![]() |
شمس الحق تبریز چو در دام کشیدت منگر به چپ و راست که امکان حذر نیست |
به من نگر به دو رخسار زعفرانی من به گونه گونه علامات آن جهانی من به جان پیر قدیمی که در نهاد من است که باد خاک قدمهاش این جوانی من تو چشم تیز کن آخر به چشم من بنگر مدزد این دل خود را ز دلستانی من بر این لبم چو از آن بختبوسهای برسید شکر کساد شد از قند خوش زبانی من به گوشها برسد حرفهای ظاهر من به هیچ کس نرسد نعرههای جانی من بس آتشی که فروزد از این نفس به جهان بسی بقا که بجوشد ز حرف فانی من ز شمس مفخر تبریز تا چه دیدستم که بیقرار شدستند این معانی من مولانا |
گل مــی کنـــد به باغ نگـاهت جـوانیم وقــتی بروی دامـــن خـــود می نشانیم داغ جنون قـــطره ی اشــکم به چشم تو هر چند از دو چـشم خودت می چکانیم مـن عابـــر شــکســته دل خـلوت تو ام تا بیـکران چشــم خـــودت مــی کشانیم یک مشـت بغض یخ زده تفسیر می کند انـــــدوه و درد غربــت بــی همــزبانیم وقــتی پـرید رنگ تو از پشت قصه ها تصــویر شد نهـــایت رنـــگــین کـمانیم تو، آن گلی که می شــکفی در خیال من پُر می شود زعطر خوشــت زنــدگانیم در کـهــکشان چـشم تو گم می شود دلم سرگـشتـــه در نــــهایــتی از بی نشانیم زیــبـــاترین ردیف غـــزلهای من توئی ای یـــــار ســــرو قـــامت ابـرو کمانیم حـــالا بیـــا و غــربت ما را مرور کن ای یــــادگــــــار وســعت سبـز جوانیم |
|
|
ای آنکه زنده از نفس توست جان من |
هــی پـشـت ِ پـنـجــره می آیـم |
در من ترانه های قشنگی نشسته اند |
من همان شبان ِ عاشقم |
وقتش رسیده حال و هوایم عوض شود |
اکنون ساعت 09:42 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)