داستان : فروتنی فریاپت
اردوان (سومین پادشاه اشکانی و فرزند تیرداد یکم) پادشاهایران از بستر بیماریبرخواسته بود با تنی چند از نزدیکان ، کاخ فرمانرواییرا ترک گفت و درمیان مردم قدمی می زد . به درمانگاه شهر که رسیدند اردوانگفت به دیدارپزشک خویش برویم و از او بخاطر آن همه زحمتی که کشیدهقدردانی کنیم . چونوارد درمانگاه شد کودکی را دید که پایش زخمی شده و پزشکپایش را معالجه مینماید .
مادر کودک که هنوز پادشاه را نشناخته بود با ناله به پزشک می گفت خداپایفرزند پادشاه را اینچنین نماید تا دیگر این بلا را بر سر مردم نیاورد .
پادشاه رو به زن کرده و گفت مگر فرزند پادشاه این بلا را بر سر کودکت آوردهو مادر گفت آری کودکم در میانه کوچه بود که فرزند پادشاه فریاپت با اسبخویش چنین بلایی را بر سر کودکم آورد .
پادشاه گفت مگر فرزند پادشاه را می شناسی ؟ و زن گفت خیر ، همسایگان او رابه من معرفی کردند ..
پادشاه دستور داد فریاپت را بیاورند پزشک به زن اشاره نمود که این کسی کهاینجاست همان پادشاه ایران است ..
زن فکر می کرد به خاطر حرفی که زده او را به جرم گستاخی با تیغ شمشیر بهدونیم می کنند . پسر پادشاه ایران را آوردند و پدر به او گفت چرااینگونهکردی و فرزند گفت متوجه نشدم .و کودک را اصلا ندیدم .
پدر گفت از این زن و کودکش عذرخواهی کن ……
فرزند پادشاه رو به مادر کودک نموده عذر خواست پادشاه ایران کیسه ایی زربهمادر داده و گفت فرزندم را ببخش چون در مرام پادشاهان ایران ، زورگوییواذیت خلق خویش نیست .
زن با دیدن این همه فروتنی پادشاه و فریاپت به گریه افتاد و می گفت مرا بهخاطر گستاخی ببخشید .
و پادشاه ایران اردوان در حالی که از درمانگاه بیرون می آمد می گفت : فرزند من باید نمونه نیک رفتاری باشد