![]() |
کجا بودم کجا رفتم کجاام من نمیدانم به تاریکی در افتادم ره روشن نمیدانم ندارم من درین حیرت به شرح حال خود حاجت که او داند که من چونم اگرچه من نمیدانم چو من گم گشتهام از خود چه جویم باز جان و تن که گنج جان نمیبینم طلسم تن نمیدانم چگونه دم توانم زد درین دریای بی پایان که درد عاشقان آنجا بجز شیون نمیدانم |
من سرودی را که عطری کهنه در گلبرگ الفاظش نهان باشد نمی خواهم. من سرودی تازه خواهم خواند، کش گوش کسی نشنیده باشد. من نمی خواهم به عشقی سالیان پایبند بودن من نمی خواهم اسیر سحر یک لبخند بودن من نه بتوانم شراب ناز از یک چشم نوشیدن من نه بتوانم لبی را بارها با شوق بوسیدن من تن تازه، لب تازه، شراب تازه، عشق تازه می خواهم
|
گویند مردم غم دیوانه میخورند
دیوانه هم شدیم کسی غم ما نخورد |
آن چنان مهر توام در دل و جان جای گرفت که اگر سر برود از دل و از جان نرود گر رود از پی خوبان دل من معذور است درد دارد چه کند کز پی درمان نرود |
من صوفی چرا باشم؟ چون رند خراباتم من جام چرا نوشم؟ با جام که خرسندست؟ من قطره چرا باشم؟ چون غرق در آن بحرم من مرده چرا باشم؟ چون جان ودلم زندست . . . سلطان سلاطینم، هم آنم و هم اینم من خازن سلطانم، پر گوهرم و مرجان پهلوی شهنشاهم، هم بنده و هم شاهم جبریل کجا گنجد آنجا که من و یزدان؟! ... |
چنين ميخواند هر دم
بخواه دفتر اشعار و راه صحرا گیر چه وقت مدرسه و بحث کشف کشاف است فقیه مدرسه دی مست بود و فتوی داد که می حرام ولی به ز مال اوقاف است به درد و صاف تو را حکم نیست خوش درکش که هر چه ساقی ما کرد عین الطاف است {پپوله} ببر ز خلق و چو عنقا قیاس کار بگیر که صیت گوشه نشینان ز قاف تا قاف است |
بی همگان به سر شود بیتو به سر نمیشود داغ تو دارد این دلم جای دگر نمیشود دل بنهند برکنی توبه کنند بشکنی این همه خود تو میکنی بیتو به سر نمیشود خواب مرا ببستهای نقش مرا بشستهای وز همهام گسستهای بیتو به سر نمیشود گر تو نباشی یار من گشت خراب کار من مونس و غمگسار من بیتو به سر نمیشود بی تو نه زندگی خوشم بیتو نه مردگی خوشم سر ز غم تو چون کشم بیتو به سر نمیشود |
محتسب شیخ شد و فسق خود از یاد ببرد قصه ماست که در هر سر بازار بماند |
گر من آلوده دامنم چه عجب همه عالم گواه عصمت اوست من که باشم در آن حرم که صبا پرده دار حریم حرمت اوست بی خیالش مباد منظر چشم زان که این گوشه جای خلوت اوست من و دل گر فدا شدیم چه باک غرض اندر میان سلامت اوست |
دل من دل من در دل شب خواب پروانه شدن مي بيند مهر صبحدمان داس به دست خرمن خواب مرا مي چيند آسمانها آبي پر مرغان صداقت آبي ست ديده در آينه ي صبح تو را مي بيند از گريبان تو صبح صادق مي گشايد پر و بال تو گل سرخ مني تو گل ياسمني تو چنان شبنم پاك سحري ؟ نه از آن پاكتري تو بهاري ؟ نه بهاران از توست از تو مي گيرد وام هر بهار اينهمه زيبايي را هوس باغ و بهارانم نيست اي بهين باغ و بهارانم تو.. .. .. . |
اکنون ساعت 07:28 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)