![]() |
اي غايب از نظر به خــدا مي سپـارمت جانم بسوختي و به دل دوست دارمت |
تا کي به تمناي وصال تو يگانه
اشکم شود از هر مژه چون سيل روانه خواهد که سرآيد غم هجران تو يا نه اي تيره غمت را دل عشاق نشانه |
نه هر كه چهره بر افروخت دلبري داند
نه هر كه آينــه ســـازد ســكندري داند ببخشيد دوست عزيز از " ه" : هر آنكه جـانب اهـل خــدا نگه دارد خدايش در همه حال از بلا نگه دارد |
دوست خوبم شما باید با حرف "ه" شعرتون رو شروع می کردید .
دل گشت چون دلدادهای جان شد ز کار افتادهای تا ریخت پر هر باده ای از جام دل در جام ما |
الا ای روی تو صد ماه و مهتاب مگو شب گشت و بیگه گشت بشتاب .. |
بر نيامد از تمنــاي لبت كــــامم هنوز براميد جام لعلت دردي آشامم هنوز |
ز اندازه بیرون تشنهام ساقی بیار آن آب را
اول مرا سیراب کن وان گه بده اصحاب را |
افسـر سلطان گل پيدا شد از طرف چمن مقدمش يا رب مبارك باد بر سرو و سمن |
نیست بی دیدار تو در دل شکیبایی مرا
نیست بیگفتار تو در دل توانایی مرا در وصالت بودم از صفرا و از سودا تهی کرد هجران تو صفرایی و سودایی مرا |
از من جدا مشو كه توام نور ديده اي آرام جـــان و مــونس قلب رميده اي |
یک شب دلی به مسلخ خونم کشید ورفت
دیوانهای به دام جنونم کشیدورفت پس کوچههای قلب مرا جستجو نکرد اما مرا به عمق درونم کشید ورفت |
تو را در دلبری دستی تمامست مرا در بیدلی درد و سقامست |
تا غم به دل نباشد شاعر نمیتوان شد
در جمع میگساران ظاهر نمیتوان شد |
در این خانه کژی ای دل گهی راست برون رو هی که خانه خانه ماست -- |
تا نیمه شب هر شب تو را با ناله خواهم از خدا
چون ناله وامانَد ز پا، تیغ دعا را می کشم |
مژده اي دل كه مسيـحا نفسي مي آيد كه ز انفاس خوشش بوي كسي مي آيد |
نقل قول:
فرشته ات به دو دست بلا نگه دارد |
یه شعر که مثل شعر خودت شروع بشه آزاد
دلا مباش چنين هرزه گرد و هرجايي که هيچ کار ز پيشت بدين هنر نرود مکن به چشم حقارت نگاه در من مست که آبروي شريعت بدين قدر نرود شجریان اوازی زیبا |
دوش دیدم به خواب که ماهی برآمدی
کز عکس روی او شب هجران سر آمدی |
يا رب سببي ساز يارم به سلامت
باز آيـــد و بــرهـاندم از بنـد ملامت |
تا نگردی آشنا زین پرده رمزی نشنوی
گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش |
شکر باکرانه را شکر بیکرانه گفت غره شدی به ذوق خود بشنو این جواب ما روترشی چرا مگر صاف نبد شراب تو از پی امتحان بخور یک قدح از شراب ما .. |
آن پيك نامور كه رسيد از ديار دوست
آورد حزر جان ز خط مشكبار دوست |
تا بوده چشم عاشق در راه يار بوده
بي آنكه وعده باشد در انتظار بوده |
هر كه شد محـرم دل در حرم يار بماند
و انكه اين كار ندانست در آن كار بماند |
دیگه مسخره شد این تیک هم
|
دوش دیدم که ملائک در می خانه زدند
گل آدم بسرشتند و به می خانه زدند |
در شبهای تيره چون زلف يار بهر ليلي چو مجنون ببار .. |
رخسار نمی پوشی از غیر عجب دارم در پرده نهان داری از من گل پیدایت
|
رخسار نمی پوشی از غیر عجب دارم
در پرده نهان داری از من گل پیدایت |
تو را من در چشم در راهم...
تو را من در چشم در راهم شباهنگام که می گيرند در شاخ تلاجن سايه ها رنگ سياهی وزان دل خستگانت راست اندوهی فراهم تو را من در چشم در راهم |
مزرع سبز فلك ديدم و داس مه نو
يادم از كشته خويش آمد و هنگام درو |
وگر عقلست آن پرفن چرا عقلی بود دشمن که مکر عقل بد در تن کند بنیاد صورت را چه داند عقل کژخوانش مپرس از وی مرنجانش همان لطف و همان دانش کند استاد صورت را {پپوله} |
اي كه با سلسله زلف درازآمده اي فرصتت باد كه ديوانـه نواز آمده اي |
يارب تو كريمي و كريمي كرم است
عاصي ز چه رو برون ز باغ ارم است با طاعتم ار عفو كني نيست كرم بامعصيتم اگر ببخشي كرم است البته من جواب شعر قبلي ساقي رو ارسال كردم. با اين شرح الا يا ايها الساقي ادر كاسا و ناولها كه عشق اول نمود آسان ولي افتاد مشكلها |
يار اكر ننشست با ما نيست جاي اعتراض
بادشاهي كامران بود ازكداينان عار داشت |
تو را گم می کنم هر روز و پیدا می کنم هر شب
بدین سان خوابها را با تو زیبا می کنم هر شب |
بنــــال بلبــــل اگـر با منت سـر يــاريست كه ما دو عاشــق زاريم و كار ما زاريست |
تو عاشقان مسلم ندیدهای سعدی که تیغ بر سر و سر بنده وار در پیشند |
ديباچه ي عشق و عاشقي باز شود
دلها همه آماده ي پرواز شود |
اکنون ساعت 12:19 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)