![]() |
انگار با من از همه کس آشناتري
از هر صداي خوب برايم صداتري آئينه اي به پاکي سرچشمه يقين با اينکه روبروي مني و مکدري |
متن ترانه هاي لحظات دلتنگي ما
ز من پرسند که اندوه تو از چیست ؟ سبب ساز سکوت مبهمت کیست ؟ جواب من همیشه یک کلام است برای آنکه باید باشد و نیست ... |
مرا مهر سیه چشمان ز سر بیرون نخواهد شد قضای آسمان است این و دیگرگون نخواهد شد رقیب آزار ها فرمود و جای آشتی نگذاشت مگر آه سحرخیزان سوی گردون نخواهد شد مرا روز ازل کاری بجز رندی نفرمودند هر آن قسمت که آنجا رفت از آن افزون نخواهد شد خدا را ؛ محسب ، ما را به فریاد دف و می بخش که ساز شرع از این افسانه بی قانون نخواهد شد مجال من همین باشد که پنهان مهر او ورزم کنار و بوس و آغوشش چه گویم چون نخواهد شد شراب لعل و جای امن و یار مهربان ساقی دلا ؛ کی به شود کارت اگر اکنون نخواهد شد مشوی ای دیده نقش غم ز لوح سینه یحافظ که زخم تیغ دلدار است و رنگ خون نخواهد شد {پپوله}{پپوله} |
http://www.deirelqamar.com/VirtualTo...lleC180215.jpg بي تو مهتاب شبي باز از آن كوچه گذشتم همه تن چشم شدم خيره به دنبال تو گشتم شوق ديدار تو لبريز شد از جام وجودم، شدم آن عاشق ديوانه كه بودم در نهانخانه ي جانم گل ياد تو درخشيد باغ صد خاطره خنديد عطر صد خاطره پيچيد يادم آمد كه شبي با هم از آن كوچه گذشتيم پرگشوديم و در آن خلوت دلخواسته گشتيم ساعتي بر لب آن جوي نشستيم تو همه راز جهان ريخته در چشم سياهت من همه محو تماشاي نگاهت آسمان صاف و شب آرام بخت خندان و زمان رام خوشه ماه فرو ريخته در آب شاخه ها دست برآورده به مهتاب شب و صحرا و گل و سنگ همه دل داده به آواز شباهنگ يادم آيد : تو به من گفتي : از اين عشق حذر كن! لحظه اي چند بر اين آب نظر كن آب ، آئينه عشق گذران است تو كه امروز نگاهت به نگاهي نگران است باش فردا ، كه دلت با دگران است! تا فراموش كني، چندي از اين شهر سفر كن! با تو گفتم : "حذر از عشق؟ ندانم! سفر از پيش تو؟ هرگز نتوانم! روز اول كه دل من به تمناي تو پر زد چون كبوتر لب بام تو نشستم، تو به من سنگ زدي من نه رميدم، نه گسستم" باز گفتم كه: " تو صيادي و من آهوي دشتم تا به دام تو درافتم، همه جا گشتم و گشتم حذر از عشق ندانم سفر از پيش تو هرگز نتوانم، نتوانم...! اشكي ازشاخه فرو ريخت مرغ شب ناله ي تلخي زد و بگريخت! اشك در چشم تو لرزيد ماه بر عشق تو خنديد، يادم آيد كه از تو جوابي نشنيدم پاي در دامن اندوه كشيدم نگسستم ، نرميدم رفت در ظلمت غم، آن شب و شب هاي دگر هم نه گرفتي دگر از عاشق آزرده خبر هم نه كني ديگر از آن كوچه گذر هم! بي تو اما به چه حالي من از آن كوچه گذشتم! |
انگشتی که به غزل سرایانِ آسمان ماشه می چکاند نمی داند ؟ طوفان ابدیت چشمه نیست ! بال هایم را در چشمانم کاشته ام و چشمانم را در ابر ها که ناگاه می آیند !! یک قطره از دلتنگی هایم را به هر کجای آسمان بیاویزم برای یک هزاره ی بارانی کافی ست... ... .. . |
بر تو و آن خاطر آسوده سوگند
بر تو ای چشم گنه آلوده سوگند بر آن لبخند جادویی بر آن سیمای روشن کزچشمان تو افتاده آتش بر هستی من آه آتش بر هستی من... ویگن اول ببخشید که گاهی بخاطر تنبلی تمام متن ترانه را نمی گذارم دوم از همه دوستان عزیزم خواهش می کنم که اسم خوانندگان را بنویسند خدا همه گذشتگانشان را رحمت کند با این شعر مرحوم ویگن خیلی حال می کنم از بچگی تا حالا عمری[ است ] هر شب در رهگذارت ماندم چشم انتظارت شاید یکشب بیایییییییییی دردا تنهای تنها بگذشته بی تو شبها در حسرت و جدایی عاشقی گم کرده ره بی آشیانم مانده بر جا آتشی از کاروانم زین پس محزون و خاموشم عشقت خاکسترم کرد در دست باد پاییییییییزی نشکفته پرپرم کرد آه نشکفته پرپرم کرد عمری هر شب در رهگذارت ماندم چشم انتظارت شاید یکشب بیایی دردا تنهای تنها بگذشته بی تو شبها در حسرت و جدایی زین پس محزون و خاموشم عشقت خاکسترم کرد دردست باد پاییزی نشکفته پرپرم کرد آه نشکفته پرپرم کرد نشکفته پرپرم کردآه نشکفته پرپرم کرد یا علی مدد این نوشته باعث شد یکبار دیگه این اثر زیبا و بیادماندی را گوش کنم و انصافا خود من اینرا خیلی قشنگ می خونم |
متاسفم دلم اونکه می گفت بی تو غم دنیا رو داره باورش سخته ولی اون دیگه دوست نداره متاسفم دلم خبر از حالت نداره کاش دعات کنه اونیکه این روزا دوست نداره متاسفم اگه احساس قشنگت دیگه ارزشی نداره اما نفرینش نکن اونکه تقصیری نداره دل من نگو که سوختی از غم رفتنه اون من نمی خوام خیال کنه گناهی بود گردنه اون متاسفم دلم گل معصوم نجیبت تو رو دیگه نمی خواد بیا منتظر نشینیم به خدا اون نمیاد مصطفی پریزاد ترانه متاسفم دلم |
وقتی که دیگر نبود من به بودنش نیازمند شدم وقتی که دیگر رفت من در انتظار آمدنش نشستم وقتی که دیگر نمی توانست مرا دوست بدارد من او را دوست داشتم و چه سخت است تنهامتولد شدن مثل تنها زندگی کردن مثل تنها مردن |
ای عزیز دل من بی توخوش نیست دلم بی تو ای محرم راز چه کنم با گل سرخ ؟ چه کنم با گل ناز ؟ تک و تنها چه بگویم به بهار ؟ گر سراغ از تو گرفت چه بگویم به نسیم ؟ گر بهاران پرسد : « لاله زار تو کجاست » ؟ من پر از عطر خوش هم نفسی تو چرا تنهائی ؟ غمگسار تو کجاست ؟ من و این سینه تنگ من و پائیز غم آلوده درد همدمم سایه تنهائی خویش بی بهار رخ یار تک و تنها چه بگویم چه بگویم به بهار ؟ بی تو ای راحت جان با دل شیدا چه کنم با جهانی غم و حسرت من تنها چه کنم عشق و بی تابی من مایه بدنامی توست با تو پاکیزه تر از گل من رسوا چه کنم در پی گمشده ای گرد جهان می گردم ای خدا گر نشد این گم شده پیدا چه کنم مرا مان قطره آبی به کف آرند و خوشند من که مردم زعطش برلب دریا چه کنم گرچه امروز مرا نیست زپی فردائی گرنبندم دل از امروز به فردا چه کنم روی برتافت زمن آنکه جهان هست بعد از این گر نکنم پشت به دنیا چه کنم |
وقت رفتن نیمخوام ببینمت می دونم ببینمت کم میارم اگه یک لحظه فقط نگام کنی دلمو پشت سرم جا میذارم اگه خونسرده نگام به دل نگیر دل تو یه روز ازم خسته میشه اگه اسمم و فقط صدا کنی راه رفتن واسه من بسته میشه وقت رفتن نباید گریه کنی اینجوری دلم برات تنگ نمیشه میدونم هر جای دنیا که باشم تو دلم عشق تو کمرنگ نمیشه خواننده : حميد عسگري ترانه: وقت رفتن |
مي زند باران به شيشه شيشه اما سرد و سنگين بي تفاوت.سرد و خاموش شايد از يک غصه غمگين شيشه در اوج سپیدي خسته از دلواپسي ها من نشسته گنگ و مبهم مي رسم تا عمق رويا آسمان همچو دل من خيس خيس از بي وفايي بر لبم نام تو دارم اي بهار من کجايي؟ تا به کي چون شيشه ماندن در نگاه قاب تقدير من همه ميل رسيدن دل ولي بسته به زنجير آمدم تا چشمهايت در دلم عشقي بکارد تو ولي گفتي که برگرد شيشه احساسي ندارد مي زند باران هنوز ..آه اين چنين غم در دل کيست؟؟ دست من بر شيشه لغزيد شيشه هم با بغض بگريست |
كجايي در شب هجران كجايي در شب هجران كه زاريهاي من بيني چو شمع از چشم گريان اشك باري هاي من بيني كجايي اي كه خندانم ز وصلت دوش مي ديدي كه امشب گريه هاي زار زاريهاي من بيني كجايد اي قدحها از كف اغيار نوشيده كه از جام غمت خون آبه خواري هاي من بيني شبي چند از خدا خواهم به خلوت تا سحر گاهان نشيني با منو شب زنده داري هاي من بيني شدم يار تو از تو نديدم ياري و خواهم كه يار من شوي كه يار من شوي اي يار و ياري هاي من بيني |
در آوار همه آینه ها تکرار من باش همین امشب کلید قفل این زندون تن باش ببار ای ابرکم بر من ببارو تازه تر شو ببار و قطره قطره نم نمک آزاده تر شو |
ديوار سنگي - گوگوش توي يك ديوار سنگي دو تا پنجره اسيرن دوتا خسته دو تا تنها يكيشون تو يكيشون من ديوار از سنگ سياهه سنگ سرد و سخت خارا زده قفل بي صدايي به لباي تشنه ما نمي تونيم تا بجنبيم زير سنگيني ديوار همه عشق منو تو قصه است قصه ديوار… |
قصه
تو از كدوم قصه اي كه خواستنت عادته , نبودنت فاجعه بودنت امنيته تو از كدوم سرزمين تو از كدوم هوايي , كهاز قبيله ي من يه آسمون جدايي اهل هر جا كه باشي قاصد شكفتني , توي بهت و دغدغه ناجي قلب مني پاكي آبي يا ابر نه خدايا شبنمي , قدآغوش مني نه زيادي نه كمي منو با خودت ببر اي تو تكيه گاه من , خوبه مثل تن تو با تو همسفر شدن منو با خودت ببر من به رفتن قانعم , خواستني هر چي كه هست تو بخواي من قانعم اي بوي تو گرفته تن پوش كهنه ي من چهخوبه با تو رفتن رفتن هميشه چه خوبه مثل سايه همسفر تو بودن هم قدمجاده ها تن به سفر سپردن چي مي شد شعر سفر بيت آخرين نداشت , عمرکوچ من و تو دم واپسين نداشت آخر شعر سفر آخر عمر منه , لحظه ي مردنمن لحظه ي رسيدنه منو با خودت ببر اي تو تكيه گاه من , خوبه مثل تن تو با تو همسفر شدن منو با خودت ببر من به رفتن قانعم خواستني هر چي كه هست تو بخواي من قانعم منو با خودت ببر منو با خودت ببر منو با خودت ببر منو با خودت ببر |
به دادم برس اي اشك دلم خيلي گرفته نگوازدوري كي نپرس ازچي گرفته منودريغ يك خوب به ويروني كشونده عزيزمن توهستي نفس توسينه مونده تواين تنهاييه تلخ منويه عالمه ياد نشسته روبرويم كسي كه رفته برباد كسي كه عاشقانه به عشقش پشت پازد براي بودن من به خودرنگ فنازد چه درديه خدايا نخواستن امارفتن براي اونكه سايه است هميشه روسرمن كسي كه وقت رفتن دوباره عاشقم كرد منوآبادكردو خودش ويرون شدازدرد به دادم برس اي اشك دلم خيلي گرفته نگوازدوريه كي نپرس ازچي گرفته كسي كه رفته برباد |
در جیب هایم
چیزی نیست در دفترم چیزی نیست دست هایم را باز می کنم: چیزی نیست دل را هم که بدهکار توام ... |
ميدانم روزي نبودنت را فراموش خواهم كرد كه به نبودن خود عادت كنم
|
بهار نیست ... بهار باشد هم ، بی برگی مرا خواهد کشت زمستان است و همه ی بی برفی مرا آزار می دهد زمستان بی برف ، مثل حال من بی توست سالها بدون برف زمستان من سر شد ولی سرما اندوخته ی همه ی عمرم شد سوز سر ما بر استخوان می ماند مثل سوز عشق تو در دلم مثل سردی تو بر تنم زمستان می رود و روسیاهی به ذغالی می ماند ، که هرگز نداشتم زندگی ام مانند هزاران هزار ثانیه ، بدون حادثه می میرد و تنها امید زندگی ام بارش برفی سفید در حیاط خانه ام است آخ اگر برف ببارد اگر برفی ببارد تو را برف شیره ای سپید خواهم داد سفیدی برف و سردی تو ، خون رگهایم را سفید کرد ه خونم سفید بختم سیاه در این فصل بی برگی در این سرمای بی برفی زبانم سبز چشمانم سرخ ... زمستان است و همه ی بی برفی مرا خواهد کشت |
با یادت سرمستم ای نگاه آسمانی
یادم کن تا هستم ای امید زندگانی تا به هر ترانه میکشد زبانه شور عاشقانه من حال دل میگویم با زبان بی زبانی هر لبخندت با من گوید دل مده به دست غم در این عالم بنشین با عشق تا گل روید زین شب خزانی تا که از نگاه تو نور شادی میبارد دل ز مهربانیت شور و شادیها دارد با تو خزان من بهاران با تو شبم ستاره باران از نورافشانی چه بخواهی چه نخواهی دل عاشق ره تو پوید به هر نشانی دل و جان سرمست از شوق نگاه تو همه جا حیرانم دیده به راه تو که بدین روح افزایی زیبایی رویایی چون بهشت جاودانی چه شود گر بازآیی چون نفس باد سحر می رسدم جان دگر دیده کشد سوی تو پر همسفرم شو که میتوانی پر و بالم را با دیدارت کی بگشایی؟ تب و تابم را با لبخندت کی بنشانی؟ با یادت سرمستم ای نگاه آسمانی یادم کن تا هستم ای امید زندگانی |
تو امتداد سرنوشت کی بود که از تو می نوشت زندگی من و تو رو با غم و غصه می سرشت با این همه گناه و درد کی میره آخرش بهشت ببین ببین که دست من هرجا رسید از تو نوشت میون جاده ها هنوز گرد مسافرا به جاست تو شهر تو غریبه ام غریبه ای که بی صداست نفس می خوام نفس می خوام تورو یه هم نفس می خوام تو شب انتظار تو برای دل قفس می خوام |
دوباره من و آسمان و خیال تو و حرفهای نا گفته وقتی باشی یا نباشی و از دلم دور باشی همان بهتر که حرفهایم مجال تولد نیابند همان بهتر که سکوت بین ما بهانه ای باشد برای نرسیدن نبودنت عاشقانه تر است ! نبودنت عاشقانه تر است ! |
قلبمو تقدیم کردم ....نفهمید... بی ریاترینم اشک ریختم ....نفهمید....پر احساس ترینم از خوشبختی گفتم...نفهمید..... ساده ترینم |
بارگهی خهم...
|
مرسی بهنام
بۆ باوهشی به سۆزی دایکه دڵ سووتاوهکهم بو باوشی بسوزی دایکه دل سوتاوکم... (تا بچه ها راحت تر بتونن بخوننش) همیشه از این یه مصرعش خیلی خوشم میومده... |
هرچی آرزوی خوب مال تو هر چی که خاطره داریم مال من اون روزای عاشقونه مال تو این شبای بیقراری مال من منمو حسرت بی تو ما شدن تویی و بدون من رها شدن آخرغربت دنیاست مگه نه؟ اول دوراهی آشنا شدن تو نگاه آخر تو...!!! آسمون خونه نشین بود می تو نستم با تو باشم دل تو شکسته بودن مثل سایه مثل رویا همه ی قصه همین بود اما بیدارم و بی تو... مثل تو تنهای تنها!!! |
یه تنها، یه عاشق، یه فانوس شکسته، یه مرداب تو پاییز، یه صحرا خاک خسته، نمی خوام بمونم باورم دنیا سیاه، هنوزم غریبه غرورم بی پناه، شب عشق، شب درد، شب تنهایی مرد،شب بغص، شب کوچ، شب ثوربی، شب سرد، شب خاموش بی روزنه، شب مرگ هم آوایی، شب سنگی، شب آواز تنهایی، شبی که لحظه های بی تو بودن نفس گیره، سیاهی بی عبوره، سکوتم آخرین فریاد عشق خیالت آخرین سنگ صبوره، هنوزم بغض بارونی چشمات می تونه واسه دل تنگیم بباره. |
من هنوز تو گفتن دوستت دارم وا موندم
همه گفتن همه رفتن، اما من با یه دنیا آرزو جا موندم چه روزایی که غروب شد، اما باز من در آرزوی فردا موندم "هايده" |
آه ساقي.. تو را من ديوانه ميدانم سرگشته و حيران، سراپا غرق درد، افسرده مي بينم.. دلت را سرد، زبانت را بسته ميبينم بگو از درد و غمهايت بگو از درد و دلهايت.. ولي نه ! صبر کن !! کدامين دوست را تو محرم خلوتگاه خود داني!! حريم آن دل ديوانه پنداري!! آه ساقي .. تورا من آشفته ميبينم سراپا غرق درد ، تنها در اين ويرانه ميبينم... بيا ساقي... تو هم مانند من پريشان خاطر و خسته پي آن کنج خلوت در پس ، پستوي پر آشوب دل راه گم کرده ميگردي .. بيا ساقي بيا بنشين بپهلويم تورا من تنهاترين آشنا با دل گمگشته ميبينم بيا ساقي بيا بنشين بيا... .. {پپوله} .. |
ساقی شعر از خودت که نبود ؟
نبینیم ساقیم اره .. ساقی ساقی ای ساقی بده می دریا دریا ... دوباره امشب مستم کن که بشم دور از دنیا .. . حالا ساقی هم بخواد دست از ساقیگری برداره که واویلا اون بیچاره های میخونه چیکار کنن ؟ |
حیف ما زهم جدا شیم
فکر عشق هم نباشیم بشینیم به روز خاموشی کاشکی که عشقمون نمیره آرزوهامون نگیره رنگ حسرت و فراموشی |
چه ميشه کرد ...
|
ستار چه زیبا خواند:
انگار بامن از همه کس آشنا تری از هر صدای خوب برایم صدا تری آئینه ای به پاکی سرچشمه یقین با اینکه روبروی منی و مکدری تو عطر هر سپیده و نجوای هر نسیم تو انتهای هر غم و آن سوی هر دری لای لای پر نوازش باران نم نمی خاک مرا به خواب گل یاس می بری انگار با من از ... بقیه اش بعهده خودتون اما انصافا خودم این را خیلی قشنگ می خوانم یا علی مدد |
سلام اي كهنه عشق من كه ياد تو چه پا بر جاست سلام بر روي ماه تو، عزيز دل سلام از ماست تو يك روياي كوتاهي دعاي هر سحر گاهي شدم خواب عشقت، چون مرا اينگونه مي خواهي ندارم هيچ گناهي جز كه از تو چشم نمي پوشممن آن خاموش خاموشم كه با شادي نمي جوشم تو آن در شكل آوازي شكوه اوج پروازي نداري هيچ گناهي جز كه بر من دل نمي بازي مرا ديوانه مي خواهي ز خود بيگانه مي خواهي نگاهم كن نگاهم كن شدم هر آنچه مي خواستيمرا دلباخته چون مجنون ز من افسانه مي خواهي شدم بيگانه با هستي ز خود بي خود تر از مستي سلام اي كهنه عشق من كه ياد تو چه پا بر جاست سلام بر روي ماه تو عزيز دل سلام از ماست بكش دل را شهامت كن مرا از غصه راحت كن سلام اي كهنه عشق من كه ياد تو چه پا بر جاستشدم انگشت نماي خلق،مرا تو درس عبرت كن بكن حرف مرا باور، نيابي از من عاشقتر نمي ترسم من از اقرار، گذشت آب از سرم ديگر سلام بر روي ماه تو عزيز دل سلام از ماست |
|
بتراش اي سنگ تراش
بتراش اي سنگ تراش سنگي از معدن درد بهر مزارم بتراش روي سنگ قبر من عكسي از چهره زيباي نگارم بتراش بنويس اي سنگ تراش! عاقبت شدم فداش بنويس تا بدونه عمرمو دادم براش روي نوشته هاي سنگ قبر من تو با خون جگرم رنگي بزن در كنار دلِ صد پاره ي من جلوه ايي از يك دل سنگي بكش سنگ تراش پايين اين دل بنويس عاشق زاري رو كشته با جفاش بس كه روز و شب مي جنگيد با دلم سايه ايي از يك خروس جنگي بكش روز آشناييمون رو تن يه درخت بيد يار بي وفاي من عكس دو تا دلو كشيد گفت كه يكي از اين دلا فداي اون يكي ميشه عاقبت كشت دلمو تا كه به آرزوش رسيد سنگ تراش - زنده ياد آغاسي |
|
خونه ی عشق من و تو از گلپا
خونه ی عشق من و تو ، خونه ی پوشالی نیست
خونه ی عشق من و تو ، از حقیقت خالی نیست خونه ی عشق من و تو ، اون بالا تو آسمون می درخشه چون بلور ، مثل یک رنگین کمون ستونای مرمرش ، تیغه های روشنِ خورشیده پایه های محکمش ، عشقه و امیده عشقه و امیده ، خونه ی عشق من و تو ، مگه از خشت و گله ؟ پایه هاش مگه رو آبه ؟ خونه ی تو ساحله ؟ روشنیش از مهتاب ، چون زلال میِ ناب پرده هاش مخملِ ابر ، همگی رنگِ شراب می دونی که اون بالا ، به آدم نمی رسه ، دیگه دست آدما خونه ی عشقمونو ، نمی ریزه تا ابد دستی به جز دست خدا دستی به جز دست خدا خونه ی عشق من و تو ، خونه ی پوشالی نیست خونه ی عشق من و تو ، از حقیقت خالی نیست خونه ی عشق من و تو ، اون بالا تو آسمون می درخشه چون بلور ، مثل یک رنگین کمون ستونای مرمرش ، تیغه های روشنِ خورشید پایه های محکمش ، عشقه و امیده ، عشقه و امیده ، عشقه و امیده ، عشقه و امیده ، |
بگذر ز من ای آشنا از عارف
بگذر ز من ای آشنا چون از تو من دیگر گذشتم دیگر تو هم بیگانه شو چون دیگران با سرگذشتم میخواهم عشقت در دل بمیرد می خواهم تا دیگر در سر یادت پایان گیرد بگذر ز من ای آشنا چون از تو من دیگر گذشتم دیگر تو هم بیگانه شو چون دیگران با سرگذشتم هر عشقی میمیرد خاموشی می گیرد عشق تو نمی میرد باور کن بعد از تو دیگری در قلبم جایت را نمی گیرد |
شبي غمگين شبي باراني و سرد |
| اکنون ساعت 11:45 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)