پی سی سیتی

پی سی سیتی (http://p30city.net/index.php)
-   شعر (http://p30city.net/forumdisplay.php?f=55)
-   -   غمنامه (http://p30city.net/showthread.php?t=639)

Omid7 07-25-2010 11:45 PM

بهار از باغ ما رفتست ما افسانه می گوییم
پرستوها ندانستند و بر قندیل یخ مردند
بهار از باغ ما رفتست می خواندند پیچک ها
شما بیهوده می گویید و ما بیهوده می روییم
بهار اینجاست ما فریاد می کردیم
بر شاخ صنوبرها
هنوز از برگهای برگ
دریایی است
می خواندند پیچک ها : چه می گویید؟
چه دریایی
شما دیگر نمی خوانید
ما دیگر نمی روییم
بهار بودی ای باد ترا با جان ما پیوند
بهار از باغ ما رفتست
ما افسانه می گوییم

Omid7 07-25-2010 11:52 PM

اي کاش تنها يکنفر هم در اين دنيا مرا ياري کند

اي کاش مي توانستم با کسي درد دل کنم تا بگويم که من ديگر خسته تر از آنم که زندگي کنم

تا بداند غم شبهايم را.... تا بفهمد درد تن خسته و بيمارم را...

قانون دنيا تنهايي من است...

و تنهايي من قانون عشق است...

و عشق ارمغان دلدادگيست....

Omid7 07-26-2010 12:07 AM

مرا به ياد بياور.... .
وقتي كه سپيده دم با بيم و هراس دريچه ي كاخ جادويي خود را بر روي خورشيد بامدادي مي گشايد
مرا به ياد بياور.

وقتي كه شب غرق در رويايي دور و دراز دامن كشان زير حجاب سيمين خويش مي گذرد
از من ياد كن.

هنگامي كه نزديكي لحظه ي وصل، دل در سينه ات به تپش درآرد
و سايه روشن غروب ترا به روياي دلپذير شامگاهان دعوت كند
گوش به سوي جنگل فرادار تا بشنوي كه صدايي آهسته زمزمه مي كند
مرا به ياد بياور.

مرا به ياد بياور، آن روز كه دست سرنوشت براي هميشه از تو جدايم كرده
و غم دوري و گذشت ايام زبان افسرده ام را خاموش ساخته باشد.
آن روز به عشق نوميدانه ي من و به وداع آخريني كه با هم كرديم بينديش
زيرا براي دلدادگان دوري و گذشت زمان را معنايي نيست.
دلدار من، تا وقتي كه دل در برم بتپد، قلب من به تو خواهد گفت: مرا به ياد بياور.

زماني كه دل شكسته ي من براي هميشه زير خاك سرد آرميده باشد
و بوته گلي دور از گلهاي ديگر آرام آرام بر روي گور من بشكفد، مرا به ياد بياور.

مرا به ياد بياور در آن روز كه ديگر از من نشاني در جهان نخواهد بود،
اما روح جاوداني من همچون دوستي وفادار به نزد تو خواهد آمد
و در خاموشي شب آهسته در گوشت خواهد گفت: مرا به ياد بياور

فرگل 07-26-2010 07:31 AM

كاش امان مي دادي

اين شعر نيمه سروده تمام مي شد

سخن در گلو مانده ام

اندكي نفس ميكشيد

اگر يك قدم مي گذاشتي

مگر نمي بيني

چطور سطر هاي دفترم

پا به فرار گذاشته اند

مگر نمي بيني

چطور قاصدك ها بيخبر

از من سراغ جان پناه مي گيرند

پنجره ي اتاقم بي حوصله شده

از بس به سمت هيچ و پوچ

و براي دلخوشي باز شد

دنبال يك سر خط ترانه بودم

تا شروع كنم

كه اول و آخر شعر تو باشي

نمي بيني نمي فهمي

از پشت اين پنجره

هاج و واج

هر كس كه گذشت

هر چه خواست بارم كرد

به خاطر تو بي خيال!

تو نبودي رد نشدي

اگر يك قدم فقط

كاش امان ميدادي

مي خواستم بهت بگم...

كاش...

فرگل 07-26-2010 07:32 AM

آدمك آخر دنياست ، بخند
آدمك مرگ همينجاست ، بخند
آن خدايي كه بزرگش خواندي
به خدا مثل تو تنهاست ، بخند
دست خطي كه تو را عاشق كرد
شو‌خي ِ كاغذي ِ ماست ، بخند
فكر كن درد تو ارزشمند است
فكر كن گريه چه زيباست ، بخند
صبح فردا به شبت نيست كه نيست
تازه انگار كه فرداست ، بخند
راستي آنچه به يادت داديم
پر زدن نيست كه درجاست ، بخند
آدمك نغمه ي آغاز نخوان
به خدا آخر دنياست ، بخند

فرگل 07-26-2010 07:34 AM

از عذاب رفتن تو
می سوزم تو اوج غربت
واسه ی بودن با تو
ندارم یه لحظه فرصت
اینجا اشکه تو چشام
به کسی نشون ندادم
اگه بشکنه غرورم
خم به ابروم نمی آرم
وقتی نیستی هر چی غصص تو صدامه
وقتی نیستی هر چی اشکه تو چشامه
از وقتی رفتی دارم هر ثانیه از غصه ی رفتنت می سوزم
کاشکی بودی و می دیدی که چی آوردی به روزم
حالا عکست تنها یادگاره از تو
خاطراتت تنها باقی مونده از تو
وقتی نیستی یاد تو هر نفس آتیش میزنه به این وجودم
کاش از اول نمی دونستی من عاشق تو بودم
از عذاب رفتن تو
می سوزم تو اوج غربت
واسه ی بودن با تو
ندارم یه لحظه فرصت
اینجا اشکه تو چشام
به کسی نشون ندادم
اگه بشکنه غرورم
خم به ابروم نمی آرم
وقتی نیستی هر چی غصص تو صدامه
وقتی نیستی هر چی اشکه تو چشامه
از وقتی رفتی دارم هر ثانیه از غصه ی رفتنت می سوزم
کاشکی بودی و می دیدی که چی آوردی به روزم
حالا عکست تنها یادگاره از تو
خاطراتت تنها باقی مونده از تو
وقتی نیستی یاد تو هر نفس آتیش میزنه به این وجودم
کاش از اول نمی دونستی من عاشق تو بودم

فرگل 07-26-2010 07:35 AM

اگر كه گل رود از باغ باغبان چه كند ؟

چو بي بهار شود با غم خزان چه كند ؟

كسي كه مهر گل از دل نميتواند كند

به باغ خشك در ايام مهرگان چه كند

زني كه يك پسر از دولت جهان دارد

به روز واقعه در ماتم جوان چه كند

به گريه زنگ غم از دل بشوي و شادان باش

دل گرفته غم خفته را نهان چه كند ؟

بلاي گنج بسي ديده چشم گنجوران

دوباره خواجه در اين ورطه امتحان چه كند

مورخي كه ز دوران خويش بي خبرست

به هرزه در خم تاريخ باستان چه كند ؟

شعاع چشم تو را نور مهرباني باد

لئيم بي شفقت ياد دوستان چه كند ؟

مكن ز چرخ و فلك شكوه از زمين برخيز

به خفتگان دل افسرده آسمان چه كند ؟

ز عجز ناله مكن فتح در تواناييست

زمانه با نفس مرد ناتوان جه كند

جهان به ديده ي حق بين همه جمال خداست

كسي كه گل نشناسد به بوستان چه كند ؟

به شعر سكه زديم و زمانه صرافست

به جاي مدعي بي هنر زمان چه كند ؟


فرگل 07-26-2010 07:36 AM

گل گلدون من شکسته در باد
تو بیا تا دلم نکرده فریاد
گل شبو دیگه شب بو نمیده
کی گل شبو رو از شاخه چیده
گوشه ی آسمون پر رنگین کمون
من مثل تاریکی تو مثل مهتاب
اگه باد از سر زلف تو نگذره
من میرم گم میشم تو جنگل خواب
گل گلدون من
ماه ایون من
از تو تنها شدم
چو ماهی از آب
گل هر آرزو رفته از رنگ و بو
من شدم رودخونه دلم یه مرداب
آسمون آبی میشه اما گل خورشید
رو شاخه های بید دلش میگیره
دره مهتابی میشه اما گل مهتاب
از برکه های خواب بالا نمیره
تو که دست تکون میدی
به ستاره جون میدی
میشکفه گل از گل باد
وقتی چشمات هم میاد
دو ستاره کم میاد
میسوزه شقایق از داد
گل گلدون من
ماه ایون من
از تو تنها شدم
چو ماهی از آب
گل هر آرزو رفته از رنگ و بو
من شدم رودخونه دلم یه مرداب

فرگل 07-26-2010 07:55 AM

شب دل كندن

امشب شب دل کندن من از دل سنگه


قصه تلخ سکوت و اشک تلخ دل تنگه

درو دیوار اتاقم.. رنگ بیرنگیه مرگه..

نفرت عجیب چشمات به دلم مثله تگرگه

بی صدای زنگ سازت میخونم تاصبح چشمات

میشنوی ترانه هامو؟ ۰۰ دل شیشه ایم چه تنگه.

میبینی چه بی تفاوت سرخی گونه خیسو...

حیف این اشکای گرمم گناه دل که تنگه...

چشمای امید روزام همیشه پای تو بوده

چه دلی..عجب امیدی همینه همیشه تنگه..

فرگل 07-26-2010 07:56 AM

آرزوهاي گم شده

باترانه هم صدا شو جون بده به این ترانه
سر بزن به باغ قلبم ای بهار عاشقانه
تو شب قشنگ یلدا گفتی از حضور فردا
گفتی از حضور بودن توی شهر ارزوها
گفتی از عبور سایه گفتی از حضور خورشید
اون نگاه عاشقانت تو دلم ترانه پاشید
تو برام تو شهر رویا قصری از ستاره ساختی
توی جاده های احساس تا دل ترانه تاختی
اما بی تو ارزوهام گم شده تو راه غمها
بی تو یلدای بلندم نمیره تا مرز فردا
حالا تو حصار تیره بی تو از ستاره دورم
حالا با حضور سایه دنبال یه جرعه نورم



اکنون ساعت 12:24 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.

Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)