولد شد.بعضي ها با باند بازي مي كنند، بعضي ها پانسمان.زندگی سوتفاهمی است که برای همه پیش میاید.چون دستش کج بود ، دکتر دستور فیزیوتراپی داد. درد را از هر سو نوشتم درد شد. شايد ايده ال ترين زندگي : شوهر لال و زن كر باشد. اگر چه هميشه درست ميگويم اما نمي دانم چرا حق با ديگران است. الكل مايع گرانبهايي است كه همه چيز را محفوظ نگاه ميدارد مگر اسرار را؟ هیچ کس آنجایی که باید باشد نیست ، شما کجایید؟ با تشكر فريبا |
مادر «شاپور» میگفت: «60 سال بچه بزرگ کردم، یک کلمه حرف حسابی از دهانش نشنیدم.» ولی همین حرفهای ناحساب شاپور که با اسم «کاریکلماتور»، از مجموعه ها و جنگ های هنری و ادبی سر در میآورد، از بهترین و طنازانه ترین ستون های این مجلات بود. این کاریکلماتور است که اسم شاپور را به ادبیات مدرن ایران سنجاق کرده. در زیر چند نمونه از کارهای شاپور را می خوانیم: - بار زندگی را با رشته عمرم به دوش می کشم. - زندگی بدون آب از گلوی ماهی پایین نمی رود. - باغبان وقتی دید باران قبول زحمت کرده ، به آبپاش مرخصی داد. - قطره باران غمگین روی گونه ام اشک میریزد. - فواره و قوه جاذبه از سربه سر گذاشتن هم سیر نمی شوند. - جارو، شکم خالی سطل زباله را پر می کند. - بلبل مرتاض روی گل خار دار می نشیند. - برای مردن عمری فرصت دارم. - در خشکسالی آب از آب تکان نمی خورد. - قلبم پر جمعیت ترین شهر دنیاست. - رد پای ماهی نقش بر آب است. - گل آفتابگردان در روزهای ابری احساس بلاتکلیفی می کند. - اگر خودم هم مثل ساعتم جلو رفته بودم حالا به همه جا رسیده بودم. - به عقیده گیوتین سر آدم زیادی است. - با چوب درختی که برف کمرش را شکسته بود ، پارو ساختم. - با سرعتی که گربه از درخت بالا می رود، درخت از گربه پایین می آید. - وقتی تصویر گل محمدی در آب افتاد ، ماهی ها صلوات فرستادند. - ستارگان سکه هایی هستند که فرشتگان در قلک آسمان پس انداز کرده اند. - دلم برای ماهی ها می سوزد که در ایام کودکی نمیتوانند خاک بازی کنند. - پرگاری که اختلال حواس پیدا می کند بیضی ترسیم می کند. - با اینکه گل های قالی خارندارند ، مردم با کفش روی آن پا می گذارند. - آب به اندازه ای گل آلود بود که ماهی ، زندگی را تیره و تار میدید. |
گربه ها عاشق آدم هایی هستند که در زندگی دیگران موش می دوانند .
پزشک ناشی ، به جای تب بر قیچی تجویز می کند . اسپند دود می کنم که چشمم ، کسی را نخورد . به نارنجک بدون ضامن ، وام نمی دهند . ازبس که به همه چپ چپ نگاه کرد, چشمانش چپ شد. از بس که روشنفکر بود از خاموشی برق هراسی نداشت. وقتی اشکم می خواهد به گردش برود سوار نگاهم می شود. آنقدر خسیس بود که حتی وقتی مرد عمرش را به شما نداد. وقتی واژه ای خارجی بیان می کنم, تمام واژه ها دور آن جمع می شوند. امید و آرزو تنها دوستان واقعی مان هستند که تا آخرین لحظات زنگی, ما را ترک نمی کنند. همیشه می گفت: آدم عاشق باید حرف دل را گوش کند, نه عقل را ولی حرف ازدواج که پیش آمد گفت: همیشه از روی عقل کار کن, نه دلت. |
نگاهم را زنده به گور کردم
آنقدر برايت کوتاه آمدم تا اينکه ناپديد شدم مغزم بر روي شعله هاي دلم که براي قلبم مي سوخت ، کباب شد در رقابت عقربه های ساعت با يکديگر هميشه بازنده چشم من است |
سحر كه وزيد شمع شب خاموش شد.
|
پياله دستهاي ساقي كه از هم گسيخت زمين مست شد.
سحر كه وزيد شمع شب خاموش شد. نگاهم را كه از او بريدم قلبم ديگر رفو نشد. ستاره نتوانست از صبح بپرسد ساعت چند است. صبح كه دميد شب را باد برد. قلبم كه جريحه دار شد از چشمم خون آمد. |
جناب آباداني عزيز بسيار زيبا بود ، توصيف سحر و شمع و شب ..... ساقي پياله اي در دست نداشت آنچه بود تمامي داراييش بود که به يک باره همه را به صبح باخته بود..... |
آنچه را كه ساقي به صبح باخته بود از شب برده بود
|
آنکه به شب مي بازد هميشه در حسرت ديدار صبح خواهد ماند...... |
سايه ام آنقدر به دنبالم دويد كه تا شب رسيد خسته شد و ولم كرد
|
اکنون ساعت 05:49 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)