پی سی سیتی

پی سی سیتی (http://p30city.net/index.php)
-   شعر (http://p30city.net/forumdisplay.php?f=55)
-   -   متن ترانه های لحظات دلتنگی ما (http://p30city.net/showthread.php?t=1173)

ابریشم 07-08-2010 09:44 AM


روزی از بيابانی گذر ميکردم روي تخته سنگی
نوشته شده بود اگر جوانی عاشق شد چه کند؟ زير آن نوشتم صبر کند ...... براي بار دوم از انجا عبور کردم زير نوشته ام نوشته شده بود اگر صبر نداشت چه کند؟ با بي حوصلگی نوشتم بميرد بهتر است......براي بار سوم از انجا گذر کردم به جاي اينکه زير نوشته ام را بیابم جوانی را مرده يافتم.... !!!!!!!!!




ابریشم 07-08-2010 09:47 AM




آنکس که مي گفت دوستم دارد عاشقي نبود که به شوق من امده باشد رهگذري بود که روي برگهاي خشک پاييزي راه مي رفت صداي خش خش برگها همان اوازي بود که من گمان مي کردم ميگويد: دوستت دارم






behnam5555 07-08-2010 04:18 PM

غنچه از خواب پريد و گلي تازه به دنيا آمد.
خار خنديد و به گل گفت : سلام و جوابي نشنيد
خار رنجيد ولي هيچ نگفت...
ساعتي چند گذشت گل چه زيبا شده بود،
دست بي رحمي آمد نزديک،
گل سراسيمه ز وحشت افسرد...
ليک آن خار در آن دست خزيد
و گل از مرگ رهيد ...
صبح فردا که رسيد
خار با شبنمي از خواب پريد
گل صميمانه به او گفت : سلام



behnam5555 07-08-2010 04:21 PM





گفتی که به احترام دل باران باش

باران شدم و به روی گل باریدم


گفتی که ببوس روی نیلوفر را

از عشق تو گونه های او بوسیدم


گفتی که ستاره شو ، دلی روشن کن

من هم چو گل ستاره ها تابیدم


گفتی که برای باغ دل پیچک باش

بر یاسمن نگاه تو پیچیدم


گفتی که برای لحظه ای دریا شو

دریا شدم و تو را به ساحل دیدم


گفتی که بیا و لحظه ای مجنون باش

مجنون شدم و ز دوریت نالیدم


گفتی که شکوفه کن به فصل پاییز

گل دادم و با ترنّمت روییدم


گفتی که بیا و از وفایت بگذر

از لهجه ی بی وفاییت رنجیدم


گفتم که بهانه ات برایم کافیست

معنای لطیف عشق را فهمیدم



شاعر: مریم حیدر زاده

Omid7 07-11-2010 09:34 AM

رفتی و خاطره های تو نشسته تو خیالم!
بی تو من اسیر دست آرزوهای محالم!
یاد من نبودی اما، من به یاد تو شکستم!
غیر تو که دوری از من ، دل به هیچ کسی نبستم!

هم ترانه! یاد من باش!
بی بهانه یاد من باش
وقت بیداریِ مهتاب،
عاشقانه یاد من باش!

اگه باشی با نگاهت، میشه از حادثه رد شد!
میشه تو آتیش عشقت، گُر گرفتنُ بلد شد!
اگه دوری، اگه نیستی، نفس فریاد من باش!
تا ابد، تا تهِ دنیا، تا همیشه یاد من باش!

هم ترانه! یاد من باش!
بی بهانه یاد من باش!
وقت بیداریِ مهتاب،
عاشقانه یاد من باش!

nae 07-13-2010 11:34 PM

خواننده : هایده
آلبوم : گل های غربت
آهنگ : پریشون


پریشون

تار و پود هستیم بر باد رفت
تار و پود هستیم بر باد رفت
اما نرفت عاشقی ها از دلم
دیوانگی ها از سرم

تا به تو تكيه كردم
پشتمو خالي كردي
تو رسم دل شكستن
و بدجوري حالي كردي

بيا ببين كه خسته ام
غمين و دل شكسته ام
كوه غرور بودم
حالا به خاك نشستم
حالا به خاك نشستم

خيال ميكردم توبرام پشت و پناهي
با اين همه خستگيهام يه تكيه گاهي
چه آرزوهايي كه بر تو بستم
غرور قلبمو به پات شكستم
ديگه امروز ديدنت خواب و خياله
عشق تو دوباره داشتن حالا اميد محاله

تا به تو تكيه كردم
پشتمو خالي كردي
تو رسم دل شكستن و
بدجوري حالي كردي
بدجوري حالي كردي

بيا ببين كه خسته ام
غمين و دل شكسته ام
كوه غرور بودم
حالا به خاك نشستم
حالا به خاك نشستم

خيال ميكردم توبرام پشت و پناهي
با اين همه خستگيهام يه تكيه گاهي
چه آرزوهايي كه بر تو بستم
غرور قلبمو به پات شكستم
ديگه امروز ديدنت خواب و خياله
عشق تو دوباره داشتن حالا اميد محاله

تا به تو تكيه كردم
پشتمو خالي كردي
تو رسم دل شكستن و
بدجوري حالي كردي
بدجوري حالي كردي

T I N A 07-14-2010 12:54 PM

اندکی صبر، سحر نزدیک است ............ بخدا مهدی می آید ......

shokofe 07-15-2010 09:16 AM

خدايا

آنگاه که تو را می خوانم صدایم را بشنو
آنگاه که با تو آهسته نجوا می کنم دستی از نوازش بر سَرم بکش
حرفهای دلم را ناگفته بخوان
مهربانا اگر من شایسته رحمت تو نیستم رحمت بیکران تو سزاوارست که مرا در بر بگیرد
تو گناهانم را در دنیا از چشم دیگران پوشاندی من در حیات جاویدان به پوشاندن گناهانم نیازمندترم
اگر مرا به خاطر گناهانم باز خواست کنی از تو می پرسم چرا مرا عفو نکردی
و اگر مرا در آتش دوریت بسوزانی باز هم میگویم :دوستت دارم

ابریشم 07-15-2010 02:11 PM



رفتنت آغاز ویرانی است حرفش را مزن


ابتدای یک پریشانی است حرفش را مزن


گفته بودی چشم بردارم من از چشمان تو


چشم هایم بی تو بارانی است حرفش را مزن


آرزو دارم که دیگر بر نگردم پیش تو


راهمان با اینکه طولانی است حرفش را مزن


دوست داری بشکنی قلب پریشان مرا


دل شکستن کار آسانی است حرفش را مزن


خورده ای سوگند روزی عهد ما را بشکنی


این شکستن نا مسلمانی است حرفش را مزن


حرف رفتن می زنی وقتی که محتاج توام


رفتنت آغاز ویرانی است حرفش را مزن

ابریشم 07-15-2010 02:12 PM

در کلاس ادبیات معلم گفت: فعل رفتن را صرف کن: رفتم ..رفتی.. رفت ساکت میشوم میخندم ولی خنده ام تلخ میشود استاد داد میزند خوب بعد ادامه بده و من میگویم: رفت… رفت… رفت رفت و دلم را شکست


اکنون ساعت 08:57 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.

Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)