پی سی سیتی

پی سی سیتی (http://p30city.net/index.php)
-   شعر و ادبیات (http://p30city.net/forumdisplay.php?f=49)
-   -   حس عشق و عاشقانه ها (http://p30city.net/showthread.php?t=974)

SonBol 12-25-2007 06:59 PM

چشم در راه كسي هستم كوله يارش بر دوش ، آفتابش در دست خنده بر لب ، گل به دامن ، پيروز كوله بارش سرشار از عشق ، اميد آفتابش نوروز باسلامش ، شادي در كلامس ، لبخند از نقس هايش گُل مي بارد با قدم هايش گُل مي كارد مهربان ، زيبا ، دوست روح هستي با اوست !

-+-+-+-+-+-+-+-+-+-
اي سر آغازهمه خوبي ها مينويسم از تو تو که سر سبز ترين منظره ايي تو که سر شارترين عاطفه ايي برترين خواهش و احساس نياز وبدان تا به ابد دوستت ميدارم دوستت ميدارم از زمين تا بخدا از همين نقطه ي خاکي تا عرش

k@vir 06-21-2008 03:48 PM

داستان من و تو ، افسانه ء قشنگي است.
يک افسانه قشنگ ، پايان قشنگي دارد؛ يا ندارد؟ يادم نيست.
زمان ، حافظه اش خوب است ؛ مطمئنم مي داند.
برايش صبر مي کنم ، تا افسانه ء قشنگمان را به پايان برساند.
مي داني،
من مي دانم- هر چه که پيش آيد -
هر کسي هر روز هر جايي داستان من و تو را بخواند ،
به خودش خواهد گفت :‌
داستان من و تو ، افسانه ء قشنگي است.

k@vir 06-21-2008 10:59 PM

پرنده

نیستم

اما از قفس بَدَم می آید

دلم می خواهد آفتاب که سر می زند

پرندگان همه از شادی بال در بیاورند

و مرا هم که خواب صبحگاهی ام بی شک

در بسته وُ تکراریست بیدار کنند .

پرنده ی قفس نشین نه با طلوع آفتاب

شاد می شود نه از غروب آن دلگیر .

k@vir 06-25-2008 01:50 PM

از دلم می پرسم:

آیا همچنان در عشق ناچاری؟

من تپش های دلم را می شناسم

پاسخش آری ست

k@vir 06-28-2008 11:53 PM

تو مرا میترسانی

بی آنکه بدانی

خیال من اینگونه از تو نمیگذرد

نمیتواند بگذرد!

این جذر و مد به ناگاه

دیوانه ام می کند. .

k@vir 06-28-2008 11:54 PM

جهان از آن من است

من عاشقم و

هیچ کس نمی تواند مرا بکشد

حتی مرگ

k@vir 06-30-2008 03:45 PM

امشب نيامدى اى عشق
عطر بهار ليمو
مثل گلاب
در گلابدان شاخه نشسته است
تا مگر تو دست بيارى
و كفى از آن را
به روى و موى بپاشى
و جان و جامه معطر كنى
۲
امشب نيامدى اى عشق
و جهان بى تو
پيريست در جامه ى سياه ماتم
در گوشه ى اتاقى تاريك
ملول و دل آزرده
هيچ نمى داند بايد چه كرد؟
حتى نمى تواند برخيزد
و چراغ را روشن كند
۳
امشب كجايى اى عشق
حرفى بزن
چيزى بگو
در خاموشى تو
سكوت تمام زمين را مى ترساند

k@vir 07-02-2008 01:28 PM

پیراهنی از برگ گل از بهر یارم دوختم

از بس لطیف است آن بدن ترسم که آزرش دهد

پروانه امشب پر نزن اندر حریم یار من

ترسم صدای شهپرت خوابست و بیدارش کند

ای گربه خوش خط وخال امشب نیا بالین یار

ترسم صدای پای توخوابست وبیدارش کند

باد صبامحض خدا امشب نیا در باغ ما

ترسم صدای شاخه ها خوابست وبیدارش کند.

k@vir 07-02-2008 01:31 PM

گر چه خسته ام؛

اگر چه دل شکسته ام؛

باز هم گشوده ام دری به روی انتظار...

تا بگویمت هنوز هم به آن صدای آشنا امید بسته ام ،

دل جدا زیاد تو آشیانه ای خراب وبی صفاست

یاد سبز وروحبخش تو یاد لطف بی نهایت خداست .

کوچه باغ سینه ام ای گل محمدی به عطر نامت آشناست.

آنکه بی بهانه ی تو زنده نیست کیست؟

آنکه در پی تو نیست کجاست ...؟

k@vir 07-02-2008 01:32 PM

دوستت نمی دارم چنان که گل سرخی باشی از نمک
زبرجد باشی یا پرتاب آتشی از درون گل میخک
دوستت می دارم آن چنان که گاهی چيزهای غريبی را
ميان سايه و روح با رمز و راز دوست می دارند


تو را دوست دارم
همانند گلی
که هرگز شکفته نشد ولی
در خود نور پنهان گلی را دارد.

ممنون از عشق تو
شمیم راستینی از عطر
برخاسته از زمین
که می روید در روحم سیاه

دوستت می دارم بی آنکه بدانم چه وقت و چگونه و از کجا
دوستت می دارم ساده و بی پيرايه، بی هيچ سد و غروری؛
اين گونه دوست می دارمت،
چرا که برای عشق ورزيدن راهی جز اين نمی دانم
که در آن
من وجود ندارم

و تو...
چنان نزدیکی که دستهای تو
روی سینه ام، دست من است
چنان نزدیکی که چشمهایت بهم می آیند
وقتی به خواب میروم...


پابلو نرودا


اکنون ساعت 08:28 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.

Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)