![]() |
یک معلم می شه و یکی می شه خونه بدوش
یکی ترانه ساز می شه یکی می شه غزل فروش |
شايد اين جمعه بيايد شايد
پرده از چهره گشايد شايد |
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
وندر آن ظلمت شب آب حياتم دادند. |
دوش ديدم كه ملائك در ميخانه زدند
كچلي را بسرشتند و سرش شانه زدند |
دائم گل اين بستان شاداب نمي ماند
درياب ضعيفان را در وقت توانايي |
يوسف گمگشته باز آيد به كنعان غم مخور
كلبه ي احزان شود روزي گلستان غم مخور |
راز خود با ديگران فاش مكن
در درون سينه ات آرام كن |
ندانستم از اول كه هستي
كه از در آمدي بر دل نشستي دلم دست امانت بود دستت به اين زودي نبايد ميشكستي |
یک پند ز من بشنو خواهی نشوی رسوا من خمره افیونم زنهار سرم مگشا آتش به من اندرزن آتش چه زند با من کاندر فلک افکندم صد آتش و صد غوغا |
تاب بنفشه می دهد طره مشک سای تو
پرده غنچه می درد خنده دلگشای تو:53: |
وای دلم اسیر عشق تو شد:53:
|
نقل قول:
در آن سوی پل پیوند تویی باخنجری در مشت در این سو مانده پادر گل منم با خنجری در پشت |
توسني كردم ندانستم همي
كز كشيدن تنگ تر گردد كمند |
در گریز ناگزیرم گریه شد معنای لبخند
ما گذشتیم و شکستیم پشت سر پلهای پیوند |
درنيستان تا مرا ببريده اند
از نفيرم مردو زن ناليده اند |
در عبور از مسلخ تن عشق ما از ما فنا بود
باید از هم می گذشتیم برتر از ما عشق ما بود |
دوستی ای به فدات جون دلم جون دلم
سر اگر درقدم تو بنهم باز خجلم |
مبر زموی سفیدم گمان به عمر دراز--------جوان ز حادثه ای پیر می شود گاهی
بگو اگر چه به جایی نمی رسد فریاد--------کلام حق دم شمشیر می شود گاهی |
به پيری رسيدم دراين كهنه دير جوانی كجايی كه يادت بخير
|
روز در كسب هنر كوش كه مي خوردن روز
دل چون آينه در زنگ ظلام اندازد |
داد دهی ساغر و پیمانه را مایه دهی مجلس و میخانه را .. |
از در در آمدي و من از خود به در شدم
گويي كز اين جهان به جهان ديگر شدم |
من وضو با نفس خیال تو می گیرم و تو را می خوانم
و به شوق فردا که تو را خواهم دیدچشم به راه می مانم |
مي نويسم نامش اول و از قفا
مي نگارم نامه ي عشق و وفا نيست جز نامي از او در دست من زان بلندي يافت قدر پست من "سلامان وابسال" |
نيكي و بدي كه در نهاد بشر است
شادي و غمي كه در قضا و قدر است با چرخ مكن حواله كاندر ره عقل چرخ از تو هزار بار بيچاره تر است |
تا به كي نازي به حسن عاريت
ما و من آيينه داري بيش نيست |
تو مست مست سرخوشی من مست بیسر سرخوشم تو عاشق خندان لبی من بیدهان خندیدهام .. |
مي دانك آن سر را يقين خاريده باشد دست او گر سر ببيني پر طرب پر گشته از وي روز و شب |
به مجنون گفت روزي عيب جويي
كه پيدا كن به از ليلي نكويي |
يك دم و يك رنگ باش عاشق و آنگاه پيس عاشقي آن صنم وانگه ترس كسي |
يكي بي زيان مرد آهنگرم ز شاه آتش آيد همي بر سرم |
مشنو ای دوست که غیر از تو مرا یاری هست
یا شب و روز بجز فکر توام کاری هست |
تو براي وصل كردن آمدي ني براي فصل كردن آمدي |
یک شب آتش در نیستانی فتاد
سوخت چون اشکی که بر جای فتاد |
دهان خاموش و جان نالان ز عشق بي امان اينك تو مشك آب حيواني ولي رشكت دهان بندد |
دم بر نيار و دفتر بيهوده پاره كن
تا كي كلام بيهده ،گفتار ناصواب |
باش چون آيينه پر زنگ زنگ گر نمي خواهي تراش صيقلش |
شكر ايزد كه به اقبال كله گوشه ي گل نخوت باد دي و شكوت خار آخر شد |
در عالم خيال چه گنجد خيال گل گل آن جهانيست نگنجد درين جهان |
نبرم از تو اميد اي نگارين
كه تا از من نبرد جان شيرين |
اکنون ساعت 08:23 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)