كناره گيري يك امپراتور
« ديوكلس، پسر يك غلام آزاد شدة اهل دالماسي »، در سال 282 ميلادي و در پي دورههاي كوتاه مدت حكومت چند امپراتور ـ به علت مرگ و قتل توسط سپاهيان ـ به مقام امپراتوري روم برگزيده شد. و « از آن پس خود را ديو كلتيانوس ناميد. » البته وي قبل از آن « بر اثر استعدادهاي درخشان و ملاحظه كاريهاي با نرمشش به مقام كنسولي، پرو كنسولي، و فرماندهي گارد سلطنتي ارتقا يافته بود. وي مردي نابغه بود كه در جنگ مهارتي نداشت اما در كشورداري خبره بود. »
وي براي ادارهي هر چه بهتر امپراتوري، قلمرو خود را به دو قسمت تقسيم كرده و « سردار بسيار لايقي را به نام ماكسيميانوس با خود در امپراتوري شريك ساخت. ... شش سال بعد، براي اينكه ادارة امور و دفاع آسانتر شود، هر يك از دو آوگوستوس، قيصري به عنوان دستيار و جانشين خود انتخاب كردند. ... هر آوگوستوس تعهد ميكرد كه پس از بيست سال به نفع قيصر خود كنار رود، و قيصرش قيصر ديگري را منصوب كندتا به نوبة خود دستيار و جانشين او باشد. »
ديوكلتيانوس در مدتي كه قدرت را در دست داشت به اين اقدامات دست زد:
1 ـ تقسيم قلمرو امپراتوري روم به چهار قسمت خود مختار براي ادارهي هر چه بهتر كشور.
2 ـ به جريان انداختن پول سالمي كه ثبوت وزن و خلوص طلاي سكههاي آن تضمين شده بود.
3 ـ تقسيم مواد غذايي ميان بينوايان، به رايگان و يا به بهايي معادل نصف قيمت بازار.
4 ـ براي مبارزه با بيكاري به كارهاي عام المنفعة وسيعي دست زد.
5 ـ تحت نظارت گرفتن واردات و صادرات به منظور تأمين تداركات شهرها و سپاه.
6 ـ معين كردن بهاي قانوني همة اجناس و مزد كارهاي مهم، براي مبارزه با محتكراني كه قيمتهاي اجناس را به ناحق بالا بردهاند.
البته در كنار اين اقدامات مشكلاتي نيز در قلمرو وي بوجود آمد كه از جمله مهمترين آنها ميتوان به وجود بوروكراسي گسترده براي انجام نظارت دقيق دولت بر امور جاري كشور و فشار بيش از حد بر مردم براي پرداخت ماليات و ... اشاره كرد.
اما آنچه كه فرجام كار اين غلامزادهي به مقام امپراتوري رسيده را در صفحات تاريخ از همهي همگنانش بالاتر برده است،
اين است كه وي سرانجام در كمال اختيار و قدرت از كار كناره گيري كرده و قدرت را طبق قول و قرار قبلي به معاونش سپرد. و حتي وقتي كه دستيارش ماكسيميانوس « به او فشار آورد كه دوباره قدرت را در دست گيرد ... پاسخ داد كه اگر ماكسيميانوس كلمهاي زيبايي را كه در باغش كاشته است ميديد، از او نميخواست كه اين لذت را فداي نگرانيها و خستگيهاي فرمانروايي كند.»