![]() |
بهتر از زندگی ان چیزی است که هر گاه ان را از دست دهی از زندگی بیزار شوی و بدتر از مرگ ان چیزی است که هر گاه بدان گرفتار ایی ارزوی مرگ کنی. |
بینوا امیر احمدی مرگش پوشیده است و بیماری هایش نهفته و کردارش نگاشته شده /پشه ای او را می ازارد و جرعه ای گلوگیر از پای در می اوردش. |
سحری کرد ندایی عجب آن رشک پری که گریزید ز خود در چمن بیخبری رو به دل کردم و گفتم که زهی مژده خوش که دهد خاک دژم را صفت جانوری همه ارواح مقدس چو تو را منتظرند تو چرا جان نشوی و سوی جانان نپری در مقامی که چنان ماه تو را جلوه کند کفر باشد که از این سو و از آن سو نگری گر تو چون پشه به هر باد پراکنده شوی پس نشاید که تو خود را ز همایان شمری بمترسان دل خود را تو به تهدید خسان که نشاید که خسان را به یکی خس بخری حیله میکرد دلم تا ز غمش سر ببرد گفتم ای ابله اگر سر ببری سر نبری شمس تبریز خیالت سوی من کژ نگریست رفتم از دست و بگفتم که چه شیرین نظری |
خوش به حال من پیر
تا سرانجام سفر راهی نیست چه به حال تو جوان ای که زندانی این توسعه ای صنعت و توسعه ها زنجیرند گفته های من پیر اژیرند کاش پرواز تو رویا نشود |
بي تو طوفان زده ي شهر جنونم صيد افتاده به خونم
تو چسان مي گذري غافل از احوال درونم بي من از كوچه گذر كردي و رفتي بي من ازشهر سفر كردي و رفتي قطره اي اشك درخشيد به چشمان سياهم تا خم كوچه به دنبال تو لغزيد نگاهم تو نديدي!نگهت هيچ نيفتاد به راهي كه گذشتي چون در خانه ببستم دگر از پاي نشستم گوئيا زلزله آمد گوئيا خانه فرو ريخت سر من بي تو من از همه ي شهر غريبم بي تو كس نشنود از اين دل بشكسته صدايي برنخيزد دگر از مرغك پر بسته نوايي تو همه بود و نبودي توهمه شعرو سرودي چه گريزي زبر من كه زكويت نگريزم گر بميرم ز غم دل به توهرگز نستيزم،نستيزم من و يك لحظه جدايي نتوانم،نتوانم بي تو من زنده بمانم! :20::20::20::20::20::20::20::20::20::20::20::20::20::20::20::20::20::20::20: |
هر چند غرق بحر گناهم ز صد جهت تا آشنای عشق شدم ز اهل رحمتم عیبم مکن به رندی و بدنامی ای حکیم کاین بود سرنوشت ز دیوان قسمتم می خور که عاشقی نه به کسب است و اختیار این موهبت رسید ز میراث فطرتم دورم به صورت از در دولتسرای تو لیکن به جان و دل ز مقیمان حضرتم حافظ به پیش چشم تو خواهد سپرد جان در این خیالم ار بدهد عمر مهلتم |
منم روزی مث تو چست و چالاک
مکرده بهر دنیا سینه ام چاک نگاه کن اخرالامرم چه بودن از این دنیا برایم یک وجب خاک |
ای بازیگر گریه نکن ما همه مون مثل همیم صبحا که از خواب پا می شیم نقاب به صورت می زنیم یکی معلم می شه ویکی میشه خونه به دوش یکی ترانه ساز میشه ، یکی میشه غزل فروش کهنه نقاب زندگی تا شب رو صورتای ماست گریه های پشت نقاب مثل همیشه بی صداست هر کسی هستی یه دفعه قد بکش از پشت نقاب از رو نوشته حرف نزن رها شو از حیله ی خواب نقش یک دریچه رو رو میله ی قفس بکش برای یک بار که شده جای خودت نفس بکش کاشکی می شد تو زندگی ما خودمون باشیم وبس تنها برای یک نگاه حتی برای یک نفس تا کی به جای خود ما نقاب ما حرف بزنه تا کی سکوت ورج زدن نقش نمایش منه هر کسی هستی یه دفعه قد بکش از پشت نقاب از رو نوشته حرف نزن رها شو از حیله ی خواب نقش یک دریچه رو رو میله ی قفس بکش برای یک بار که شده جای خودت نفس بکش می خوام همین ترانه رو روصحنه فریاد بزنم نقابمو پاره کنم جای خودم داد بزنم |
آن من عاشق من دیوانه را من نمی دانم کجاگم کرده ام من نشانی های خود را می دهم ... یک نفر باید مرا پیدا کند... یک نفر باید که با طوفان عشق.. برکه ای خشکیده را دریا کند... |
در میکده میکشم سبویی باشد که بیابم از تو بویی {پپوله} ای مطرب عشق، ساز بنواز کان یار نشد هنوز دمساز دشنام دهد به جای بوسه و آن نیز به صد کرشمه و ناز پنهان چه زنم نوای عشقش؟ کز پرده برون فتاده این راز در پاش کسی که سر نیفکند چون طرهٔ او نشد سرافراز در بند خودم، بیار ساقی آن می که رهاندم ز خود باز عمری است کز آروزی آن می چون جام بماندهام دهن باز گفتی که: بجوی تا بیابی اینک طلب تو کردم آغاز {پپوله} |
اکنون ساعت 06:15 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)