پی سی سیتی

پی سی سیتی (http://p30city.net/index.php)
-   شعر (http://p30city.net/forumdisplay.php?f=55)
-   -   مشاعره سنتی (http://p30city.net/showthread.php?t=807)

deltang 06-18-2009 08:15 PM

درو کرد گندمزار دلهايمان را
و تهي شد همه جا از عطر گل عشق
و در کوچ پرنده هاي غمگين
در آن کوير آرزو
شاعري دل شکسته و تنها
مي نوشت شعري به ياد با هم بودن ها

ساقي 06-19-2009 03:57 PM

اهل دنیا سه فرقه بیش نی‌اند

چون طعام‌اند و همچو دارو و درد

abadani 06-19-2009 03:58 PM

در كار گلاب و گل حكم ازلي اين بود
كان شاهد بازاري وين پرده نشين باشد
حافظ

ساقي 06-20-2009 04:06 PM

در انجمن عقل فروشان ننهم پای
دیوانه سر صحبت فرزانه ندارد

deltang 06-20-2009 09:58 PM

دم غروب میان حضور خسته اشیاء

نگاه منتظری حجم وقت را میدید!!

و روی میز هیاهوی چند میوه نوبر

به سمت مبهم ادراک مرگ جاری بود.

ساقي 06-22-2009 07:30 PM

دی شد و بهمن گذشت فصل بهاران رسید
جلوه گلشن به باغ همچو نگاران رسید
زحمت سرما و دود رفت به کور و کبود
شاخ گل سرخ را وقت نثاران رسید

deltang 06-22-2009 08:05 PM

دست مرا بگيرو مرا نوازش كن

مرا شريك بگير و مرا هم آغوش كن

ساقي 06-23-2009 11:14 PM

نظر آنان که نکرند درین مشتی خاک
الحق انصاف توان داد که صاحبنظرند
کاشکی قیمت انفاس بدانندی خلق
تا دمی چند که ماندست غنیمت شمرند

دانه کولانه 06-23-2009 11:16 PM

در این سرای بی کسی کسی به در نمیزند
به دشت پر ملال شب پرنده پر نمیزند

ساقي 06-23-2009 11:19 PM

دوستی با که شنیدی که به سر برد جهان
حق عیانست ولی طایفه‌ای بی‌بصرند

دانه کولانه 06-23-2009 11:43 PM

دل گرفتار کمند زلف تو
جان شکار غمزه‌ی جادوی تو
غمزه‌ی خونخوار تو کرد آنچه کرد
تا چه خواهد کرد با ما خوی تو؟

ساقي 06-23-2009 11:52 PM

وقت آنست که ضعف آید و نیرو برود
قدرت از منطق شیرین سخنگو برود
ناگهی باد خزان آید و این رونق و آب
که تو می‌بینی ازین گلبن خوشبو برود

دانه کولانه 06-23-2009 11:55 PM

دامن ز پای بر گیر ای خوبروی خوشرو
تا دامنت نگیرد دست خدای خوانان

یه لحظه میخواستم دامن رو بولد و رنگی کنم فکر کردم توی مشاعره واژه ای هستم....

abadani 06-24-2009 07:37 AM

نشنيدي كه صوفي اي مي كوفت
زير نعلين خويش ميخي چند
آستينش گرفت سرهنگي
كه بيا نعل بر ستورم بند
سعدي

پرهام پورتاجی 06-24-2009 10:50 AM

دل و دین و عقل و هوشم همه را به آب دادی
به کدام باده ساقی به من خراب دادی

شبنم عالی بیگی 06-24-2009 01:03 PM

یا الها العالمین درمانده ام
غرق خون بر خشک کشتی رانده ام

abadani 06-24-2009 01:07 PM

مورچگان را چو بود اتفاق
شير ژيان را بدرانند پوست

mary.f 06-24-2009 01:30 PM

ترک عاشق کش من مست برون رفت امروز
تا دگر خون که از دیده روان خواهد بود

abadani 06-24-2009 01:33 PM

دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
وندران ظلمت شب اب حياتم دادند

amator_2 06-24-2009 03:03 PM

در نهان خانه جانم گل ياد ياد تو درخشيد
باغ صد خاطره خنديد،عطر صد خاطره پيچيد...

abadani 06-24-2009 03:13 PM

دشمن دانا كه غم جان بود
بهتر از آن دوست كه نادان بود

amator_2 06-24-2009 03:22 PM

دوش در حلقه ما قصه گيسوي تو بود
تا دل شب سخن از سلسله موي تو بود

دانه کولانه 06-24-2009 03:27 PM

در هوايت بي‏قرارم روز و شب

سر ز پايت برندارم روز و شب

روز و شب را همچو خو مجنون كنم

روز و شب را كي گذارم روز و شب؟

deltang 06-24-2009 03:32 PM

بوي دود بوي كاعذ رنگي

با اينا زمستونو سر ميكنم

با اينا خستگيمو در ميكنم

amator_2 06-24-2009 03:35 PM

ببخشيد ايني كه مينويسم سنتي نيست اما به نظرم حيف اومد كه ننويسم.

مي خواستم زندگي كنم ، راهم را بستند
ستايش كردم گفتند خرافات است...
(دكتر شريعتي)

abadani 06-24-2009 03:38 PM

تاريك كلبه اي كه پي روشني آن
بيهوده منتي ننهد شمع خاوري

پرهام پورتاجی 06-24-2009 03:48 PM

یار بی پرده از درو دیوار
در تجلی ست یا اولی الابصار

abadani 06-24-2009 03:50 PM

راهي است راه عشق كه هيچش كناره نيست
آنجا جز آنكه جان بسپارند چاره نيست

پرهام پورتاجی 06-24-2009 03:53 PM

تو ای تنهای معصومم چه دردآور سفر کردی
چنان در خود فرو مردی که من دیدم خود دردی

abadani 06-24-2009 03:57 PM

يكي از بزرگان اهل تميز
حكايت كند زبن عبدالعزيز

amator_2 06-24-2009 03:57 PM

يادم آمد تو به من گفتي از اين عشق حذر كن
لحظه اي چند بر اين آب نظر كن

amator_2 06-24-2009 03:58 PM

شرمنده.ظاهرا مهدي زودتر از من دست به كار شد

amator_2 06-24-2009 03:59 PM

نقل قول:

نوشته اصلی توسط abadani (پست 47889)
يكي از بزرگان اهل تميز
حكايت كند زبن عبدالعزيز

زينگونه ام كه در غم غربت شكيب نيست
گر سر كنم شكايت هجران غريب نيست

abadani 06-24-2009 04:00 PM

نيك و بد چون همي ببايد مرد
خنك آن كس كه گوي نيكي برد
سعدي

پرهام پورتاجی 06-24-2009 04:00 PM

دلم تنگ است.دلم می سوزد از باغی که میسوزد
نه دیداری نه بیداری نه دستی برسر یاری
مرا آشفته میسازد چنین آشفته بازاری

abadani 06-24-2009 04:10 PM

ياران چه غريبانه رفتند از اين خانه
هم سوخته شمع ما هم سوخته كاشانه

پرهام پورتاجی 06-25-2009 06:37 AM

هرکسی همنفسم شد دست آخر قفسم شد
من ساده به خیالم که همه کار و کسم شد

abadani 06-25-2009 10:10 AM

در شهر يكي كس را هوشيار نمي بينم
هريك بتر از ديگر شوريده و ديوانه

پرهام پورتاجی 06-25-2009 03:20 PM

هی بازیگر گریه نکن ما هممون مثل همیم
صبحا که از خواب پا می شیم نقاب به صورت می زنیم

deltang 06-25-2009 05:24 PM

ملكا ذكر تو گويم كه تو پاكي و خدايي

نروم جز به همان ره كه تو هم راهنمايي


اکنون ساعت 10:00 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.

Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)