![]() |
ما و می و زاهدان و تقوی تا یار سر کدام دارد |
در خرابات مغان نور خدا می بینم
این عجب بین که چه نوری ز کجا می بینم |
مست بگذشتی و از خلوتیان ملکوت بتماشای تو آشوب قیامت برخاست |
تا شدم حلقه به گوش در میخانه عشق
هر دم آید غمی از نو به مبارکبادم |
می چکد شیر هنوز از لب همچون شکرش گرچه در شیوه گری هر مژه اش قتالیست |
تو نیک و بد خود هم از خود بپرس چرا بایدت دیگری محتسب |
بلبلی خون دلی خورد و گلی حاصل کرد
باد غیرت به صدش خار پریشا دل کرد |
دمی با غم بسر بردن جهان یکسر نمی ارزد بمی بفروش دلق ما کزین بهتر نمی ارزد |
دوش آن صنم چه خوش گفت در مجلس مغانم
با کافران چه کارت گر بت نمی پرستی |
یار بیگانه مشو تا نبری از خویشم
غم اغیار مخور تا نکنی نا شادم |
مست بگذشتی و از خلوتیان ملکوت بتماشای تو آشوب قیامت برخاست |
تخم وفا و مهر درین کهنه کشتزار
آنگه عیان شود که بود موسم درو |
وصال او ز عمر جاودان به
خداوندا مرا آن ده که آن به |
هر آن که راز دو عالم ز خط ساغر خواند
رموز جام جم از نقش خاک ره دانست |
تا کی زسیم و زر کیسه تهی خواهد بود
بنده من شو و بر خور ز همه سیم تنان |
نظر کردن به درویشان منافی بزرگی نیست
سلیمان با چنان حشمت نظرها بود با مورش |
شربتی از لب لعاش نچشیدیم و برفت
روی مه پیکر او سیر ندیدیم و برفت ... |
تو با خدای خود انداز کار و دل خوش دار
که رحم اگر نکند مدعی خدا کند |
دمی با غم بسر بردن جهان یکسر نمی ارزد بمی بفروش دلق ما کزین بهتر نمی ارزد |
دی میشد و گفتم صنما عهد به جای آر
گفتا غلطی خواجه در این عهد وفا نیست |
تا لشکر غمت نکند ملک دل خراب
جان عزیز خود بنوا میفرستمت |
تا همه خلوتیان جام صبوحی گیرند
چنگ صبحی به در پیر مناجات بریم |
مکن که کوکبه دلبری شکسته شود
چو بندگان بگریزند و چاکران بجهند |
در طریقت هر چه پیش سالک آید خیر اوست
در صراط مستقیم ای دل کسی گمراه نیست |
تا کی چو صبا بر تو گمارم دم همت
کز غنچه چو گل خرم و خندان بدرآیی |
يا رب سببي ساز كه يارم به سلامت
باز آيد و برهاندم از بند ملامت |
تا ابد بوی محبت به مشامش نرسد
هر که خاک در میخانه به رخساره نرفت |
تا دم از شام سر زلف تو هر جا نزند
با صبا گفت و شنودم سحري نيست كه نيست |
تا سحر چشم یار چه بازی کند که باز
بنیاد بر کرشمه جادو نهادهایم |
منم که بی تو نفس میکشم زهی خجلت مگر تو عفو کنی ورنه چیست عذر گناه |
همچو صبح دم یک نفس باقی است بی دیدار تو
چهره بنما دلبرا تا جان برافشانم چو شمع |
علاج ضعف دل ما به لب حوالت کن
که این مفرح یاقوت در خزانه توست |
تو بدری و خورشید ترا بنده شدست
تابنده تو شدست تابنده شدست |
تا عاشقان به بوی نسیمش دهند جان
بگشود نافهای و در آرزو ببست |
تیغی که آسمانش از فیض خود دهد آب
تنها جهان بگیرد بی منت سپاهی |
یار من باش که زیب فلک و زینت دهر
از مه روی تو و اشک چو پروین من است |
تا جهان باشد به نیکی در جهانت نام باد
وین دعا بر انس و جن گشت از دل و جان ملتزم |
منم که گوشه میخانه خانقاه من است
دعای پیر مغان ورد صبحگاه من است |
ترا که صورت جسم ترا هیولائیست
چو جوهر ملکی در لباس انسانی |
یا رب این شمع دل افروز ز کاشانه کیست
جان ما سوخت بپرسید که جانانه کیست |
| اکنون ساعت 09:34 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)