پی سی سیتی

پی سی سیتی (http://p30city.net/index.php)
-   شعر و ادبیات (http://p30city.net/forumdisplay.php?f=49)
-   -   حس عشق و عاشقانه ها (http://p30city.net/showthread.php?t=974)

Nur3 03-17-2010 07:42 PM

عاشقانه ها
 
صدای ات می زنم گوش بده، قلب ام صدای ات می زند.
شب گرداگردم حصار کشیده است
و من به تو نگاه می کنم
از پنجره های دل ام به ستاره های ات نگاه می کنم
چرا که هر ستاره آفتابی ست
من آفتاب را باور دارم
من دریا را باور دارم
و چشم های تو سر چشمه ی دریاهاست
انسان سرچشمه ی دریاهاست.

Nur3 03-17-2010 07:44 PM

عاشقانه ها
 
نامت را به من بگو
دست ات را به من بده
حرف ات را به من بگو
قلب ات را به من بده
من ریشه های تو را دریافته ام
با لبان ات برای همه لب ها
سخن گفته ام.
و دست های ات با دستان من آشنا ست
من با چشم ها و لب های ات ، انسی گرفتم
با تن ات انسی گرفتم

آريانا 03-20-2010 12:47 PM

عاشقم بر رنج خویش و درد خویش
بهر خشنودی شاه فرد خویش

مولانا

Setare 03-23-2010 02:48 AM

نگاه تو بود روی منحنی آب كه چون ماهی سرخ دلم پيچ و تاب می‌خورد و می‌رقصید و می‌چرخاند نگاهم را تا بازی چشمانت. بوی بهار می‌داد همه جا، تو بودی و هوای تو كه دلم را عاشق همه جا می‌كرد و آفتاب را زير پوست يخ‌زده صورتم، داغ و نرم.
سكوت بود زير بال مرغان بهار. و چه آوازی آشنا، نو، میان خشت‌های كهنه باغ و شاخه های انار و سپيدارهای بلند...

Setare 03-23-2010 06:16 PM

در عشق سرخوردگی معنائی ندارد

خورشید از اینکه تو التفاتی به شراره جانفزایش نمی کنی سرخورده نمی شود

وهمچنان می تابد

عشق نیز اینچنین است

ولی آیا آنچه را که ما آدمیان عشق می نامیم

براستی عشق حقیقی ست؟؟

و سر خوردگی را در آن راه نیست؟؟

این سوالی ست که خود تو باید بدان پاسخ گوئی

outfox 03-24-2010 04:04 PM


.

.

یخ آب می شود در روح من

در اندیشه هایم

{پپوله}
بــهــار {پپوله}

حضور توست، بودن
توست

.

.

آريانا 03-27-2010 03:19 PM

خوش خرامان می‌روی , ای جان ِ جان بی‌من مرو
ای حیات دوستان در بوستان بی‌من مرو

ای فلک بی‌من مگرد و ای قمر بی‌من متاب
ای زمین بی‌من مروی و ای زمان بی‌من مرو

این جهان با تو خوش است و آن جهان با تو خوش است
این جهان بی‌من مباش و آن جهان بی‌من مرو

ای عیان بی‌من مدان و ای زبان بی‌من مخوان
ای نظر بی‌من مبین و ای روان بی‌من مرو

شب ز نور ماه روی خویش را بیند سپید
من شبم تو ماه ِ من بر آسمان بی‌من مرو

خار ایمن گشت ز آتش در پناه لطف گل
تو گلی من خار , تو در گلستان بی‌من مرو

در خم چوگانت می‌تازم چو چشمت با من است
همچنین در من نگر بی‌من مران بی‌من مرو

چون حریف شاه باشی , ای طرب بی‌من منوش
چون به بام شه روی , ای پاسبان بی‌من مرو

وای آن کس کو در این ره بی‌نشان تو رود
چو نشان ِ من تویی , ای بی‌نشان بی‌من مرو

وای آن کو اندر این ره می‌رود بی‌دانشی
دانش راهم تویی , ای راه دان بی‌من مرو

دیگرانت عشق می‌خوانند و من سلطان عشق
ای تو بالاتر ز وهم این و آن بی‌من مرو

مولانا

behnam5555 04-02-2010 05:54 PM

اينجا در قلب من حد و مرزي براي حضور تو نيست...

به من نگو که چگونه بي تو زيستن را تمرين کنم...

مگر ماهي بيرون از آب مي تواند نفس بکشد؟؟؟...

مگر مي شود هوا را از زندگيم برداري و من

زنده بمانم؟؟؟...بگو معني تمرين چيست؟؟؟

بريدن از چه چيز را تمرين کنم؟؟؟بريدن از خودم را؟؟؟

مگر هميشه نگفتم که تو هم پاره اي از تن مني؟؟؟

از من نپرس که اشکهايم را براي چه به پروانه ها هديه مي دهم...

همه مي دانند که دوري تو روحم را مي آزارد...

تو خود پروانه ها را به من سپردي که ميهمان لحظه هاي بي کسي ام باشند...

نگاهت را از چشمم برندار... مرا از من نگير...هواي سرد اينجا را دوست ندارم...

مرا عاشقانه در آغوش بگير که سخت تنهام......

behnam5555 04-02-2010 06:11 PM


راز عشق در اين است که


که بيشتر با نگاه حرف بزنى زيرا چشم ها پنجره هاى روح هستنداگر هنگام صحبت کردن از نگاه استفاده کني مثل آن است که پنجره ها را باپرده زيبايى بيارايى و به خانه گرمى و جذابيت بخشى.

راز عشق در اين است كه بيشتر با نگاه حرف بزنى زيرا چشم ها پنجره هاى روح هستنداگر هنگام صحبت کردن از نگاه استفاده کني مثل آن است که پنجره ها را با پرده زيبايى بيارايى و به خانه گرمى و جذابيت بخشى.

راز عشق در اين است که وقتى پيشنهادى به ذهنت ميرسد براي نياز خودت به بيان آن فکر نکنى ـ بلکه به علاقه ديگرى به شنيدن آن فکر کنی اگر لازم بود حتى ماه ها صبر کن تا آماده گى شنيدن آنچه را که ميخواهي بگوئى پيدا کند.

راز عشق در اين است که هيچکدام خود را معلم ديگرى ندانيدبه عبارت ديگر از اينکه ميتوانيد از يکديگر ياد بگيريد سپاسگذار باشيد

راز عشق در اين است که در سکوت دست يکديگر را بگيريد ـکم کم ياد ميگيريد که بدون کلام رابطه برقرار کنيد

راز عشق در اين است که شريک زندگى ات را با طناب نياز مبند ـگياه هنگامى رشد آزادانه از هوا ونور آفتاب استفاده میکند ـ

راز عشق در اين است که به عشق بيشتر از يکديگر احترام بگذاريد ـزيرا عشق هديه ازلى خداوند است .

راز عشق در اين است که هنگام سوء تفاهم فقط به اين فکر نکنى که طرف مقابل چگونه ناراحتت کرده است ـ

راز عشق در اين است که از يکديگر انتظارات بى جا نداشته باشيدذهنيت را بر ارزشهائى متمرکز کن که شما را به يکد يگر نزديکتر ميکند ـنه بر مسائلى که بين شما فاصله مي اندازد.

راز عشق در اين است که حس تملک را از خود دور کنى در حقيقت هيچ کس نمي تواند مال کسى شود ـدر عوض به راه حلى فکر کنى که در آينده از بروز چنين سوء تفاهم هايى جلوگيرى کنى

راز عشق در اين است که باور ها آرمان ها و اهدفتان را با يکديگر در ميان بگذاريد .

behnam5555 04-03-2010 12:09 PM

خیلی تنهام ...
از تنهایی خسته شدم ...
منتظر یه عشقم ...
یه عشق حقیقی ...
کاش یه عشق واقعی میومد و من و همراش می کرد ...
کاش همه ی عشقها واقعی بودن ...
مثل کویری که منتظر بارونه ...
کاش ...

behnam5555 04-03-2010 12:10 PM



تونیستی
...
که ببینی
چگونه
عطر تو
در عمق لحظه ها جاری است
چگونه
عکس تو
در برق شیشه ها پیداست
چگونه
جای تو
در جان زندگی سبز است...

GolBarg 04-03-2010 09:56 PM

ای کاش می دانستی چقدر سخت است. چقدر دشوار است،
هر شب بی آنکه تو در
کنارم باشی با یادت بنشینم و ترا زمزمه کنم و برایت بنویسم.

ای کاش بودی تا ببینی. چقدر در التهابم. نیستی در کنارم تا
حرفهای دلم را رو در رو برایت بازگو کنم و من بایست هر شب، خسته از
گذشت روز، خمیده از خستگی ها،
بی تاب از خمودگی ها و رنجور از بی تابی ها و رنجیده از غریبه ها
بنشینم و برایت سخنان شیرین بنویسم.

هیچ کس نیست که بداند در دلم چه می گذرد.
اگر می بینی می نویسم و می نویسم
و به نوشتن ادامه می دهم از آن روست که می دانم تو می خوانی.

می دانم تو هستی و تو می بینی و می شنوی. می دانم که تو
در کنار منی. شاید نه در فاصله ای نزدیک اما لاقل آنقدر که ... .

اصلا مهم نیست. کافی لبخندی از تو و یا حتی گوشه
چشمی را در ذهن مرور کنم. می توانم ساعتها بنویسم و برای
همین است که می گویم اینها همه از سر عاشقی است.نترس.

هنوز دیوانه نشده ام. اما فرصت دارم. برای دیوانگی. برای فرزانگی.
برای جاودانگی. و من به حضور نزدیکم. و به دیدار. و به کنار.

در کنارم باش. حتی اگر از من دوری. عزیز دل!

دلم طاقت نشستن ندارد وقتی به چشمهایم می نگری
چشمهایم تحمل نگریستن ندارد وقتی مرا می نوازی
روحم پر می کشد وقتی با من سخن می گویی
زبانم هم که بند می آید

تو بگو چه کنم با این همه التهاب که همه از دوست داشتن توست
غزل هایم را فراموش می کنم
از سهراب یا نیما، فروغ یا شهریار چیزی به یاد نمی آورم
فقط باید زمزمه کنم زیر لب به گونه ای که تو نیز بشنوی
کسی درون من است که از دریچه چشمم به کوچه می نگرد
:53:کسی درون من است:53:

{پپوله}صادقانه دوستت دارم.{پپوله}

Setare 04-07-2010 12:02 AM

برای آنکه بدانی چه میکشم بی تو
خدا تو را به یکی چون تو مبتلا بکند...

Setare 04-07-2010 12:07 AM

یک لحظه حواسم پرت شد و خودکار اثرش را بر دفترم گذاشت...و چه لذتی داشت این پرتی حواس...
n.kalhori

behnam5555 04-07-2010 09:35 AM

يه روزي فكر ميكردم بدون تو ميميرم
پيش خودت ميگفتي تو چنگ تو اسيرم
يه روزي فكر ميكردم كنار تو ميمونم
تا دنيا دنيا باشه از عشق تو ميخونم
يه روزي فكر ميكردم برام خيلي عزيزي
اگه يه روز نباشي دل رو به هم ميريزي
يه روزي فكر ميكردم صادق و باوفايي
اما حالا ميبينم از اين حرفا رهايي
برام ديگه مهم نيست عاشق من نباشي
فقط مي خوام خيلي زود از پيش من جدا شي
فقط بدون كه ديگه تو قلب من تو مردي
خيلي وقته ميدونم قلبم و از ياد بردي
منم ميخوام رها شم ميخوام با تو نباشم
منم ميخوام مثل تو با يكي آشنا شم
الان ديگه ميفهمم كه عشق تو سراب بود
خدا رو شكر تو قلبم هنوز يه قطره آب بود
خداحافظ عزيزم.حال دلت خرابه
تو ديگه هيچي نيستي عشقت مثل حبابه

behnam5555 04-07-2010 09:36 AM


سرنوشت بدیه اول جاتو ازم گرفت

صبح فردا شد دیدم رد پاتو ازم گرفت
تا می خواستم به چشمای روشنت نگا کنم
مال دیگری شدی و چشاتو ازم گرفت
تو رو جادو کرد یکی با یه چیزی مثل طلسم
اثرش زیاد بود و خنده هاتو ازم گرفت
تو با من حرف می زدی نگات یه جای دیگه بود
خدا لعنتش کنه ، اون ، نگاتو ازم گرفت
لحظه هات یه وقتایی مال دوتامون می شدن
اون حسود ، اون دو سه تا لحظه ها تو ازم گرفت
خیلی وقته سختمه دیگه تنفس بکنم
یه جور عجیبی انگار هواتو ازم گرفت
خدا دوس نداشت بیام پیشت کنار تو باشم
باورت نمی شه حس دعاتو ازم گرفت
دست روزگار چه قدر با من و آرزوم بده
لحن فیروزه ای مریماتو ازم گرفت
سلامت ، خداحافظیت عزیزمای نقره ایت
حرف آخر ، به امون خداتو ازم گرفت
تو حواس واسم نذاشتی چه کنم از دست تو
اشتباهم بهترین جمله هاتو ازم گرفت
نمی خواد بپرسی چی ، خودم دارم بهت می گم
تو یه خط خوردگی دنیا ،‌ صداتو ازم گرفت
یه کم از برگشتن قشنگتو وقتی گذشت
یکی اومد و یه ذره وفاتو ازم گرفت
هفتم اردی بهشت نزدیکای تولدت
جمعه که قد تموم زندگیم دلم گرفت

nae 04-07-2010 09:40 AM

بعد ز من و تو عاشقی شاید به قصه ها بره
شاید با مرگ من و تو عاشقی از دنیا بره

behnam5555 04-07-2010 09:06 PM


شاید بگید آدم برای گذشته هاش دلتنگی میکنه نه برای روزی که هنوز نیومده .
من کاملا موافقم اما منظور من فردایی نیست که نیومده , من فردا و فرداهایی رو میگم که گذشته ... وتمام شده...
روز هایی که کلی برنامه ریزی براشون انجام داده بودیم .
و انتظار رسیدنشونو میکشیدیم.
و میخواستیم کارهای مفید کنیم ...
اخلاقمونو تغییر بدیم ...
بهتر باشیم ...
به جایی که میخواستیم برسیم و خلاصه چیزی که میخواستیم بشیم...
اینا همون حرفایی بود که برای روز نیومده (فردا) میزدیم .
اما وقتی که فردا میومد دوباره همه چیز مثل دیروز میشد و انگار که هیج تصمیمی نداشتیم برای خودمون...
و همین طور روزها و فرداهای دیگه...
و اینطور بود که بزرگ شدیم .
بعضی هامون تو گذشته موندیم و حسرت کارهای نکرده و راههای نرفته ای رو خوردیم که باید انجام میدادیم و میرفتیم ...
و به جاش بیراهه رو انتخاب کردیم .
بعضی دیگه هم بعد از کیش و مات شدن ; دوباره بازی درست تری رو با دقت و پیش بینی کردن شروع کردیم تا اشتباههای گذشته رو جبران کنیم ...
...و بعضی دیگه هم (به خیال خودمون) فکر کردیم دیگه هیچی فایده نداره...
حتی جبران! اما یادمون رفت که " انسانی برنده ست که تو بازی زندگی بعد از شکستش دوباره بلند شه و شروع کنه! شروع..."

...و اینطور می شه که آدم برای گذشته(فردای تموم شدش) دلتنگی میکنه که ای کاش اون فرداها رو به خوبی تموم میکرد و زود تر به خواسته های خوب زندگیش میرسید و "دوباره میگه هنوز هم دیر نیست! فردا های زیادی هست که هنوز نیومده ! "

...و به خودمون میگیم :
امروز فرداییست که دیروز منتظر آن بودی پس از دستش نده تا همانند قبل افسوس بخوری و آن را بر باد رفته ببینی..
.هنوز فردایی هست که از دستت نرفته!

پس این حرفو رسمی تر و عادلانه تر برای خودمون و تو گوش دیگران زمزمه می کنیم :

"راه فردا که در پیش داریم راه نرفته ی ماست آن را درست بپیماییم "


behnam5555 04-07-2010 09:07 PM


نمی
دونم که کی عمرم تموم میشه،نمیدونم وقتی میخوام با این دنیای مادی خداحافظی کنم کی بالا سرمه،نمیدونم وقت مردنم به تو رسیدم یا نه ، ولی تورو خدا نزار با حسرت بی تو بودن از این دنیا برم،بذار حداقل دلم خوش باشهبه عشقت .به خدا همه و همه آرزوم این بود که قبل از رفتنم به چشمات نگاه کنم و بگم دوست دارم و حال که میخوای کمترین چیز رو از من دریغ کنی پس بزار دلم به این خوش باشه که در حسرت عشقت مردم،اگه بشه گفت دلخوشی،ولی من به حسرتشم قانع هستم...

behnam5555 04-08-2010 08:52 AM


گمگشته

امشب تنها در کنار پنجره ای که در قاب شیشه خاکستری بود، خفته بودم،
آن سوی پنجره خاموشی بود و من کلام هایی داشتم برای گفتن،
اما نه تماسی بود،
نه یاری ونه دستی که به نیتِ نوازش دل زخم دیده ام آمده باشد.
او دیگر رفته بود... سالهاست که رفته...
و من امشب به خاطراتِ غبار گرفتۀ او می اندیشم، هنوز هم در رویای او به سر می برم و در عطش عشقی که برایم به یادگار گذاشت می سوزم بی آنکه صدایی از گلویم سر دهم.
به آسمان خالی خیره مانده ام و حال چشمانم را می بندم و به گیسوان سیاهم دستی می کشم و در امواج خاطره ها سرگردان به دنبال چیزی هستم که در همان دقیقه نفرت را در دلم جایگزین کند...
اما...
اما محال است عشق بمیرد،
چون عشق جاودانگی ست
.
او دیگر رفته است و برگشتی نخواهد بود،
بی آنکه بداند در واژۀ انتظار غرق برگشتنش هستم.
آری او دیگر مرا به دست فراموشی سپرده و من گیج و سست در حالی که به آسمان می نگرم در گلویم فریاد میزنم...

ای روح فنا پذیر...
ای عشق ابدی...


تا ابد دوستت دارم

چرو 04-08-2010 10:46 AM


قصه‌ي عشق من و تو

قصه‌ي عشق من و تو قصه‌ي ماه و پلنگه

بذا قصه‌مو بخونم آخر قصه قشنگه



ماه‌بانو، بين ابرا، رو حرير شب نشسته

اما اين پلنگ عاشق بدجوري دلش شكسته



روي قله، زير مهتاب، چشم به آسمون مي‌دوزه

ماه براش يه شب‌چراغه كه تو آسمون مي‌سوزه



ماه بانو، بين ابرا، عشوه مي‌ريزه، مي‌خنده

اما آسمون بي‌رحم راه عاشق رو مي‌بنده



بين اين پلنگ و اون ماه فاصله يه آسمونه

اما اين پلنگ عاشق، نمي‌دونه، نمي‌دونه



عاقبت پلنگ عاشق مي‌پّره ماهو بگيره

از بالاي كوه مي‌افته دست خالي و مي‌ميره



توي دره استخوناي پلنگاي شهيده

هر كدوم يه شب مهتاب سمت آسمون پريده



ماه‌بانو تو دل شب مث يه گولّه آتيشه

با خودش مي‌گه خدايا تو بگو آخه چي مي‌شه



منو يه پلنگ عاشق دستا
ي همو بگيريم

رو حرير شب بخوابيم صُب كه شد با هم بميريم

Hiwa 04-11-2010 08:34 PM

زندگی کن و لبخند بزن به خاطر آنهایی که با لبخندت زندگی میکنن،از نفست آرامش میگیرن و به امیدت زنده ن ...

ابریشم 04-11-2010 09:25 PM

سلام بر دل هایی که در کلاس انتظار غیبت نکردند . . . !

ابریشم 04-11-2010 09:26 PM

در این دنیا که حتی ابر نمیگرید به حال ما / همه از من گریزانند ، تو هم بگذر از این تنها

ابریشم 04-11-2010 09:26 PM

جا برای گنجشک زیاد است ولی / به درختان خیابان تو عادت دارم . . .

ابریشم 04-11-2010 09:27 PM

در این زمانه که شرط حیات نیرنگ است / دلم برای رفیقان بی ریا تنگ است . . .

ابریشم 04-11-2010 09:28 PM

دلم ز نازکی خود شکست در غم عشق / وگرنه از تو نیاید که دل شکن باشی . . .

ابریشم 04-11-2010 09:29 PM

باز امشب غزلی کنج دلم زندانی است
آسمان شب بی حوصله ام طوفانی است

هیچ کس تلخی لبخند مرا درک نکرد
های های دل دیوانه من پنهانی است . . .


ابریشم 04-11-2010 09:37 PM

زندگی غمکده ای بیش نبود / بهر ما جز غم و تشویش نبودبه کدام خاطره اش خوش باشم / که کدام خاطره اش نیش نبود . . ..

ابریشم 04-11-2010 09:38 PM

روزگاری جاده ای بودم غرق تردد ، جاده ای که از رفت و آمد لحظه ای خالی نمیشد
من که بسیار غریبان را به آبادی رساندم ، عاقبت خود ماندم و ویرانه و تنهائی خود . . .

سنگ هائی که من از یاد تو بر دل میزدم ، خانه ای میشد اگر خانه بنا میکردم . . .

ابریشم 04-11-2010 09:39 PM

پروانه به دور شمع چرخید و بال و پرش سوخت ، بیچاره از این عشق فقط سوختن آموخت . . .

ابریشم 04-11-2010 09:40 PM

روزی با خودم فکر میکردم که اگر او را با غریبه ای ببینم شهر را به آتش میکشم

اما الان حتی حاضر نیستم کبریتی روشن کنم تا ببینم او کجاست . . .

GolBarg 04-13-2010 11:16 PM

به عشق که
امشب از دشت احساس زیبا ترین گل را برای تو ، از شاخه جدا خواهم ساخت .
شرمسار از رویت ،
که گل در برابرت چون کاهی است در مقابل کوه.
مهربان !!!!!!
بی روی مهتاب گون تو از چه بنگارم
وبه عشق که بنویسم از طلوع ستاره تا لحظه میلاد آفتاب .
مگر می توان به غیر از تو نوشت آنگاه که خورشید آب میشود
ازنگاه آتشینت وماه پرده بر رخسار کشیده از زلال چهره ات .
چشمه ها خاموشند تا کلام از لبان تو جاری است .
ای عزیز !
تا عطر دل انگیز تو مشامم را زنده نگه دارد بوی گلاب را نشناسم


Hiwa 04-14-2010 01:09 AM


من
هر روز
پشت پنجره ای که
شبیه هیچ پنجره ای نیست
سلام های بی صدایت را تا می کنم
و از نقطه های دور
برایت دست تکان می دهم
تماشایت می کنم
و می دانم
تو_هر روز_
با اینکه چشمانت را_محکم_ بسته ای
نگاهم می کنی
و با اینکه خودت را جلد کرده ای
برایم دست تکان می دهی
من می دانم
خیال های رنگی ات را من می خوانم
و می خندم
و می خندم
و می خندم
بگذار تا همیشه
روشنی چراغ کوچکم
از خنده های پر ستاره ات وام گیرد.

GolBarg 04-14-2010 10:48 PM

واژه کم آوردم برای نوشتن از تو... گلایه زیاده ولی دلم نمیاد حالا که می خوای مهربون قصه من باشی ازت گله کنم... می خواستم با پرهای خسته و شکسته ام آشیانه مان را بسازم... ولی اسیر قفس شدم نازنینم... قفسی که تو برایم ساختی با عشق بچه گانه ات... قفس کجا...؟ آشیانه کجا...!

بی خودی خسته شده ام... نیومدی و منو توی ایستگاه انتظار کاشتی... حیف که بهونه ی زیستنم شده ای... دلم نمیاد چیزی بهت بگم... تو باید بیایی از افق های دور از جاده های پر پیچ و خم این روزگار بد... بد جوری توی تنهایی امروزم هوای تو را دارم... بیا قبل از اینکه برای آمدنت دیر باشد و من جوانی دل پیر باشم

آريانا 04-15-2010 05:18 PM


جانم به فدا بادا آن را که نمی‌گویم
آن روز سیه بادا کو را بنمی جویم

یک باره شوم رسوا در شهر اگر فردا
من بر در دل باشم او آید در کویم

گفتم صنم مه رو , گه گاه مرا می جو
کز درد به خون دل رخساره همی‌شویم

گفتا که تو را جستم , در خانه نبودی تو !!
یا رب که چنین بهتان می گوید در رویم

یک روز غزل گویان والله سپارم جان
زیرا که چو مو شد جان از بس که همی‌مویم





Setare 04-20-2010 01:25 AM

تو باشی و باران...دنیا ارزانی دنیا...

behnam5555 04-22-2010 10:11 AM



همچنان که عاقبت
پس از همه شب بدمد سحر ناگهان
نگارِ من چنان مِه نو آمد از سفر
من هم پس از آن دوری
بعد از غم مهجوری
یک شاخهُ گل
بردم به برش

دیدم که نگارِ من
سرخوش ز کنار من
بگذشت و به بر یارِ دگرش

وای از آن گلی که دست من بود
خموش و یک جهان سخن بود

گل که شهره شد به بی وفایی
زِ دیدن چنین جدایی
ز غصه پاره پیرهن بود

behnam5555 04-22-2010 10:15 AM


كاش هميشه به ياد داشته باشيم از اين مدت كوتاهي كه زنده ايم لذت ببريم

behnam5555 04-22-2010 10:18 AM

يك روز مرخصي گرفتن و پرداختن به فيلم و كتابهاي مورد علاقه، يه جمعه كوه نوردي سبك،
ظهرها بعد ناهار يه گشتي تو پارك زدن،
از ته دل خنديدن با دوستان بي توجه به نگاههاي سرد دور و وريهايي كه ميخوان خنده رو بر لبات
بدوزن


اکنون ساعت 11:46 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.

Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)