![]() |
نشاط و شور جواني ز كف بعشق تو دادم ز كوي خويش مرانم به اعتبار گذشته |
روز تقدیر آنروز كه كارِ همه ميساخت خداوند ما دير رسيديم و، به جائي نرسيديم |
در ره منزل لیلی که خطرهاست در آن شرط اول قدم آن است که مجنون باشی |
ماهم این هفته برون رفت وبه چشـمم سالیست
حال هجران تو چه دانی که چه مشکل حالیست |
هر چه كردي با دلم از شكوه لب را دوختم روز شب بوده دعايي من سلامت بودنت |
از دست تو مشت بر دهان خوردن
خوشتر که بدست خویش نان خوردن |
در زیر کتابت همه کس نام نویسند من گمشده ی عشق توام نام ندارم |
هر که نان از عمل خویش خورد منت از حاتم طائی نبرد |
سنگ بد گوهر اگر کاسه زرین شکست قیمت سنگ نیفزاید و زر کم نشود |
جدا افتاده ایم از هم ، من و این قلب دیوانه به شمع و آتشت سوزیم ، من و گل ، بال پروانه |
در پيش بي دردان چرا فرياد بي حاصل كنم گر شكوه ي دارم به دل با يار صاحب دل كنم |
نقل قول:
|
گمان کردم که با من هم دل و هم دین و هم دردی
به مردی با تو پیوستم ندانستم که نامردی |
يارب چه چشمه ايست محبت که من ز آن
یــک قــطـــره خــوردم و دريــــا گريـســتــم |
سال و فال و مال و حال و اصل و نسل و تخت و بخت/بادت اندر شهریاری برقرار و بر دوام
|
مانده ام سخت عجب كز چه سبب ساخت مرا
يا چــه بــوده است مـــراد وي از ايـن سـاختنم |
چشمت که فسون و رنگ می بارد از او/افسوس که تیر جنگ می بارد از او
|
به دست آهن تفته کردن خمیر
به از دست بر سینه پیش امیر |
بسیار نکته غیرحسن بباید که تا کسی مقبول طبع مردم صاحب نظر شود ... |
خنك آن قماربازي كه بباخت هر چه بودش
بنماند هيچش الا هوس قمار ديگر |
دلا در عاشقی ثابت قدم باش
که در این ره نباشد کار بی اجر |
چه غریبانه تو بایاد وطن می نالی
من چه گویم که غریب است دلم در وطنم |
چه غریبانه تو بایاد وطن می نالی
من چه گویم که غریب است دلم در وطنم |
دلی خواهم که از او درد خیزد بسوزد ، عشق ورزد ، اشک ریزد |
مسلمانان مرا وقتي دلي بود كه با وي گفتمي گر مشكلي بود |
من از اين فاصله ها دلگيرم بي تو اينجا چه غريبانه شبي ميميرم |
سر ارادت ما و آستان حضرت دوست
که هر چه بر سر ما میرود ارادت اوست |
تار و پود هستي ام بر باد رفت اما نرفت عاشقي ها از دلم ديوانگي ها از سرم |
میسوزم از فراقت روی از جفا بگردان |
دیده چون بی کیف هر با کیف را/دیده پیش از کان صحیح و زیف را
|
آنچنان کز برگ گل عطـر گلاب اید برون تا که نامـت میبرم از دیده آب آیـد برون |
دولت فقر خدایا به من ارزانی دار کاین کرامت سبب حشمت وتمکین است حافظ |
مدعی خواست که اید به تماشاگه راز دست غیب امد و بر سینه نامحرم زد |
شدم بيگانه با هستي، ز خود بي خود تر از مستي
نگاهم كن نگاهم كن، شدم هر آنچه مي خواستي |
ابر بارنده به دريـــا ميگفت من نباشــم تــو کـجـا دريایي در دلش خنده کنان دريا گفت ابر بارنده تو خود از مايي |
آنکه چشمان تو را اين همه زيبا مي کرد کاش از روز ازل فکر دل ما مي کرد |
زهي خجسته زماني كه يار باز آيد |
قدی که بهر خدمت مردم علم شود بهتر ز قامتی که به محراب خم شود ... |
صوفی پرمدعا لاف انا الحق می زند
خود "انا" را در پی الحق نمی بیند مگر |
اشتباهی که همه عمر پشیمانم از آن
اعتمادیست که برمردم دنیا کردم |
اکنون ساعت 04:41 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)