![]() |
منم دلتنگ دلتنگم ... |
تو رو از صدای قلبم لحظه به لحظه شناختم تو رو حس کردم تو نبضم من تو رو نفس کشیدم |
سیلی تلخ تو،سیلی از اشک به راه انداخت...
|
به هم می رسیم 3 نفر میشیم . من و تو و شادی . از هم دور میشیم 4 نفر میشیم . تو و تنهایی ، من و خاطره . |
مي خوام يه قصري بسازم پنجره هاش آبي باشه من باشم و تو باشي و يه شب مهتابي باشه امشب مي خوام از آسمون ياسهاي خوشبو بچينم امشب مي خوام عكس تو رو تو خواب گل ها ببينم كاشكي بدوني چشمات رو به صد تا دنيا نمي دم يه موج گيسوي تو رو به صد تا دريا نمي دم كاش تو هواي عاشقي هميشه پيشم بموني از تو كتاب زندگي حرفاي رنگي بخوني حتي اگه دلت نخواد اسم تو ، تو قلب منه چهره تو يادم مياد وقتي كه بارون مي زنه امشب مي خوام براي تو يه فال حافظ بگيرم اگر كه خوب در نيومد به احترامت بميرم امشب مي خوام رو آسمون عكس چشات رو بكشم اگر نگاهم نكني ناز نگات رو بكشم مي خوام تو رو قسم بدم به جون هر چي عاشقه به جون هر چي قلب صاف رنگ گل شقايقه يه وقتي كه من نبودم بي خبر از اينجا نري بدون يه خداحافظي پر نزني تنها نري وقتي كه اينجا بموني بارون قشنگ و نم نمه هواي رفتن كه كني مرگ گلهاي مريمه http://i28.tinypic.com/hs4bwh.jpg%5B/I |
عشق پرواز بلنديست مرا پر بدهيد به من انديشة از مرز فراتر بدهيد من به دنبال دل گمشدهاي ميگردم يك پريدن به من از بال كبوتر بدهيد تا درختان جوان، راه مرا سد نكنند برگ سبزي به من از فصل صنوبر بدهيد يادتان باشد اگر كار به تقسيم كشيد باغ جولان مرا بيدر و پيكر بدهيد آتش از سينة آن سرو جوان برداريد شعلهاش را به درختان تناور بدهيد تا كه يك نسل به يك اصل خيانت نكند به گلو فرصت فرياد ابوذر بدهيد عشق اگر خواست، نصيحت به شما، گوش كنيد تن برازندة او نيست، به او سر بدهيد دفتر شعر جنونبار مرا پاره كنيد يا به يك شاعر ديوانة ديگر بدهيد محمد سلمانی |
دل مغرور |
بر سر آتش تو سوختم و دود نکرد آب بر آتش تو ریختم و سود نکرد آزمودم دل خود را به هزاران شیوه هیچ چیزش بجز از وصل تو خشنود نکرد آنچ از عشق کشید این دل من که نکشید و آنچ در آتش کرد این دل من عود نکرد گفتم : این بنده نه در عشق گرو کرد دلی ؟! گفت دلبر : که بلی کرد ولی زود نکرد !! آه دیدی که چه کردست مرا آن تقصیر آنچ پشه به دماغ و سر نمرود نکرد گر چه آن لعل لبت عیسی رنجورانست دل رنجور مرا چاره بهبود نکرد جانم از غمزه تیرافکن تو خسته نشد زانک جز زلف خوشت را زره و خود نکرد نمک و حسن جمال تو که رشک چمن است در جهان جز جگر بنده نمکسود نکرد هین خمش باش که گنجیست غم یار ولیک وصف آن گنج جز این روی زراندود نکرد |
|
بايد رها كرد ،
بايد يك طور غريبي قيد همه چيز را زد و نشست يك گوشه و حرفي نزد ... بايد آرام بود ، خيلي آرام . بايد به سهراب گفت برادر چشمها را هر چقدر هم كه بشوئي هيچ جور ديگري نمي بيني . همه ي قصه همين است ... چشم ها را بايد بست ! |
اکنون ساعت 01:04 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)