پی سی سیتی

پی سی سیتی (http://p30city.net/index.php)
-   ادبیات طنز (http://p30city.net/forumdisplay.php?f=54)
-   -   کاریکلماتور (http://p30city.net/showthread.php?t=2803)

behnam5555 04-08-2010 10:48 AM

اتش عشق ظاهري انقدر قوي بود كه ديدگان باطنم را هم سوزاند.

اختلاف ما و شما هميشه سر حرف اول است.

درروز هم مي شود شبيخون زد.


براي اينكه بتوانم به خورشيد شبيخون بزنم قبل از حمله عينك افتابي ام را به چشمانم مي زنم.


در رزمگهي كه ابر سياه مرا به رگبار بسته بود ضد گلوله من جز چتر چيز ديگري نبود.


با رفتن خنده گل پژمردگي دركوير دلم شروع به روييدن نمود.


سقوط از قله غرور فتح بزرگيست.

شجاعت را بايد در ميدان ترس يافت.

در حراجگاه شانس لباس بدبختي مفت گران است.


سيگار طوري به دهن او گذاشته بود كه دود از دماغش بيرون مي زد.


behnam5555 04-08-2010 10:58 AM


نيشتر محبت بر قلب سنگ دلان اثر نمي كند.


در راند اخر زندگي مرگ با ضربه شمشيرش روح و جسمم را به دو نيم كرد.


رابطه روح و جسم شكر اب شد.


به رسم يادبود و به خاطر بازيگري در دنيا از زمانه تنديس بلورين مرگ را هديه گرفتم.


دو جماعت از فضا رفتن لذت ميبرند :
معتاد و فضا نورد.


روزگار عاشق دل باخته سياه تر از چشمان معشوقش است.


روشنايي ها در شب مي ميرند وتاريكي ها در روز.


خبر فوت ثانيه ها از زبان ساعت (تيك تاك) شنيدنيست.

جاده اي كه ثانيه شمار ساعت در ان مي دود خط پايان ندارد(جاده ي زمان).

سينه ام را مدفن تو قرار ميدهم تا هميشه برايم زنده بماني.

behnam5555 04-08-2010 11:01 AM

خون ديده ي عاشقان شور و بي رنگ است.

خواب غفلت نياز به تعبير ندارد.


توقف در ايستگاه ممنوع شده ي ازدواج جريمه اي سنگين دارد.


انقدر روح لطيفي دارم كه دلم براي مرغ هاي روي اتش كباب مي شه.


بعضي شكارچي ها شكار طعمه ي خود ميشوند .


هم بچه ها بزرگ مي شوند و هم گاهي اوقات بزرگها بچه مي شوند.

تيزترين تيغ دنيا زبان است و عميق ترين زخم دنيا زخم عشق .

فاصله ي تولد و مرگ به اندازه ي يك زندگيست.

بعضي شناگر ها ادمهاي خشكي از اب در مياند.

گاهي وقتها ادم ها غصه مي خورند گاهي وقتها هم غصه ادم ها رو ميخوره.
__________________

behnam5555 04-08-2010 11:03 AM

بعضي ادم ها ادم بشو نيستند.

مرگ يعني ازادي پس مرگ بر تمامي پرنده هاي درون قفس.

زين پس روي درب اتاق كوچك دلم خواهم نوشت قبل از ورود در بزنيد.

خرها هيچ وقت ادم نمي شن اما ادم ها بعضي مواقع خر مي شن.

به چهره اش نگاه كردم-دلش از هر چيزي خالي بود به حرفهاش گوش كردم-دل پري داشت.اسمش ني بود.

از بين قاشق ها قاشق هاي چاي شيرين خوري از همه با نمك ترند.

بهترين دفاع حمله است.

حباب ها اسير هواي خود مي شوند.

حباب هايي كه جو مي گيردشان زود نابود مي شوند.

ادم هاي با هوش به خوبي فكر مي كنندوادم هاي بي هوش به خوبي فكر رو مي كنند.

هزار پا ها به جاي دست به يقه شدن با هم پا به يقه مي شوند.

مرغ هاي تخمي قيافه هاي تخمييي دارند(نظريه تخمي از هيات تخمييون مرغ داري).

گل زيباست اگر ديد تو زيبا باشد.


behnam5555 04-08-2010 11:07 AM


ته سوزن سوراخ است.

از مرگ خواسته ام بي صدا به سراغم بيايد مبادا كه از ترس سكته كنم.

درياي غم ساحل ندارد پس بيخودي پارو نزن.

اين روزها مرغ هاي گوشتي هم تخمي شدند.

ماهي هاي پرنده عمري پشت ميله هاي ابكي ي دريا حبس خواهند بود.

ادم ها وقتي به دنيا ميان براي خودشون گريه ميكنن وقتي هم از دنيا ميرن ديگران براشون گريه ميكنند.

سازها زودتر ازادمها كوك مي شند.

زن ها نامرد به دنيا ميان.

پريز برق دو سوراخ داره:
يكيش ميگيره اون يكيش مي كنه.

بهترين ترس ترس از گناه است.

behnam5555 04-08-2010 11:09 AM



دل كوه از سنگ است.


بعضي داورهاي فوتبال روي اوسايد خطا مي كنند.


بعضي ها پشت سر ادم غيبت مي كنند بعضي هم پشت سر ادم ... مي كنند.


بعضي زير سايه پدر و مادرشون زندگي گرمي دارند.


دلال هاي كفن ميميرند واسه كفن هاي خوب.


از مسئله هايي كه مثل ابند ميترسم چون شنا بلد نيستم.

ننه هوا خيلي شانس اورد چونكه شوهرش ادم بود.

سلام مقدمه خدا حافظيست.


ويرانه خراب شدني نيست.

در مسير سيل تنها غم است كه باقي مي ماند.

پرنده هاي بلند پرواز عمر كوتاهي دارند.

زلزله وقتي مي ايد زمين زير پاهايش مي لرزد.

سر انجام لباس كفن همه را سفيد بخت مي كند.

زوزه ي گرگ مهربان اهيست براي گوسفندان خورده شده.

عاشق دونده اي هستم كه از زمان هم جلو مي زند.

بعضي ادمها واسه چيزي كه بهش نميرسند توي كفن بعضي ها هم براي رسيدن به چيزي ميرن توي كفن.

قفس اسير ميله هاي خودش است.

زندگي ي زلزله در لغزش سپري مي شود.

ابریشم 07-10-2010 12:16 PM

براي رهايي از مرگ به عزراييل جانم را رشوه خواهم داد.
حق نفس كشيدن را از ماهي سلب كردند تا زنده بماند.
بعضي ها مرگ به سراغشان مي ايد بعضي ها هم خودشان به سراغ مرگ مي روند.
درهر سكوتي را كه بگشايي يك عالمه حرف از ان بيرون مي ريزد.
اين چه حكايتيست كه پلكهايم روزها با هم قهر ميكنند و شبها همديگر را در اغوش مي كشند.
پر اضطرابترين بازي در كل دنيا بازي مرگ و زندگيست.
منزل چشمانم هر لحظه ميزبان روي يار است.
هر زمان كه از كنار تو مي گذرم پاي لبهايم در باطلاق گونه هايت فرو مي رود.
اگر زماني به تو نياز پيدا كنم به خانه دلم رجوع خواهم كرد.
همه جا را به دنبالت گشتم بجز انجا كه حظور داشتي.

******
كمتر كسيست كه دلش براي دل سوختگان اتش بگيرد.
محبت با اينكه زهرنيست همواره از هر زهرديگري قويتر است و زودتر اثر مي كند.
قطب مردم خون گرمي دارد.
زندگي صد سال اولش سخت است.
هزار پا وقتي كفشهايش را دراورد همه حشرات از بوي پايش خفه شدند.
عاشق دو دل دو معشوق دارد.
اجبار اخرين راه انتخاب است.
صداي پاي مسافر خسته از زبان كفشهايش شنيدنيست.
درياي طوفاني در امواج خود غرق مي شود.
در بازي مرگ و زندگي لاكپشت درون لاك دفاعي فرو رفته بود.


******
پزشكان زندگي مرگباري دارند.
اولين گام براي يك پرنده پر زدن است.
شب و روز از ديدن هم بيزارند.
خورشيد در ارزوي ديدن شب عمري مي سوزد.
چاي شيرين براي فرهاد جذابتر از هرچاي ديگري بود.
كسوف اسمان چشمانت انقدر زيباست كه هر كسي را به حيرت در مي اورد.
مرگ پايان مقدمه ي چند صفحه ي اول از كتاب زندگيست.
مثل روز برايم روشن است كه شبها هوا تاريك مي شود.
عشقم را در دادگاه بي عدالتيها محكوم به مرگ كردند.
روشنايي خورشيد هر لحظه با سياهي چشمانم مبارزه مي كند.


******
صدايي درونم كمك مي طلبيد اما افسوس كسي نميشنيد.
مشت ابكي موج بر صورت سنگي ساحل مي كوبيد.
چنگال تيز لحظات براي شكار اتفاقات نيفتاده ثانيه شماري مي كند.
زمانه شيشه دلم را با سنگ غم شكست.
با اينكه شناگري ماهر نيستم همواره در افكار و خاطرات خود شناورم.
گناهانم را به دار مجازات اويختم تا بي گناهي هايم تبرءه شوند.
ليوان طاقطم از بي صبري لبريز شد.
حتما توي سرها سري بيرون خواهي كرد اگر همه بنشينند.
ادم بميرد ولي تنش سالم باشد.
وقتي زياد حرف ميزني سرم به حدي داغ مي شود كه يخهاي چشمام شروع به ذوب شدن مي كنند.


******
.اتش عشق ظاهري انقدر قوي بود كه ديدگان باطنم را هم سوزاند
اختلاف ما و شما هميشه سر حرف اول است.
درروز هم مي شود شبيخون زد.
براي اينكه بتوانم به خورشيد شبيخون بزنم قبل از حمله عينك افتابي ام را به چشمانم مي زنم.
در رزمگهي كه ابر سياه مرا به رگبار بسته بود ضد گلوله من جز چتر چيز ديگري نبود.
با رفتن خنده گل پژمردگي دركوير دلم شروع به روييدن نمود.
سقوط از قله غرور فتح بزرگيست.
شجاعت را بايد در ميدان ترس يافت.
در حراجگاه شانس لباس بدبختي مفت گران است.
سيگار طوري به دهن او گذاشته بود كه دود از دماغش بيرون مي زد.


******
نيشتر محبت بر قلب سنگ دلان اثر نمي كند.
در راند اخر زندگي مرگ با ضربه شمشيرش روح و جسمم را به دو نيم كرد.
رابطه روح و جسم شكر اب شد.
به رسم يادبود و به خاطر بازيگري در دنيا از زمانه تنديس بلورين مرگ را هديه گرفتم.
دو جماعت از فضا رفتن لذت ميبرند :معتاد و فضا نورد.
روزگار عاشق دل باخته سياه تر از چشمان معشوقش است.
روشنايي ها در شب مي ميرند وتاريكي ها در روز.
خبر فوت ثانيه ها از زبان ساعت (تيك تاك) شنيدنيست.
جاده اي كه ثانيه شمار ساعت در ان مي دود خط پايان ندارد(جاده ي زمان).
سينه ام را مدفن تو قرار ميدهم تا هميشه برايم زنده بماني.


******
خون ديده ي عاشقان شور و بي رنگ است.
خواب غفلت نياز به تعبير ندارد.
توقف در ايستگاه ممنوع شده ي ازدواج جريمه اي سنگين دارد.
انقدر روح لطيفي دارم كه دلم براي مرغ هاي روي اتش كباب مي شه.
بعضي شكارچي ها شكار طعمه ي خود ميشوند .
هم بچه ها بزرگ مي شوند و هم گاهي اوقات بزرگها بچه مي شوند.
تيزترين تيغ دنيا زبان است و عميق ترين زخم دنيا زخم عشق .
فاصله ي تولد و مرگ به اندازه ي يك زندگيست.
بعضي شناگر ها ادمهاي خشكي از اب در مياند.
گاهي وقتها ادم ها غصه مي خورند گاهي وقتها هم غصه ادم ها رو ميخوره.

******
بعضي ادم ها ادم بشو نيستند.
مرگ يعني ازادي پس مرگ بر تمامي پرنده هاي درون قفس.
زين پس روي درب اتاق كوچك دلم خواهم نوشت قبل از ورود در بزنيد.
خرها هيچ وقت ادم نمي شن اما ادم ها بعضي مواقع خر مي شن.
به چهره اش نگاه كردم-دلش از هر چيزي خالي بود به حرفهاش گوش كردم-دل پري داشت.اسمش ني بود.
از بين قاشق ها قاشق هاي چاي شيرين خوري از همه با نمك ترند.
بهترين دفاع حمله است.
حباب ها اسير هواي خود مي شوند.
حباب هايي كه جو مي گيردشان زود نابود مي شوند.
ادم هاي با هوش به خوبي فكر مي كنندوادم هاي بي هوش به خوبي فكر رو مي كنند.
هزار پا ها به جاي دست به يقه شدن با هم پا به يقه مي شوند.
مرغ هاي تخمي قيافه هاي تخمييي دارند(نظريه تخمي از هيات تخمييون مرغ داري).
گل زيباست اگر ديد تو زيبا باشد.

******
ته سوزن سوراخ است.
از مرگ خواسته ام بي صدا به سراغم بيايد مبادا كه از ترس سكته كنم.
درياي غم ساحل ندارد پس بيخودي پارو نزن.
اين روزها مرغ هاي گوشتي هم تخمي شدند.
ماهي هاي پرنده عمري پشت ميله هاي ابكي ي دريا حبس خواهند بود.
ادم ها وقتي به دنيا ميان براي خودشون گريه ميكنن وقتي هم از دنيا ميرن ديگران براشون گريه ميكنند.
سازها زودتر ازادمها كوك مي شند.
زن ها نامرد به دنيا ميان.
پريز برق دو سوراخ داره: يكيش ميگيره اون يكيش مي كنه.
بهترين ترس ترس از گناه است.

******
دل كوه از سنگ است.
بعضي داورهاي فوتبال روي اوسايد خطا مي كنند.
بعضي ها پشت سر ادم غيبت مي كنند بعضي هم پشت سر ادم ... مي كنند.
بعضي زير سايه پدر و مادرشون زندگي گرمي دارند.
دلال هاي كفن ميميرند واسه كفن هاي خوب.
از مسئله هايي كه مثل ابند ميترسم چون شنا بلد نيستم.
ننه هوا خيلي شانس اورد چونكه شوهرش ادم بود.
سلام مقدمه خدا حافظيست.
ويرانه خراب شدني نيست.
در مسير سيل تنها غم است كه باقي مي ماند.
پرنده هاي بلند پرواز عمر كوتاهي دارند.
زلزله وقتي مي ايد زمين زير پاهايش مي لرزد.
سر انجام لباس كفن همه را سفيد بخت مي كند.
زوزه ي گرگ مهربان اهيست براي گوسفندان خورده شده.
عاشق دونده اي هستم كه از زمان هم جلو مي زند.
بعضي ادمها واسه چيزي كه بهش نميرسند توي كفن بعضي ها هم براي رسيدن به چيزي ميرن توي كفن.
قفس اسير ميله هاي خودش است.
زندگي ي زلزله در لغزش سپري مي شود.

******
زندگي ِباد در سرگرداني سپري ميشود.
در بازي ِزندگي داور ها هم اخراج مي شن.
ديدن ِدريا نگاهي عميق مي خواهد.
پرنده سعود مي كند , جاذبه سقوط.
خدا عمري دلم را پشت ِميله هاي سينه ام حبس كرد تا فقط اسير ِدل ِخودم باشم.
يك عمر دلم را پشت قفس ِسينه ام زنداني كردم تا مبادا دلم اسير ِكسي شود.
ميوه ي ِدرخت ِخشكيده هيزم است.
دود ِاتش به چشم ِاسمان مي رود.
سقوط ِابشار ابكيست .
گوركن ارزوي ِزندگي كردن را به دست خودش به گور مي برد.
تنها ماهي ي داخل تنگ هم از زندگي سيراب شد.
پزشكي ي ِقانوني , مرگ ماهي ي ِدرون حوض را :خفگي ِدر اب به دليل شنا بلد نبودن اعلام كرد.

******
ابشار پرتگاهيست براي قطرات ِابي كه از زندگي سيراب شده اند.
اسم شيريني كه مي اد ادم قند تو دلش اب ميشه , بيچاره فرهاد كه شيرين رو ديد و زندگيش اب شد.

******
هشدار:راننده ي محترم لطفا ارام حركت كنيد .فقط 100 متر تا شيريني سراي پليس راه.
اطلاعييه به تمام ِادارات: زين پس براي سهولت در كار ِارباب رجوع, به جاي ِزير ميزي , روميزي هم پذيرفته مي شود.
خورشيد شبها هم خواب ندارد.
گل زاده ي ِهم اغوشي ي ِاب و خاك است.
هوا كه تاريك مي شود گرما هم مي خوابد.
ماهي ها خونسرد جان مي سپارند.
جريان ِاب ادم را خيس مي كند و جريان برق ادم را خشك.
مبلغ ِقبض ِبرق هم اگر زياد باشد ادم را خشك مي كند.
عروس ِمرگ, ادم را سياهپوش مي كند.

******
عزرائيل اسان جان مي گيرد و سخت جان مي دهد.
تمامي ِزندگي ِفرهاد شيرين بود و تمامي ِزندگي ِشيرين تلخ بود.
پس از عمري زندگي با دنيا از او طلاق گرفتم.
عابر ِقلبم, با تولد راه مي افتد و با مرگ از ادامه ي راه باز مي ماند.
ادم تا به اخرين ايستگاه زندگي برسد, جانش در مي ايد.
عزرائيل به خودش هم جان نمي دهد.
دونده ي قلبم تا خطِ پايانِ ِزندگي از نفس نمي افتد.
شب, روزگارِ ِسياهي دارد.
ارابه ي زمان , ترمز ندارد.
سكوت , با زبانِِِِِِِ ِاشاره صحبت مي كند.
برفِ زمستاني از خجالتِ درختانِ ِخشكيده اب مي شود.
اتش زندگي ِشمع را اب مي كند.
شمع در اتش ِخود براي ِمرگ ِپروانه مي گريد.
زمان فرصتِ تلف كردن ِوقتِ خود را ندارد.
پروانه ِمهربان براي نجاتِ شمع ِدر حال ِسوختن جانش را از دست داد.
چشم , توان ِديدن ِخودش را ندارد.
كبريتِ مشتعِل, زندگي ِگرم و كوتاهي را سپري كرد.
تنها پروانه براي ِنجاتِ زندگيِ ِشمع پر پر مي زند.
درنزاعِِ ِبين ِاعدادِ منفي و مثبت , صفر خود را بي طرف اعلام نمود.
وقتي هوس ِنقاشي به سرم مي زند , سيگار مي كشم.
كساني كه شستشوي ِمغزي مي شوند, افكار ِپاك به ذهنشان خطور مي كند.
مار ماهي يي كه زهر ندارد , اداي ِمار در مي اورد.

ابریشم 07-10-2010 12:17 PM

آنقدر تنهايي را دوست داشت كه از سايه خودش هم بيزار بود.
براي اينكه عشقش را از قلبش پاك كند، قلبش را فرمت كرد.
خورشيد عشق هم نتوانست قلب يخي او را گرم كند.
------------------
بيکاری هم، خودش يک کار است، افسوس که تعطيلی و مرخصی ندارد.
پرنده‌ای که فريب مترسک را بخورد، از گرسنگی می‌ميرد.
ماهی تنها جانوری است که به‌راستی دل به‌دريا می‌زند.
پرنده گوشه‌گير، روی شانه مترسک لانه می‌سازد.
گياه توی گلدان، شبها خواب باغچه را می‌بيند.
قلب تاکسيمتر، با ديدن مسافر به تپش می‌افتد
-----------------
با نگاهت آرامش را به من می دهی،با کلمات آنرا می گسترانی و با بدرودت همه را ضایع می کنی .
پایمال ترین، بی بوترین ولی مقاوم ترین گل دنیا را روی قالی خانه مان یافتم .
نمي‌دانم چرا گل مریم را در هیچ چمنزاری نیافته ام ، فقط و فقط در گل فروشی ها .
وسوسه انگیز ترین وسیله ای را که در این سالیان اخیر دیده ام ، پریز برق بوده .

ابریشم 07-10-2010 12:18 PM

به عشق شنیدن صدای قور قور شکمم ، هر شب صدها قورباغه به کنار بسترم می آیند .
اگر روزی مهربانی را به عنکبوت یاد دهم ،مطمئناً از گرسنگی خواهد مرد .
ان روز که به من گفتی ( ازت بدم می یاد ) ، با حرارت غمگینی بخار شدم .
آرزو دارم که روزی با چشمان خودم ، فاصله بین دو چشمم را ببینم .
با دم آهت آخرین شمع امیدم هم خاموش شد .
کدام دکتری می تواند نبض روحم را بگیرد
----------------
وقتی کتاب می‌خونم چنان غرق مي‌شم که برای بیرون کشیدنم به نجات غریق نیازمندم
بعضي دل ها از جنس تفلون هستند. چيزي به خود نميگيرند و اگر هم گرفتند به راحتي مي‌شود پاكشان كرد.
آن‌قدر زندگيش شيرين بود* دلش را زد!
گرماي عشق هم به قلب يخ زده اثر نمي‌كند.
براي اين‌كه كاسه صبرش لبريز نشود كمي از روي آن برداشت!
----------------
- تاريخ مصرف موش و ماهي را گربه تعين مي كند .
ــ عشق جنين آسا در قلبم نمو پيدا مي كند .
ــ قلبم يك در ميان براي خودم ميزند .
ــ دنيا قفس بزرگي است .
ــ زندگي ، يك مسابقه است . در يك مسابقه همه برنده نمي شوند .

ابریشم 07-10-2010 12:19 PM

- حمام آفتاب گرفتن يخ به قيمت جانش تمام مي شود .
ــ با وجوديكه شمع دلم را بسرقت برده اند ، ته دلم روشن است .
ــ هيچي نيست ، انسان است ، كافيست !!
ــ پشه ها منافذ پوست تنم را تكثير مي كنند .
ــ خواب غفلت به رختخواب احتياج ندارد .


ابریشم 07-10-2010 12:19 PM

وقتی اشکم می خواهد به گردش برود سوار نگاهم می شود.
كسي كه خود را به نور ماه راضي كند ، نور خورشيد كورش خواهد كرد
تجربه ، تنها معلمي است كه اول امتحان مي گيرد و بعد درس مي دهد
از دودلي خسته شده بودم ، يكي از آنها را براي زاپاس كنار گذاشتم
براي اينكه حرف هاي بزرگ بزنم ، هميشه آنها را متر مي كنم

ابریشم 07-10-2010 12:20 PM

درسفيدي چشمانت،تمام رنگها را تجربه کردم تا به سياهي رسيدم

مرگ بي سروصدا مي آيد، شما بيخود هياهوبه راه مي اندازيد‍.


چشمانش به سياهي آسمان شب بود،ولي هرگز درآن آسمان ستاره اي نبود.

می‌گفت چشم‌هايت با من حرف می‌زند، برای‌همين موقع خداحافظی فقط نگاهش کردم

ابریشم 07-10-2010 12:22 PM


ننه هوا خيلي شانس اورد چونكه شوهرش ادم بود.

سلام مقدمه خدا حافظيست.

ويرانه خراب شدني نيست.

در مسير سيل تنها غم است كه باقي مي ماند.

پرنده هاي بلند پرواز عمر كوتاهي دارند.

زلزله وقتي مي ايد زمين زير پاهايش مي لرزد.

سر انجام لباس كفن همه را سفيد بخت مي كند.

زوزه ي گرگ مهربان اهيست براي گوسفندان خورده شده.

عاشق دونده اي هستم كه از زمان هم جلو مي زند.

بعضي ادمها واسه چيزي كه بهش نميرسند توي كفن بعضي ها هم براي رسيدن به چيزي ميرن توي كفن.

قفس اسير ميله هاي خودش است.

زندگي ي زلزله در لغزش سپري مي شود.





ساقي 08-05-2010 09:34 PM

اونقدر بلند بلند فکر کردم که همه شنيدن :d

مهدی 08-05-2010 09:38 PM


نگاهی بر مجموعه کاریکلماتورهای سهراب گل هاشم

"گاه گاهی زندگی شوخی نیست"دومین مجموعه کاریکلماتورهای سهراب گل هاشم است که اردیبهشت امسال توسط نشر افراز منتشر شده است.

مضمون مطالب کتاب متنوع است.به نظر می رسد سهراب گل هاشم در ساعات خواب و بیداری،هر آنچه را که می بیند و می شنود،از دریچۀ کاریکلماتور می نگرد!از این رو،آثار او،طیف گسترده ای از موضوعات را شامل می شود.موضوعاتی برگرفته از فضای روابط فردی،اجتماعی،فکری و عاطفی نویسنده ،وبازتابی ازدغدغه های او در رویارویی با دنیای درون و پیرامون .در یک کلام،می توان آن را "زندگی از زاویۀ کاریکلماتور"نام نهاد!سهراب گل هاشم،با زندگی شوخی ندارد ،آن را جدی می بیند و در این جدیت،به "کاریکلماتور"می رسد:برداشتی کاریکاتوریستی از زندگی اطراف که با کلمات بیان می شود.

کاریکلماتورهای گل هاشم انتزاعی نیست.طنزی هدفمند در خود دارد که در برخورد نویسنده با مسایل پیرامونش شکل می گیرد و بازتاب می یابد و حتی در برخورد او با مسایل روز جامعه متجلی می شود.قدرت و قدرت مداران،سانسور،آزادی،فریاد،استب داد،و از این قبیل،بخش قابل توجهی از آثار او را شامل می شود.اوحتی در مورد انرژی هسته ای هم کاریکلماتور دارد!این امر،آثارش را از افرادی که تنها نگاه زیبایی شناسانه به این قالب دارند متمایز می کند.

کاریکلماتورهای گل هاشم،بیشتر مبتنی بر بازی های زبانی است. یعنی بیش و پیش از آن که برخاسته از مفاهیم باشد،متکی به کلمات و یا عبارات است که از طریق بکارگیری صنایعی چون جناس و ایهام و یا از طریق تشبیه و استعاره به موقعیت طنز می رسد.

در این میان گل هاشم گاهی از طریق بازی با ضرب المثل ها به خلق اثر می پردازد.گاه این بازی در قالب "شوخی با ضرب المثلها"ی معمول نشریات فکاهی می ماند وگاه زمینه ساز ایجاد مفهومی جدید در ضرب المثل می شود:
- دیگرا ن کاشتند،ولی ما خریدیم و خوردیم!
- خودتان را به آب و آتش نزنید،معمولاًخشک و تر با هم می سوزند!
- فکر نان باش که خربزه گران است.
- مرغی که انجیر می خورد به همسایه اش هم تعارف می کند.


گاهی اصطلاحات امروز یا دیروز مردم کوچه و بازار را دستمایۀ آفرینش کاریکلماتور قرار می دهد:
- آخرین آواز عمرش غزل خداحافظی بود.
- با سوار شدن به تاکسی،کلی پیاده شدم.
- خیلی از معتادها تابلو هستند ولی ارزش هنری ندارند.


گاهی نیز اصطلاحات حرفه ها،شغلها و بازی های را دستمایۀ آفرینش کاریکلماتورمی کند:
-وقتی رُخت مرا کیش داد،مات نگاهت شدم.
- در قمار زندگی،با تک خال محبت می توان برنده شد.
- همه مردم گل را دوست دارند جز دروازه بانها.


این بازی با کلمات و عبارات،در پاره ای از اوقات،در حد فرم گرایی می ماند و به آفرینش معنا یی عمیق و رساندن مخاطب به درکی متفاوت و نو منجر می شود ، و گاهی نیز بکلی از معنا و مفهوم خالی می شود و مفهوم عملاًتحت الشعاع بازی با کلمات قرار می گیرد:
- برای این که چرب زبانی کند زبانش را روغن مالی کرد.
- وقتی از چشمم افتاد،در قلبم فرود آمد.
- وقتی حس بویاییش از بین رفت،دیگر نتوانست از انسانیت بویی ببرد!
- وقتی دلش سوخت،آتش نشانی را خبر کرد.
- برای این که حرفهای بودار نزند،قبلش مسواک می زد.
- به خاطر مخالفت با عربستان سعودی،قصد داشت به عربستان نزولی برود!
- برای غبارروبی آرزوهای خاک گرفته ام از جارو برقی کمک می گیرم!
- برای این که آرزوهایم بر باد نرود با باد درگیر شدم.
- وقتی صدایی گوش خراش به گوشش رسید،گوشش زخمی شد.


گل هاشم در کاریکلماتورهایش گاهی نیز در مقام نصیحت می نشیند و به پند و اندرز می پردازد.اینجاست که اثر از طنز فاصله می گیرد و به یک موعظه اخلاقی و یک جملۀ حکمت آمیز و یا یک شعار تبدیل می شود:
- زندگی یعنی سوخت و ساخت و پاخت و نباید باخت.
- اگر جلوی اشتباهات خود را نگیرید،سرانجام آنها جلوی شما را خواهند گرفت.
- نحوه رفتار شما با رئیستان به او می آموزد که با شما چگونه رفتار کند.
- از کسانی که با من موافق بودند چیزی نیاموختم.
- آزادی حقیقی آن است که از بندهای درون رهایی پیدا کنی.
- اگر خیلی برای آزادی دیگران تلاش کنی ممکن است آزادی خودت را از دست بدهی.


در این میان،گاهی نیز جملاتی به چشم می خورد که نه از نظر بداعت نگاه و نه ساختار نحوی و یا ادبی کلام،نگاهی نو در آن نیست و جملات و محاورات عادی (و گاه حتی پیش پا افتاده روزمره) را می ماند و هیچ کشف جدیدی نه در معنا و نه در زبان در آن رخ نمی دهد:
- هیچ زنی محض رضای خدا با مردی ازدواج نمی کند.
- طنز یکی از جلوه های ادب و هنر معاصر است.


با این همه،مجموعۀ آثار سهراب گل هاشم ،بازتابی آنی،موجز و موثر از زندگی در جامعه امروز است و با مخاطب عجول و بی حوصله امروز که سلیقه او به اقتضای ارتباط با رسانه های دنیای ارتباطات با صرفه جویی در زمان و کلام گره خوده است، بسرعت ارتباط برقرار می کند و از این رو بشدت روزآمد می نماید.

البته لحظه های شاعرانه و بدیع نیز در آثار کتاب کم نیست.گل هاشم چه در آنجا که لفظی را در قالب بازی های زبانی می ریزد و چه در جایی که نگاهی هنجارشکن به یک مفهوم و یا یک پدیده را بازتاب می دهد، گاه نگاهش آنقدر لطیف و زیبا می شود که به شعر پهلو می زند. معمولاًاین لحظات،زمانی در آثار او رخ می دهد که گل هاشم بیشتر در پی نگاهی شوخ طبعانه یا هنجارشکن به پدیده یا واژه ای است و در پی موعظه و نصیحت و ارائه نکته حکیمانه نیست:
-طولانی ترین ایستگاه پرواز قفس است.
- لب هایم آلزایمر گرفته و لبخند را فراموش کرده است.
- ساعت لاشه ی زمان است که بر روی دست سنگینی می کند.
- وقتی نیامدی نگاهم دست خالی برگشت.
- وقتی باران آمد سیاهی شب رنگ پس داد.
-شاید سکوت فریادی باشد که تارهای صوتی خود را از دست داده است.
- وقتی باران سکوت کرد آسمان آبی شد.
- بعضی نگاه ها صدای قشنگی دارند!
-ای کاش تیر نگاه یار مشقی بود!
- معمولا زنان با صدای بلند فکر می کنند.
_ آن هایی که دل و دماغ ندارند،تنفسشان مصنوعی است.
-کاش می شد افکار پوسیده ی آدمها را مثل تابلوی نقاشی ترمیم کرد.


گاهی نیز اثر،نگاه شوخ طبعانه نویسنده را بازتاب می دهد و از رهگذر تشبیه،استعاره و دیگر صنایع ادبی،اثری خواندنی را برای مخاطب فراهم می آورد:
- عشق یک خواب شیرین است و ازدواج ساعت شماطه دار!
- در دنیا یک چیز است که فقط به خاطر تو می تپد،و آن قلب خودت است.
-بزبزقندی اولین بز دیابتی تاریخ است.
- وقتی اتوبوس به ایستگاه رسید همه به احترامش ایستادند.
- قطرات باران روی شیشه سرسره بازی می کنند.
در مجموع گل هاشم با کاریکلماتورهایش به مخاطب نشان می دهد که گاهی می شود زندگی را شوخی نگرفت و به صورتی جدی به تماشایش نشست،جدیتی که در عمق خود،به طنز پهلو می زند!


عسل تلخ 08-08-2010 01:15 PM

دلم برای ماهی ها می سوزد که در ایام کودکی نمیتوانند خاک بازی کنند
بلبل مرتاض، روی گل خاردار می‌نشیند
با اینکه گل های قالی خارندارند ، مردم با کفش روی آن پا می گذارند

deltang 08-08-2010 01:33 PM

حاصل جمع ستارگان چشم خورشيد را مي‌زند.

آنقدر برايت کوتاه آمدم تا اينکه ناپديد شدم


غروب را با خورشید سرخ میکنم.

هر درخت پیر صندلی جوانی می تواند باشد

ساقي 09-23-2010 07:37 PM

کبوتر آزادی برای اینکه دستگیر نشود از آسمان هفتم پناهندگی سیاسی خواست....



....

Setare 10-01-2010 03:31 PM

بار زندگی را با رشته عمرم به دوش می کشم.
زندگی بدون آب از گلوی ماهی پایین نمی رود.

جارو، شکم خالی سطل زباله را پر می کند.




برای مردن عمری فرصت دارم.
اگر خودم هم مثل ساعتم جلو رفته بودم حالا به همه جا رسیده بودم.

ستارگان سکه هایی هستند که فرشتگان در قلک آسمان پس انداز کرده اند.
با اینکه گل های قالی خارندارند ، مردم با کفش روی آن پا می گذارند.

سایۀ چهار نژاد یک رنگ است.
به یاد ندارم نابینایی به من تنه زده باشد.

قلبم پرجمعیت ترین شهر دنیاست.
به نگاهم خوش آمدی.

قطرهٔ باران، اقیانوس کوچکی است.
هر درخت پیر، صندلی جوانی می‌تواند باشد.

اگر بخواهم پرنده را محبوس کنم، قفسی به بزرگی آسمان میسازم.
روی هم
رفته زن و شوهر مهربانی هستند!
  • وقتی عکس گل محمدی در آب افتاد، ماهی‌ها صلوات فرستادند.
  • به عقیده گیوتین، سر آدم زیادی است.
  • برای اینکه پشه‌ها کاملاً ناامید نشوند، دستم را از پشه‌بند بیرون می‌گذارم..
  • گربه بیش از دیگران در فکر آزادی پرندهٔ محبوس است.
  • غم، کلکسیون خندهام را به سرقت برد.
بلبل مرتاض، روی گل خاردار می‌نشیند!
باغبان وقتی دید باران قبول زحمت کرده ، به آبپاش مرخصی داد..
- قطره باران غمگین روی گونه ام اشک میریزد.
فواره و قوه جاذبه از سربه سر گذاشتن هم سیر نمی شوند.

- در خشکسالی آب از آب تکان نمی خورد.
- رد پای ماهی نقش بر آب است.
. گل آفتابگردان در روزهای ابری احساس بلاتکلیفی می کند.

. با چوب درختی که برف کمرش را شکسته بود ، پارو ساختم.
. با سرعتی که گربه از درخت بالا می رود، درخت از گربه پایین می آید.
. دلم برای ماهی ها می سوزد که در ایام کودکی نمیتوانند خاک بازی کنند.
پرگاری که اختلال حواس پیدا می کند بیضی ترسیم می کند.
- آب به اندازه ای گل آلود بود که ماهی ، زندگی را تیره و تار میدید

پرویز شاپور

ابریشم 11-18-2010 06:30 PM

انسان ها ممکن است که با شادی به هم نزدیک شوند ولی با درد در هم فرو می روند .
همیشه غمگینانه ترین لحظات را عزیزترین کسانمان به ما هدیه می کنند .
در سفيدي چشمانت تمام رنگها را تجربه کردم ، تا به سياهي رسيدم.
مغزم بر روي شعله هاي دلم که براي قلبم مي سوخت ، کباب شد.
حیف که گرسنگی شکم با کلمات شیرین برطرف نمی شود .
ننگ است که روشنايي ديدگان در ظلمات انديشه غرق شود.
یا در حال برنامه ریزی برای آینده هستیم یا برای گذشته تأسف می خوریم ؛ همه این اتفاقات در زمان حال می افتد و زمان حال از دست می رود .
مشکل بسیاری از حکومت های جهان در این است که ضریب هوشی شان از ضریب هوشی مردم پایین تر است .
کسانی که راه حل هایی برای مشکلات بشریت عرضه می کنند معمولا از حل مشکلات کوچکشان عاجزند .
آدم های سر به زیر حتما در چاله نخواهند افتاد ، اما هیچ گاه هم آسمان آبی را نخواهند دید .
هنر هیچ ربطی با اخلاق ندارد . اگر چنین نبود مردم این همه به هنر علاقه مند نمی شدند .
از کسانی که احمقانه صادقند بیشتر بدم می آید تا کسانی که دروغ های قشنگ می گویند .
وقتی با آدم های مشهور روبرو می شوم ، یقین می کنم که آدم های بزرگ شایعه اند.
به دست آوردن تجربه های بزرگ معمولا منجر به از دست دادن زندگی عادی می شود .
می گویند چرا دائما تغییر می کنی ، می گویم شما چرا دائما تغییر نمی کنید ؟
روی آدم های منظم می شود حساب کرد ، اما نمی شود آنها را تحمل کرد .
من بعضی از دوستانم را از حقیقت بیشتر دوست دارم .
متوسط بودن ؟! یا بزرگ باش یا بمیر !
مهرباني را در کودکي يافتم که آبنباتش را به درياچه نمک انداخت تا شيرين شود
انقدر براي غربت تک دانه موي سفيدم غصه خوردم که تمام موهايم سفيد شد
بيچاره آن خروسي که با صداي ساعت شماطه دار از خواب برمي خيزد
خوش به حال آن موجود راحتی ،که شیطان برایش درد دل می کند .
سالهاست که کاممان را با حقیقت های تلخ شیرین می کنیم .
زن شکسته ترين و خميده ترين ، ايستاده دنيا است
چراغ راهنما از بس كه چشمك زد، مژه هايش ريخت.
تا دو كلمه حرف حساب زدم، چرتكه لبخند زد!
وقتي بچه را از شير گرفتند، عاشق بستني شد.
وقتي بهمن سقوط مي كنه، اسفند بالا مي ره!
لامپ از ذوق روشن شدن سوخت.

ابریشم 11-18-2010 09:12 PM

براي اينكه صداي شكستن دلش شنيده نشود با صداي بلند مي خندد.
آنقدر تنهايي را دوست داشت كه از سايه خودش هم بيزار بود.
براي اينكه عشقش را از قلبش پاك كند، قلبش را فرمت كرد.
خورشيد عشق هم نتوانست قلب يخي او را گرم كند.
نگاهم را زنده به گور کردم
آنقدر برايت کوتاه آمدم تا اينکه ناپديد شدم
با دم آهت آخرين شمع اميدم هم خاموش شد
از فرط نااميدي ،تمام اميدهايم را زير پا له کردم
مغزم بر روي شعله هاي دلم که براي قلبم مي سوخت ، کباب شد
در رقابت عقربه های ساعت با يکديگر هميشه بازنده چشم من است
وقتي که خارج از خانه چشمانت را باز مي کني ، عطر نگاهت در آسمان گم مي شود
ماهيهای آپارتمان‌نشين، در تنگ آب زندگی می‌کنند
ماهی، هيچگاه برای تعطيلات به کنار دريا نمی‌رود.
ماهی تنها جانوری است که به‌راستی دل به‌دريا می‌زند.
عکس جوانيم را روی آينه چسبانده‌ام تا گذر زمان را نبينم.
مترسک رنجيده از کشاورز، با پرنده‌ها دست‌به‌يکی می‌کند
عاشق دلشکسته، تکه‌های دلش را از روی زمين جارو می‌کند..
با اين‌همه خون دلی که خورده‌ام، در شگفتم که چرا دراکولا نمی‌شوم
چون از زندگی خسته شده‌بود، مرخصی گرفت و رفت به جهان ديگر
بيکاری هم، خودش يک کار است، افسوس که تعطيلی و مرخصی ندارد.
پرنده‌ای که فريب مترسک را بخورد، از گرسنگی می‌ميرد.
ماهی تنها جانوری است که به‌راستی دل به‌دريا می‌زند.
پرنده گوشه‌گير، روی شانه مترسک لانه می‌سازد.
گياه توی گلدان، شبها خواب باغچه را می‌بيند.
قلب تاکسيمتر، با ديدن مسافر به تپش می‌افتد
گرمترین کلامها را از دستانت شنیدم .
با تخیلم به تماشای لطافتها می نشینم .
خورشید سلامم را با نگاهی منجمد کردی .
دلم می خواهد که خاموشی شب را با هم جشن بگیریم .
مرا ببخش ، زیرا خانه قلبم ، در تیرس زبانت یزم قرار دارد .
دلم می خواهد اولین کسی باشم که برای عروسی ماهی ها کل می زند .
همدل ، همراز ، همصحبت و ....... از پیشوند ( هم) نایاب تر هم یافته اید ؟
سایه ام عاشق سایه ات شده است ، می خواستم ببینم آیا می توانیم همسایه شویم ؟
آن شب که دستم روی گوشش قرار داشت ، خندید و گفت : قلبت دارد برای مغزت جوک تعریف می کند .
دلم می خواهد تمامی خاطرات خوشم را هم به دیگران هدیه دهم ، تا دیگر این دنیا هیچ منتی بر سرم نداشته باشد .
با نگاهت آرامش را به من می دهی،با کلمات آنرا می گسترانی و با بدرودت همه را ضایع می کنی .
پایمال ترین، بی بوترین ولی مقاوم ترین گل دنیا را روی قالی خانه مان یافتم .
نمي‌دانم چرا گل مریم را در هیچ چمنزاری نیافته ام ، فقط و فقط در گل فروشی ها .
وسوسه انگیز ترین وسیله ای را که در این سالیان اخیر دیده ام ، پریز برق بوده .
به عشق شنیدن صدای قور قور شکمم ، هر شب صدها قورباغه به کنار بسترم می آیند .
اگر روزی مهربانی را به عنکبوت یاد دهم ،مطمئناً از گرسنگی خواهد مرد .
ان روز که به من گفتی ( ازت بدم می یاد ) ، با حرارت غمگینی بخار شدم .
آرزو دارم که روزی با چشمان خودم ، فاصله بین دو چشمم را ببینم .
با دم آهت آخرین شمع امیدم هم خاموش شد .
کدام دکتری می تواند نبض روحم را بگیرد .
وقتي صفر جلوي اعداد ديگر مي ايستد, احساس غرور مي كند.
بعضي ها به روحشان هم سفيد كننده مي زنند.
با كاسه سرم,افكارم را آبكشي مي كنم!
تير هميشه به راه راست مي رود!
دزد ناشي به جيب خود مي زند!
داس اجل آرزوهايم را درو كرد.
پاي افكارم را قلم كردم.
كارتونك, از خانه تكاني بيزار است.
ماهي خجالتي در موقع تحويل سال, قرمز شد!
درختان با شاخه هاي پر شكوفه به استقبال بهار رفتند.
بخاطر ماهي قرمز حوض, هفت سين را كنار حوض چيد
چشمان سبزش, كمبود سين در سفره هفت سين را جبران كرد.
باغبان كاملترين هفت سين را دارد, سوسن و سنبل و سرو و سيب و سنجد و سير!

ساقي 11-18-2010 09:40 PM

امروز آخرين برگ پاييزيم را به دستهاي سرد باد سپردم... ;):)

ساقي 12-08-2010 11:08 PM

شیشه ی عمرم را
در بسته
روی طاقچه گذاشته ام..
خاک می خورد زیر خرت و پرت های روزمرگی،
دوده می گیرد!
و روزی با تلنگری نه چندان سخت
خواهد شکست
و هوای حسرتش در اتاق خواهد پیچید...


..
..
.

ساقي 12-10-2010 07:29 PM

با ولع،
نون ِ
نبودنت را
مي خورم..

..

ساقي 12-10-2010 07:56 PM

سکوت ازدحام کلمات است
در تنگه ی گویش...
حاجت به گفت نیست
شنیدیم هرچه بود..

..

دانه کولانه 12-10-2010 08:45 PM

نقل قول:

نوشته اصلی توسط ساقي (پست 198407)
با ولع،
نون ِ
نبودنت را
مي خورم..

..

نمیدونم اینم جز کاریکلماتوره یا نه ولی خیلی قشنگ بود ...

ساقي 12-16-2010 03:43 PM

مشتم را باز کردند؛
هرچه سادگی جمع کرده بودم ریخت....:)

ساقي 12-22-2010 09:41 PM


کاش می شد ...طناب بیندازم به شانه های درخت...و بی تابی ام را تاب بدهم !!!:p

مهسا69 01-31-2011 01:55 AM

برای اینکه پشه‌ها کاملاً ناامید نشوند، دستم را از پشه‌بند بیرون می‌گذارم
قلبم پرجمعیت‌ترین شهر دنیاست
به عقیده گیوتین، سر آدم زیادی است.
غم، کلکسیون خنده‌ام را به سرقت برد

ساقي 02-23-2011 09:27 PM



اينروزها
غصه هايم را
زير بالشم جمع ميکنم..
...
..
.
عجب کوه بلنديست بالشم!!!!_:2:

ساقي 05-07-2011 03:45 PM

به دنبال واژه مباش، کلمات فریبمان میدهند..
وقتی اولین حرف الفبا کلاه سرش برود، فاتحه کلمات را باید خواند ... !!!

gothicnew 05-16-2011 01:19 AM

دو پا داشتم
دو پا هم قرض کردم
تا از دست گاوها فرار کنم
غافل از اینکه خود چهار پا شده بودم


اکبر اکسیر

gothicnew 05-16-2011 01:22 AM

نانوا هم جوش شیرین می زند،بیچاره فرهاد

GhaZaL.Mr 05-16-2011 02:33 AM

زنده‌های امروزی چیزی جز تفاله یک زنده نیستند / فروغ فرخزاد

gothicnew 05-16-2011 03:06 AM

آنارشیسم قانون مند!!
 
ما می خواستیم جامعه ای آنارشیستی بسازیم.اما مردم قوانینش را رعایت نکردند

ساقي 05-17-2011 12:05 AM

فکر میکردم تو همدردی....
ولی نه. . . تو هم دردی!!!


_:2:





shokofe 05-17-2011 02:40 PM

خروش موج، با من ميکند نجوا،که هرکس دل به دريا زد رهايي يافت

GhaZaL.Mr 05-17-2011 09:40 PM

..........
 
نقل قول:

نوشته اصلی توسط ساقي (پست 215300)
فکر میکردم تو همدردی....
ولی نه. . . تو هم دردی!!!



_:2:




خیلی قشنگ بود_:2:
یه تشکر کمش بود ..

ساقي 05-27-2011 03:39 PM

سپاس غزل جان :53:


چقدر دوست داشتم امروز حسرت چیز هایی را که از دست داده ام بخورم !!! اما حیف که سیرم !!!




...


روزگار غریبی است!"

خواب آب می بیند دریا! ....






.....


چرا نگفتم
به بودنش تکیه کرده ام؟
به اینکه اگر برود
زمین لرزه
از شانه های من شروع می شود.....





....

ساقي 05-27-2011 03:46 PM


حجمِ خالیِ تو را
حجمِ پُرِ هیچکس
پُر نمیکند ...
حالا هی بگو : دوستان به جایِ ما... :d


...

خودت را ارزان فروختی اگر کمی صبر می کردی وام من هم حاضر میشد !!!! :d



...


اکنون ساعت 05:25 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.

Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)