پی سی سیتی

پی سی سیتی (http://p30city.net/index.php)
-   شعر (http://p30city.net/forumdisplay.php?f=55)
-   -   مشاعره با شعر نو (http://p30city.net/showthread.php?t=4040)

ماهین 01-20-2013 08:34 PM

درهای و هوی این شلوغ
در وقاحت هوس
دلم گرفته سخت از مردمان خودباختگی
از نادانی
از جهل
از غربت عرفان

چه کسی سلامت فردا را تضمین خواهد کرد
باید عشق را دوباره معنا کرد
باید عشق را دوباره معنا کرد


مستور 01-20-2013 08:40 PM

در همین لحظه ی غمناک به جا
و به نزدیکی او
می خروشد دریا
وز ره دور فرا میرسد
آن موج که می گوید باز
از شبی طوفانی
داستانی نه دراز


ماهین 01-22-2013 07:37 AM

زیر پای من
دهان ِ دره ی سقوط
باز مانده است
ناگزیر
با صدایی از سکوت
تا همیشه
روی برزخ دو پرتگاه
راه می روم
سرنوشت من سرودن است

مستور 01-22-2013 08:15 AM

تکان قایق ذهن تو را تکانی داد
غبار عادت پیوسته در مسیر تماشاست
همیشه با نفس تازه راه باید رفت
و فوت باید کرد
که پاک پاک شود
صورت طلای مرگ
کجاست سنگ رنوس؟
من از مجاورت یک درخت می آیم
که روی پوست آن
دست های ساده غربت
اثر گذشته بود
«به یادگار نوشتم خطی ز دلتنگی»


ماهین 02-02-2013 12:33 AM

یک روز
دیوانه می شوم !
شاید برای حادثه باید
گاهی کمی عجیب تر از این
باشم
با این همه تفاوت
احساس می کنم که کمی بی تفاوتی
بد نیست
حس می کنم که انگار
نامم کمی کج است
و نام خانوادگی ام ، نیز
از این هوای سربی
خسته است
امضای تازهء من
دیگر
امضای روزهای دبست
ان نیست ...

قیصر امین پور


مستور 02-02-2013 11:08 PM

تا ته پاییز
تجربه های کبوترانه روان بود
باران وقتی که ایستاد
منظره اوراق بود
وسعت مرطوب
از نفس افتاد
قوس و قزح
در دهان حوصله ی ما
آب شد

سهراب سپهری

ماهین 02-03-2013 10:20 AM

...
در آندم که بر جا دره ها چون مرده ماران خفتگانند
در آن نوبت که بندد دست نیلوفر به پای سرو کوهی دام
گرم یاد آوری یا نه
من از یادت نمی کاهم
ترا من چشم در راهم.



مستور 02-03-2013 10:39 PM

مسافر از اتوبوس
پیاده شد
« چه آسمان تمیزی»
و امتداد خیابان غربت او را برد
غروب بود
صدای هوش گیاهان به گوش می آمد
مسافر آمده بود
و روی صندلی راحتی کنار چمن
نشسته بود
دلم گرفته
دلم عجیب گرفته است
سهراب سپهری

افسون 13 06-03-2014 09:10 PM

تردید من برگ نگاه
می روی با موج خاموشی کجا ؟
ریشه ام از هوشیاری خورده آب
من کجا فراموشی کجا
دور بود از سبزه زار رنگها
زورق بستر
فراز موج خواب
پرتویی آیینه را لبریز کرد
طرح من آلوده شد با آفتاب

"سپهری"

yad 04-07-2015 09:35 PM

باران نور
که از شبکه ی دهلیز بی پایان فرو می‌ریخت
روی دیوار کاشی گلی را می‌شست.
مار سیاه ساقه ی این گل
در رقص نرم و لطیفی زنده بود.
گفتی جوهر سوزان رقص.
در گلوی این مار سیاه چکیده بود.
گل کاشی زنده بود
در دنیایی رازدار،


سهراب


اکنون ساعت 10:24 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.

Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)