![]() |
شب شده ، دلم سخت ازین شب گرفته آه بی تابم شورش کابوس های شبانه آرام ِ دقایقم را خیس کرده بیزارم ، از رؤیای نبودنت بیزارم فریاد نبودنت در صدایم بغضی شده دلگیر هوای ثانیه هایم مواج است و طوفانی . . . دریای دلم چگونه قرار گیرد که قرار بی قراری هایش ساز رفتن می نوازد !؟ کاش پای رفتنت سست شود . . . کاش نگاهت به یاد خاطره هامان لحظه ای بارانی شود . . . نمیدانم پشت پلک خیس کدام پنجره دلم گرفت از نبودنت ! نمیدانم ، هیچ نمیدانم . . . با تمام دل نگرانی هایم معامله کرده ام چشم های خیسم را داده ام تا دمی معصوم ِ نگاهت را بخرم نمیدانستم قمار چشم هایت کار من نیست ! مشتی امید آورده بودم و دلی خوش به بازی اما . . . خودت خوب میدانی که همیشه بازنده ی خوبی بودم همیشه . . . همیشه ! از آن همه امید کوله باری تنهایی برایم مانده و خرواری سکوت . . . سکوت میکنم تا کسی راز دلم را با تو نداند سکوت میکنم تا حرفی برای نگفتن باشد حرفای نگفتنم آنقدر زیادند که شب های بارانی و مهتابی در مقابلشان کم آورده اند حرف های نگفتنم را تنها برای تو نگاه داشته ام تا شاید روزی . . . آه نه! شاید کدام روز ؟! تا به کی پتک نیامدنت بر دقایق انتظارم کوبیده شود ؟ "کدام درد مرا میشناسی ای رفته؟ کدام ؟ " باید باور کنم که رفته ای ، باید ! نباید بازهم خام خیال چشم هایت شوم آری باید فراموشم شوی باید حال که نیستی خیالت تنهایم گزارد ! باید تو را تازه تر بنامم: "آرزوی سوخته" یک رویای قدیمی ! باید هایم را نگاه معصومت که از قاب عکس مرا می نگرد شسته یادم رفت قرارمان این بود که بایدی نباشد گرچه نبایدهامان باید شد ! این شب ها سرد شده ام سرد ِ سرد به سردی ِ یک قهوه ی تلخ این شب ها گوسفند های خیال تو را آنقدر می شمارم تا چشمانم برای همیشه به خواب رود ! آه چقدر دلم میخواهد تا کسی هرگز بیدارم نکند ! باید آرام سکوت کنم سکوت دل ! چقدر دلم میخواهد آرام بخوابم عطش لبانم را بوسه ای باید ! بوسه ی آرام مرگ ! |
شايد فريادهاي بي پاسخ ِ ساقه ي خشكيده چشمانم
براي تو از ساده ترين حرف ها هم ساده تر است كه بي بهانه، نگاه خيس پنجره را به مهماني گل هايم دعوت مي كني. من با خيال باراني ام زير واژه هاي اسمت رسوب كرده ام. كاش مي دانستم تو در بُعد كدام اقاقي ابي رنگ مانده اي كه ثانيه ها براي سادگي نگاه تو، با مرگ قرار ملاقات مي گذارند. زود باش. اگر دير كني، شايد ديگر صبح كسي براي دل من گريه نكند و چشم شفق سرخ نشود. اگر تو از منطق زنبق هايي كه روي باغچه ات طرح زده ام صداي آفتاب را نشنوي، شايد ديگر شعرهايم بدرقه دستانت نشوند. كمي بهانه را به سپيدي كاغذ سنجاق مي كنم، شايد روي تبسم آسمان به اندازه همه ي ستاره ها كمي ياس مهمان ابرا كني هنوز در روشنايي مهتاب خنده اي را روي لالايي شبنم ها مي پاشي و من كوتاه تر از باور هاي تو، ميان روياهايم سوخته ام. بگذار لحظه هاي نوشته ام در انتها، متن هاي خوبي براي تو باشد. مگر مرز تلافي نگاهمان نجابت ياسي رنگ چشم هايمان نيست و انديشه هايي كه حتي از آسمان هم منطقي ترند؟ انگار تو هنوز پروانه ها را با سادگي نگاه مي كني كه نمي داني من نگاهت را پر از پروانه كرده ام. اي كاش مي دانستي براي من اهورايي ترين ستاره اي. |
لحظه نبودن نيستن ها ، |
|
|
اگه که خیلی غمگینه ، اگه پر از دلتنگیه ... |
من تورو میخام عطر زرد گل یاس رو نمی خوام نمره ی بیست کلاسو نمی خوام من فقط واسه چش تو جون می دم عاشقای بی حواسو نمی خوام من تو رو می خوام اونارو نمی خوام نفسم تویی هوارو نمی خوام عشق رو نقطه ی جوشو نمی خوام دوره گرد گل فروشو نمی خوام اونی که چشاش به رنگ عسله مجنون خونه به دوشو نمی خوام من تو رو می خوام اونارو نمی خوام نفسم تویی هوارو نمی خوام من کسی با قد رعنا نمی خوام چشای درشت و گیرا نمی خوام دوس دارم قایق سواری رو ، ولی جز تو از هیچ کسی دریا نمی خوام من تو رو می خوام اونا رو نمی خوام نفسم تویی هوارو نمی خوام موهای خیلی پریشون نمی خوام آدم زیادی مجنون نمی خوام می دونی چشم منو گرفتی و جز تو هیچی از خدامون نمی خوام من تو رو می خوام اونا رو نمی خوام نفسم تویی هوا رو نمی خوام چشم شرقی سیاهو نمی خوام صورتای مثل ماهو نمی خوام آخه وقتی تو تو فکر من باشی حق دارم بگم گناهو نمی خوام من تو رو می خوام اونا رو نمی خوام نفسم تویی هوا رو نمی خوام حرفای نقره ای رنگ رو نمی خوام او دو تا چشم قشنگو نمی خوام حتی اون که بلده شکار کنه صاحب تیر و تفنگو نمی خوام من تو رو می خوام اونا رو نمی خوام نفسم تویی هوا رو نمی خوام شعرای ساده و تازه نمی خوام اونکه می گه اهل سازه نمی خوام من دلم می خواد تو رو داشته باشم واسه ی اینم اجازه نمی خوام من تو رو می خوام اونا رو نمی خوام نفسم تویی هوا رو نمی خوام سفر دور جهانو نمی خوام رنگای رنگین کمانو نمی خوام لحظه و ساعت عمر من تویی تو که نیستی من زمانو نمی خوام من تو رو می خوام اونا رو نمی خوام نفسم تویی هوا رو نمی خوام فالای جور واجور رو نمی خوام نامه های راه دور و نمی خوام واسه چی برم ستاره بچینم ماه من تویی که نور و نمی خوام من تو رو می خوام اونا رو نمی خوام نفسم تویی هوا رو نمی خوام آذر و خرداد و تیر نمی خوام آدمای سر به زیر نمی خوام من خودم تو چشم تو زندونیم حق دارم بگم ، اسیرو نمی خوام من تو رو می خوام اونا رو نمی خوام نفسم تویی هوا رو نمی خوام حرف خیلی عاشقونه نمی خوام دل رسوا و دیوونه نمی خوام یا تو ، یا هیچکس دیگه به خدا خدا هم خودش می دونه ،نمی خوام خرداد و اردی بهشت و نمی خوام بی تو من این سرنوشتو نمی خوام یکی پرسید اگه آخرش نشه حتی این خیال زشتو نمی خوام من تو رو می خوام اونا رو نمی خوام نفسم تویی هوا رو نمی خوام بی تو چیزی از این عالم نمی خوام تو فرشته ای من آدم نمی خوام می دونی خیلی زیادی واسه من همیشه عادتمه ،کم نمی خوام من تو رو می خوام اونا رو نمی خوام نفسم تویی هوا رو نمی خوام من و باش شعر و نوشتم واسه کی تویی که گفتی شما رو نمی خوام شعر از مریم حیدرزاده |
پنج وارونه چه معنا دارد ؟!
خواهر کوچکم از من پرسيد من به او خنديدم کمي آزرده و حيرت زده گفت روي ديوار و درختان ديدم باز هم خنديدم گفت ديروز خودم ديدم پسر همسايه پنج وارونه به مينو ميداد آنقَدَر خنده برم داشت که طفلک ترسيد بغلش کردم و بوسيدم و با خود گفتم بعدها وقتي غم سقف کوتاه دلت را خم کرد بي گمان مي فهمي - پنج وارونه چه معنا دارد |
شاپرک دلت شکسته میدونم که تنها هستی |
آغازم در دست دیگری بود
پایانم در دستان تو در میانه راه به هر سویی روان شدم... |
اکنون ساعت 11:44 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)