پی سی سیتی

پی سی سیتی (http://p30city.net/index.php)
-   شعر (http://p30city.net/forumdisplay.php?f=55)
-   -   یک قطعه ادبی به مادر عزیز خودتان تقدیم کنید (http://p30city.net/showthread.php?t=9900)

Omid7 04-20-2010 07:53 AM

تاج از فرق فلک برداشتن

جاودان آن تاج بر سرداشتن

در بهشت آرزو ره یافتن

هر نفس شهدی به ساغر داشتن

روز در انواع نعمت ها و ناز

شب بتی چون ماه در بر داشتن

صبح از بام جهان چون آفتاب

روی گیتی را منور داشتن

شامگه چون ماه رویا آفرین

ناز بر افلاک اختر داشتن

چون صبا در مزرع سبز فلک

بال در بال کبوتر داشتن

حشمت و جاه سلیمانی یافتن

شوکت و فر سکندر داشتن

تا ابد در اوج قدرت زیستن

ملک هستی را مسخر داشتن

برتو ارزانی که ما را خوش تر است

لذت یک لحظه "مادر" داشتن !

عاشق 04-20-2010 09:35 AM

این شعر رو توی صفحه اول پایان نامه ام نوشتم
خیلی زیبا و قشنگه ...
هر وقت می خونم گریه ام میگیره



از تو می پرسم ای اهورا


می‌توان در جهان جاودان زیست؟


(می‌رسد پاسخ از آسمان‌ها) :


- هر که را نام نیکو بماند


جاودانی است!


از تو می‌پرسم ای اهورا


تا به دست آورم نام نیکو


بهترین کار در جهان چیست؟


(می‌رسد پاسخ از آسمان‌ها) :


- دل به فرمان یزدان سپردن


مشعل پر فروغ خرد را


سوی جان‌های تاریک بردن.


از تو می‌پرسم ای اهورا


چیست سرمایه ی رستگاری؟


(می‌رسد پاسخ از آسمان‌ها) :



- دل به مهر پدرآشنا کن


دین خود را به مادر ادا کن!


ایپدر ... ای گرانمایه مادر


جان فدای صفای شما باد


با شما از سر و زر چه گویم


هستی من فدای شما باد!


با شما صحبت از "من" خطا رفت


من که باشم؟ بقای شما باد!




ای اهورا


من که امروز در باغ گیتی


چون درختی همه برگ و بارم


رنج‌های گران پدر را


با کدامین زبان پاس دارم


سر به پای پدر می‌گذارم


جان به راه پدر می‌سپارم


یاد جان سوختن‌های مادر


لحظه‌ای از وجودم جدا نیست


پیش پایش چه ریزم؟ که جان را


قدر یک موی مادر بها نیست


او خدا نیست ... اما وفایش


کمتر از لطف و مهرخدا نیست....


ساقي 04-23-2010 10:38 PM

مادر
 
http://sphotos.ak.fbcdn.net/hphotos-..._3857523_n.jpg




زيباترين سخني كه شنيدم سكوت دوست داشتني توبود
زيباترين احساساتم گفتن دوست داشتن تو بود
زيباترين انتظار زندگيم حسرت ديدار توبود
زيباترين لحظه زندگيم لحظه با تو بودن بود
زيباترين هديه عمرم محبت توبود
زيباترين تنهاييم گريه براي توبود
زيباترين اعترافم عشق تو بود


مادر



:53:{پپوله}:53:

natanaeil 04-23-2010 11:33 PM

نقل قول:

نوشته اصلی توسط Omid7 (پست 91732)
وای مادرم



آهسته باز از بغل پله ها گذشت
در فکر آش و سبزی بیمار خویش بود
اما گرفته دور و برش هاله ئی سیاه
او مرده است و باز پرستار حال ماست
در زندگی ما همه جا وول میخورد
هر کنج خانه صحنه ئی از داستان اوست
در ختم خویش هم بسر کار خویش بود
بیچاره مادرم
هر روز میگذشت از این زیر پله ها
آهسته تا بهم نزند خواب ناز من
امروز هم گذشت
در باز و بسته شد
با پشت خم از این بغل کوچه میرود
چادر نماز فلفلی انداخته بسر
کفش چروک خورده و جوراب وصله دار
او فکر بچه هاست
هرجا شده هویج هم امروز میخرد
بیچاره پیرزن ، همه برف است کوچه ها
او از میان کلفت و نوکر ز شهر خویش
آمد بجستجوی من و سرنوشت من
آمد چهار طفل دگر هم بزرگ کرد
آمد که پیت نفت گرفته بزیر بال
هر شب در آید از در یک خانه فقیر
روشن کند چراغ یکی عشق نیمه جان
او را گذشته ایست ، سزاوار احترام :
تبریز ما ! بدور نمای قدیم شهر
در ( باغ بیشه ) خانه مردی است باخدا
هر صحن و هر سراچه یکی دادگستری است
اینجا بداد ناله مظلوم میرسند
اینجا کفیل خرج موکل بود وکیل
مزد و درآمدش همه صرف رفاه خلق
در ، باز و سفره ، پهن
بر سفره اش چه گرسنه ها سیر میشوند
یک زن مدیر گردش این چرخ و دستگاه
او مادر من است
انصاف میدهم که پدر رادمرد بود
با آنهمه درآمد سرشارش از حلال
روزی که مرد ، روزی یکسال خود نداشت
اما قطارهای پر از زاد آخرت
وز پی هنوز قافله های دعای خیر
این مادر از چنان پدری یادگار بود
تنها نه مادر من و درماندگان خیل
او یک چراغ روشن ایل و قبیله بود
خاموش شد دریغ
نه ، او نمرده ، میشنوم من صدای او
با بچه ها هنوز سر و کله میزند
ناهید ، لال شو
بیژن ، برو کنار
کفگیر بی صدا
دارد برای ناخوش خود آش میپزد
او مرد و در کنار پدر زیر خاک رفت
اقوامش آمدند پی سر سلامتی
یک ختم هم گرفته شد و پر بدک نبود
بسیار تسلیت که بما عرضه داشتند
لطف شما زیاد
اما ندای قلب بگوشم همیشه گفت :
این حرفها برای تو مادر نمیشود .
پس این که بود ؟
دیشب لحاف رد شده بر روی من کشید
لیوان آب از بغل من کنار زد ،
در نصفه های شب .
یک خواب سهمناک و پریدم بحال تب
نزدیکهای صبح
او زیر پای من اینجا نشسته بود
آهسته با خدا ،‌
راز و نیاز داشت
نه ، او نمرده است .
نه او نمرده است که من زنده ام هنوز
او زنده است در غم و شعر و خیال من
میراث شاعرانه من هرچه هست از اوست
کانون مهر و ماه مگر میشود خموش
آن شیرزن بمیرد ؟ او شهریار زاد
هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد بعشق
او با ترانه های محلی که میسرود
با قصه های دلکش و زیبا که یاد داشت
از عهد گاهواره که بندش کشید و بست
اعصاب من بساز و نوا کوک کرده بود
او شعر و نغمه در دل و جانم بخنده کاشت
وانگه باشکهای خود آن کشته آب داد
لرزید و برق زد بمن آن اهتزاز روح
وز اهتزاز روح گرفتم هوای ناز
تا ساختم برای خود از عشق عالمی
او پنجسال کرد پرستاری مریض
در اشک و خون نشست و پسر را نجات داد
اما پسر چه کرد برای تو ؟ هیچ ، هیچ
تنها مریضخانه ، بامید دیگران
یکروز هم خبر : که بیا او تمام کرد .
در راه قم بهرچه گذشتم عبوس بود
پیچید کوه و فحش بمن داد و دور شد
صحرا همه خطوط کج و کوله و سیاه
طوماز سرنوشت و خبرهای سهمگین
دریاچه هم بحال من از دور میگریست
تنها طواف دور ضریح و یکی نماز
یک اشک هم بسوره یاسین چکید
مادر بخاک رفت .
آنشب پدر بخواب من آمد ، صداش کرد
او هم جواب داد
یک دود هم گرفت بدور چراغ ماه
معلوم شد که مادره از دست رفتنی است
اما پدر بغرفه باغی نشسته بود
شاید که جان او بجهان بلند برد
آنجا که زندگی ،‌ ستم و درد و رنج نیست
این هم پسر ، که بدرقه اش میکند بگور
یک قطره اشک ، مزد همه زجرهای او
اما خلاص میشود از سرنوشت من
مادر بخواب ، خوش
منزل مبارکت .
آینده بود و قصه بیمادری من
ناگاه ضجه ئی که بهم زد سکوت مرگ
من میدویدم از وسط قبرها برون
او بود و سر بناله برآورده از مغاک
خود را بضعف از پی من باز میکشید
دیوانه و رمیده ، دویدم بایستگاه
خود را بهم فشرده خزیدم میان جمع
ترسان ز پشت شیشه در آخرین نگاه
باز آن سفیدپوش و همان کوشش و تلاش
چشمان نیمه باز :
از من جدا مشو
میآمدیم و کله من گیج و منگ بود
انگار جیوه در دل من آب میکنند
پیچیده صحنه های زمین و زمان بهم
خاموش و خوفناک همه میگریختند
میگشت آسمان که بکوبد بمغز من
دنیا به پیش چشم گنهکار من سیاه
وز هر شکاف و رخنه ماشین غریو باد
یک ناله ضعیف هم از پی دوان دوان
میآمد و بمغز من آهسته میخلید :
تنها شدی پسر .
باز آمدم بخانه چه حالی ! نگفتنی
دیدم نشسته مثل همیشه کنار حوض
پیراهن پلید مرا باز شسته بود
انگار خنده کرد ولی دلشکسته بود :
بردی مرا بخاک کردی و آمدی ؟
تنها نمیگذارمت ای بینوا پسر
میخواستم بخنده درآیم ز اشتباه
اما خیال بود
ای وای مادرم


شعر مادر(اثر استاد شهریار)

این شعر عالیه،عالیه ،خیلی خیلی قشنگه ،ممنون

واسه سلامتی همه ی مادرای دنیا دعا کنیم............

آريانا 04-24-2010 05:39 PM

چون پدر و مادر عاشق هم عشق اوست
بیش مگو از پدر بیش ز مادر مپرس



Omid7 04-28-2010 10:38 AM

ما در ای والاترین رویا ی عشق


ما در ای دلوا پس فردای عشق


ما در ای غمخوار بی همتا ی من


اولین و آخرین معنای عشق


زندگی بی تو سراسر محنت است


زیر پای توست تنها جای عشق


ما در ای چشم و چراغ زندگی


قلب رنجور تو شد دریای زندگی


تکیه گا ه خستگی ها یم توئی


ما در ای تنها نرین ما وای عشق


یا د تو آرام می سا زد مرا


از تو آهنگی گرفته نا ی عشق

صوت لالائی تو اعجا ز کرد


ما در ای " پیغمبر زیبای عشق "


ما ه من پشت و پنا ه من توئی


جا ن من ای گوهر یکتا ی عشق


دوستت دارم تو را دیوانه وار


از تو احیاء شد چنین دنیا ی عشق


ای ا نیس لحظه های بی کسی


در دلم برپا شده غوغای عشق


تشنه آغوش گرم تومنم


من که مجنونم توئی لیلای عشق

raha_10 04-28-2010 10:53 AM

مادرم
ای عزیزتر از جانم
تو را سپاس که پا به پای من می آیی تا به قله های دور !
تا جایی که فقط خدا میداند و بس...!
دلبندم
تو را سپاس که زیباترین افسانه ی شب های تنهایی منی!
تو را سپاس که با منی!
من همیشه با تو خواهم بود حتی آن هنگام که جان در بدن و نفسی در نگاهم نیست !
من با تو خواهم بود!
تو را سپاس ... .

raha_10 05-27-2010 02:30 PM

تقدیم به مادر پهلو شکسته ام
«تا ابد در غم تو گریانم»
تا ابد در غم تو گریانم
به سوی قبر پنهان هر دم من دوانم
ای مادر پهلو شکسته ی من...
ای بهار کوتاه من...
چگونه و چسان...
به چه جراتی زمین تو را در خود پنهان کرد؟!!
...
می دانم!
می دانم مرا کفایتی نبود تا گدای کویت باشم
تا گرد خاک پایت گردم
چنان در گناهان غرقم
که شکوه والای تو را درکی نیست
غم های تو را برای من فهمی نیست
ای مادر پهلو شکسته ی من
ای مادرم
پس از تو دل تتنگ تنگ است
پس از تو بهار برایم بی رنگ است
و چه اندازه من گریانم...
و چه اندازه من گریانم...
مادر پهلو شکسته...
ای سنگ ها از غمت خسته
ای رود ها در غمت گریان
ای بهترین بانوی جهان
مادرم
پس از تو پدر چه اندوهگین است
قدم های سایه اش را ببین
این گام ها چه سنگین است
در خانمان ز خون دلت رنگین است
آه اگر پدرم باز ببیند...
آه...!اگر پدرم باز ببیند!
...
نگهش بر در بشکسته است!
نگهش سوخته است!
نگهش خونین است!
ز وقتی که رفته ای آتش دلش به سینه رسیده است
خورشید دلش دیگر ندمیده است
ز وقتی که رفته ای
اه سینه اش سوزان است
موج ها در غمش خروشان است
آه مادرم پدر غمگین است
مادرم همسایه را دعا می کنم
همه شب خدا خدا میکنم
مادرم سوی من نظری کن
به خرابه ی من هم سفری کن
مادرم من خجلت زده از پهلوی شکسته
من شرمسار از روی نیلی توام
چسان گویم...؟چسان گویم؟
وقتی زبان گناهکار من پاکی تو را نمی فهمد
می دانم هر شب دعایم می کنی
چاره ی غم های را از خدایم می کنی
می دانم در وقت گناه دلتنگ منی
می دانم در پی این دل سنگ منی
(مادرم امشب به کجا می رود...؟
مادرم امشب سوی خدا می رود...!)
آه مادرم...
دست هایم در غم تو نالان است
قلم از احساس دلم حیران است
مادرم این دل دیوانه نگه کن
تا ابد در غم تو گریان است
raha

raha_10 06-03-2010 10:19 AM

تقدیم به تک تک مادران دنیا
 
مادرم ای عزیز تر از جانم
ای کسی که ایمان من از دست های تو نقش بست
و گام های من از چشم های تو
مادرم ای بهترین
روزت مبارک هزاران بار مبارک تر از هر لبخند
گرچه امروز اکنون از تو دورم
ولی تویی در نگاه من
در صدای من
نوشته هایم لبریز از یاد تو
زیبا ترین من
ای آه تو مرگ من
نامده باد روزی که نباشی
در هم شکسته باد دلی که تو در آن نباشی
مادرم من هنوز همان رهای کوچک توام
هنوز برای رفتن نگاهم منتظر دست های توست
هنوز وقتی زانوانم به زمین می رسد به انتظار تو می مانم
ولی امروز ای عزیز تر از جان
می دانم که می دانی سرگشته ام
می دانم که می دانی گمشده ای دارم
می دانم که نگران از دوری منی
امید است که مرا ببخشی؛مرا ببخش که نگرانت کرده ام که نگاهت را به در دوخته ام ...
من با توام تا جانی در بدن و نفسی در نگاهم خواهد بود!
قشنگ من!
نادانی ام را عفو کن!
جسارتم را ببخش
به دل نگیر «تو »هایی را که باید شما می نوشتم!
من هنوز همان رهای سر به هوای کوچک شما هستم.هنوز هم برای رفتن دست هایم منتظر نگاه پر مهر شماست.

دست هایتان بوسه باران


دنیا به کامتان


مادران من مبارک روزتان


رها دختر کوچک سر به هوا


در آرزوی لبخند تمام مادران دنیا


ساقي 06-03-2010 01:04 PM

مادر
 
{پپوله}
مادر
روزت فرخنده و پر شگون


{پپوله}

مادر
مادر من
نور چشمم هستی من
ساغر خوشبختی من
مستی من
مادر من
امیدم بی تو سرابه
یه حباب روی آبه
زندگیم بی تو خرابه
تو به رسم قصه ی عشق تو گوش من صدا کردی
دلم رو با رموز مهر آشنا کردی
تو می گفتی تو این دنیا فقط خوبیست که می مونه
با خوبی هات دلامونو با صفا کردی
چه شب هایی نخوابیدی برام تا صبح دعا کردی
واسه خوابم توی ای مادر لا لا لا لا لا کردی
واسه فردام دعا کردی
حضور خوب تو به خونمون صفا میده
صدات وقتی که می پیچه به قلبامون جلا میده
اگه روزی همه گل ها یاسمن باشه
دلم می خود تمومش به پای یار من باشه
مادر من


اکنون ساعت 01:58 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.

Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)