![]() |
درو کرد گندمزار دلهايمان را و تهي شد همه جا از عطر گل عشق و در کوچ پرنده هاي غمگين در آن کوير آرزو شاعري دل شکسته و تنها مي نوشت شعري به ياد با هم بودن ها |
اهل دنیا سه فرقه بیش نیاند چون طعاماند و همچو دارو و درد |
در كار گلاب و گل حكم ازلي اين بود
كان شاهد بازاري وين پرده نشين باشد حافظ |
در انجمن عقل فروشان ننهم پای دیوانه سر صحبت فرزانه ندارد |
دم غروب میان حضور خسته اشیاء
نگاه منتظری حجم وقت را میدید!! و روی میز هیاهوی چند میوه نوبر به سمت مبهم ادراک مرگ جاری بود. |
دی شد و بهمن گذشت فصل بهاران رسید جلوه گلشن به باغ همچو نگاران رسید زحمت سرما و دود رفت به کور و کبود شاخ گل سرخ را وقت نثاران رسید |
دست مرا بگيرو مرا نوازش كن
مرا شريك بگير و مرا هم آغوش كن |
نظر آنان که نکرند درین مشتی خاک الحق انصاف توان داد که صاحبنظرند کاشکی قیمت انفاس بدانندی خلق تا دمی چند که ماندست غنیمت شمرند |
در این سرای بی کسی کسی به در نمیزند
به دشت پر ملال شب پرنده پر نمیزند |
دوستی با که شنیدی که به سر برد جهان حق عیانست ولی طایفهای بیبصرند |
دل گرفتار کمند زلف تو
جان شکار غمزهی جادوی تو غمزهی خونخوار تو کرد آنچه کرد تا چه خواهد کرد با ما خوی تو؟ |
وقت آنست که ضعف آید و نیرو برود قدرت از منطق شیرین سخنگو برود ناگهی باد خزان آید و این رونق و آب که تو میبینی ازین گلبن خوشبو برود |
دامن ز پای بر گیر ای خوبروی خوشرو
تا دامنت نگیرد دست خدای خوانان یه لحظه میخواستم دامن رو بولد و رنگی کنم فکر کردم توی مشاعره واژه ای هستم.... |
نشنيدي كه صوفي اي مي كوفت
زير نعلين خويش ميخي چند آستينش گرفت سرهنگي كه بيا نعل بر ستورم بند سعدي |
دل و دین و عقل و هوشم همه را به آب دادی
به کدام باده ساقی به من خراب دادی |
یا الها العالمین درمانده ام
غرق خون بر خشک کشتی رانده ام |
مورچگان را چو بود اتفاق
شير ژيان را بدرانند پوست |
ترک عاشق کش من مست برون رفت امروز
تا دگر خون که از دیده روان خواهد بود |
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
وندران ظلمت شب اب حياتم دادند |
در نهان خانه جانم گل ياد ياد تو درخشيد
باغ صد خاطره خنديد،عطر صد خاطره پيچيد... |
دشمن دانا كه غم جان بود
بهتر از آن دوست كه نادان بود |
دوش در حلقه ما قصه گيسوي تو بود
تا دل شب سخن از سلسله موي تو بود |
در هوايت بيقرارم روز و شب
سر ز پايت برندارم روز و شب روز و شب را همچو خو مجنون كنم روز و شب را كي گذارم روز و شب؟ |
بوي دود بوي كاعذ رنگي
با اينا زمستونو سر ميكنم با اينا خستگيمو در ميكنم |
ببخشيد ايني كه مينويسم سنتي نيست اما به نظرم حيف اومد كه ننويسم.
مي خواستم زندگي كنم ، راهم را بستند ستايش كردم گفتند خرافات است... (دكتر شريعتي) |
تاريك كلبه اي كه پي روشني آن
بيهوده منتي ننهد شمع خاوري |
یار بی پرده از درو دیوار
در تجلی ست یا اولی الابصار |
راهي است راه عشق كه هيچش كناره نيست
آنجا جز آنكه جان بسپارند چاره نيست |
تو ای تنهای معصومم چه دردآور سفر کردی
چنان در خود فرو مردی که من دیدم خود دردی |
يكي از بزرگان اهل تميز
حكايت كند زبن عبدالعزيز |
يادم آمد تو به من گفتي از اين عشق حذر كن
لحظه اي چند بر اين آب نظر كن |
شرمنده.ظاهرا مهدي زودتر از من دست به كار شد
|
نقل قول:
گر سر كنم شكايت هجران غريب نيست |
نيك و بد چون همي ببايد مرد
خنك آن كس كه گوي نيكي برد سعدي |
دلم تنگ است.دلم می سوزد از باغی که میسوزد
نه دیداری نه بیداری نه دستی برسر یاری مرا آشفته میسازد چنین آشفته بازاری |
ياران چه غريبانه رفتند از اين خانه
هم سوخته شمع ما هم سوخته كاشانه |
هرکسی همنفسم شد دست آخر قفسم شد
من ساده به خیالم که همه کار و کسم شد |
در شهر يكي كس را هوشيار نمي بينم
هريك بتر از ديگر شوريده و ديوانه |
هی بازیگر گریه نکن ما هممون مثل همیم
صبحا که از خواب پا می شیم نقاب به صورت می زنیم |
ملكا ذكر تو گويم كه تو پاكي و خدايي
نروم جز به همان ره كه تو هم راهنمايي |
اکنون ساعت 10:00 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)