![]() |
کاش بودی ای کاش بودی تا می دیدی که چگونه ثانیه های بی تو بودنم دقیقه می شوند ! ای کاش بودی و می دیدی که چگونه چشمانم از ته دل فریاد می زنند و ... ای کاش بودی و می دیدی که چگونه بیقرار توام بیقرار تویی که لحظه ای ازعمرت را به سالها خواستنم ندادی بی قرار توام که واژه ی انتظار را برایم همیشگی کردی ! و خسته ام از همیشه ای که همیشه تو را در آن نخواهم داشت ! سراینده: آقای محمد خوشقدم |
غم که میآید در و دیوار ، شاعر میشود در تو زندانیترین رفتار شاعر میشود مینشینی چند تمرین ریاضی حل کنی خطکش و نقاله و پرگار ، شاعر میشود تا چه حد این حرفها را میتوانی حس کنی ؟ حس کنی دارد دلم بسیار شاعر میشود تا زمانی با توام انگار شاعر نیستم از تو تا دورم دلم انگار شاعر میشود باز میپرسی: چهطور اینگونه شاعر شد دلت ؟ تو دلت را جای من بگذار شاعر میشود ! گرچه میدانم نمیدانی چه دارم میکشم از تو میگوید دلم هر بار شاعر میشود نجمه زارع |
دستی ز کرم به شانه ی ما نزدی بالی به هوای دانه ی ما نزدی دیری است دلم چشم براهت دارد ای عشق ٬ سری به خانه ی ما نزدی |
ول کنید اسب مرا راه توشه ی سفرم را و نمد زینم را و مرا هرزه درا ، که خیالی سرکش به در خانه کشاندست مرا رسم از خطه ی دوری ، نه دلی شاد در آن سرزمینهایی دور جای آشوبگران کارشان کشتن و کشتار که از هر طرف و گوشه ی آن می نشاندید بهارش گل با زخم جسدهای کسان فکر می کردم در ره چه عبث که ازین جای بیابان هلاک می تواند گذرش باشد هر راهگذر باشد او را دل فولاد اگر و برد سهل نظر در بد و خوب که هست و بگیرد مشکلها آسان و جهان را داند جای کین و کشتار و خراب و خذلان ولی اکنون به همان جای بیابان هلاک بازگشت من می باید ، با زیرکی من که به کار ، خواب پر هول و تکانی که ره آورد من از این سفرم هست هنوز چشم بیدارم و هر لحظه بر آن می دوزد ، هستیم را همه در آتش بر پا شده اش می سوزد از برای من ویران سفر گشته مجالی دمی استادن نیست منم از هر که در این ساعت غارت زده تر همه چیز از کف من رفته به در دل فولادم با من نیست همه چیزم دل من بود و کنون می بینم دل فولادم مانده در راه دل فولادم را بی شکی انداخته است دست آن قوم بداندیش در آغوش بهاری که گلش گفتم از خون وز زخم وین زمان فکرم این است که در خون برادرهایم ـــ ناروا در خون پیچان بی گنه غلتان در خون ـــ دل فولادم را زنگ کند دیگرگون |
سلام ؛ حال من خوب است ملالی نیست جز گم شدن گاه به گاه خیالی دور که مردم به آن شادمانی بی سبب می گویند . . . با این همه اگر عمری باقی بود طوری از کنار زندگی می گذرم که نه دل کسی در سینه بلرزد و نه این دل نا ماندگار بی درمانم . . . تا یادم نرفته است بنویسم: دیشب در حوالی خواب هایم ، سال پر بارانی بود . . . خواب باران و پاییزی نیامده را دیدم دعا کردم که بیایی با من کنار پنجره بمانی ، باران ببارد اما دریغ که رفتن ، راز غریب این زندگیست رفتی پیش از آن که باران ببارد . . . می دانم ، دل من همیشه پر از هوای تازه باز نیامدن است ! انگار که تعبیر همه رفتن ها ، هرگز باز نیامدن است بی پرده بگویمت : می خواهم تنها بمانم در را پشت سرت ببند بی قرارم ، می خواهم بروم ، می خواهم بمانم ؟! هذیان می گویم ! نمی دانم . . . نه عزیزم ، نامه ام باید کوتاه باشد ساده باشد ، بی کنایه و ابهام پس از نو می نویسم: سلام! حال من خوب است اما تو باور نکن . . . |
صبر كن گريه زمين گير شود بعد برو آسمان قصه ي مندير شود بعد برو دلم از ناله ي بشكسته ي تو سير نگشت تا دل از قامت تو سير شود بعد برو سال ها ساعت عمرم به تماشاي تو رفت دست بگذار پسر پير شود بعد برو خسته ي اشكي اگر هست تو هم صبر نماي اين سفر اشك به زنجير شود بعد برو جان مرغي كه پر و بال تكيده است نگر مرغ اگر زنده به تقدير شود بعد برو محنت فـاصله ها ايل دلم را بشكست خواب چون قابل ِ تعبير شود بعد برو هر كه جاني به در آرَد به قصاصش ببرند غم در اين محكمه تقصير شود بعد برو ماه در عقرب غم داس به خرمن نبرند صبر كن " زود " چه قدر دير شود بعد برو باورم نيست كه افتادي و افتاده شدم عشق اگر كشته به شمشير شود بعد برو صبر كن تا كه ببيني قفس سينه ي يار هدف قبضه ي پنج تير شود بعد برو مصطفي مبارکی |
برگ و بارم را به یغما می برد
تند بادی در خزان زندگی دل ز سنگینی غم افسرده شد جان به در آمد از این آزردگی |
تو مي روي و من فقط نگاهت مي كنم، تعجب نكن كه چرا گريه نميكنم، بي تو يك عمر فرصت براي گريستن دارم. اما براي تماشاي تو همين يك لحظه باقي است!!! |
خداحافظ گل لادن ، تموم عاشقا باختن ببين هم گريه هام از عشق ، چه زندوني برام ساختن خداحافظ گل پونه ، گل تنهاي بي خونه لالايي ها ديگه خوابي به چشمونم نمي شونه يكي با چشماي نازش دل كوچيكمو لرزوند يكي با دست ناپاكش گلاي باغچمو سوزوند تو اين شب هاي تو در تو ، خداحافظ گل شب بو هنوز آوار تنهايي داره مي باره از هر سو خداحافظ گل مريم ، گل مظلوم پر دردم نشد با اين تن زخمي به آغوش تو برگردم نشد تا بغض چشماتو به خواب قصه بسپارم از اين فصل سكوت و شب غم بارونو بردارم نمي دوني چه دلتنگم از اين خواب زمستوني تو كه بيدار بيداري بگو از شب چي مي دوني؟ تو اين روياي سر دم گم ، خداحافظ گل گندم تو هم بازيچه اي بودي ، تو دست سرد اين مردم خداحافظ گل پونه ... كه باروني نمي توني طلسم بغضو برداره از اين پاييز ديوونه خداحافظ .....! |
کوچه دلتنگ...
دلتنگ لحظه های سبزی که هر روز٬ طلوعی سایه ی مهرش را به گرمی می بخشید.
ولی امشب داغ تنهایی را بر جگر سوخته اش مهر باطل می زند... یاد پنجره ای که همیشه رو به بالا بود٬ اما امروز سلام نفس گیر مشرقی اش کوچه را به سمت بهت زدگی به اعماق غروبش می کشاند. هر روز خاطره ی سرمای صدایی سرخ که سر سبزی را به سخره به دار میکوبید را به سمت فراموش شدنی ابدی می کشانم. در حالیکه کتیبه وار ٬ ذره ذره ی خیالم را حک می شود و پنجه کلامش را به دیواره ی ذهنم فریاد.... دارم همه جا را دیوانه می بینم.... و زخمی که تازه تر از دیروز فردا را لب باز می کند.... مرا......... دیوانه می شود...! |
منتظرش نباش، دیگه اون تنها نیست
تا آخر عمرت اگه تنها باشی اون نمیاد خودش میگفت، یه روزی میزاره میره خودش میگفت، یه روز خاطره هاتو میبره از یاد آخه دل من دل ساده ی من ... |
نه از خاکم ، نه از بادم ، نه در بندم ،
نه آزادم نه من لیلاترین مجنون ، نه شیرینم ، نه فرهادم نه از آتش، نه از برگم نه از کوهم نه از سنگم، فقط مثل تو مسکینم ، فقط مثل تو دلتنگم... |
نمیدانم گنجشک ها که شبیه هم هستند ، چه طور همدیگرو میشناسن ؟! و نمیدانم چند نفر شبیه من هستند که تو دیگر مرا نمیشناسی . . . |
نقل قول:
هر روز دلم از غم تو زارتر است وز من دل بی رحم تو بیزارتر است بگذاشتی ام غم تو مگذاشت مرا حقا که غمت از تو وفادارتر است |
http://www.iranclubs.org/forums/atta...0&d=1252385533 هرگز گمان مبر ز خيال تو غافلم.... گر مانده ام خموش خدا داند و دلم.... __________________ |
پس کوچه های بی خوابی من ، انتهایی ندارد.... باید همینطور قدم بزنم در تمامیشان... خو گرفته ام به ، با خاطرات خوش بودن.... ... .. . |
ای دوستان بی وفا
از غم بیاموزید وفا غم با همه بیگانگیش هرشب به من سر میزند |
خیلی شعراتون قشنگه مرسی.
|
براي اينکه بگويم نرفتي از يادم
به جاي هديه برات غزل فرستادم هنوز کوچ تو را کوچه کوچه مي گريم که کوچه گردترينم، برس به فريادم چه مي شود که بيايي سراغ من گيري قدم ز لطف گذاري به غصه آبادم براي تو تو که دلشوره هاي شيريني قسم به عشق براي هميشه فرهادم قفس براي من ِپر شکسته زندان نيست اگر به ديدنم آيد دوباره صيادم مرا شکستي و دل شاد از شکستن من به شادماني تو شادمان و دلشادم سپرده ام دل خود را به دست عشق و خوشم که موج غم نکند هيچ گاه بنيادم |
تو هر گز نازنين صادق نبودي
به فكر اين دل عاشق نبودي دل پاكي كه حكم كيميا داشت به تو دادم ولي لايق نبودي تو يادت هست ما بي كينه بوديم نگهبان غمي ديرينه بوديم چو مرغ آه ، با هم گرم پرواز كلام روشن آيئنه بوديم دل غمديده درماني ندارد سر شوريده ساماني ندارد گمان كردم كه در پايان راهم ولي اين راه پاياني ندارد. http://thumbnails21.imagebam.com/501...7d50121827.gif |
در کلاس ادبیات معلم گفت: فعل رفت را صرف کن
رفتم ..رفتی.. رفت ساکت میشوم ، میخندم ولی خنده ام تلخ میشود استاد داد میزند خوب بعد ادامه بدهو من میگویم: رفت... رفت... رفت رفت و دلم رو شکست، غم رو دلم نشست . رفت شادیم بمرد شور از دلم ببرد، رفت ..رفت ..رفت و من میخندم و میگویم.. خنده تلخ من از گریه غم انگیز تر است کارم از گریه گذشته است به آن میخندم .... {پپوله} |
نقل قول:
چند وقت پيش رفته بودم به يكي از همين كشورهاي شرق آسيا ..اسمش خاطرم نيست .....خلاصه با يكيشون دوست شدم هوا باروني بود...آدم مهربوني بود منم كليد در هتل رو.. رو در اتاق جا گذاشته بودم ...ساعتم 11 شب بود رييس هتل در اصلي هتل چهار قفل كرده بود ... هر چي سعي كردم از پنچره برم تو نشد ..اتاق من طبقه پنجم بود..خلاصه با همون دوستمون كه گفتم دوست شدم منو ديد دارم تلاش مي كنم و زير بارون خيس شدم گفت بيا بريم امشبو بد بگذرون پيش ما ... منم خواستشو رد نكردم رفتيم خونشونو ...حالا همه ي اين حرفا با اشاره دست و پا بود چون من زبونشونو بلد نبودم ..بعد رفتيم اونجا ... نشسته بوديم يه دعواي خانوادگي بينشون پيش اومد ...به حدي كه............... |
امروز ندارم غم فرداي قيامت
كافروخته رخ آمد و افراخته قامت |
حال من دست خودم نیست ، دیگه آروم نمی گیرم دلم از کسی گرفته ، که می خوام براش بمیرم باز سرنوشت و انتهای آشنایی باز لحظه های غم انگیز جدایی باز لحظه های ناگزیر دل بریدن بازم آخر راه و حس تلخ نرسیدن پای دنیای تو موندم ، مثل عاشقای عالم تا منو ببخشی آخر ، تا دلت بسوزه کم کم مثل آیینه روبرومه ، حس با تو بودن من دارم از دست تو میرم ، عاشقی کن ، منو نشکن باز سرنوشت و انتهای آشنایی باز لحظه های غم انگیز جدایی باز لحظه های ناگزیر دل بریدن بازم آخر راه و حس تلخ نرسیدن |
حالا وقت رفتنه ،
قرار دیداری دارم با کسی که خواب نیست، قرار بیداری دارم اون که راس ساعت عشق اومد، شدش عکسی تویه کهنگی قاب سر وقت عاشقی گذاشت و رفت شدش وهمی توی بیداری و خواب |
نمي خواستم پا تو دنيات بذارم
پام رو قلبت باشه و بازم بگم دوست دارم قصه همينجاست که دل تو، راز اين شعرو نفهميد با نگاهي پر حسرت به نوشته هام مي خنديد فاصله ي ما، حس گنگ کوچ و درده نمي خواي اينو بدوني؟ اين جا هرچي برگه زرده پاييز نوشته ي من، بهارو زندوني کرده نمي خوام يه روز بفهمي دل من با تو چه کرده از همون نگاه اول تا ته عشقتو خوندم ساده بودي تو عزيزم ، من برات قصه مي خوندم تو بدون هرکي نفس شد، يه روزي نفس رو دزديد زير پاش شکست و له کرد،اوني که تو سينه لرزيد نفرت ادما ازهم اين روزا خيلي زياده دل من جاده رو طي کرد با همين پاي پياده اخر عاشقيامون هميشه پاييزو درده يه عبور، يه خط کمرنگ، يادگاري روي سنگه |
رو ساحل سرخ دلت اسم کسی رو حک نکن به اینکه من دوست دارم حتی یه ذره شک نکن بزار بهت گفته باشم که ماجرای ما و عشق تقصیر چشمای تو بود ، وگرنه ما کجا و عشق ؟ سرم تو لاک خودم و دلم یه جو هوس نداشت بس که یه عمر آزگار کاری به کار کس نداشت تا اینکه پیدا شدی و گفتی ازاین چشمای خیس تو دفتر ترانه هات یه قطره بارون بنویس عشقمو دست کم نگیر درسته مجنون نمیشم وقتی که گریه می کنی حریف بارون نمیشم رو ساحل سرخ دلت اسم کسی رو حک نکن به اینکه من دوست دارم حتی یه ذره شک نکن هنوز یه قطره اشکتو به صد تا دریا نمی دم یه لحظه با تو بودنو به عمر دنیا نمی دم همین روزا بخاطرت به سیم آخر می زنم قصه عاشقیمونو تو شهرمون جار می زنم |
|
نه از خاکم ، نه از بادم ؛
نه در بندم ، نه آزادم ؛ نه آن لیلاترین مجنون ، نه شیرینم نه فرهادم . نه از آتش ، نه از سنگم ؛ نه از رومم ، نه از زنگم ؛ فقط مثل تو غمگینم ، فقط مثل تو دلتنگم . اگر آبی تر از آبم ؛ اگر همزاد مهتابم ؛ ببین بی تو چه بی رنگم ، ببین بی تو چه بی تابم . نه پنهانم ، نه پیدایم ؛ چه غمگینم ، چه تنهایم ؛ نه آرامی به شب دارم ، نه امیدی به فردایم . چه امیدی ، چه فردایی ؛ اگه خوشحال ، اگه غمگین ؛ چه فرقی داره تنهایی ! |
http://files.myopera.com/sadedel/darkhasti/2a-konim.jpg خسته ام از لبخند اجباري خسته ام از حرفاي تکراري خسته از خواب فراموشي زندگي با وهم بيداري اين همه عشقاي کوتاه و اين تحمل هاي طولاني سرگذشت بي سرانجام گمشدن تو فصل طوفاني حقيقت پيش رومون بود ولي باور نميکرديم همينه روز روشن هم پي خورشيد مي گرديم نشستيم روبروي هم تو چشمامون نگاهي نيست نه با ديدن نه با گفتن به قلب لحظه راهي نيست من و تو گم شديم انگار تو اين دنياي وارونه که درياشم پر از حسرت هميشه فکر بارونه سراغ عشقو مي گيريم تو اشک گريه ي آخر تو درياي ترک خورده ميون موج خاکستر |
پر از بغضم پر از حرف سکوتم
تو رو گم کردم اما روبروتم منو برگردون اون جایی که بودم آخه تا کی گرفتار قنوتم تو دنیایی که جای آرزوهاست کسی جز تو منو عاشق نمیخواست بیا تا سر بذارم رو ی شونه ات دلم مثل خودت تنهای تنهاست هنوزم زخمی سیب فریبم اسیر این شبای نا نجیبم تو خوبی کن بیا به خلوت من تو که میدونی من اینجا غریبم هنوزم عکس چشمات روبرومه نگاه تو تمامه آرزومه بذار باور کنم دستاتو دارم نگیری دستامو کارم تمومه |
من ميخوام ديگه فراموشت كنم
تو بمون با اون غرور لعنتي |
تنگه دلم یه جای دنج گوشه میخونه میخوام عاشقمو دیوونه ام همدم دیوونه میخوام تنگه دلم یه جای دنج گوشه میخونه میخوام عاشقمو دیوونه ام همدم دیوونه میخوام چه سخته تشنه مردن کنار چشمه مردن چه سخته خواستن اما به خواری جون سپردن چه سخته گل بمیره در انتظار شبنم چه سخته دل بمیره بنا مرادی کم کم کو دست مهربونی واسه نوازش دل بده شراب نابی برای خواهش دل تنگه دلم یه جای دنج گوشه میخونه میخوام عاشقمو دیوونه ام همدم دیوونه میخوام |
هیچکس در دل تاریکی شب
با چراغی بسراغم نرسید هیچکس موقع پژمردن فصل با گلی تازه بباغم نرسید هیچکس هیچکس بازو به بازویم نداد ای روزگار گل پریشان شد زمستان شد بهار از جوانی نیست چیزی یادگار هیچکس اینروزها همدرد و همرازم نشد آگه از درد من و دلسردی سازم نشد باد زیر بال پروازم نشد هیچکس هیچکس در دل تاریکی شب با چراغی بسراغم نرسید هیچکس موقع پژمردن فصل با گلی تازه بباغم نرسید هیچکس .. هیچکس .. هیچکس ... |
کنار قطره ی اشکم هزار خاطره دفنه اینقدر خاطره داری که گویی قد یک قرنه گلو می سوزه از عشقت عشقی که مثل زهره ولی بی عشق تو هر دم خنده با لبهای من قهره درسته با منی اما به این بودن نیآزارم تو که حتی با چشماتم نمیگی آه دوست دارم اگه گفتی دوست دارم فقط بازی لبهات بود وگرنه رنگ خودخواهی نشسته تویه چشمات بود هر چی عشقه توی دنیا ، من میخواستم مال ما شه اما تو هیچ وقت نذاشتی بین مون غصه نباشه فکر می کردم با یه بوسه با تو همخونه می مونم نمی دونستم نمی شه آخه بی تو نمی تونم گله می کنم من از تو ، از تو که اینهمه بی رحمی هزار بار مردم از عشقت تو که هیچ وقت نمی فهمی چشام همزاد اشک و خون دلم همسایه ی آهه زمونه گرگ و عشق تو شبیه مکر روباهه شدم چوپان ساده لوح کنار گله ی احساس چه رسمی داره این گله سر چنگال گرگ دعواس تو اینقدر خواستنی هستی که این گله نمی فهمه اگه لبخند به لب داری دلت از سنگ و بی رحمه ببخش خوبم اگه این عشق نیمه ی تو رو رو کرد نفرین به دل ساده که به چنگال تو خو کرد هر چی عشقه توی دنیا ، من میخواستم مال ما شه اما تو هیچ وقت نذاشتی بین مون غصه نباشه فکر می کردم با یه بوسه با تو همخونه می مونم نمی دونستم نمی شه آخه بی تو نمی تونم گله می کنم من از تو ، از تو که اینهمه بی رحمی هزار بار مردم از عشقت ، تو که هیچ وقت نمی فهمی |
از خاطرات گمشده می آیم تابوتی از نگاه تو بر دوشم
بعد از تو من به رسم عزاداران غیر از لباس تیره نمیپوشم در سرد سیری از من بیهوده وقتی که پوچ وخسته و دلسردم شب ها شبیه خواب و خیال انگار تب می کند تن تو در آغوشم |
آنقدر نیامدی
آنقدر ندیدمت که شبها در تکاپوی به یادآوردن نگاهت ناخودآگاه خوابم میبرد.... |
دو گام مانده به هم ، سیبی از هوا افتاد چه اتفاق قشنگی میان ما افتاد دو گام مانده به هم ، آسمان شرابی شد سمند دختر خورشید آفتابی شد نه حزن ماند نه اندوه ، نه قیل و قال نه غم سکوت بود و تماشا دو گام مانده به هم عجیب آنکه تو ام مثل من شدی آن شب دچار حس خیالی شدن شدی آن شب دو گام مانده به هم عمر جاودان بودم که در حضور تو بالاتر از زمان بودم |
|
چگونه بی تو سر كنم
چگونه شب سحر كنم بدون تو چه آسمان حرام گشته بر دلم بدون تو چه آسمان خراب گشته بر سرم بدون تو یه ماهی بدون تنگ بدون تو سكوت مرده ای خموش بدون تو ستاره ای بی فروغ بدون تو پرنده ای شكسته بال بدون تو شبم - شبی كه ندارد او سحر بدون تو غروب غم گرفته ام بدون تو یه ابر تكه پاره ام بدون تو... |
اکنون ساعت 04:34 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)