![]() |
گر مسلمانی از این است که حافظ دارد
آه اگر از پی امروز بود فردایی |
گل من بگزار در آسمان عشق تو پرواز کنم
بگزار هواي عشق تو را در تمام وجودم حس کنم |
دو نصیحت کنمت بشنو و صد گنج ببر
از در عیش درآ و به ره عیب مپوی |
دوش دیدم که ملایک در میخانه زدند
گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند |
از صحبت دوستان برنجم
کاخلاق بدم حسن نمایند عیبم هنر و کمال بینند خارم گل و یاسمن نمایند |
ای در رخ تو پیدا انوار پادشاهی
در فکرت تو پنهان صد حکمت الهی |
تو بر اوج فلک چه دانی چیست
چون ندانی که در سرایت کیست |
چون شوم خاک رهش دامن بیفشاند ز من
ور بگویم دل بگردان رو بگرداند ز من |
هر که سلطان مرید او باشد
گر همه بد کند ، نکو باشد |
بعد از این دست من و دامن سرد و لب جوی
خاصه اکنون که صبا مژده فروردین داد |
لعل سیراب به خون تشنه لب یار من است
وز پی دیدن او دادن جان کار من است |
فردا اگر زراه نمي آمد
من تا ابد كنار تو مي ماندم من تا ابد ترانه ي عشقم را در آفتاب عشق تو مي خواندم:53: |
به دام زلف تو دل مبتلای خویشتن است
بکش به غمزه که اینش سزای خویشتن است |
دلت بار دگر ما را کلک زد
دم از يک اتفاق مشترک زد براي لحظه اي با تو شکفتن هزاران بار قلبم را محک زد |
http://photos1.blogger.com/blogger/4.../03-family.jpg
بیا گل شدن را رعایت کنیم ز پروانه ماندن حمایت کنیم:53: اگر باد غم شاخه ای را شکست ز دست هجومش شکایت کنیم:53: |
بیا که در غم عشقت مشوشم بی تو
بیا ببین که در این غم چه ناخوشم بی تو |
ما را که درد عشق و بلای خمار کشت
یا وصل دوست یا می صافی دوا کند |
ز گریه مردم چشمم نشسته در خون است
ببین که در طلبت حال مردمان چون است |
مرا عهديست با ماهي كه آن ماه آن من باشد
مرا قوليست با جانان كه جانان جان من باشد |
آن پیک نامور که رسید از دیار دوست
آورد حرز جان ز خط مشکبار دوست |
من خاکی که از این در نتوانم برخاست
از کجا بوسه زنم بر لب آن قصر بلند |
دلا بسوز که سوز تو کارها بکند
نیاز نیم شبی دفع صد بلا بکند |
دل به امید روی او همدم جان نمی شود
جان به هوای کوی او خدمت تن نمی کند |
عالم از شور و شر عشق خبر هیچ نداشت
فتنه انگیز جهان غمزه جادوی تو بود |
سرو چمان من چرا میل چمن نمی کند
همدم گل نمی شود یاد سمن نمیکند |
حافظ گمشده را با غمت ای یار عزیز
اتحادیست که در عهد قدیم افتادست |
سكوتي ميكنم سنگين تر از فرياد
|
نقل قول:
تا دل هرزه گرد من رفت به چین زلف او زین سفر دراز خود میل وطن نمی کند |
چون ز نسیم می شود زلف بنفشه پر شکن
وه که دلم چه یاد از آن عهد شکن نمی کند |
انگار که هر چه هست در عالم نیست
پندار که هر چه نیست در عالم هست |
رواق منظر چشم من آشیانه توست کرم نما و فرود آ که خانه خانه توست |
من آخر سر به صحرا میگذارم
ترا تنهای تنها میگذارم |
با تو بودن اي کاش تا ابد ممکن بود
لحظه هاي ديدار تا ابد ساکن بود |
با سیه دل چه سود گفتن وعظ
نرود میخ آهنی در سنگ |
می روی و مژگانت خون خلق می ریزد
تیز می روی جانا ترسمت فرومانی |
آواز خوش از کام و دهان و لب شیرین
گر نغمه کند ور نکند ، دل بفریبد |
سزای قدر تو شاها به دست حافظ نیست
جز از دعای شبی و نیاز صبحدمی |
بی قرار توام و در دل تنگم گله هاست آه بی تاب شدن عادت کم حوصله هاست مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب در دلم هستی و بین من و تو قاصله هاست |
دل سراپرده محبت اوست
دیده آیینه دار طلعت اوست |
گریه حافظ چه سنجد پیش استغنای عشق
کاندر این دریا نماید هفت دریا شبنمی |
| اکنون ساعت 12:47 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)