![]() |
منم دلتنگ دلتنگم ... مرا درياب … منم ، دلتنگ دلتنگم ، منم ، يک شعر بيرنگم منم ، دل رفته از چنگم ، منم ، يک دل که از سنگم منم ، آواز طولاني ، منم ، شبهاي باراني منم ، انساني ام فاني ، خداوندا تو ميداني … منم ، در متن يک دردم ، منم ، برگم ، ولي زردم منم ، هستم ، ولي سردم ، منم ، مرده م ، منم مرده م منم ، يک بغض پر باران ، منم ، غمهاي بي سامان منم ، هستم دراين زندان ، منم ، زخمهاي بي درمان منم ، دارم تب و تابي ، ز تنهائي ، ز بيتابي منم ، رفته به گردابي ، مرا بايد که دريابي !!! |
دیگر پیامی از تو مرا نارد این ابر های تیره طوفان زا زین پس به زخم کهنه نمک پاشد مهتاب سرد و زمزمه دریا |
کوچه دلتنگ... دلتنگ لحظه های سبزی که هر روز٬ طلوعی سایه ی مهرش را به گرمی می بخشید. ولی امشب داغ تنهایی را بر جگر سوخته اش مهر باطل می زند... یاد پنجره ای که همیشه رو به بالا بود٬ اما امروز سلام نفس گیر مشرقی اش کوچه را به سمت بهت زدگی به اعماق غروبش می کشاند. هر روز خاطره ی سرمای صدایی سرخ که سر سبزی را به سخره به دار میکوبید را به سمت فراموش شدنی ابدی می کشانم. در حالیکه کتیبه وار ٬ ذره ذره ی خیالم را حک می شود و پنجه کلامش را به دیواره ی ذهنم فریاد.... دارم همه جا را دیوانه می بینم.... و زخمی که تازه تر از دیروز فردا را لب باز می کند.... مرا......... دیوانه می شود...! |
افسوس ای فسرده چراغ ! از تو ما را امید و گرمی و شوری بود وین کلبه گرفته مظلم را از پرتو وجود تو نوری بود |
به جست و جوي تو بر درگاه ِ كوه ميگريم، در آستانه دريا و علف. به جستجوي تو در معبر بادها مي گريم در چار راه فصول، در چار چوب شكسته پنجره ئي كه آسمان ابر آلوده را قابي كهنه مي گيرد. . . . . . . . . . . . . به انتظار تصوير تو اين دفتر خالي تاچند تا چند ورق خواهد زد؟ *** جريان باد را پذيرفتن و عشق را كه خواهر مرگ است.- و جاودانگي رازش را با تو درميان نهاد. پس به هيئت گنجي در آمدي: بايسته وآزانگيز گنجي از آن دست كه تملك خاك را و دياران را از اين سان دلپذير كرده است! *** نامت سپيده دمي است كه بر پيشاني آفتاب مي گذرد - متبرك باد نام تو - و ما همچنان دوره مي كنيم شب را و روز را هنوز را... احمد شاملو |
ریزد اگر بر تو نگاهم هیچ باشد به عمق خاطره ام جای ات فریاد من به گوشت اگر ناید از یاد من نرفته سخن هایت احمد شاملو |
لحظه ديدار نزديك است . باز من ديوانه ام، مستم . باز مي لرزد، دلم، دستم . باز گويي در جهان ديگري هستم . هاي ! نخراشي به غفلت گونه ام را، تيغ ! هاي ! نپريشي صفاي زلفم را، دست! آبرويم را نريزي، دل ! - اي نخورده مست - لحضه ی دیدار نزدیک است مهدی اخوان ثالث |
بگذار ای امید عبث ، یک بار بر آستان مرگ نیاز آرم باشد که آن گذشته شیرین را بار دگر به سوی تو باز آرم احمد شاملو |
ندارم چشم من، تاب نگاه صحنه سازيها من يكرنگ بيزارم، از اين نيرنگ بازيها زرنگي، نارفيقا! نيست اين، چون باز شد دستت رفيقان را زپا افكندن و گردن فرازيها تو چون كركس، به مشتي استخوان دلبستگي داري بنازم همت والاي باز و، بي نيازيها به ميداني كه مي بندد پاي شهسواران را تو طفل هرزه پو، بايد كني اينتركتازيها تو ظاهرساز و من حقگو، ندارد غير از اين حاصل من و از كس بريدنها، تو و ناكس نوازيها رهی معیری کرمانشاهی |
دلم احساس غم دارد در این انبوه ویرانی كمی تا قسمتی ابری و شاید باز بارانی |
| اکنون ساعت 06:40 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)