پی سی سیتی

پی سی سیتی (http://p30city.net/index.php)
-   شعر و ادبیات (http://p30city.net/forumdisplay.php?f=49)
-   -   نوشته های دکتر شریعتی / طرحی از یک زندگی (http://p30city.net/showthread.php?t=4691)

ترنم 09-22-2011 01:17 AM


هنگامی دستم را دراز کردم که دستی نبود
هنگامی لب به زمزمه گشودم که مخاطبی نداشتم
و هنگامی تشنه آتش شدم،
که در برابرم دریا بود و دربا و دریا ...!
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

از دیده به جاش اشک خون می آید
دل خون شده ، از دیده برون می آید
دل خون شد از این غصه که از قصه عشق
می دید که آهنگ جنون می آید
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

حرف هایی هست برای نگفتن و ارزش عمیق هر کسی به اندازه ی حرف هایی است که برای نگفتن دارد

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
چو کس با زبان دلم آشنا نیست
چه بهتر که از شکوه خاموش باشم
چو یاری مرا نیست همدرد ، بهتر
که از یاد یاران فراموش باشم

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

دلی که عشق ندارد و به عشق نیاز دارد،
آدمی را همواره در پی گم شده اش،
ملتهبانه به هر سو می کشاند
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

مهربانی جاده ای است که هرچه پیش می روند ، خطرناک تر می گردد
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *


دوست داشتن کسی که لایق دوست داشتن نیست
اسراف محبت است
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *


مسئولیت زاده توانایی نیست ، زاده آگاهی است و زاده انسان بودن.
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

دلی که از بی کسی غمگین است ، هر کسی را می تواند تحمل کند.
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

ترنم 09-22-2011 01:18 AM

وقتی کبوتری شروع به معاشرت با کلاغها می کند
پرهایش سفید می ماند
ولی قلبش سیاه میشود
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
اکنون تو با مرگ رفته ای و من اینجا تنها به این امید دم میزنم که با هر نفس گامی به تو نزدیک تر میشوم . این زندگی من است (دکتر علی شریعتی)
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *


وقتی خواستم زندگی کنم، راهم را بستند.وقتی خواستم ستایش کنم، گفتند خرافات است.وقتی خواستم عاشق شوم گفتند دروغ است.وقتی خواستم گریستن، گفتند دروغ است.وقتی خواستم خندیدن، گفتند دیوانه است.دنیا را نگه دارید، میخواهم پیاده شوم (دکتر علی شریعتی)

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

اگر قادر نیستی خود را بالا ببری همانند سیب باش تا با افتادنت اندیشه‌ای را بالا ببری (دکتر علی شریعتی)

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

به سه چیز تکیه نکن ، غرور، دروغ و عشق.آدم با غرور می تازد،با دروغ می بازد و با عشق می میرد (دکتر علی شریعتی)

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

برایت دعا می کنم که ای کاش خدا از تو بگیرد

هر آنچه را که خدا را از تو می گیرد

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
من چیستم؟
لبخند پر ملامت پاییزی غروب در جستجوی شب
که یک شبنم فتاده به چنگ شب حیات ، گمنام و بی نشان
در آرزوی سر زدن آفتاب مرگ
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
چه امید بندم در این زندگانی
که در نا امیدی سر آمد جوانی
سرآمد جوانی و ما را نیامد
پیام وفایی از این زندگانی
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
عشق تنها کار بی چرای عالم است ، چه ، آفرینش بدان پایان می گیرد
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

آیا در این دنیا کسی هست بفهمد
که در این لحظه چه می کشم ؟ چه حالی دارم؟
چقدر زنده نبودن خوب است ، خوب خوب خوب
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

ترنم 09-22-2011 01:19 AM

دکتر شریعتی:
خداوندا،
مگذار آنچه
را که حق می دانم،
به خاطر آنچه که بد می دانند، کتمان کنم

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

چه شگفت انگیز است روح آدمی در آن هنگام که از ابتذال روزمرگی فراتر می رود و در اوج می پرد!
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
آنچنان که میفهمندمان هستیم،پس اگر از فهمیدن دیگران رها شدیم از هستن خویش گریخته ایم." دکترعلی شریعتی
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

دکتر شریعتی: حوادث،انسان های بزرگ را متعالی و ادم های کوچک را مت می کند
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

دکتر شریعتی: برای شنا کردن به سمت مخالف رودخانه، قدرت و جرات لازم است . وگرنه هر ماهی مرده ای هم می تواند از طرف موافق جریان آب حرکت کن
کسانی که معنی
دوست داشتن
، عشق و ایثارو خلوص را میفهمند و خوب می فهمند خدا را به آسانی می شناسند.
«شریعتی»

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

در دشمنی دورنگی نیست .
کاش دوستان هم در موقع خود چون دشمنان بی ریا بودند .
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

خیلی اوقات آدم از آن دسته چیزهای بد
دیگران ابراز انزجار می کند که
در خودش وجود دارد

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *


آنجا كه چشمان مشتاقی برای انسانی اشك می ریزد،
زندگی به رنج كشیدنش می ارزد.
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

برای خوشبخت بودن ، به هیچ چیز نیاز نیست جز به نفهمیدن !
پس تا می توانی خر باش تا خوش باشی.
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

دل های بزرگ و احساس های بلند، عشق های زیبا و پرشکوه می آفرینند
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

ترنم 09-22-2011 01:20 AM

بگذاز تا شیطنت عشق چشمان تو را به عریانی خویش بگشاید،هرچند آنجا جز رنج و پریشانی نباشد اما کوری را به خاطر آرامش تحمل مکن دکتر علی شریعتی
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

چه بسیار دلهایی که می پرستند و نیکی می ورزند
و پرستش و تقوی و نیکی نیز در آنها زشت و آلوده و پلید است
و چه دلهایی که عشق می ورزند و گناه می کنند
...
و
خطا و هوس و گناه در آنها زیبا و پاک و زلال است

دکتر شریعتی
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

من تو را دوست دارم و تو دیگری را و دیگری دیگری را و در این میان همه تنهاییم!.
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

دکتر شریعتی : همه بشرند اما فقط بعضی ها انسان اند
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
خدا دوستدار آشناست ، عارف عاشق می خواهد نه مشتری بهشت.
دکتر شریعتی

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

دکتر شریعتی:
دائما و شب و روز تمام
لحظاتمان را کار می کنیم تا بخوریم...
نه اینکه می خوریم تا زندگی کنیم....
ما کوچکترین لحظه تامل در خویش را نداریم
و این لحظه ها هر روز بیشتر از ما گرفته می شود

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

آه که نادانی انسان خدا را چه رنجی می دهد!
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

دکتر شریعتی : هر کس مظلوم است خودش ظالم را یاری کرده است
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

ترنم 11-10-2011 11:00 PM

مادرم میگفت عاشقی یک شب است و پشیمانی هزار شب است پشیمانم که چرا
یک شب عاشقی نکرده

دکتر شریعتی

ترنم 11-16-2011 03:07 PM

خداوندا ... مرا به بزرگی چیزهایی که داده ای آگاه و راضی کن!

تا کوچکی چیزهایی که ندارم آرامشم را برهم نریزد ...


دکتر شریعتی

ترنم 11-16-2011 03:19 PM

متن زیر که گویا از دلنوشته های دکتر شریعتی است به نظر من که متن زیبا و درعین حال تاثیرگذاری است تا نظر شما چه باشد:

مهربان باش

مردم اغلب بی انصاف، بی منطق و خود محورند، ولی آن ها را ببخش.

اگر مهربان باشی تو را به داشتن انگیزه های پنهان متهم می کنند، ولی مهربان باش.

اگر موفق باشی دوستان دروغین و دشمنان حقیقی خواهی یافت، ولی موفق باش.

اگر شریف و درستکار باشی فریبت می دهند، ولی شریف و درستکار باش.

آنچه را در طول سالیان بنا نهاده ای شاید یک شبه ویران کنند، ولی سازنده باش.

اگر به شادمانی و آرامش دست یابی حسادت می کنند، ولی شادمان باش.

نیکی های درونت را فراموش می کنند، ولی نیکوکار باش.

بهترین های خود را به دنیا ببخش حتی اگر هیچ گاه کافی نباشد.

و در نهایت می بینی هر آنچه هست همواره میان « تو و خداوند» است نه میان تو و مردم.


شریعتی

ترنم 11-16-2011 03:31 PM

همسایه ام از گرسنگی مرد ، خویشانش در عزایش گوسفندها سربریدند!
دکتر شریعتی

Red 11-16-2011 04:25 PM

گاه در صبر و سکوت بر سر درد ، قدرتی است که در بیتابی فریاد نیست .

مهبا 11-17-2011 01:53 AM

آیا این غنچه باز می‌شود؟

علی شریعتی، زندانی کمیته‌ی مشترک ضدخرابکاری، تمامی مدت اسارتش را در سلول انفرادی به سر می‌برده است. همین تنهایی او را به سرباز وظیفه‌ای که نگهبان بند نیز بوده نزدیک می‌کند؛ نگهبانی که مخفیانه برایش کتاب تهیه می‌کرده است. سرباز نگهبان که عاشق دختری از روستایش بوده، از شریعتی می‌خواهد که نامه‌ای از طرف او بنویسد به این امید که راهی به دلی باز کند. این کارت پستال، که به خط شریعتی است، همان متنی است که سرباز نگهبان برای محبوب روستایی خود می‌فرستد (یا نمی‌فرستد؟). سالها پس از انقلاب این کارت پستال توسط همان سرباز وظیفه دیروزی در اختیار خانواده شریعتی قرار گرفته است. تاریخِ نوشته شدنِ این کارت اسفندماه ۱۳۵۲ است.



http://drshariati.org/files/articles/smallpic/446.jpg

متن کارت پستال

«گل زرد، گل سرخ و غنچه‌ای که امیدی در دل خود بسته است و دارد باز می‌شود. خیلی به این غنچه فکر می‌کنم، خیلی، ساعت‌ها، شب‌ها و... همیشه. به امیدش، به آینده‌اش و به انسان‌هایی که دل‌هاشان به او شبیه است و شاید سرنوشتشان هم با او یکی است. و از خود همیشه می‌پرسم: آیا این غنچه باز می‌شود؟ می‌شکفد؟ آفتاب روشن و گرم آسمان بر قلب بسته و تنگش خواهد تابید؟ نسیم بهار گلبرگ‌هایش را نوازش خواهد داد؟ بلبلی به شوق دیدارش برای او آوازهای عاشقانه خواهد خواند؟ و بالاخره پروانه‌ای بر سرش خواهد نشست و قطره‌ی پاک بارانی و شبنمی در دهانش خواهد چکید؟ نمی‌دانم، هیچ چیز نمی‌دانم، این گل زرد و گل سرخ هم در انتظار او هستند و نگران سرنوشت او. آیا می‌پژمرد و بر باد می‌رود یا می‌شکفد و زندگی می‌کند؟ هیچ نمی‌دانم و تمام رنج من همین است. اما اواخر اسفند است و فروردین نزدیک، سوی بهار دلم را امیدی می‌دهد. می‌گویند در بهار همه‌ی غنچه‌ها باز می‌شوند! درست است.»



اکنون ساعت 04:21 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.

Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)