پی سی سیتی

پی سی سیتی (http://p30city.net/index.php)
-   شعر و ادبیات (http://p30city.net/forumdisplay.php?f=49)
-   -   جبران خلیل جبران (مجموعه آثار و نوشته ها و داستانها و حکایات جالب جبران خلیل جبران) (http://p30city.net/showthread.php?t=3064)

Nur3 07-10-2009 07:36 PM


آنگاه زنی به او نزدیک شد در حالی که نوزادی در بغل داشت.
به او گفت : درباره ی فرزندان با ما سخن بگو!
گفت: فرزندان ؛ فرزندان شما نیستند ، آنان فرزندان زندگی اند که به خویشتن خویش مشتاق اند.
آنان به وسیله شما به این جهان می آیند اما از آن شما نیستند.
اگر چه با شما زندگی میکنند اما از آن شما نیستند.
شما میتوانید به آنان عشق بورزید اما نمی توانید بذر اندیشه هایتان را در آنان بکارید چون اندیشه های مستقل دارند.

deltang 07-10-2009 07:37 PM

وقتی حیوانی را ذبح می کنی ، در دل خود به قربانی بگو:نیروی که فرمان کشتن تو را به من داد ، نیرویی است که بزودی مرا از پای در خواهد آورد و هنگامی که لحظه موعد من فرا رسد ، من نیز همانند تو خواهم سوخت ، زیرا هنجاری که تو را در برابر من تسلیم کرده است بزودی مرا به دستی قوی تر خواهد سپرد. خون تو و خون من عصاره ای است که از روز ازل برای رویاندن درخت آسمانی (در آن سویی طبیعت ) آماده شده است.

Nur3 07-10-2009 07:38 PM


دلو را افکندم
دلو خود را با دیگر دلوها افکندم و گفتم:
شاید به آب برسم
دلو خود را با دیگر دلوها بالا کشیدم لیک
جز آرزوهایم
چیزی دیگر نیافتم...

Nur3 07-10-2009 07:39 PM


آنگاه مرد سالخورده ای که صاحب مهمانسرایی بود گفت:
درباره ی خوردن و نوشیدن با ما سخن بگو !
پاسخ داد و گفت :
ای کاش میتوانستید از بوی خوش زمین تغذیه کنید و مانند گیاهان به نور اکتفا نمایید.
اما شما مجبورید بکشید تا زندگی کنید و نوزادی را از دامان مادرش بدزدید و شیر او را بگیرید تا تشنگی تان را فرو نشانید و عمل خود را مظهری از مظاهر بندگی بدانید.

Nur3 07-10-2009 07:39 PM


آنگاه مرد ثروتمندی به او گفت؟
درباره ی بخشش با ما سخن بگو !
پاسخ داد و گفت:
مادامی که پاره ای از وجود خویش را نبخشید, بخششتان بی ارزش و بی مقدار خواهد بود.
مگر سرمایه اصلی شما چیست؟
آیا سرمایه تان مادی و فانی نیست که میکوشید آن را برای فردا بیاندوزید؟
و فردا همچون سگ دانایی است که استخوانی را زیر ماسه ها دفن میکند درحالی که راهی شهر مقدس و در پی حاجیان است.
این اندوخته برای او چه ارمغانی خواهد داشت؟
آیا ترس از نیاز همان نیازمندی است؟
برخی از مردم بسیار دارند اما اندک می بخشند و می بخشند برای آنکه شهرت کسب کنند.
برخی اندک دارند اما همه را می بخشند آنان به زندگی و به گشاده دستی زندگانی ایمان دارند...

Nur3 07-10-2009 07:40 PM


آنگاه قانونگذاری به او گفت:
استاد نظر شما درباره ی قوانین ما چیست؟
پاسخ داد و گفت:
از اینکه قوانینی برای خودتان می گذارید لذت میبرید اما چون آنها را بشکنید بیش تر لذت میبرید.
شما همچون کودکانی هستید که در ساحل بازی میکنند و با دقت برج هایی بزرگ با شن و ماسه میسازند آنگاه خنده کنان آنها را ویران میکنند.
اما برجهای ماسه ای تان توسط امواج ویران می گردند و دریا به شما می خندند.
آری !
دریا همیشه به بی گناهان میخندد.

Nur3 07-10-2009 07:43 PM


باد نما به باد گفت :"خدا لعنت کند تو راچقدر سنگینی و چه ملال انگیزی !
نمی توانی به طرفی غیر از من بوزی ؟
نمی دانی که با این کارت زلالی دائمی را که خداوند به منعنایت کرده تیره و کدر می کنی ؟
باد کلمه ای در جواب نگفت ولی در هوا خندید .

Nur3 07-10-2009 07:44 PM


هنگامی که با این فجایع روبرو می گردم با رنج فراوان فریاد بر می آورم:
پس زمین ای دختر خدایان آیا انسان واقعی این است؟
و زمین با صدایی رنجیده پاسخ میدهد:این طریق روح است که تیغ ها و سنگ ها سر راه آن قرار گرفته اند.این سایه ای از انسان است.این شب است؛اما صبح خواهد آمد .
در سپیده دم زمین دستانش را برچشمان من خواهد گذاشت و هنگامی که دستان او از چشمان من به کناری روند؛خویشتن را خواهم یافت و جوانی من آرام رو به نزول می رود و آرزوها بر من پیشی می گیرند و به مرگ نزدیک می شوم.

Nur3 07-10-2009 07:45 PM



و آنگاه زنی گفت با ما از شادی و اندوهسخن بگو.
و او (مصطفی)پاسخ داد:
شادی شما همان ادوه بی نقاب شماست.چاهی که خنده های شما ازآن بر می آید؛چه بسیار که با اشکهای شما پر میشود.
و آیا جز این چه میتواند بود؟
هرچه اندوه دورن شما را بیشتر بکاود؛جای شادی در شما بیشترمیشود.
مگر کاسه ای که شراب شما را در بر دارد همان نیست که درکوره ی کوزه گر سوخته است؟
مگر آن نی که روخ شما را تسکین میدهد همان چوبی نیست کهدرونش را با کارد خراشید اند؟
هرگاه شادی میکنید به زرفای درون دل خود بنگرید تا ببینیدسرچشمه شادی به جز سرچشکه اندوه نیست.
ونیز هرگاه اندوهناکیدباز در دل خود بنگرید که به راستیگریه شما از برای آن چیزیست که مایه شادی شما بوده است.
پاره ای از شما میگویید شادی برتر از اندوه است وپاره ایدگر میگویید اندوه برتر است
اما من به شما میگویم این دو از همدیگر جدانیستند.
این دو باهم می آیند؛و هرگاه شما با یکی از آن ها بر سرسفره مینشینید؛به یاد داشته باشید که آن دیگری در بستر شما خفته است...


Nur3 07-10-2009 07:46 PM


آیا مردن انسان چیزی بیش از برهنه بودن در باد و آب شدن درحرارت خورشید است ؟
آیا قطع شدن نفس غیر از آزاد شدن روح از سرگشتگی مدام است که از زندانش بگریزد
و در هوا بالا رفته و بدون هیچ مانعی به سوی خالقش بشتابد ؟




اکنون ساعت 10:16 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.

Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)