پی سی سیتی

پی سی سیتی (http://p30city.net/index.php)
-   شعر (http://p30city.net/forumdisplay.php?f=55)
-   -   دانستنیها و مقالاتی در مورد عشق (http://p30city.net/showthread.php?t=27354)

ابریشم 07-27-2010 02:32 PM

مهمترین مساله زندگی
نکاتی که در هنگام خرید هدیه برای یک زن باید رعایت گردد ....

خرید هدیه برای یک زن می تواند کاری پیچیده و دشوار باشد. اگر ظرافت به خرج ندهید ، پیامتان درست فهمیده نمی شود و شاید نتیجه عکس هم بدهد.


۱- جادوی بسته بندی:


زنان هدیه ای را که بسته بندی زیبا داشته باشد بسیار دوست می دارند. هر چه کاغذ کادو ، روبان ، پاپیون و زرق و برق بسته بندی بیشتر باشد بهتر است. البته افراط هیچ گاه پسندیده نیست. دچار اشتباه رایج نشوید. فایده ای ندارد به گیرنده هدیه بگوئید چشمهایش را ببندد و بعد یک بسته معمولی یا زشت به دستش بدهید. هیچ چیز جای بسته بندی را نمی گیرد.


۲- از بر کنید:


اگر به زندگی خود علاقه دارید ، روز تولد ، روز مادر ، سالروز ازدواج و تاریخهای مهم را از حفظ داشته باشید.


۳- زبان زنان را بیاموزید :


زبان زنان را بیاموزید. اگر خانم بگوید ((نمی خواهد چیزی برایم بخری)) منظورش این است که بهتر است یک چیز خوب برایم بگیری وگرنه بقیه عمر از زنده بودن پشیمان می شوی.


۴- لزومی نیست که حتما پول زیادی خرج کنید:


لازم نیست که حتما طلا و هدایای بسیار گران قیمت بخرید در واقع بر خلاف آنچه که این روزها مد شده ، یک شاخه یا یک دسته گل و عطر خوب ، هر دوی هدایا مناسبی هستند و بیشتر زن ها عاشق این چیزها هستند.


۵- فاجعه برچسب:


یادتان نرود پیش از دادن هدیه ، حتما برچسب قیمت آن را بکنید. باورکنید خانم ها دوست دارند خودشان قیمت را حدس بزنند و شاید دوست دارند قیمت را در ذهن خود بسیار بالاتر تصور کنند.


۶- لاف موقوف:


هرگز به یک زن نگوئید که این هدیه را ارزان خریده اید ، حتی اگر آن را مفت خریده باشید. مطمئن باشید زنان در این یک مورد ، صرفه جوئی را نخواهد پسندید.


۷- بدتر از ناسزا:


خرید میز اتو ، ظرف آشپزخانه ، پیش بند و از این قبیل چیزها اکیدا ممنوع. اینها را بگذارید برای خریدهای دو نفری.و فراموش نکنید در این مورد حق با همسرتان است.


۸- وقت شناس باشید:


به خاطر داشته باشید هدیه کوچکی که به موقع داده شود ، هزار برابر بیشتر از هدیه گران قیمتی که با یک هفته تاخیر داده شود ، می ارزد.


۹- رسید را نگه دارید:


به هنگام خرید حتما به فروشنده یاد آور شوید که ممکن است فردا برای تعویض مراجعه کنید و همیشه رسید هر چیزی را که می خرید نگه دارید تا اگر لازم شد خانم بتواند آن را عوض کند.


و اگر می توانید طلا بخرید:

باور کنید که خیلی چیزها هم چشم مردان را خیره می کند و واقع بینانه باید قبول کنیم که هیچ چیز مثل طلا چشم خانمها را خیره نمی کن


ابریشم 07-27-2010 02:37 PM

عشق از ديدگاه متولدين 12 ماه سال
متولدين فروردين ماه :
به سوي من بيا
تاتو را حس كنم
و دنيا خواهد ديد
داستان عشقي سوزان را
كه شعله اش در قلب من خواهى بود

به هنگام عاشقي گويي در دنياي شواليه ها و پرنسس ها سر ميكند.

قلبا عاشق است و در عشق پا بر جاست.

متولدين ارديبهشت ماه :

عشق را در چشمان منبنگر
چهره ي بر افروخته ام را ببين و عشق را حس كن
به صداي نفس هاي من گوش كن
و بشنو ترانه ي عشق را

عاشقي بي قرار است و كمرو ولي پرشهامت.

موسيقي بر او تاثير فراوان دارد.
متولدين خرداد ماه :

با من به رويا بيا به روياي عشق
بيا تا بر فراز بلندترين كوه گام نهيم
بيا تا در ژرف ترين اقيانوس شنا كنيم
بيا تا به دورترين ستاره ها پر كشيم
بر عشق ما هيچ چيز ناممكن نيست

بهترين عاشق دنياست و گفتارها و دل او پر ز روياهاي عاشقانهاست.


متولدين تير ماه :

بهشت هيچ است
دربرابر گام برداشتن در كنار تو
در شبي زيبا
زير نور ماه

دلي نازك و پرز محبت دارد و از دل سوختن مي هراسد.


متولدين مرداد ماه :

گويي خورشيد گرماي خود را از دست داده است
و گل هاي سرخ عطري ندارند
و ستارگان ديگر نميخوانند
آن گاه كه چشم مي گشايم و مي بينم
با تو نيستم

عاشق پيشه است وبي عشق زندگي نمي كند.


متولدين شهريور ماه :

شايى به نظر برسد كه عاشق نيستم
شايد به نظر برسد كه نمي توانم عاشق باشم
شايد به نظر برسى كه حتي نمي خواهم عاشق باشم
ولي نه در برابر عشقي مانند عشق من به تو
كه تا آخرين لحظه عمر آن را در قلبم نگاه خواهم داشت

عشق او شعله اي كوچك ولي جاودان است و در پي عشقي حقيقي است.


متولدين مهر ماه :

با پر شورترين گفتارهاي عاشقانه
با ماجراهاي عاشقانه اي كه خواهيم داشت
با فداكاري هايم درراه عشق به تو
خواهي ديد كه چگونه دوستت دارم

در امور عشقي ورزيده است وزندگي اش پر ز ماجراهاي عاشقانه است .. . .

زن متولد مهر عشق خود را در عمل نيزبه اثبات مي رساند.

متولدين آبان ماه :

در التهاب شنيدن ترانه ي گام هاي تو هستم
كه به سوي من مي آيي
و عاشقم بر انتظار آن لحظه كه تو رادر كنار خود حس كنم
دوستت دارم

هيجان عشق براي او زيبا و پر جاذبه است ودر عشق صادق است.


متولدين آذر ماه :

نجوايي از سوي تو
نگاهي كوتاه از تو
لبخندي شيرين بر لبان زيبايت
و من خود را غرق در عشق مي يافتم

خوش بين است و راستگو. شايد نگاهي شاعرانه به عشق داشته باشد.


متولدين دي ماه :

روزها ماه ها و سال هامي گذرند
و شايد هيچ چيز عوض نشود
جز من
كه بيش از پيش عاشق گشته ام

شايد در ظاهر بي احساس باشد ولي قلبي گرم و پر ز عشق دارد.


متولدين بهمن ماه :

مي خواهم آزاد زندگي كنم
بسان پرندگان مهاجر
ولي قفسي ساخته از عشق تو
جايي است كه همواره روبه آن خواهم داشت

عشق خود را دير ابراز مي كنى و عاشق آزادي است. اولين عشق او قلبش را به تپش در مي آورد و هرگز فراموش نخواهد شد.


متولدين اسفند ماه :

من آني نيستم
كه بي عشق زندگي را سر كنم
آن گاه كه در رويايي عاشقانه هستم
و چشمانم را ميگشايم
و عشق رويايي ام را در تو مي بينم
در عشق بي نظير است.جذاب و پرنشاط است.احساساتي و رويايي است.


ابریشم 07-27-2010 02:38 PM

مراحل عشق از دید دانشمندان
دانشمندان و محققان عاشق شدن رو به سه مرحله تقسيم کردن . اول کشش جنسي که قاعدتأ دوره کوتاهي است. دوم، حس جسمي - عاطفي که آدم در اين دوران در عالم هپروت غوطه ور مي شه و در اصل يواش يواش احساس عشق از ديد علم روانشناسي امروزي شکل مي گيره.
مرحله سوم عاشق شدن، تعهد طولاني مدته. در اين رابطه يعني مرحله سوم دکتر پرتوي تبار دکتر روانشناس در لندن مي گن که فرق نمي کنه مال کدوم کشور باشي يا تابع کدوم فرهنگ اين سه مرحله بر همه وارده . . .

وقتي که حس عشق نسبت به کسي در ما شکل مي گيره کاملتر و کاملتر ميشه و با کاملتر شدنش، از داغ بودنش کمتر ميشه ولي عشق عميقتر ميشه .

عجيبه که در جايگاه اصلي حس عشق و عاطفه که در مغز ما هست هم اين تکامل عملا انجام ميشه. اوايل رابطه ، سطح مغز درعواطف ما نقش داره و بعد با عميقتر شدن احساس ما جالبه که قسمتهاي داخلي و عميق مغز درگيرعاطفه ميشن، يعني منطقه سنترال لوب که داخل مغز در مرکزشه و شکل نعل اسبه .

نتيجه چند آزمايش که نشون ميده در ملاقات اول چه چيزهائي باعث ميشه که بگيم بيقرار يا الفرار . . .

اصولا بين 90 ثانيه تا 4 دقيقه بيشتر طول نمي کشه که قلبا حس کنيم که از يکي خوشمون مي ياد يا نه ؟

در اين مدت زمان کوتاه نتيجه اين است که:

55 درصد حرکات يکنفر باعث جذب يا فرار ما ميشه.
38 درصد، تن صدا و سرعت حرف زدن.
و7 درصد محتواي صحبت ها مي تونه تأثير مثبت يا منفي بگذاره.



تأثير کارساز نگاه
روانشناس نيويورکي پروفسور آرتور آرون که در مورد '' عاشق شدن'' تحقيق ميکنه، به اين نتيحه رسيده که نگاه تأثير کارسازي در عاشق شدن داره .

اين پروفسور از دوغريبه خواست که تما م رازهاي زندگيشون رو براي همديگه تعريف کنن. اين مرحله از آزمايش چهارساعت و نيم طول کشيد .

بعد پروفسور ازشون خواست که به مدت 4 دقيقه به چشمهاي هم زل بزنن. بعد از چند بار تکرار اين آزمايش با افراد متفاوت خيلي از زوجها اعتراف کردن که شديدا به طرف مقابلشون جذب شده بودن. حتي دو تا از اون غريبه ها بعدا با هم عروسي کردن.

اصولا وقتي که ما از لحاظ جنسي ذوق زده ميشيم چشمهامون بزرگتر ميشه.

هورمون هايي که در مراحل عاشق شدن دست دارن

مرحله اول: کشش جنسي يا شهوت
هوس و خواستن که عاملشون هورمونهاي مردانه تستوسترون و هورمون زنانه استروژن هستند.
اين هورمونها هستند که باعث ميشن آدم دنبال جنس مخالف بره ..




مرحله دوم: دل باختن
از اين مرحله است که واقعأ عشق پا مي گيره . د راين مرحله است که آدم نمي تونه به چيز ديگه اي جز معشوقش فکر کنه. از علامات اين مرحله از دست رفتن اشتها و بي خوابي هستش چون بيشتر سعي فرد اينه که ساعات روز رو به طرف مقابل فکر کنه . در مرحله جذ ب، گروهي از سلولهاي عصبي ما يعني نيورو ترنزميترها که اسمشون '' مونو آمينوز'' هستش نقش مهمي رو بازي ميکنن .

دوپامين نوعي ماده شيميايي که از مغز توليد ميشه. نوره پاين فرين Norepinephrine يا همين آدرنالين که باعث ميشه عرق کنيم و قلبمون سريع بزنه .

سروتونين : يکي از مهمترين مواد شيميائي عشقه و اون چيزيه که ممکنه موقتا ما رو ديوونه کنه .

مرحله سوم: دل بستن
اين سومين مرحله عشق و درازمدت ترينش. البته اگر يک رابطه بخواد ادامه پيدا کنه وارد اين مرحله خواهد شد .اين مرحله از عشق که ماندنيه مراحل قبلي کوتاه مدتن. علتش هم اينه که دو مرحله اول عشق هوس و جذب آدم رو از کار و زندگي ميندازه براي همين قرار نيست که دائمي باشه چونکه از ديد طبيعت باعث نابودي شخص ميشه .

اين احساسه که زوجها رو به هم متعهد مي کنه و باعث ميشه با هم بمونن. هورمونهايي که در اين مرحله بوسيله سيستم عصبي آزاد ميشه. هورمونهايي که باعث ميشه دو نفر بهم وفادار بمونن .

اوکسيتوسين: اين هورمون ماده شيميايي هستش که غده هيپوتالاموس ترشحش ميکنه. اين هورمون کمک ميکنه که رابطه پايدار بشه. اين هورمون زمان بارداري هم در خانمها توليد ميشه که به ساخته شدن شير کمک ميکنه و حس تعلق مادر و فرزند رو قوت ميبخشه . در عين حال اين هورموني که در زمان آميزش در مغز ترشح ميشه و حس تعلق رو در دو نفر تشديد ميکنه .

واسوپرسين: هورموني که در رابطه دراز مدت در دو نفر توليد ميشه اين هورمون فعاليتهاي کليه رو کنترل ميکنه و حس ايثار رو درفرد مقابل ايجاد ميکنه .

چرا اصلا انسان احتياج به يک همدم از جنس مخالف داره ؟
آيا يک الگوي همگاني براي زن ايده ال و مرده ايده ال هست ؟
تو انتخاب طرف مقابلمون چه چيزهايي نقش دارن ؟

زماني که يک نفر رو به عنوان زوجمون انتخاب مي کنيم، گويا اول ناخودآگاهانه کسي رو انتخاب مي کنيم که از نظر ژنتيکي شبيه به خودمون باشه.

عجيبه که گويي ظاهر يک شخص تا حدي ميتونه گوياي ساختمان ژنتيکي اون فرد باشه. مثلا چهره هايي که طرف چپ و راست صورتشون قرينه نيستند، بيشتر احتمال داره که داراي مشکلات ژنتيکي و مادرزادي باشند.

دراين زمينه مطالعاتي که شده نشون ميده مردها، بخصوص دنبال زنهايي مي گردن که دو طرف صورتشون با هم قرينه است .

باز به نظر مياد که مردهاغير از قرينگي صورت، به شکل اندام جنس مخالف هم ناخوداگانه توجه ميکنن. مطالعات نشون داده که مردها بيشتر جذب خانمهايي ميشن که تناسب قطر کمر به پهناي باسنشون 0.7 هستش. اين رو مي تونين با تقسيم اندازه کمر به اندازه باسنتون حساب کنين .

شايد علت اين نوع سليقه مشترک در جنس مرد، از اونجايي ريشه گرفته که وقتي زنها وارد سنين بالاتر ميشن دور کمرشون چربي جمع ميشه و کمرشون پهنتر ميشه. بنابراين تناسب ''هفت دهم'' به هم ميخوره و ناخوداگاه اين تصور رو در ذهن مردها ايجاد ميکنه که اين زن ديگه بارور نيست .

براي اينکه از نگراني در بيان اين رو هم بدونين که '' تناسب هفت دهم در زن چاق يا لاغر فرق نمي کنه و يکسانه.

ولي مسئله انتخاب زوج زنها با مردها خيلي فرق ميکنه براي زنها قرينگي صورت مرد زياد مهم نيست. ولي چيزي که مهم بنظر مياد توانايي مرد در فراهم کردن غذا و نگهداري از بچه هاي آيندشون نقش مهمتري رو بازي ميکنه تا که ظاهرشون .

مردهاي پولدار يا قدرتمند، چه از نظر جسمي و چه از نظر موقعيت مالي واجتماعي، همونقدر بين خانمها طرفدار دارن که لئوناردو دوکاپريو در فيلم تايتانيک!؟

تحقيقات نشون داده که ما کسي رو ترجيح ميديم که به خودمون شباهت داشته باشه و يک نسبتي هم بين اين اجزاي بدن در زوجها هست. بين اندازه ريه ها، بلندي انگشت وسط دست، درازاي لاله گوش .و اندازه کلي گوش ها. قطر گردن و مچ دست و ميزان سوخت و ساز بدن


ابریشم 07-27-2010 03:08 PM

محققان ایتالیایی دریافته اند که عشق ديوانه وار زوج هاي جوان ،فقط يک سال دوام دارد
محققان ايتاليايي به تازگي دريافته اند ؛ رابطه عشقي ميان زوج هاي جوان فقط يک سال ادامه پيدا مي كند.
محققان دانشگاه پاويا در ايتاليا در آزمايشات خود در اين زمينه دريافته اند كه احساسات قوي كه تمام زندگي عشاق جديد را در بر مي گيرد همگي بستگي به مولكولي دارد كه با عنوان فاكتور رشد عصبي (ngf) شناخته شده است.
وقتي قلب شما مي تپد، زماني كه دلتان شور مي زند و وقتي احساس شادماني و كمي هم احساس حماقت مي كنيد تمام اين ها نشانه عاشق شدن است اما دانشمندان مي گويند كه اين احساس بيشتر از يكسال طول نمي كشد.
دانشمندان ايتاليايي دريافته اند كه ميزان مولكول ngf در خون 58 نفر كه اخيرا ديوانه وار عاشق شده بودند بسيار بيشتر از افراد مجرد و يا افرادي است كه مدت زمان زندگي مشترك آن ها طولاني تر بوده است.


دانشمندان ايتاليايي دريافته اند كه ميزان مولكول ngf در خون 58 نفر كه اخيرا ديوانه وار عاشق شده بودند بسيار بيشتر از افراد مجرد و يا افرادي است كه مدت زمان زندگي مشترك آن ها طولاني تر بوده است.
اما پس از گذشت يك سال آزمايش خون همان عشاق نشان داد كه سطح اين مولكول كه به مولكول عشق شهرت دارد در خون آن ها نيز كاهش يافته و به اندازه ساير گروه ها رسيده است.
محققان ايتاليايي مي گويند ؛ هنوز مشخص نيست كه چرا عاشق شدن منجر به افزايش ميزان اين مولكول در خون مي شود اما آنچه مسلم است اين است كه اين مولكول نقش مهمي در شيمي اجتماعي بين افراد به ويژه در آغاز روابطشان دارد.


ابریشم 07-27-2010 03:09 PM

http://www.gtalk.ir/images/icons/%28239%29.gif 10 فايده موثر عشق و علاقه
http://thesituationist.files.wordpre...alled-love.jpg

كاهش فشار خون، كاهش ميزان ابتلا به سرما خوردگي، كاهش استرس و ... تنها شروع اين بهره وري از عشق است. عشق و سلامتي به طرز عجيبي از هم متاثر مي شوند.


به گزارش گروه ترجمه سلامت نيوز،انسانها براي برقراري ارتباط مخابره مي كنند و زماني كه به برقرارري ارتباطي معقول و دوست داشتني موفق مي شوند، پاداش و بهره اي سترگ و عظيم را براي خود به ارمغان مي آورند. البته هيچ مدرك و شاهدي در رابطه با تاثير مثبت عشق هاي تازه و پر تنش و حرارت اوليه ، بر سلامتي مشاهده نشده است. افرادي كه عاشق مي شوند مدعي تجربه احساس جذاب ، جالب و پرتكاپو به طور همزمان هستند. اينها همگي مي تواند منبعي از استرس باشد. در حاليكه عشق ثابت و متعادل و عميق مي تواند تاثير مثبت بر سلامتي فرد داشته باشد. جالب است بدانيد كه افرادي كه داراي ارتباط بلند مدت و خشنود كننده هستند در سنجش ها و معاينات باليني امتياز بيشتري كسب كرده اند. رمز اين ارتباط موثر به خاطر داشتن احساس برقراري ارتباط با ديگران، دريافت احترام، احساس با ارزشي و احساس تعلق داشتن است.


و اما 10 فايده موثر ارتباط عاشقانه

1- نياز كمتر براي مراجعه به پزشك : يكي از فرضيه هاي توجيهي براي اين مزيت اين است كه افرادي كه داراي ارتباط خوب با يكديگر هستند بهتر از خود مراقبت مي كنند. بهترين دوستان شما به شما انگيزه حفظ رژيم غذايي سالم را مي دهند.
2- افسردگي و سوء مصرف دارويي كمتر :
تحقيقات ثابت كرده كه ازدواج و تاهل باعث كاهش ميزان استرس در مردان و زنان مي شود وميزان مصرف مواد مخدر و نوشيدني هاي غير مجاز را به طور قابل ملاحظه اي كاهش مي دهد.
3- كاهش فشار خون:
ازدواج موفق و شاد يكي از عوامل تاثير گذار بر فشار خون مي باشد و اين مقدار را در حد ايده الي حفظ مي كند.
4- كاهش اضطراب:
اين افراد به دليل توليد دوپامين بيشتر كمتر دچار اضطراب مي شوند.
5- كنترل طبيعي درد: مطالعات MRI بر روي زوجها ثابت كرده كه فعاليت بخشي از مغز اين افراد در كنترل درد چشمگير تر مي باشد.
6- مديريت بهتر استرس: افرادي كه توسط ديگري حمايت مي شوند و ديگران آنها را دوست دارند در برخورد با شرايط استرس زا به طور معقول تري برخورد مي كنند.
7- كاهش ميزان سرماخوردگي: افرادي كه داراي روابط عاشقانه هستند كمتر دچار استرس، اضطراب و افسردگي مي شوند و در نتيجه سيستم ايمني آنها ارتقا مي يابد و در برخورد با عوامل ويروسي و سرما كمتر دچار بيماري خواهند شد.
8- التيام سريعتر:
سرعت التيام زخم يكي ديگر از قدرت هاي حاصل از روابط عاشقانه است كه البته با انجام آزمايش صحت آن تاييد شده است.
9- افزايش طول عمر:
سرعت مرگ و مير افراد مجرد به هر دليل ممكن 58% بيشتر از افراد متاهل است. ازدواج و تاهل و وابستگي با ميزان كاهش انزواطلبي در ارتباط است. تنهايي و انزوا طلبي يكي از دلايل اصلي مرگ و مير مي باشد.
10- زندگي شادتر:
يكي از بارزترين مزاياي عشق، لذت و شادي است. شادي حاصل از تاهل و ازدواج و احساس تعلق بيشتر از درآمد قابل توجه شادي آور و لذت بخش است.
ارتباط خود را قوت بخشيد.

اگر مبتلا به اضطراب و افسردگي هستيد ، جهت درمان هرچه سريعتر اقدام كنيد.
مهارت ارتباطي و شيوه كنترل و مديريت گفتگو و بحث ها را آموزش ببينيد.
به انجام امور جذبا، جالب و شادي بخش با شريك و همسر خود بپردازيد.
موفقيت يكديگر را جشن بگيريد.


نكته آخر از اهميت قابل توجهي برخوردار است. به همان اندازه كه حمايت از همسر و دوست در بحران هاي زندگي لازم است، بودن در كنار هم و سهيم بودن درشادي يكديگر نيز داراي اهميت مي باشد.


ابریشم 07-27-2010 03:10 PM

http://www.gtalk.ir/images/icons/%28239%29.gif نفوذ درقلب دیگران بدون جراحی!


http://www.emamali-charity.com/pic/r.jpg



دیدن، شنیدن و گفتن
دیدن، شنیدن و گفتن 3 وسیله مهم برای برقراری ارتباط با اطرافیان است. در نگاه اول همه چیز بسیار ساده و پیش پا افتاده به نظر می‌رسد، اما شاید تعجب كنید اگر بدانید ده‌ها و احیانا صدها كتاب در زمینه ی چگونگی به‌كارگیری این حواس برای ایجاد ارتباطی موثر نوشته شده است.



در این بحث چند پیشنهاد برای بهتر وراحت تر ارتباط برقرار کردن را مطالعه می کنید :

مدیریت احساسات خود را به دست گیرید


«اگر می‌خواهید شاد باشید، شادمانه رفتار كنید».

احساسات هر فرد قبل از هر چیز روی خود او تاثیر خواهد گذاشت. شما می‌توانید از این خاصیت به نفع خود بهره ببرید. اگر احساسات منفی شما را اذیت می‌كنند، با مدیریت و كنترل آنها می‌توانید از شر آنها رهایی پیدا كنید. وضعیت بدن خود را تغییر دهید (اگر حركت می‌كنید، بنشینید و بلند شوید)‌ و مطابق با احساسی كه دوست دارید رفتار كنید. اگر با اطرافیان خود با روحیه‌ای شاد و مثبت برخورد كنید، تاثیر بهتری روی آنها خواهید داشت.



كمی از منطق فاصله بگیرید


«در برخورد با مردم به خاطر داشته باشید آنها بیش از آن كه منطقی باشند، احساساتی‌اند».

این یك نكته كلیدی است. منطق بسیار خوب است، اما در برخوردها و در زندگی روزمره، ما موجوداتی احساساتی هستیم. ما احساسات خود را به اطرافیان خود انتقال می‌دهیم و متقابلا احساسات آنها را دریافت می‌كنیم. این یكی از دلایلی است كه گفته می‌شود در ارتباط با مردم زبان بدن (حالت‌های چهره و وضعیت بدن) و تن صدا بیش از 93 درصد كار را انجام می‌دهد.

معانی عمیقی در زیر كلماتی كه به كار می‌بریم نهفته‌اند ،اما زبان، بدن و تن صدا، احساسات و افكار واقعی ما را آشكار می‌سازند. به این دلیل است كه توانایی تغییر و كنترل احساسات و داشتن روحیه‌ای مثبت در حین برقراری ارتباط اهمیت پیدا می‌كند. روحیه و احساسات شما تاثیر بسزایی بر نحوه گفتار و حالت‌های چهره و در نهایت بر روابط شما با اطرافیان دارد.


بهتر است از سه چیز اجتناب كنید


«هر نادانی می‌تواند انتقاد، محكوم و عیبجویی كند، اما صبور و بخشنده بودن نشانه شخصیت و خویشتنداری شماست».


ممكن است نتوان براحتی از هر سه این موارد اجتناب كرد. اغلب برخوردها یا حتی ارتباطات ما از طریق این سه مورد منفی ایجاد شده و ادامه می‌یابد. انتقاد، عیبجویی و محكوم كردن نوعی لذت غیرعادی ایجاد می‌كند. با این كارها ممكن است احساس كنید اهمیت بیشتری دارید، اما در نهایت این سه مورد ،رفتاری منفی هستند كه روابط شما را محدود می‌سازند.


یادآوری نكات منفی و اغراق در آن روحیه، انگیزه و سلامت روانی شما را تحت‌الشعاع قرار می‌دهد، و این می‌تواند شما را در دام یك چرخه ی منفی از عیبجویی و انتقاد مداوم گرفتار سازد و در نتیجه همیشه به دنبال یافتن یك مقصر باشید. با چنین روحیه‌ای اشاعه‌دهنده و دریافت‌كننده ی احساسات منفی نیز خواهید بود، اما مردم به طور كلی به دنبال احساسات خوب هستند، بنابراین چنین رفتاری می‌تواند موانعی جدی در روابط شما با اطرافیان ایجاد كند.


آنها باعث پسرفت شما نخواهند شد


«به جای این كه نگران باشید مردم درباره شما چه می‌گویند، چرا سعی نمی‌كنید كاری انجام دهید كه تحسین آنها را برانگیزد.»


اهمیت دادن بیش از اندازه به آنچه مردم می‌گویند، یك غول خیالی از آنها در ذهن شما می‌سازد. برای مثال ممكن است فكر كنید هر كاری را انجام دهید مردم شما را محكوم خواهند كرد. ممكن است این طور باشد، اما مردم اغلب درگیر گرفتاری‌های زندگی خود هستند و چندان به كارهای شما اهمیت نمی‌دهند. اگرچه ممكن است این وضعیت ناامیدكننده باشد، اما از طرف دیگر باعث راحتی خیال خواهد شد و به شما كمك خواهد كرد موانع داخلی را كه شما را از انجام كارهایتان باز می‌دارد كنار بزنید.


همان طور كه كم‌كم یا در یك حركت ناگهانی این موانع را كنار می‌گذارید، بیشتر به خود اهمیت خواهید داد، اعتماد به نفس بیشتری پیدا خواهید كرد و شانس بیشتری برای موفقیت خواهید داشت، در نتیجه احساسات مثبت بیشتری در وجود شما ایجاد شده و احساسات منفی برطرف خواهدشد. در این صورت در ایجاد رابطه با اطرافیان موفق‌تر عمل می‌كنید و مهارت‌های اجتماعی شما ارتقا پیدا خواهد كرد.


سخنان شما بیش از آنچه فكر كنید، اهمیت دارند


«تنها و تنها 4 راه برای برقراری ارتباط با دنیا وجود دارد. ما از طریق این 4‌وسیله ارتباطی ارزیابی و طبقه‌بندی می‌شویم: چه‌كار می‌كنیم، چگونه نگاه می‌كنیم، چه می‌گوییم و چگونه می‌گوییم.»

با وجود اهمیتی كه هر كدام از این 4 مورد دارند، اما بیشتر روی سومین آنها یعنی این كه چه می‌گوییم - تاكید می‌شود.


اغلب مردم در اولین ملاقات خود با سایرین به شكلی ناخودآگاه آنها را ارزیابی می‌كنند. ذهن به این ترتیب مردم و چهره‌ها را سازماندهی می‌كند. بنابراین درباره نحوه نگاه خود و این كه اولین احساسی كه ایجاد می‌كنید چگونه خواهد بود فكر كنید. درباره زبان بدن و این كه جملات را چگونه بیان می‌كنید بیندیشید.


درباره این كه چه احساسی دارید فكر كنید ، به این دلیل كه احساس شما بر دنیای اطرافتان تاثیر می‌گذارد و دنیا نیز تاثیر متقابلی بر شما دارد.

ابریشم 07-27-2010 03:11 PM

http://www.gtalk.ir/images/icons/%28239%29.gif نتایج m-r-i از مغز عاشقان
http://www.dailygalaxy.com/photos/un...ief_engine.jpg



شور عشق، یعنی همان احساساتی كه اوایل آشنایی با یك نفر، ما را مشغول می‌كند و خواب و خوراكمان را می‌گیرد، مبنای درستی برای زندگی مشترك نیست؛ یعنی این قبیل عواطف مثل استارت ماشین عمل می‌كنند. خداوند آنها را در وجود انسان قرار داده كه آدم را به حركت درآورد. ولی ما نمی‌توانیم فقط با استارت‌زدن و باك ِ بدون بنزین حركت كنیم. شواهد زیادی هم برای اثبات این نکته وجود دارد؛ مثلاً پژوهشگری به نام آرون تعداد زیادی از افرادی را كه دچار عشق حاد و آتشین بودند زیر دستگاه fmri كه از كاركرد مغز عكس می‌گیرد گذاشت و از آنها خواست به معشوق خود فكر كنند، یا عكس آنها را نشانشان داد. كاركرد مغزی این افراد نشان داد كه هنگام فكر كردن به معشوق، فقط آن قسمت‌هایی از مغز فعال می‌شود كه مربوط به «پاداش فوری» است- همان قسمت‌هایی كه اگر گرسنه باشیم و غذا بخوریم فعال می‌شود؛ یا در افراد معتاد به كوكائین، همان قسمتی كه بعد از مصرف ماده‌ی مخدر به فعالیت می‌افتد. این قسمت‌های مغز، تشكر فوری را اعلام می‌كنند و یك چیز فوری طبعاً دوام زیادی هم ندارد. در حالی كه مغز، قسمت‌های دیگری هم دارد كه مربوط به پاداش‌های طولانی ‌مدت‌است.

دو پژوهشگر دیگر به اسم‌های بارتل و زیكی هم آمدند همین آزمایش را روی كسانی پیاده کردند كه عشقشان تداوم پیدا كرده بود و به اصطلاح عشق رفیقانه داشتند؛ همان نوع عشقی كه شور و هیجانش از بین رفته اما صمیمیتش مانده و با مرور زمان، بیشتر هم شده است .عكس كاركرد مغز این افراد نشان داد كه فكركردن به عشقشان قسمت‌هایی از مغز آنها را فعال می‌كند كه مربوط به «پاداش‌های بلندمدت» است- همان قسمت‌هایی كه وقتی شما به شغل مورد علاقه‌تان فكر می‌كنید یا موسیقی مورد علاقه‌تان را گوش می‌كنید، یا در لحظات آرامش مذهبی، در ذهنتان فعال می شود.

نتیجه‌ی این پژوهش‌ها نشان می‌دهد چون پاداش فوری همیشه تاییدکننده‌ی چیزهایی است كه غیرقابل اتكا هستند، عشق رمانتیك هم كه گهگاه دستمایه‌ی شعر و غزل و رمان و فیلم‌ها می‌شود و چیز قشنگی هم هست، قابل اتكا نیست. در عوض، عشق رفیقانه، قابل اعتماد و ماندگار است.

بعضی اقوام اصلاً نمی‌دانند عشق چیست!
عشق رمانتیك نه تنها كوتاه‌مدت و غیرقابل اتكاست كه حتی اصیل هم نیست. یعنی این طور نیست كه جزو سرشت و ذات انسان باشد و ابتلا به آن، از ضروریات زندگی محسوب شود. به نظر شما آیا در بین همه‌ی اقوام و ملت‌ها شور عشق وجود دارد؟ یعنی مردم ِ همه‌ی جوامع و فرهنگ‌ها عشق رمانتیك را به این مفهومی كه ما می‌شناسیم، می‌شناسند؟
دو پژوهشگر به نام‌های یانكویچ و فیشر، 166 فرهنگ و قومیت مختلف را از نظر آداب و رسوم و شعر و ادبیات و هنرشان بررسی كرده‌اند و به این نتیجه رسیده‌اند كه در 147 فرهنگ، عشق رمانتیك وجود دارد؛ اما در 19 قومیت،هیچ شواهدی از این عشق در میان نیست؛ یعنی در فرهنگ، ادبیات ، شعر و هنرشان هیچ اشاره‌ای به این شور عاشقانه نشده است؛ اما در آن اقوام هم مردم تشكیل خانواده می‌دهند، به خانواده‌شان علاقه دارند و برای آنها فداكاری هم می‌كنند. یعنی آن رمانتیسیسم كه در ادبیات غربی و در ادبیات ایرانی خودمان هم می بینیم، در آن فرهنگ‌ها معنایی ندارد. پس عشق رمانتیك چیزی نیست كه بگوییم لازمه‌ی هر زندگی است؛ بلكه همان موتور محرك اولیه است. 19 قومیت از این موتور استفاده نمی‌كنند و ماشینشان بدون این استارت هم روشن می‌شوند.
در پژوهش دیگری از حدود شش هزار دختر و پسر قبل از ازدواج پرسیده‌اند كه «شما دوست دارید عشق رمانتیك مبنای ازدواجتان باشد یا‌نه؟»


عشق نوعی بیماری است؟
برخی از پژوهشگرها روی این موضوع متمركز شده‌اند كه «آیا عشق آتشین صرف نظر از عشق نافرجام، یك بیماری است یا نه؟» و جالب است بدانید روان‌شناسان بیشترین شباهت را بین عشق و یک بیماری خاص روانی به نام وسواس اجباری مشاهده كرده‌اند. در این بیماری، افكار خاصی به ذهن هجوم می‌آورد كه فرد گریزی از آنها ندارد؛ این افكار او را مجبور به ایجاد رفتارهای خاصی می‌كند كه اگر انجام ندهد دچار تنش و اضطراب زیادی می‌شود. مثلا کسی عادت دارد هر شب 70 بار ریشش را شانه بزند و اگر 69 بار این كار را انجام بدهد درونش منقلب می‌شود و نمی‌تواند آسوده بخوابد.
عشق نه فقط در ظاهر و علایم بالینی شبیه این بیماری است، كه از نظر آزمایشگاهی هم به آن شباهت دارد. در بیماری وسواس اجباری، یك ناقل خاص در سلول‌های پلاكت خون بیمار افزایش پیدا می‌كند. پژوهشگری به نام مارازیتی، افراد عاشق را به این طریق آزمایش كرده و به این نتیجه رسیده كه آنها هم درست همین حالت را دارند. یعنی انگار عشق یک حالتی شبیه به وسواس اجباری ایجاد می‌كند كه در آن فرد عاشق دچار افكار و عادت‌های خاصی می‌شود كه نمی‌تواند از دست آنها خلاص شود- مثل تماس گرفتن پی در پی با معشوق و فكر كردن مداوم به او كه عملكرد عادی ذهنش را مختل می‌كند. 90 درصد آنها جواب مثبت داده‌اند. یعنی گفته‌اند «دوست داریم این احساسات را تجربه كنیم.» اما بعد از چند سال، از همین افراد، بعد از ازدواجشان پرسیده‌اند «آیا آن رمانتیسیسم اولیه در ازدواجتان وجود داشته یا نه؟» 33 درصد مردان و 75 درصد زنان گفته‌اند در نهایت با فردی ازدواج كرده‌اند كه عاشقشان نیستند و رابطه‌ی رمانتیكی هم با او ندارند؛ یعنی حتی خود افراد هم قبول دارند كه «عشق» نه شرط كافی برای ازدواج است و نه حتی شرط لازم.

ابریشم 07-27-2010 03:11 PM

هوش عاطفي‌ات را بالا ببر
با تمام اين حرف‌ها، امروز دانشمندان به اين نقطه رسيده‌اند كه «اگر عشق و احساسات قابل اتكا نيستند پس چه چيز قابل اتكا است؟» يعني چه چيزهايي بايد وجود داشته باشد تا عشق افراد پايدار بماند. ابتدا نظريه‌اي شكل گرفت كه اگر برخي شباهت‌هاي اوليه بين افراد وجود داشته باشد صمميت و رفاقت بيشتري بين آنان به وجود مي‌آيد و مي‌تواند ازدواج موفق را تضمين كند. اما تجربه نشان داد كه اين اتفاق هم نمي‌افتد. آقاي اشتنبرگ كه مثلث عشق را ارائه كرده بود به اين نتيجه رسيد كه خيلي از طلاق‌ها، بر خلاف انتظار، در مواردي اتفاق مي‌افتد كه انتخاب اوليه اشتباه نبوده است. يعني افراد در ابتداي ازدواج، شباهت‌هايي به هم داشته‌اند اما پس از ازدواج تغيير كرده‌اند. پس خيلي وقت‌ها مشكل اينجاست که آدم‌ها تغيير مي‌كنند؛ اما با هم نه: در دو مسير يا با سرعت‌هاي متفاوتي تغيير مي‌كنند. پس حالا اين سوال به وجود مي‌آيد که «اگر شباهت اوليه هم ضامن صميميت نيست پس چه چيز مي‌تواند صميميت و رفاقت درازمدت بين زوج‌ها را تضمين كند؟»
پژوهشهاي زيادي نشان داده‌اند كه «هوش عاطفي» يكي از مهمترين عوامل موفقيت ازدواج است. هوش عاطفي نوعي از هوش است كه به ما كمك مي‌كند به احساساتمان آگاه باشيم، بتوانيم عواطفمان را خوب بيان كنيم، آنها را خوب كنترل و هدايت كنيم، ظرفيت هاي خودمان را بشناسيم و در مجموع يك حس مثبت كلي نسبت به خودمان داشته باشيم. از طرف ديگر بتوانيم عواطف فرد مقابلمان را درك كنيم و نسبت به آن واكنش اجتماعي يا بين فردي مناسب داشته باشيم.
هوش عاطفي به ما كمك مي كند كه وقتي دچار تعارض در احساساتمان مي‌شويم فرو نريزيم و بتوانيم به عنوان مساله‌اي معمولي حلش كنيم. اين نوع هوش، يک چيز ذاتي نيست و در شرايط محيطي شكل مي‌گيرد و در ميان تمام عوامل موثر در موفقيت در ازدواج، كليدي‌ترين نقش را دارد؛ اگر دو طرف داراي هوش عاطفي بالايي باشند مي‌توانند بفهمند كه چطور همراه و همگام با تغيير احساسات و عواطف يكديگر تغيير كنند تا به زندگي‌شان به رشد و صميميت بيشتري منجر‌شود.
شما چقدر عاشقيد؟
پرسشنامه‌اي که در دانشگاه نورث ايسترن بوستون تهيه شده، چندان به جزييات عشق‌کاري ندارد و به طور کلي، مي‌خواهد ببيند اصلا شما عاشق هستيد يا نه؛ و اگر عاشق هستيد، چه‌قدر عاشقيد؟ اگر براي خودتان هم دانستن جواب اين سوال‌ها جالب است، دست به کار شويد و پرسشنامه را پر کنيد.
طرز تکميل پرسشنامه
عبارات صفحه50 را بخوانيد، معشوقتان را تصور کنيد و به جاي کلمه‌ي «او» نام معشوقتان را بگذاريد. حالا جلو هر عبارت، اين‌طوري شماره بگذاريد:
اگر با هر عبارت کاملا موافق بوديد، عدد 7
اگر نسبتا موافق بوديد، عدد 6
اگر کمي موافق بوديد، عدد 5
اگر زياد مطمئن نبوديد، عدد 4
اگر با آن کمي مخالف بوديد، عدد 3
اگر نسبتا مخالف بوديد، عدد 2
و اگر کاملا مخالف بوديد، عدد 1 را جلو عبارت بنويسيد.
حالا شروع کنيد:
1. هميشه براي رسيدن به او خيلي عجله دارم.
2. او را خيلي جذاب مي‌دانم.
3. او نسبت به بيشتر مردم، عيب‌هاي کمتري دارد.
4. براي او هر کاري که لازم باشد، انجام مي‌دهم.
5. به نظر من او خيلي دلنشين است.
6. دوست دارم احساساتم را با او در ميان بگذارم.
7. وقتي کاري را با هم انجام مي‌دهيم، آن کار برايم خيلي خوشايند مي‌شود.
8. دوست دارم که او حتما مال من باشد.
9. اگر اتفاقي براي او بيفتد، خيلي ناراحت مي‌شوم.
10. خيلي وقت‌ها به او فکر مي‌کنم.
11. اين برايم خيلي مهم است که او به من علاقه داشته باشد.
12. وقتي با او هستم، کاملا خوشحالم.
13. برايم خيلي دشوار است که براي مدتي طولاني از او دور باشم.
14. واقعا خيلي به او علاقه دارم.
تفسير آزمون
حالا عددهايي را که جلو هر عبارت گذاشته‌ايد، با هم جمع بزنيد. شمايي که بالاي 89 نمره آورده‌ايد، وضع‌تان خراب است: بدجوري عاشق شده‌ايد و اگر صادقانه به سوالات پاسخ داده‌ايد، در عشقتان هيچ شکي نمي‌توان کرد!
اگر نمره‌تان حول و حوش 78 تا 88 مي‌چرخد، شما هم به احتمال خيلي زياد، عاشق هستيد و چيزي نمانده است که به بالاي قله‌ي عشق برسيد.
اما اگر نمره‌تان بين 68 تا 77 باشد، احتمال کمتري وجود دارد که عاشق باشيد. کساني هم که از 68 پايين‌تر آورده‌اند، بهتر است خودشان را گول نزنند. به احتمال زياد، چندان عاشق نيستند. کساني که از 58 پايين‌ترند هم که عمرا عاشق باشند! اين گروه بهتر است پيشه‌ي ديگري براي خودشان دست‌وپا کنند و اسم احساسات رقيقشان را نگذارند عشق!


ابریشم 07-27-2010 03:12 PM

فلسفه عشق
همانطور که همه ما می دانیم، نمی توانیم بدون اینکه اول خودمان را دوست داشته باشیم، کس دیگری را دوست بداریم.
آیا می دانستید که عشق، یک انتخاب است؟
ما انتخاب می کنیم که دوست داشته باشیم یا نداشته باشیم. به همین سادگی.
اما من فکر میکنم که انتخاب "دوست نداشتن"، خودِ واقعی ما نیست.
این خودِ دوست نداشتن در عصبانیت، قضاوت، خشم، کینه
و همه آن چیزهایی که اجازه می دهیم در دوست داشتن ما دخالت کنند، غرق شده است.
آسیب ها و زخم هایی که قبلاً خورده ایم را فراموش نمی کنیم.
این زخم ها هستند که تعیین می کنند که باشیم و نسبت به افراد پیرامونمان چطور واکنش نشان دهیم.
اختیار یک الکلی دست مشروب است و اختیار فرد زخم خورده دستِ کینه.
اینگونه است که اجازه می دهیم احساسات و افکارمان، دوست داشتن ها و عشقمان را کنترل کنند.
کسی که احساساتش او را کنترل می کند نمی تواند کس دیگری را دوست داشته باشد.
متاسفانه، خیلی از ما نمی توانیم به خاطر احساسات منفیمان، کسی را به درستی دوست داشته باشیم.
به خاطر همین است که می گویم کنترل اینکه چه چیز وارد قلبمان و مغزمان می شود خیلی مهم است.
در ازدواج هم خیلی از ما نمی توانیم به طرفمان عشق بدهیم
تا زمانیکه می فهمیم این راهی که انتخاب کرده ایم تنها راه ممکن و بهترین راه نیست.
احساسات باعث می شود چیزهایی در همسرمان ببینیم که موجب می شود به موشکافی او بپردازیم.
اما موشکافی کردن احساسات و تجربه های همسر هیچ کمکی به این فرایند عشق ورزی نمی کند.
اکثر زوج ها وقتی ادعا می کنند که همدیگر را دوست دارند،
این دوست داشتن آن چیزی است که تصور می کنند، نه واقعیت.
اینها عشق های دروغی و خودِ دروغی آنهاست. واقعی نیست.
اگر بخواهید کس دیگری را واقعاً دوست داشته باشیم، باید اول خودمان را دوست بداریم.
دوست داشتن همسرمان یعنی چیزی از خودمان را به او بدهیم، درست است؟
عشق دادن است، بخشیدن است. واقعاً به همین سادگی.
من فکر می کنم این دادن و بخشیدن را به همسرمان باید زمانی انجام دهیم که اصلاً میلی به آن نداریم.
روی دیگر سکه هم این است که
نباید هیچوقت خودمان را تغییر داده و همانی شویم که همسرمان می خواهد.
اگر اینکار را انجام دهیم، دیگر بیشتر به دلقکی شبیه و بسیار خسته کننده خواهیم شد.
باید طوری تغییر کنیم که همانی بشویم که واقعاً هستیم.
قدرت ما برای عشق وزیدن بیشتر از آن چیزی است که به خودمان اجازه می دهیم.
ما از اینکه خودمان باشیم آنقدر می ترسیم که سعی می کنیم همانی شویم که همسرمان می خواهد،
حتی اگر اصلاً آن شخصیت را دوست نداشته باشیم.
دلیل اینکه خود واقعی شما با احساسات واقعیتان بیرون نمی آید، آن کوله بار احساسی یعنی خشم است.
اگر به آن اجازه دهید، خشم و کینه سالهای سال در قلب شما می ماند، چون شما قادر نیستید ببخشید و فراموش کنید.
و وقتی که نمی بخشیم، چه اتفاقی می افتد؟
موجب خجالت، شرمندگی، احساس گناه، و عصبانیت می شود
و ظرفیت عشق ورزیدنمان پایین می آید.
واقعیت این است که نمی توان به طور کل فراموش کرد، اما می توان بخشید.
من شدیداً اعتقاد دارم که چیزی که در قلبمان تولید می شود به عمل می رسد.
ظرفیت ما برای عشق ورزیدن برابر با صداقتی است که با خودمان داریم.
شاید وقتی نمی توانیم همسرمان را ببخشیم، خیلی با خودمان یا با خدای خود روراست نباشیم.
وقتی به طور کامل همسرمان را بخشیدیم، آنوقت دیگر زخم ها و صدمه های گذشته را احساس نمی کنیم.
آزاد می شویم و کنترل احساساتمان دست خودمان می آید.
رشد معنوی و احساسی ما آغاز شده و می توانیم عشق را با وسعت زیاد تجربه کنیم.
می بینید، واقعاً مهم نیست که دیگران چه فکری در مورد ما می کنند،
آنچه مهم است این است که خودمان چه فکری درباره خودمان می کنیم.
بخشش باعث می شود بفهمیم این قدرت را داریم که با کمک خداوند با احساساتمان کنار بیاییم.
وقتی از ته قلب کسی را می بخشیم، آنوقت می فهمیم که
خدا می خواسته ما چگونه باشیم و خودمان را دوست خواهیم داشت.
می توانیم انتخاب کنیم که ببخشیم و بخشش عشق است.
از بخشیدن همسرتان نترسید.
او را ببخشید و دوست داشته باشید.
عشق واقعی با بخشش و پذیرش ایجاد می شود.
و وقتی همه آنهایی را که باید ببخشید، می بخشید،
آنوقت می توانید آزادانه خودتان و آنها را دوست داشته باشید.


ابریشم 07-27-2010 03:12 PM

زیباترین مفاهیم عشق
بـه واسـطه آزمـایشـات گـونـاگون تـفاوتهای ابراز عشق در دو جنس مرد و زن مشخص گردیده اند. برای مثال مشـخص شده کـه زنـان در عـشـق بـه دوسـتی و منافع مـشـتـرک بـیـشتـر بـها می دهند و بـیـشتر از مـردها از حـسادت رنـج بـرده و وابـستگی بیشتری به فرد مقابل خود پیدا می کنند. در زیـر به سبـک های مـخـتـلف عشـق اشاره گردیده است.

- اروس(eros): عشق شهوانی - عـشق بـه زیبایی - فاقد منطق - عشق فیزیکی که بواسطه جذابیت و کشش های جسمانی و یا ابراز آن بطور فیزیکی نمایان میگردد -همان عشق در نگاه اول - با شدت آغاز شده و بسرعت فروکش میکند.

2- لودوس(ludus): عـشق تـفننی - ایـن عشـق بـیـشتـر مـتعلق به دوران نوجوانی میباشد - عشق های رمانتیک زودگذر - لودوس ابراز ظاهری عشق میباشد - کـثرت گرا نسبت به شریک عشقی - به اصطلاح فرد را تا لب چشمه برده و تشنه بازمی گرداند -رابطه دراز مدت بعید بنظر میرسد.

3- فیلو(philo): عشق بـرادرانـه - عـشـقـی کـه مبتنی بر پیوند مشترک می باشد -عـشقی کـه بـر پـایـه وحـدت و هـمـکاری بـوده و هـدف آن دسـتـیـابی بـه منافع مشترک میباشد.

4- استورگ(storge): عشق دوستانه - وابسته به احترام و نگرانی نسبت به منافع مـتقابل - در این عشق همنشینی و همدمی بیشتر نمایان می باشـد - صـمـیـمـانـه و متعهد- رابطه دراز مدت است - پایدار و بادوام - فقدان شهوت.

5- پراگما(pragma): عشق منطقی - این مختص افرادی است که نگران این موضوع میباشند که آیا فرد مقابلشان در آینده پدر یا مادر خوبی برای فرزندانشان خواهند شد؟ عشقی که مبتنی بر منافع و دورنمای مشترک می باشـد - پـایـبند بـه اصـول مـنـطـق و خردگرا میباشد - همبستگی برای اهداف و منافع مشترک.

6-مانیا(mania): عشق افراطی - انحصارطلب، وابسته و حسادت برانگیز - شیفتگی شدید به معشوق - اغلبا فاقد عزت نفس -عدم رضایت از رابطه - مانند وسوسه میماند و میتـواند بـه احساسات مبالغه آمیز و افراطی منجر گردد - عشق دردسر ساز - عشق وسواس گونه.

7-اگیپ(agape): عشق الهی - عشق فداکارانه و از خودگذشته-عشق نوعدوستانه (تمایل انجام دادن کاری برای دیگران بدون چشمداشت) - عشق گرانقدر .

پژوهشها حاکی از آن میباشد که زنان بیشتر به عشق از نوع پراگما، استورگ و مانیا و مردان به لودوس و اروس گرایش دارند.


مثلث عشق

تجربه عشق شامل عملکرد اجزاء صمیمیت، هوس(شهوت) و تعهد میباشد. شما برای دسـتـیـابـی بـه یک رابـطه سـالم و پـایدار مـی بــاید اعتدال را میان این سه عنصر برقرار سازید. اکنون به تعریف آنها میپردازیم:

تعهد: تا چه اندازه شما خود را وقف آن میکنـید که رابطه یتان را شاداب و با طراوت نگاه دارید؟ و یا تا چه اندازه با یارتان صادق می بـاشـید؟ شـامل مسئولیت پذیری، وفاداری و وظیفه شناسی میباشد. تعهد در رابطه به مفهوم آن است که اکـثر موانع و مشکلات را می توان با کمک یکدیگر از میان برداشت - وفادار حتی در سخت ترین شرایط.

صمیمیت: نزدیکی در رابطه - اموری که شما و یارتان در آن سهیم می بـاشـیـد اما فرد دیـگری از آنـها آگـاهـی ندارد - رازها و تجربـیات فردی و مشترک - صمیمیت امری فراتر از نزدیکی جنسی و فیزیکی می باشد. تا چه اندازه شـما در کنـار یـارتان احـساس راحت بودن میکنید؟ آیا قادر به بیان عقاید و نقطه نظرهای خود میباشید ؟ بـدون آنـکه از مـورد انتقاد قرار گرفتن و نکوهش شدن واهمه داشته باشید؟ آیا هنـگامی کـه صحبت میکنید واقعا به حرفهای شما گوش میدهد؟

هوس و شهوت: انرژی بخش رابطه ها یتان می بـاشد. تمایل بـه بازگشت به منزل، تـنها برای کنار یار بودن - هوس فوریت ، شهوت و تمایلات جنسی، رمانتیک بودن، اشـتـیـاق برای در کنار هم بودن و رفع سریع موانع برای وصال میباشد - احساسات شدید -جاذبه جسمانی.

اکـنـون به ابعاد متفاوت عشق در شرایط وجود و یا فقدان سه خصیصه فوق در یک رابطه توجه کنید:

تعهد+صمیمیت و فقدان هوس: ایـن رابـطـه در خـطـر فروپاشی قرار ندارد اما نیازمند خلاقیت و انگیزه برای شعله ور ساختن مجدد عشق میباشد.

تعهد+هوس و فقدان صمیمـیت: ایـن رابـطه عذاب آور است - گـاهـی اوقـات انـگـیـزه شدیدی آنها را جذب یکدیگر میکند اما سرانجام به یاس و ناکامی منجر میگردد زیرا قادر به آن نمیباشند که رابطه یشان را عمیق تر سازند. یا آنکه افکار،علایق و آرزوهای قلبی یکدیگر را بشناسند.

صمیمیت+هوس و فقدان تعهد: این رابطه یک شبه است-کشش و اشتیاق شدیدی حکمفرماست اما عدم امنیت از آنـکه رابـطـه تـا چـه مـدت دوام خـواهـد آورد هر دو فرد را مایوس میسازد. عشق رمانتیک.

صمیمیت و فقدان هوس و تعهد: علاقه.

هـوس و فـقـدان صـمـیـمیـت و تعهد: عشق شیدایی.

تعهد و فقدان صمیمیت و هوس: عشق تو خالی و راکد.

هوس+صمیمیت+تعهد = عشق کامل و مطلوب.


ابریشم 07-27-2010 03:14 PM

http://www.gtalk.ir/images/icons/%28239%29.gif عشق در عرفان اسلامی
(دكتر سید یحیی یثربی)


هر كه شد محرم دل در حرم یار بماند/ و آنكه این كار ندانست در انكار بماند
از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر/ یادگاری كه در این گنبد دوار بماند (حافظ)

1- عشق چیست؟
موضوع بحث، عشق است، كه دریایی است بی‌كران، موضوعی كه هر چه درباره آن گفته آید، كم و ناچیز خواهد بود. چنان‌كه مولوی علیه‌الرحمه می‌گوید:
هر چه گویم عشق را شرح و بیان/ چون به عشق آیم خجل باشم از آن
به هر حال در این بحث، طبعاً نخستین سوال باید این باشد كه: عشق چیست؟ اكثراً عشق را محبت و دلبستگی مفرط و شدید معنی كرده‌اند. گویا عشق از «عشقه» آمده است كه گیاهی است، چون بر درختی پیچد، آن را بخشكاند و خود سرسبز بماند.(1) از دیدگاه ماتریالیستها، روانشناسان و پزشكان، عشق نوعی بیماری روانی است كه از تمركز و مداومت بر یك تمایل و علاقه طبیعی، در اثر گرایشهای غریزی، پدید می‌آید، چنان‌كه افراط و خروج از حد اعتدال در مورد هر یك از تمایلات غریزی، نوعی بیماری است.
اما از دیدگاه عرفا، عشق یك حقیقت و یك اصل اساسی و عینی است ولیكن این حقیقت عینی به سادگی قابل تعریف نیست. این دشواری تعریف و تحدید به این دلیل است كه:
اولاً، عشق چنان‌كه گفتیم یك حقیقت عینی است در نهایت وسعت و عظمت، و لذا این حقیقت عظیم در ذهن محدود ما نمی‌گنجد و این تنها عشق نیست، بلكه حقایق بزرگ دیگر نیز- از قبیل هستی، وحدت و غیره- در ذهن ما نمی‌گنجد. شعار اسلامی ما، الله اكبر، بدین گونه تفسیر شده است كه خداوند بالاتر از آن است كه در وصف گنجد. چه وصف ما محصول ذهن ماست و ذهن ما فقط چیزهایی را درمی‌یابد و می‌تواند توصیف كند كه قابل انتقال به ذهن ما باشند و متأسفانه، همه چیز قابل انتقال به ذهن ما نیست. ما در دو مورد كاملاً متضاد مجبوریم در ذهن خود چیزی بسازیم چون از واقعیت، چیزی به ذهن ما نمی‌آید و آن دو مورد عبارتند از:


در مورد اول، چیزی در واقعیت وجود ندارد تا به ذهن ما انتقال یابد. در مورد دوم آنچه هست عین واقعیت است و در متن خارج و واقعیت بودن برایش ذاتی است و لذا این خاصیت ذاتی هرگز عوض نمی‌شود و عینیت با ذهنیت نمی‌سازد. از اینجاست كه در نظام فكری اسلامی، وقتی كه اصالت ماهیت جای خود را به اصالت وجود می‌دهد و در واقع یك اصل عرفانی به صورت یك اصل فلسفی پذیرفته می‌شود، ضرورت سیر و سلوك مطرح می‌گردد. چنان‌كه ملاصدرا سیر و سلوك را، در كنار عقل و استدلال، ضروری و لازم دانسته است.(3)
در نظام اصالت ماهیت، ذهن می‌تواند با ماهیتها ارتباط برقرار كند. اما در نظام اصالت وجود، وجود یك امر واقعی و عینی بوده و هرگز قابل انتقال به ذهن نیست. در نتیجه فقط با مفاهیم انتزاعی سر و كار خواهد داشت. طبعاً برای رسیدن به واقعیت، راه و روش دیگری باید در پیش گرفت كه همان سیر و سلوك است. یعنی به جای تلاش برای انتقال واقعیت به ذهن باید بكوشیم كه خود را به واقعیت برسانیم و به مرتبه اتصال و وحدت و فنا نایل آییم وگرنه از تلاش ذهنی نتیجه‌ای نخواهیم گرفت.
به عقل نازی حكیم تا كی؟/ به فكرت این ره نمی‌شود طی
به كنه ذاتش خرد برد پی/ اگر رسد خس به قعر دریا
بلی در مواردی رابطه ذهن با واقعیت، به دلیل محدودیت ذهن و نامحدود و نامتناهی بودن واقعیت، رابطه خس و دریاست. این نكته در بیان اعجازآمیزی از امام باقر(ع) درباره خدا چنین مطرح شده است:
"كل ما میز تموه باوهامكم، فی ادق معانیه، مخلوق مصنوع مثلكم مردود الیكم."(4)
ثانیاً، همیشه میان "تجربه" و "تعبیر" فاصله هست. شما حوادث لذتبخش یا دردآوری را كه تجربه كرده‌اید، هرگز نتوانسته‌اید چنان‌كه باید و شاید به دیگران منتقل كنید. یعنی در واقع نتوانسته‌اید از آن تجربه تعبیر رسا و كاملی داشته باشید. حافظ می‌گوید:
من به گوش خود از دهانش دوش/ سخنانی شنیده‌ام كه مپرس!
آن شنیدن برای حافظ یك تجربه است كه به تعبیر در نمی‌گنجد. عین‌القضات میان علم معمولی و معرفت شهودی این فرق را مطرح می‌كند كه حقایق قلمرو عقل و علم با زبان قابل بیان هستند و به اصطلاح تعبیرپذیرند، اما حقایق قلمرو تجربه به بیان درنمی‌آیند.(5) و از اینجاست كه مولوی می‌گوید:
گرچه تفسیر زبان روشنگر است/ لیك عشق بی‌زبان روشن‌تر است
و اگر بكوشیم تجربه‌های بزرگ را به مرحله تعبیر بیاوریم، تنها از راه تشبیه و تمثیل و اشاره و ایما ممكن است و لذا حقایق قرآنی را در قالب الفاظ، مثلی می‌دانند از آن حقایق والا كه با قبول تنزلات مختلف و متعدد، به مرحله‌ای رسیده كه در قالب الفاظ چنان ادا شده كه در گوش انسان معمولی جا داشته باشد. اما این مراتب به هم پیوسته‌اند و انسانها با طی مراتب تكاملی در مسیر معرفت می‌توانند از این ظاهر به آن باطن و بلكه باطنها دست یابند و همین نكته اساس تفسیر و تأویل آیات قرآن كریم است. اما پیش از سیر در مدارج كمال نباید انتظار درك حقایق والا را داشته باشیم. با توجه به نكات مذكور، تعریف عشق مشكل و دشوار است ولیكن خوشبختانه حقیقتهای بزرگ كه در تعریف و تحدید نمی‌گنجند غیرقابل شناخت نیستند. بلكه این حقایق والا، از هر چیز دیگر روشن‌تر و آشكارترند و هر كسی كه بخواهد، مستقیماً می‌تواند با آن حقایق ارتباط برقرار كند اما بی‌واسطه، نه با واسطه كه:
آفتاب آمد دلیل آفتاب/ گر دلیلت باید از وی رخ متاب
و عشق هم آن حقیقت والایی است كه از سودایش هیچ سری خالی نیست و چنان‌كه خواهد آمد، یك حقیقت جاری و ساری در نظام هستی است و نیازی نیست كه عشق را با غیر عشق بشناسیم كه حقیقت عشق، همچون حقیقت هستی، به ما از رگ گردن نزدیكتر است. به همین دلیل انتظار نداریم كه با مفاهیم ذهنی درباره حقیقت عشق، مشكلی را آسان كنیم یا مجهولی را معلوم سازیم كه این در حقیقت با نور شمع به جستجوی خورشید رفتن است.
1- عدم 2- وجود(2)


ابریشم 07-27-2010 03:15 PM

- نقش عشق در عرفان اسلامی:
عشق در عرفان اسلامی، از جهات مختلف، به عنوان یك اصل، مورد توجه قرار می‌گیرد كه اهم آنها عبارتند از:
الف- نقش عشق در آفرینش:
از دیرباز میان متفكران این سوال مطرح است كه انگیزه آفرینش چیست؟ جمعی در آفرینش جهان برای خدا انگیزه و اهدافی عنوان كرده‌اند و جمعی داشتن غرض و انگیزه را نشان نقص و نیاز دانسته و خداوند را برتر از آن می‌دانند كه در آفرینش غرض و هدفی را دنبال كند.
عرفا، در مقابل این پرسش، عشق را مطرح می‌كنند و همچون حافظ برآنند كه:
طفیل هستی عشقند آدمی و پری...
از نظر عرفا، جهان برای آن به وجود آمده كه مظهر و جلوه‌گاه حق بوده باشد. در یك حدیث قدسی آمده كه حضرت داوود(ع) سبب آفرینش را از خداوند پرسید. حضرت حق در پاسخ فرمود: «كنتُ كنزاً مخفیاً لااُعرفُ فاحببتُ انْ اُعرف فخلقتُ الخلقَ لكی اعرف.»(6)
پس جهان بر این اساس بوجود آمده كه حضرت حق خواسته جمال خویش را به جلوه درآورد. این نكته را جامی با بیان لطیفی چنین می‌سراید:
در آن خلوت كه هستی بی‌نشان بود/ به كنج نیستی عالم نهان بود
وجودی بود از نقش دویی دور/ ز گفتگوی مایی و تویی دور
"جمالی" مطلق از قید مظاهر/ به نور خویشتن، بر خویش ظاهر
دلارا شاهدی در حجله غیب/ مبرا ذات او از تهمت عیب...
رخش ساده ز هر خطی و خالی/ ندیده هیچ چشمی زو خیالی
نوای دلبری با خویش می‌ساخت/ قمار عشقی با خویش می‌باخت
ولی زان جا كه حكم خوبرویی است/ ز پرده خوبرو در تنگ خویی است
نكورو تاب مستوری ندارد/ چو در بندی سر از روزن برآرد...
چو هر جا هست حسن اینش تقاضاست/ نخست این جنبش از «حسن» ازل خاست
برون زد خیمه ز اقلیم تقدس/ تجلی كرد بر آفاق و انفس...
ز هر آیینه‌ای بنمود رویی/ به هر جا خاست از وی گفتگویی...
ز ذرات جهان آیینه‌ها ساخت/ ز روی خود به هر یك عكس انداخت...
"جمال" اوست هر جا جلوه كرده/ ز معشوقان عالم بسته پرده...
به هر پرده كه بینی پردگی اوست/ قضا جنبان هر دلبردگی اوست...
دلی كان عاشق خوبان دلجوست/ اگر داند وگرنی عاشق اوست(7)

جمال حضرت حق در آینه حضرات پنجگانه- كه عبارتند از: عالم اعیان ثابته، جبروت، ملكوت، ملك و انسان كامل- جلوه كرده و در هر موجودی، به نسبت مرتبه وجودی آن، برخی از اسماء و صفات الهی جلوه‌گر و نمایان شده است. مظهر كامل آن معشوق، وجود انسان كامل است كه خلیفه اوست در جهان آفرینش، و آینه تمام‌نمای اسماء و صفاتش، و شاید حدیث «خلق الله آدم علی صورته» اشاره به این نكته باشد.(8)

ب- عشق در بازگشت:
عرفا عشق را در بازگشت هم مطرح می‌كنند، به این معنا كه این عشق از ذات حق به سراسر هستی سرایت می‌كند. البته عشق حق در مرحله اول به ذات خویش است و چون معلول لازم ذات علت است، پس به تبع ذات، مورد عشق و علاقه حق قرار می‌گیرد. پس خدا آفریدگان را دوست می‌دارد و از این طرف نیز هر موجودی عاشق كمال خویش است. بنابراین، در سلسله نظام هستی چنان‌كه در قوس نزول عشق از بالا به پایین در جریان است، از آن جهت كه هر مرتبه پایین اثر مرتبه بالاست، در قوس صعود هم هر مرتبه‌ای از وجود، عاشق و طالب مرتبه بالاتر از خویش است چون كمال اوست، و چون بالاترین مرتبه هستی، ذات حضرت حق است پس معشوق حقیقی سلسله هستی، ذات مقدس اوست.(9) همین عشق به كمال و عشق به اصل خویش، انگیزه و محرك نیرومند همه ذرات جهان از جمله انسان به سوی حضرت حق است.
هر كسی كو دور ماند از اصل خویش/ باز جوید روزگار وصل خویش

و این عشق، چنان‌كه گذشت، یك عشق دو سره است كه: «یحبهم و یحبونه.»(10)

ج- عشق در پرستش:
عرفا با گروههای فكری دیگر، در روش شناخت و ابزار شناخت فرق دارند به این معنا كه در كنار عقل، بصیرت را مطرح می‌كنند و رسیدن به بصیرت و معرفت را نتیجه مجاهده و ریاضت می‌شمارند. اما در جنبه عبادت و پرستش نیز خود را از عابدان و زاهدان، در چگونگی و اهداف عبادت، جدا می‌دانند. اینان عابدان و زاهدان را سوداگرانی می‌شمارند كه عبادت را به خاطر اجر و پاداش، انجام می‌دهند با این تفاوت كه عابدان، هم دنیا را می‌خواهند و هم آخرت را و زاهدان از دنیا چشم می‌پوشند و تنها آخرت را می‌خواهند. اما عارفان، خدا را نه به خاطر دنیا و آخرت بلكه بدان جهت می‌پرستند كه او را دوست می‌دارند. چنان‌كه از مولای متقیان علی(ع) نقل شده كه: «ما عبدتك خوفاً من نارك و لا طمعاً فی جنتك لكن وجدتك اهلاً للعبادة فعبدتك.»(11)
در متون عرفانی هم از رابعه نقل است كه می‌گفت:
«الهی، ما را از دنیا هر چه قسمت كرده‌ای، به دشمنان خود ده. و هر چه از آخرت قسمت كرده‌ای، به دوستان خود ده، كه مرا تو بسی.
خداوندا، اگر تو را از بیم دوزخ می‌پرستیم، در دوزخم بسوز و اگر به امید بهشت می‌پرستیم، بر من حرام گردان. و اگر تو را برای تو می‌پرستیم، جمال باقی دریغ مدار.»(12)

د- عشق در رابطه با دیگران:
از آنجا كه عرفا ذات حضرت حق را معشوق حقیقی می‌دانند و آفرینش را جلوه‌گاه و مظهر آن معشوق، طبعاً همه جهان و جهانیان را دوست خواهند داشت. چنان‌كه سعدی می‌گوید:
به جهان خرم از آنم كه جهان خرم از اوست/ عاشقم بر همه عالم كه همه عالم از اوست
و اگر بیشتر دقیق شویم از دیدگاه عرفا همه عالم «او» ست، نه «از او» چنان‌كه جامی گوید:
تو را ز دوست بگویم حكایتی بی‌پوست/ همه ازوست وگر نیك بنگری همه اوست(14)





ابریشم 07-27-2010 03:15 PM

- نكته‌هایی در رابطه با عشق:
الف- سریان و عمومیت عشق:
ابن‌سینا عشق را یك حقیقت فراگیر نسبت به همه موجودات جهان، از جواهر و اعراض و بسائط و مركبات، می‌داند و عشق را بر این اساس توجیه می‌كند كه «خیر» معشوق بالذات است و در موجودات همین عشق ذاتی به كمال، عامل طلب كمال است پیش از یافتن كمال، و سبب حفظ آن كمال است پس از یافتن و رسیدن به آن.(14) پس همه موجودات از عشق بهره‌ای دارند و این عشق برای آنان ذاتی است.
ملاصدرا با نقل بیان ابن‌سینا و تحسین آن، اظهار می‌دارد كه بیان خودش در تحلیل سریان و عمومیت عشق، كاملتر است و آن اینكه بر اساس مكتب وحدت وجود، وجود یك حقیقت است با مراتب متفاوت از لحاظ نقصان و كمال، و وجود ذاتاً خیر است. پس هر موجودی ذاتاً عاشق ذات و كمالات ذات خویش است چون خیر و كمال، معشوق بالذات است و چون ذات هر علت، كمال معلول خویش است و چون هر معلولی از لوازم كمال علت است، پس هر علتی نسبت به معلول خود، و هر معلولی نسبت به علت خویش، عشق خواهد داشت.(15)

ب- عشق و اختیار:
ابن‌سینا عشق را طوری مطرح می‌كند كه آزادی و ادراك را شرط نمی‌داند. او عشق را به طبیعی و اختیاری تقسیم می‌كند.(16) اما صدرالمتألهین عشق را به دور از حیات و شعور قابل تحقق نمی‌داند و اگر كسی كلمه عشق را در موجودات بی‌جان و بی‌شعور به كار برد، به عنوان تشبیه و مجاز خواهد بود.(17)
مرحوم طباطبایی در حاشیه همین قسمت از اظهارات ملاصدرا می‌گویند: در سریان عشق حیات و شعور شرط نیست و چون در حقیقت، عشق همان وابستگی مراتب وجود به یكدیگر است بنابراین، علم و شعور از مفهوم عشق خارجند. اگرچه از دیدگاه عده‌ای هرگز عشق از شعور جدا نبوده باشد.(18)
در اینجا تذكر چند نكته را لازم می‌دانم. یكی اینكه در صورتی كه عشق را ذاتی بدانیم، دیگر مطرح كردن شرط شعور و حیات لازم نخواهد بود و عملاً هم عشق با عقل و انتخاب و اختیار چندان سازگار نیست. و دیگر اینكه از دیدگاه عرفا، حیات و شعور هم، در سراسر عالم هستی جریان دارد و این شعور و حیات یك امر نسبی است كه تابع میزان كمال موجودات است. به این معنا كه هرچه موجود كامل‌تر باشد، آگاهی بیشتر است به موضوع عمومیت حیات و شعور. در قرآن كریم و احادیث و اخبار هم اشاره شده و ملاصدرا و عرفا هم بر این مطلب تأكید دارند(19) چنانكه مولوی می‌گوید:
گر تو را از غیب چشمی باز شد/ با تو ذرات جهان همراز شد
ما سمیعیم و بصیریم و هشیم/ با شما نامحرمان ما خامشیم
بر این اساس، شرط شعور و حیات هم منافاتی با سریان عشق ندارد.

ج- عشق حقیقی و مجازی:
چون عشق بر اساس كمال است، پس معشوق حقیقی همان كمال مطلق خواهد بود. اما در سریان عشق، در قوس نزول و صعود، طبعاً عشق هم دارای مراتب و درجات شده و عاشقها و معشوقها هم متفاوت خواهند بود و عشق برای هر موجودی نسبت به كمال آن موجود جلوه‌گر می‌شود. اما از آنجا كه هر كمالی نسبت به كمال بالاتر از خویش ناقص است، عشق در هر مرتبه‌ای به مرتبه بالاتر از آن تعلق خواهد گرفت و چون بالاترین مرتبه كمال، كمال حضرت حق است پس معشوق حقیقی، ذات حضرت حق بوده و عشق حقیقی عشق به ذات او خواهد بود و بقیه عشقها و معشوقها به صورت مجازی و واسطه مطرح خواهند شد.(20)

د- غزالی و عشق:
امام محمد غزالی عشق را یك اصل اساسی می‌داند و تمام درجات و مقامات را یا مقدمه عشق می‌داند یا نتیجه آن. و عشق را مشروط به معرفت و ادراك دانسته و انگیزه عشق را چند چیز می‌داند كه عبارتند از: حب نفس و علاقه انسان به خویش و محبت و علاقه انسان به كسی كه به او نیكی كند و علاقه به نیكان به طور مطلق و علاقه به زیبایی به خاطر زیبایی و علاقه به موجودات مناسب و مشابه با خویش. پس انگیزه محبت این چند چیز است. سپس نتیجه می‌گیرد كه این انگیزه‌ها در مورد خدا از هر محبوب و معشوق دیگری بیشتر است، پس معشوق و معبود حقیقی، ذات حضرت حق است و بس.(21)





ابریشم 07-27-2010 03:15 PM

ه‍- عشق و شوق و اشتیاق:
چنان‌كه گفتیم، عشق به كمال در موجودات یك حقیقت ذاتی و عمومی است. این كمال اگر بالقوه باشد، عشق با شوق همراه خواهد بود و اگر بالفعل بوده باشد، در آن صورت عشق بدون شوق خواهد بود. با این لحاظ در جهان ماده، كه كمال موجودات هرگز صورت فعلیت كامل پیدا نمی‌كند، عشقها همیشه همراه با درد و رنج عاشق خواهد شد. پس در جهان ماده عشق همیشه با درد و رنج همراه است.
بنابراین، شوق مانند عشق عمومیت و سریان نخواهد داشت.(22)
و اما اشتیاق عبارت است از: حالتی كه پس از وصول به معشوق حاصل می‌شود. در صورتی كه شوق، به پیش از وصول مربوط است و این اشتیاق عبارت است از تلاش عاشق برای رسیدن به نهایت اتحاد و فنا در معشوق. و لذا عرفای بزرگ گفته‌اند: «شوق با دیدار خاموش می‌شود، اما اشتیاق فزونی می‌گیرد.»(23)

و- آثار عشق مجازی:
چنان‌كه گفتیم، عشق در غیر معشوق حقیقی عشق مجازی است. و عشقهای مجازی، كه نمونه عمده آن عشق به زیباییها و زیبارویان است، در نظام هستی یك امر ضروری و ذاتی است. اما ببینیم این موضوع، یعنی عشق مجازی، چه نقش و اثری می‌تواند داشته باشد. عرفا برای عشق مجازی آثار زیر را مطرح می‌كنند:
1- عشق یك بشارت است: از آنجا كه انسان موجودی است با تركیب مادی و معنوی، با نیمی از فرشته و نیمی از حیوان، طبعاً وجودش تحت تأثیر گرایشهای متضاد و مختلفی خواهد بود:
جان گشاید سوی بالا بالها/ در زده تن در زمین چنگالها
در اینجاست كه اگر نشانه‌هایی از عشق به كمال و جمال در او مشاهده شود، بشارتی است از حركت او به سوی كمال و بریدنش از جهان ماده. از اینجاست كه عرفا در عشق به زیبارویان، عفت را مطرح می‌كنند. یعنی عشقی كه در آن به تعبیر ابن‌سینا شمایل معشوق حاكم باشد نه سلطه ****.(24)
و لذا عرفا توجه به زیباییها را می‌ستایند و بی‌توجهی نسبت به آنها را نكوهش می‌كنند. چنان‌كه شیخ بهایی می‌گوید:
كل من لم یعشق الوجه الحسن/ قرّب الجلّ الیه و الرّسن!
یعنی هر كس را نباشد عشق یار/ بهر او پالان و افساری بیار!(25)

2- عشق به عنوان یك رهبر و راهنما:
از آنجا كه ادراكها، لذتها و عشقها نسبت به مراتب وجود از لحاظ كمال و نقص متفاوتند لذا هر مرتبه‌ای از وجود، به نخستین مرتبه بالاتر از خویش بهتر و بیشتر متوجه شده و طالب آن مرتبه می‌شود و پس از وصول به آن مرتبه طالب و عاشق مرتبه بعدی می‌گردد. و همین‌طور در مدارج و مراتب كمال به سوی معشوق حقیقی پیش رفته، به آن مقصد اعلی و كمال مطلق نزدیكتر می‌شود و از این لحاظ است كه گفته‌اند: «المجاز قنطرة الحقیقة.»(26)

3- عشق مجازی عامل تمرین برای تحمل زحمات عشق:
به اقرار همه عرفا، عشق با مشكلات و رنج و درد طاقت‌فرسایی همراه است كه سراپا آتش است و آتش‌افروز. بسا مردان كه در نیمه راه سلوك، به خاطر همین مشقات و دشواریها، از راه وامانده و به مقصد نرسیده‌اند. تصویری از این مشكلات را در سفر مرغان در «منطق‌الطیر» عطار می‌توان مشاهده كرد. از این روی، عرفا عشق مجازی را یك تمرین برای تحمل عشق حقیقی می‌دانند. چنان‌كه اشتغال انبیا به شغل شبانی تمرینی بود برای تحمل مسئولیتهای بزرگتر. عین‌القضات می‌گوید:
«عشق لیلی را یك چندی از نهاد مجنون مركبی ساختند تا پخته عشق لیلی شود، آنگاه بار كشیدن عشق الله را قبول توان كردن.»(27)
غازیان طفل خویش را پیوست/ تیغ چوبین از آن دهند به دست
تا چو آن طفل مرد كار شود/ تیغ چوبینش ذوالفقار شود(28)

4- عشق مجازی عامل فهم زبان عرفا:
بی‌تردید، عرفای اسلام برای طرح مسائل عشق حقیقی از عشق مجازی و مسائل آن بهره گرفته‌اند. به تعبیر مولوی «سرّ دلبران» را در «حدیث دیگران» گفته‌اند. بنابراین، عشق مجازی در فهم مسائل عشق حقیقی می‌تواند عامل مؤثری بوده باشد.

ابریشم 07-27-2010 03:16 PM

ز- دو مرحله‌ی عشق مجازی:
عشق مجازی در دو مرحله‌ی سیر و سلوك عرفانی مطرح می‌شود: یكی در آغاز سلوك و دیگری در پایان سلوك. در آغاز سلوك، چنان‌كه گفتیم، عشق مجازی یك بشارت و یك عامل جذبه و كشش گام به گام عاشق به سوی معشوق حقیقی است و اما در نهایت سلوك، عبارت است از عشق عارف به تمامی موجودات جهان به عنوان آثار معشوق و جلوه‌های معشوق. و از اینجاست كه چنین عشقی را هم برای مبتدیان جایز می‌دانند– كه در مبتدیان نشانه حركت و آغاز سیر و سلوك معنوی است– و هم برای كاملان– كه در كاملان هم نشانه كمال است.(29)

ح- مشروعیت عشق:
از دیرباز میان علما و عرفا در مورد عشق اختلاف نظر وجود داشته است. جمعی آن را مذموم و ناپسند دانسته و نتیجه شهوات حیوانی یا نوعی جنون و بیماری روانی به شمار آورده‌اند و جمعی آن را ستوده و از فضایل انسانی شمرده‌اند. گروهی كاربرد كلمه عشق را در رابطه با خدا و خلق ممنوع دانسته و جمعی دیگر آن را، به استناد آیات و روایاتی، جایز شمرده‌اند.(30) ملاصدرا عشق را، از آن جهت كه در نفوس ملتهای مختلف به صورت طبیعی و فطری وجود دارد، یك امر الهی دانسته كه حتماً به خاطر مصلحتی و هدفی در وجود انسانها نهاده شده است.(31) و اما عرفا، علاوه بر تأییدات حاصل از كشف و شهود، به دلالتهایی از قرآن و حدیث هم استناد می‌كنند. شیخ روزبهان بقلی این نكته را گواهی بر تأیید عشق می‌داند كه خدای تعالی قصه یوسف و زلیخا را «احسن القصص» نامیده است.(32) پس از آن روایات متعددی را در تأیید مطلب مطرح می‌كند.(33)

ط- تصعید عشق:
عرفا عشق مجازی را در بدایت وسیله سیر و ترقی گام به گام می‌دانند و چنان‌كه گفتیم، مجاز را به عنوان پلی به سوی حقیقت ارزیابی می‌كنند. از این نكته نتیجه می‌گیریم كه توقف در عشق مجازی روا نبوده، بلكه عارف باید از معشوقهای مجازی دست برداشته، ابراهیم‌وار، فریاد «لااحب الافلین» برآورد و اگر عارفی در عشق مجازی متوقف بماند، در حقیقت نوعی بیماری خواهد بود. چنان‌كه شمس تبریزی به اوحدالدین كرمانی كه عشق مجازی خویش را این‌گونه توجیه می‌كرد كه: «ماه را در آب طشت می‌بینم»، گفت: «اگر در گردن دمبل نداری، چرا بر آسمانش نمی‌بینی؟»(مناقب‌العارفی� �� �4/27)
مولوی می‌گوید:
زین قدحهای صور كم باش مست/ تا نباشی بت‌تراش و بت‌پرست
عشق آن زنده گزین كو باقی است/ وز شراب جان فزایت ساقی است
هر چه جز عشق خدای احسن است/ گر شكر خوارسیت، آن جان كندن است
عشقهایی كز پی رنگی بود/ عشق نبود عاقبت ننگی بود

ی- ذوق حضور:
چنان‌كه ابن‌فارض قصیده گرانقدر «تائیه»اش را با این نكته آغاز می‌كند كه: «من جام عشق را از دست چشمانم نوشیدم»(34) همه عرفا بر نقش دیدار در پیدایش عشق تأكید دارند كه به قول باباطاهر: «هرآنچه دیده بیند دل كند یاد.»
این دیدار و حضور پس از پیدایش عشق نیز همچنان ارزش خود را حفظ می‌كند. به نظر می‌رسد كه انسان به هیچ‌یك از قوای ادراكی خویش به اندازه چشمش اطمینان ندارد. این نكته را در جریان حضرت ابراهیم(ع) كه درخواست كرد تا چگونگی زنده كردن مردگان را به چشم خود ببیند(35) و نیز در جریان درخواست دیدار حضرت موسی(36) در كوه طور آشكارا مشاهده می‌كنیم. به نظر نگارنده این ذوق حضور و علاقه به دیدار انسانها در رواج دو مكتب مؤثر بوده است:
1- مكتبهای بت‌پرستی و مظهر پرستی
2- عرفان و تصوف.
در مورد اول انسانها چون هنوز به معشوق حقیقی دست نیافته‌اند غم فراق را با توجه به مظاهر و نشانه‌ها تسكین داده‌اند كه:
نقش تو اگر نه در مقابل بودی/ كارم ز غم فراق مشكل بودی
دل با تو و دیده از جمالت محروم/ ای كاش كه دیده نیز با دل بودی
و در مورد دوم می‌توان گفت كه یكی از علل رواج و گسترش عرفان، همان وعده دیدار معشوق است كه در عرفان، انسان نه به خانه بلكه به صاحب خانه می‌رسد.


ابریشم 07-27-2010 03:16 PM

ك- نكته‌ای از ابن‌عربی:
بدون شك، ابن‌عربی بزرگترین شخصیت عرفان اسلامی است و ابداعات و ابتكارات وی در عرفان غیرقابل تردید است. پس چه بهتر كه این مقال را با سخنی از وی به پایان بریم.
ابن‌عربی علاوه بر رسالات و كتب مختلف خویش در جلد دوم «فتوحات مكیه»(ص362-319) بحث مفصلی دارد درباره عشق، و تحلیلهای جالبی كه مطرح كردن آنها در این مختصر نمی‌گنجد. تنها به ذكر نكته‌ای اكتفا می‌كنیم و آن اینكه تعلق عشق، به معدوم است نه به موجود. و این اشتباه و غلط است كه موجود را معشوق بدانیم، بلكه موجود را همیشه به عنوان مظهری از معشوق حقیقی باید در نظر گرفت و حتی گاهی خیالی از موجود به عنوان معشوق یا مظهر معشوق مطرح می‌شود.(37) چنان‌كه آنچه در ذهن مجنون بود، خیالی از «لیلا» بود كه شاید چندان هم با واقعیت مطابق نبود. و شاید عامل تفاوت دید مجنون با دیگران همین صورت خیالی لیلا باشد كه تنها در ذهن مجنون بود و لذا دیگران «مو» می‌دیدند و مجنون «پیچش مو»!
مولوی می‌گوید:
ز تو هر هدیه كه بردم به خیال تو سپردم/ كه خیال شكرینت فر و سیمای تو دارد
به هر حال:
به پایان آمد این دفتر حكایت همچنان باقی/ به صد دفتر نشاید گفت وصف‌الحال مشتاقی

و پایان سخن این دعای عین‌القضات باشد كه:
در عالم پیر هر كجا برنایی است/ عاشق بادا كه عشق خوش سودایی است!

ابریشم 07-27-2010 03:17 PM

اهمیت دوستی با جنس مخالف
بچه ها این مطلب خیلی قشنگه درسته طولانیه
اما حوصله به خرج بدید و بخونید

زندگی زیباست,انسان زیباست,ارتباطات انسانی و عشق ورزی زیباست.صمیمیت و محبت زیباست.

ولی در این راه آرزوها و خواسته ها و کمبود ها و عقده ها سنت ها و بی مهری ها ظلم ها و هر چیز که


به گذشته و آینده وابسته است, موانع بزرگی هستند و ما را دچار حالت مستی و خواب سنگینی می


کند.پدیده های زندگی نباید ما را از یاد خود غافل کنند.زندگی و تمام پدیده های خوب و بدش، نباید ما را


از عشق و انسانیت و پاکی غافل کنند.تمام پدیده ها بهانه اند.وسیله اند.به عشق فکر کنید.با عشق


روح خود را پاک تر و پاک تر کنید.وجودتان مهم ترین است.زندگی و ارتباطاتتان و مسائل جانبی اهمیت


زیادی ندارند.راستی را از یاد مبرید.زندگی و تمام پدیده های آن را به چشم وسیله ببینید.وسیله ای

برای به دست آوردن معصومیت از دست رفته.برای درک هر چه بیشتر عشق و رهایی و زندگی در آغوش


عشق...رسیدن به شادی ی ملکوتی و جاویدان...




- این روزها روابط بین دخترها و پسرها بسیار زیاد شده،بسیاری از این روابط راضی نیستند،دوستی ها


مقطعی و بسیار سطحی و زودگذر شده، با این حال،هنوز بسیاری از دخترها و پسرهای ایرانی دوستی


با جنس مخالف را تجربه نکرده اند.و برخی از این بابت ناراحتند.بخصوص پسرها.

پسرها برای ارتباط با دخترها به هر شیوه ای متوسل می شوند.البته نیاز جنسی هم دخیل است،


ولی برای کسی که رابطه را تجربه نکرده نیاز روحی اول را می زند.


- پسرها و دختر ها در ارتباطاتشان نباید آداب معاشرت درست را فراموش کنند.همه ما جوانان باید


آداب معاشرت درست را از بزرگتر ها و کتابهایی که در این زمینه نوشته شده یاد بگیریم،اینگونه روابط


باید باعث پیشرفت روحی و اجتماعی ما شوند،نه اینکهمشکلی بر مشکات زندگی ما بیافزایند.

روابط انسانی باید بر پایه عشق و محبت وانسانیت و پاکی باشد،نه دشمنی و دروغ و...


- متاسفانه عدم تناسب بین عرضه و تقاضا باعث شده که پسرها برای جلب رضایت ودوستی دخترها


بی گدار به آب بزنند و در اینگونه روابط شرافت انسانی خود را فراموش کنند، و همین طور دختر هابه


هرگونه ای که بخواهند رفتار می کنند،چون می دانند که معمولا پسرها اعتراض نمی کنند.وبه هر صورت


هرگز تنها نخواهند ماند.بلکه همواره پسرهایی هستند که رفتارهای غیرقابل تحمل آنها را تحمل


کنند.برای ایجاد تعادل در روابط بین دختر ها و پسرها راه حل هایی وجود دارد که در این مطلب به آنها


اشاره خواهد شد.


- توصیه من به پسرهایی که در ایجاد ارتباط با دخترها مشکل دارند، شجاعت است،فقط شجاعت.به


خودتان اعتماد کنید،تجربه کنید،شجاعانهو آگاهانه تجربه کنید.

مهم ترین نکته در ایجاد ارتباط،ارتباط چشمی ست،نگاه قدرتمندانه به همراه لبخند.و البته همان طور


که اشاره شد،شجاعت.شجاعت در پیشرفت و ایجاد مهارت های ایجاد ارتباط، بسیار موثر است.


-توصیه من به دخترهایی که در ارتباط با پسرها مشکل دارند این است که کسب توانایی ارتباط پسرها


را از اینترنت شروع کنند و با مکالمات تلفنی و سپس دیدار و رابطه واقعی، مشکلات خود را حل کنند.


- از این ناراحتم که هنوز جامعه به آن سمتی نرفته و آنقدر پیشرفت نکرده است که ارتباطات اجتماعی


آسان برای همه باشد.

پسرانی را می بینم که تشنه اند و دخترانی که...

این ها ناراحتم می کنند.

نادانی ها ناراحتم می کنند.ماها عشق و محبت را فراموش کرده ایم و به چیز های بیهوده فکر می


کنیم.هر کسی به گونی ای نمایش می دهد،

نادانیرا...

هر رابطه ای باید باعث پیشرفت ما شود و زندگی ما را شیرین تر کند نه بر مشکلات ما بیفزاید.البته با


گسترش استفاده از اینترنت ارتباطات انسانی نیز گسترش یافته و اینترنت به ابزاری ساده و امن برای


ارتباط با جنس مخالف تبدیل شده است.


- برخی دختر ها احساس تنهایی می کنند،به محبت نیاز دارند،و نیز برخیاز پسرها...همه ما به محبت


نیاز داریم و به هر شیوه ای از جمله خانواده،دوست،همسر،..باید به نیاز خود پاسخ دهیم.ولی گاهی


مشکلات موجود در جامعه باعث می شود که بسیاری از نیازهای و خواسته های طبیعی خود را( از


جمله نیاز به محبت)فراموش کنیم.


- توصیهمن به دخترهایی که دوستی را تجربه نکرده اند این است که پاکی خود را حفظ کنید.رابطه اصلا


مهم نیست.خودتان مهمید.ولی ارتباطات معمولی خود را گسترش دهید و بر اطلاعات خود درباره


ارتباطات انسانی بیفزایید.آری،پاکی و همه عشق و احساس خود را برای موفقیت در زندگی آینده خود


حفظ کنید.

این را به این خاطر می گویم که کم اند پسرانی و دخترانی که در رابطه به طرف مقابل زیان نرسانند.


متاسفانه عشق و آگاهی و پاکی فراموش شده.

ولی اگر می خواهید رابطه را تجربه کنید با شناخت و آهسته آهسته و آگاهانه.و افراط نکنید.


- داشتن دوست دختر و یا دوست پسر های فراوان نمی تواند مانع احساس تنهایی در فرد شود،بلکه


چند رابطه ای می تواند مشکلات ما را بیشتر کند.

مهم ترین عامل چند رابطه ای شدنطرف مقابل عدم توجه شما به نیازهای اوست.


- داشتن رابطه یا دوست به خودی خود کار بزرگی نیست.داشتن رابطه موفقیت آمیز کار بزرگی ست.


-اگر تنها هستید اصلا ناراحت نباشید،دوستی و رابطه هم معایبی دارد،تنهایی هم محاسن و لذت های


خاص خود را دارد.از کسانی که رابطه را تجربه کرده اند بپرسید،بیشترشان ناراضی اند،ولی کسی که


آگاهانه و عاشقانه زندگی می کند موفق تر و راضی تر است.می توانید به تنهایی خود افتخار کنید!


- احساس تنهایی حالتی کاملا غیر طبیعیست و یک نوع مشکل روحی است.احساس تنهایی یعنی


ضعف و ناتوانی.با تجربه آگاهانه دوستی می توان آن را درک کرد.و پس از درک دیگر عذاب نیست،


لذت است.فقط با درک احساس تنهایی و دوستی می توان از تنهایی لذت برد،لذتی جاودانه...


- دوستی می گفت من ذاتا خیانتکارم!!

بسیاری از پسرها و دختر هایی کهدر روابط با جنس مخالف افراط می کنند، در دام شهوت پرستی


گرفتار می شوند.

بسیاری از پسرها و دختر ها نیز از این روابط راضی نیستند.

دلیل اصلی اش این است که ما ها "خود" را فراموش کرده ایم.ما ها هنوز از دشمنی لذت می


بریم،محبت و عشق را فراموش کرده ایم.اهل گفت و گو نیستیم.هنوز به راستی ایمان نیاورده ایم.


هنوز...


-در مورد ارتباط جنسی باید آگاهانه رفتار کنید،مبادا به خاطر نیاز، در دام شهوت پرستی و هوس بازی


گرفتار شوید .مبادا عشق وانسانیت را فراموش کنید.

به این متن از اوشو توجه کنید :


پیوند جنسی هرگز کسی را ارضا نکرده است.این پیوند بیشتر و بیشتر عدم رضایت ایجاد می

کند.پیوند جنسی هرگز کسی را به کمال نرسانده-با کمال بیگانه است.پیوند جنسی زمانی معنا می یابد که با عشق همراه باشد.پس عشق و پیوند جنسی به هم می آویزند.و عشق مرکزیت عظیم تری است،مرکزیتی والاتر.آنگاه که پیوند جنسی به عشق گره می خورد،بالا و بالاتر جریان می یابد.


پیوند-اشو-ترجمه محسن خاتمی


- برخی دختر ها هم به خاطر مشکلات خانوادگی و عوامل دیگر تاکنون نخواسته یا نتوانسته اند با کسی


ارتباط برقرار کنند.و برخی هم شاید از این بابت ناراحتند.آنهایی کهاصطلاحا اهل دوستی نیستند می


توانند آشنایی هایی داشته باشند تا بتوانند از این طریق توانایی ها و تجربه هایی کسب کنند و هم


اینکه فرد مناسب و دلخواه خود را برای ازدواج پیدا کنند.


چرا دخترانو پسران ما باید در حسرت محبت باشند؟چرا باید اینگونه باشد؟این کمبود ها و رنج ها


دردهای بسیار مهم جامعه ماست،که باید برایش چاره ای اندیشید،.ولی بدانید دوستی و پیوند و ..


واسطه و وسیله است،مهم ترین خودتان اید.

بهتر است در پی پیشترفت خودتان باشید و خود را ارتقاء دهید.

اصل وجود شماست،نه زندگی تان.زندگی و هر چیزیغیر از شما وسیله است.

پیوند و دوستی زیباست،عشق را باید تجربه کرد،باید با عشق و صمیمیت و صفا زندگی کرد،

آری،



ولی دوستی و رابطه نباید مایه رنجش ما انسان ها شود.در اینگونه رابطه ها باید به چیز جدیدی دست


یابیم و تجربه و دانسته جدیدی به دست بیاوریم نه اینکه زندگی خود را سخت تر کنیم.باید شاداب تر و


خوشحال تر شویم،باید شاد تر شویم،نه اینکه وقت خود را بهبیهودگی و دررنج بگذرانیم.


چشم ها را باید شست

جور دیگر باید دید


- توصیه من به پسرها این است که :

اگر رابطه با جنس مخالف را تجربه نکرده اید،حتما تجربه کنید،ولی آگاهانه.

با مطالعه و با مشورت و به آهستگی.

راستی و عشق را فراموش کنید.

یادتان باشد بی مهری های دیگران باید درس عبرت شما باشد نه اینکه از نیکی روی گردان شوید.


ادب را باید از بی ادب آموخت!


یادمان باشد صورت مسئله را پاک نکنیم.باید قدرتمندانه زندگی کرد...

هر مشکلی با گفت و گو قابل حل است.


- منت کشی و التماس مطلقا ممنوع!

معنی مطلقا ممنوع را که می دانید؟

دلیل نمی خواهد،از خود بپرسید،جواب پیش خودتان است.

آیا کسی که به شما اجازه می دهد کهالتماس کنید ،شایسته شماست؟

التماس یعنی تحقیر.التماس یعنی خراب کردن پل های پشت سرتان.

با التماس کردن به او احساس خوبی می دهید.شاید هم طرف مقابل ،ماجرای التماس های شما را


برای دوستانش تعریف کند و از این کار لذت ببرد و یا در پیشرفت رابطه اش با شخص دیگری استفاده کند.


- چاپلوسی و تعریف و تمجید ممنوع!

تنها نتیجه چاپلوسی انحراف رابطه از مسیر اصلی اش است.با چاپلوسی و تملق به دوستتان اجازه می


دهید که به هرگونه ای که می خواهد، با شما رفتار کند، با تعریف بیجا مغرور خواهد شد،آنگاه که


مشکلی در رابطه ایجاد شد خواهید فهمید که چاپلوسی چه نتایجی را در پی دارد.


- پیشنهاد دوستی ممنوع!

اجازه دهید که همه چیز روال عادی و طبیعی خود را طی کند،پیشنهاد دوستی یک ضعف است.


اگر جواب منفی باشد موجب ناراحتی شما خواهد شد

و اگر مثبت باشد ممکن است ،طرف مقابل،در طول رابطه، از آن استفاده ابزاری کند.پبشنهاد دوستی


یعنی اظهار نیاز.اظهار نیاز یعنی ضعف.

پس اجازه دهید که همه چیز به صورت طبیعی پیش رود.


- هیچ رابطه ای را قطع نکنید.هر رابطه ای را می توان به گونه ای ترمیم کرد.به هر حال ارتباط بهتر از قطع


ارتباط است.پس ازقطع رابطه ممکن است پشیمان شوید،ولی در صورت عدم قطع رابطه ابتکار عمل در


دست شماست.

قطع رابطه کاملا غیر منطقی ست،می توان شکل یا عمق رابطه را تغییر داد،ولی قطع رابطه کاملا مضر و


موجب پشیمانی شماست.


- بی توجهی طرف مقابل ممکن است نشانه چند رابطه ای او باشد،ممکن است تمایلی به شما نداشته


باشد،یا اهل دوستی و روابط جدی نباشد،یا این بی توجهی نتیجه بی توجهی شما باشد،شاید می


خواهد با این کار تحریکتان کند که در مورد ازدواج صحبت کنید وشاید هم یک استراتژی باشد.و شاید


شخصیتش به همین گونهاست.


- بی توجهی شما به دوستتان و عدم توجه به نیازهای عاطفی اش ممکن است باعث چند رابطه ای


شدنش شود.

چون همه ما نیازهایی داریم و به هر صورت این نیازها باید به طریقی تامین شوند.


- وابستگی ممنوع!

می توان عاشق بود،صمیمی بود وعشق ورزید ولی وابسته نبود.

می توان پاک بود،ولی ساده نبود.

بعضی ها چون از وابستگی می ترسند، از صمیمیت و عشق ورزی هم روی گردان شده اند،این ها


انسان های ترسویی هستند،

باید شجاعانه زندگی کرد،وابستگی را تجربه کنید تا بتوانید درکش کنید.



- رابطه هرچقدر آزادانه تر باشد ،واقعی تر و طبیعی تر است.و البته موفقیت آمیز تر.


-لحظه ها را عاشقانه زندگی کنید،به آینده فکر نکنید،خود بودن مهم تر است،

اجازه دهید همه چیز سیر طبیعی خود را طی کند.

نیازت را عاشقانه زندگی کن،لحظه ها را عاشقانه زندگی کن و به گذشته و آینده فکر نکن.

حالی خوش باش و عمر بر باد مکن


-اختلاف سنی،مانعی برای دوستی و صمیمیت دو دوست یا همسر نیست.

سن هر انسانی می تواند تا حدودی گویای موارد زیر باشد:


میزان تجربیات و دانسته ها،درك و فهم،وضعیت جسمی یا روحی،احراز یا عدم احراز شرایط ازدواج،

وضعیت مالی و



و اینكه بعضی به دنبال گروه سنی خاصی هستند به خاطر این است كه انها دنبال فردی با شرایط خاصی

هستند و یا به دنبال هدف خاصی هستند.البته اینكه هر فردی به دنبال گروه سنی خاصی باشد،منطقی


ست.ولی نباید فراموش كرد كه شما دنبال انسانی هستید با خصوصیات مورد نظرتان،حال ممكن است


این انسان از لحاظ سنی بزرگتر و یا كوچكتر از شما باشد.


پس سن یك فرد نمی تواند مانعی برای دوستی با شما باشد.چه بسا انسانی از شما بزرگتر باشد و

احساس كنید كه از لحاظ فكری در حد شما نیست و یا با انسانی كوچكتر از خود آشنا شوید و ببینید كه


از لحاظ فكری و اخلاقی ایده آل است.



- در مورد کسی زود قضاوت نکنید.عجله نکنید.با آگاهی به رفتارهایشفکر کنید.با یک نگاه یا چند بار

صحبت یا دیدار نمی توان در مورد کسی قضاوت درستی داشت.احتیاط کنید تا از بی مهری های


نامهربانان در امان باشید.



-از مکافات عمل غافل مشوید،

بی گدار به آب نزنید و به نتیجه رفتارهایتان فکر کنید،همه انسانیم،

برخیرفتارها که از روی حسن نیت و پاکی و یکرنگی ست، ممکن است دقیقا جواب معکوس دهد.آری


پاکیو یکرنگی خوب است،ولی بی گدار به آب نزنید و به نتایج رفتارهایتان و تاثیر رفتارها بر طرف مقابل


توجه کنید.



-عشق و محبت آنجایی بهشر تبدیل می شود که عامل رسیدن افراد به اهدافشان شود.عشق و


محبت ابزار نیست.عشق می ورزیم فقط به خاطر عشق ،نه به خاطر خودمان و زندگی و آینده و آرزوها و


خواسته هاو ...عشق دلیل نمی خواهد،عشقی که برای رسیدن چیزی یا هدفی بخشیده شود،هیچ


ارزشی ندارد،کم اند کسانی که پاکی و بی آلایشی عشق را درک کنند...عشقی که بی حد و حصر و


بی قاعده نیست، چگونه می تواند باشد ؟


-پذیرفتن عشق و محبت قبل از شناخت ،محکوم به شکست است و ممکن است آن احساس دلچسب و


زودرس به عذابی دردناک تبدیل شود.مراقب باشید با احساساتتان بازی نکنند!


-صمیمیت زود هنگام محکوم به شکست است.شناخت لازمه صمیمیت است.صمیمیت همراه با


شناخت، صمیمیتی مطمئن محسوب می شود.بین رفتارهای دو طرف باید تناسب وجود داشته


باشد.بهتر است به پاسخ های طرف مقابل توجه کنید.و زود قضاوت نکنید و سعی کنید مشکلاتتان را با


طرف مقابل در میان بگذارید.آری،اهل گفت و گو باشید.

البته در عشق ورزی خسیس نباشید.

عشق برایبخشیدن است!

آری کسی از عشق ورزی و محبت پشیمان نشده،ولی همواره آگاهانه رفتار کنید


* شجاعانه و آگاهانه تجربه کنیم تا به درک درستی برسیم،آزمون و خطا بهترین معلم ماست.

شجاع و آگاه زندگی کنیم و بی حد و حصر عشق بورزی


ابریشم 07-27-2010 03:18 PM

چطور بفهمیم که تمام عشق و علاقه ی یک پسر مربوط به یکی است


از کجا بفهمیم که یک پسر وجودش عشق و علاقه و محبت نسبت به دختر دارد و فقط با وی است؟


فهمیدن این مسئله به خصوص برای دختران جوان مشکل است. مشکل از دو جهت ناشی می‌شود:

یک جهت مربوط به دختر می‌شود و دیگری مربوط به پسر.

برای دختر از این جهت مشکل است که چون احساسات و عواطف در او رقیق، لطیف، صادقانه و شدید است، با اظهار عشق و دوستی توسط پسر، زود تحت تأثیر قرار می‌گیرد، به خصوص اگر از نظر عاطفی در خانواده یا جامعه، یا میان دوستان احساس کمبود نماید، یا کمبود داشته باشد.
تحت تأثیر قرار گرفتن، موجب می‌شود که نتواند قضاوت درستی از عشق و علاقه پسر داشته باشد و به عمق درون او راه یابد.


جهت دیگر رفتارهای ساختگی پسران است. اغلب پسران به خاطر غریزه و کشش جنسی تمایل به برقراری ارتباط دارند و برای این که به این هدف بهتر دست یابند، اظهار عشق و دوستی می‌کنند. همه پسران در ارتباط اوّل، اوّلین سخن‌شان این است که تنها عاشق او شده است و به کسی غیر از او علاقه و عشق، یا رابطه ندارد، اما مطمئناً نمی‌تواند همه آنها درست باشد.

پسران با آگاهی از نقطه ضعف عاطفی و احساس دختران و هرچه نزدیک‌تر شدن به آنها و ایجاد ارتباط، در اظهار دوستی‌ها و عشق‌ها ترفندهایی به کار می‌برند و غالباً دختران را فریفته و عاشق خود می‌سازند.


اما راهکار صحیح شناخت:

بهترین راه شناخت صداقت آن است که

اوّلاً: دختران، خودشان برای شناخت اقدام نکنند. از راه غیر مستقیم، خانواده، دوستان خود یا پسر یا محل زندگی و محل کار و... این آگاهی را کسب کنند.

دوم: پسر سعی در طولانی کردن ارتباط و نزدیک کردن خود به دختر را نداشته باشد.


پس از آشنایی اولیه و مختصر، در اولین فرصت اقدام به خواستگاری کند، نه این که با وعده خواستگاری بخواهد ارتباط را نزدیک‌تر کند. اگر شرایط ازدواج را نداشت، خودش زود ارتباط ببُرد.

ابریشم 07-27-2010 03:21 PM

دوست داشتن با شيوه هاي مختلفي شروع مي شود . گاهي با علم است و بسيار آشكار است و در مواردي هم كاملا نا آشكار و آرام آرام .. شايد بتوان گفت با عادت كردن .

گاهي اين دوست داشتن ناشي از توهمات ماست . از افراد چهره اي مي سازيم كه صرفا در ذهن ما است و وجود خارجي ندارد آنچه در بين عوام " عشق " لقب گرفته و البته در ديد من چيزي نيست جز توهم. اين سبك دوست داشتن ها چندان دوام ندارد چون گذر زمان باعث خواهد شد به حقيقت آدمها واقف شويم در اين حالت چون آنچه دليل دوست داشتن بوده ديگر وجود ندارد احساس نارضايتي اولين چيزي كه جايگزين حس دوست داشتن مي شود .

اما دوست داشتني كه از روي علم و شناخت باشد هميشگي است حتي گذر زمان خللي روي اين حس نخواهد گذاشت . دوستشان خواهيم داشت . چون آنچه موجب دوست داشته شدن بوده حقيقي است و حقيقت هميشه مقدس به نظر مي رسد . وقتي دوست داشتن تو از روي حساب گري نباشد و آدمها را براي آنچه هستند دوست داشته باشي نه آنچه خواهند شد نه آنچه در فكر تو است اين دوست داشتن مقدس است و آرامش كوچكترين ثمره آن مي تواند باشد .

بعضي وقت ها اين دوست داشتن در اثر گذر زمان رخ مي دهد بدون اينكه بفهيد ممكن بعد از چند وقت احساس كنيد به كسي عادت كرده ايد . فقط افرادي كه روي خودشان مسلط هستند و قدرت تجزيه و تحليل را در وجود خودشان مي بيند قادر به تشخيص اين حس خواهند بود چون عامه مردم عادت كردن را با دوست داشتن اشتباه مي گيرند . البته گاهي عادت كردن همان دوست داشتن است وقتي در عين عادت كردن شناخت خوبي هم از افراد بدست بياوريد . اما اگر با خودت رو راست بودي و ديدي دانسته هاي تو آنقدر نيست كه اسم عادت كردن را دوست داشتن بگذاري بايد شهامت آنرا داشته باشي كه قبول كني شايد اشتباه مي كني . بايد آنقدر قوي باشي كه با خودت كنار بيايي . به خودت كمك كني تا برگردي به جايي كه بتواني بگويي احساس اسير بودن نمي كنم . خيلي دشوار است ولي اگر دست نگه داري هميشه حس اسيري را بدنبال خودت خواهي كشيد و لاجرم شك واژه اي كه جرات مي كند هر لحظه كه مي خواهد در زندگي تو مثل يك مزاحم پرسه بزند . يك شكل ديگر هم از دوست داشتن هست كه فقط مختص افرادي مي شود كه با تو نسبتيدارند . يا دوستشان داريم براي نسبتي كه با ما دارند و براي چيزي كه هستند يا صرفا براي نسبتي كه با ما دارند . در حالت دوم ممكن آنها را دوست داشته باشيم ولي باورشان نداشته باشيم حتي ممكن است آنها را تحمل كنيم ولي در عين حال دوستشان داشته باشيم " فقط براي نسبتي كه با هم داريم " .

خوب است كه يك بار بنشينيم و افرادي را كه دوستشان داريم يكبار به ذهن بياريم و ببينيم هر كدام را چطور دوست داريم ؟ براي چه چيز هايي آنها را دوست داريم ؟ اين حس نسبت به آنها هميشگي خواهد بود ؟ اين دوست داشتن از كدام دسته است ؟ از كجا ناشي مي شود ؟

اميدوارم حداقل آنهايي كه ما را دوست دارند فقط براي آنچه هستيم ( خود دروني ما ) ما را دوست داشته باشند چون در اين صورت اين دوستي جاودانه خواهد بود

ابریشم 07-27-2010 03:30 PM

وابستگی آفت عشق
دوست عزیزم تو بیشتر به چه یا کی وابسته ای؟
به پدر؟ مادر؟ همسر؟ فرزند؟ یا شغل ، مدرک ، موقعیت و ثروت؟ یا به سلامتی ات؟ تفکراتت؟ احساساتت؟ یا اعتقاداتت؟ فرقی نمی کنه ، وابستگی یعنی اینکه خودت را به شیئی غیر از اصل خودت ، چنان ببندی که آزادیَت را بگیرد.
انسان نامحدود و البته آزاد آفریده شده است . و همه هستی مسخّر و در اختیار اوست. هیچ چیزی ارزش آن را ندارد تا انسانی را به خود ببندد و وابسته و زندانی خود کند. و همه هستی رشد و ارتقاءاشان در اینست که در خدمت آدمی باشند نه بر عکس. اشرف مخلوقات و سرور کائنات یعنی این.
حالا وقتی خودت را وابسته به موقعیت یا فردی می کنی ، در واقع خود را از موقعیت برتر و آزادی که داری به جایگاه پَست و محدودی تنزّل داده و گره می زنی. خود را شکننده می کنی. افراد و اشیاء دیگر زوال پذیر و رفتنی اند. شغل ، مدرک ، ثروت ، سلامتی ، احساس و ... ، همه تغییر پذیر و از بین رفتنی اند. و هرکس به آنها وابسته باشد نیز رنج فرسودگی ، تنهایی، جدایی و پست شدن را ناچاراً ، همواره با خود دارد.
و اما عشق
عشق فراتر از هر گونه وابستگی هاست. اگر تو به یک نفر وابسته شدی و بدون او می میری ، نام آن را عشق مگذار. مثل نوزادی که به شیر مادر وابسته است ، اگر شیر مادر نباشد کودک می میرد، چون وابسته است. عشق وابستگی نیست که با نبود معشوق ، فرد مردنی شود. اصلاً معشوقی که اکنون باشد و فردا نباشد ، چگونه می تواند عشق ایجاد کند، صرفاً یک نوع وابستگی می آورد. و صد البته هنگام از بین رفتن هم تاثر و اندوه.
آری عشق همیشه رو به تزاید است. عشق آزاد و رهاست و پیرو آن عاشق و معشوق هم چنین اند. عشق ، عاشق را هر روز فربه تر می کند. شادتر می کند. حرکت عشق فقط رو به جلوست. غم و شادی در عشق واقعی ، مساوی و لذت بخش است. معشوق شکستنی نیست، مردنی نیست، پژمردنی نیست ، بی وفا نیست. لذا عاشق هم به همین صورت پایدار ، قوی و رو به رشد است. و بیت زیر نیز توصیف چنین عشقی است.
مرده بدم زنده شدم گریه بدم خنده شدم دولت عشق آمد و من دولت پاینده شدم
وابستگی ، انسان را از بی نهایت هستی ، به محدوده ای گره می زند، به مانند چشمی که از این همه رنگ ، فقط رنگ سیاه و سفید را ببیند. مانند این همه اندام آدمی که به هنگام سرطان ، صرفاً یکنوع از سلولهایش شروع به رشد و توده شدن، می نماید. کسی که معتاد به مواد مخدر می شود ، از بی نهایت لذتی که می تواند از تمام اعضاء و جوارح خود ببرد ، صرفاً به یک لذت بسنده می کند، کسی که به یک فرد وابسته می شود ، از تمامی انسانها ، و بی نهایت هستی، فقط یکی را به عنوان مجرای تنفس خود بر می گزیند. کسی که خود را به شغل ، ثروت ، ... ، وابسته می کند، از تمام جنبه های آدمی ، و موفقیت های گوناگون خود چشم پوشی می کند.
عشق را از هر کجا شروع کنید به زودی متوجه می شوید بسیار سیار و روان است. و همه آفرینش را در خود جای می دهد. وقتی عشق چنین عظیم و بزرگ است ، پس در انحصار شئی یا شخصی نیست، که آن را از ما بگیرد و ما را تنها بگذارد. همه هستی در وجود ماست ، پس، از دست دادن هیچ چیز ، موجب کاستی در این بی نهایت عشق ما ، نمی شود.
ارزش تو به اندازه آن چیزی است که به آن دل می بندی پس مواظب باش که به کمتر از بی نهایت عشق ، دلبسته نشوی.

ابریشم 07-27-2010 03:31 PM

عشق مادون فکر ممنوع

http://img.tebyan.net/big/1388/02/21...1141735222.jpg

بر خلاف تصور خیلی ها كه فكر می كنند عشق یكباره پیدا می شود و همیشه می ماند و یا حتی بیشتر می شود؛ واقعیت اینست كه عشق ممكن است یك لحظه ایجاد شود، اما همانند بذری است و در صورتی باقی می ماند و رشد می كند كه در زمین مناسبی جای گیرد، آب و نور كافی به آن برسانیم؛ مرتب آفت كشی كنیم و به آن كود بدهیم و مستمراً به آن رسیدگی نمائیم.
چگونه عشق به مرور كمرنگ می شود یا از بین می‌رود؟
ما عاشق ایده‌ آلها و كمالها می شویم و از نقصان ها می گریزیم. شاید تعجب كنید اگر بدانید معمولا انسانها عاشق یك موجود كامل و بدون نقص در ذهن خود می شوند و هنگامی كه این تصویر ذهنی را منطبق با یك دختر یا یك پسر در اطراف خود می‌كنند، به آن نام عشق می نهند. پس عشق به او آن وقتی رشد می یابد و قلب ما را به تپش وا می دارد كه او خود را منطبق با تصویر ذهنی ما ارائه دهد. و هنگامی كه به مرور او را متفاوت از ذهنیات خود بیینم ، عشق ما رو به افول می رود. اما اینكه تصویر ذهنی ما چگونه باید در بیرون شكل بگیرد و حفظ شود نیاز به تخصص و منطق دارد ، لذا عشق ما فوق عقل است ، یعنی اینكه باید از مسیر عقلانی و منطقی گذر كند و بالاتر از تفكر خام ما باشد ، نه به عكس . یعنی عشق نباید مادون فكر باشد. عشقی كه مادون باشد، و از سطح پائین تری برخوردار است ، ارزش ندارد تا برایش بمیریم.
عشق وقتی رشد می یابد و قلب ما را به تپش وا می دارد كه او خود را منطبق با تصویر ذهنی ما ارائه دهد. و هنگامی كه به مرور او را متفاوت از ذهنیات خود بیینم ، عشق ما رو به افول می رود.

پس اگر در زندگی به مرور دریافتیم همسرمان از زیر بار وظایف و مسئولیتهای خود شانه خالی می كند، لذتهای خود را محور قرار می دهد و هنوز « من» بودن محور فكری اوست. اینگونه می شود كه كسالت مزمن عشق، را به چشم خواهیم دید. از دیگر آفتهایی كه ما به عشق می رسانیم ، می توان به موارد زیر اشاره كرد.
عدم انعطاف پذیری:
عدم انعطاف پذیری نسبت به مسائلی كه در زندگی با آن روبرو هستیم. مثلا اگر تعصب روی روش و سلیقه های خود داشته باشیم. و به علاقه ها، سلیقه ها و شیوه های زندگی همسرمان، مكرراً انتقاد كنیم یا از آن بدتر ، اهانت كرده یا مسخره بگیریم.
عشق ما فوق عقل است ، یعنی اینكه باید از مسیر عقلانی و منطقی گذر كند و بالاتر از تفكر خام ما باشد

كمال گرایی افراطی:
http://img.tebyan.net/big/1388/02/87...4620913392.jpg
از آنجا كه ما در ناخودآگاه ،عاشق « خوبی مطلق» ، « مثبت مطلق » و « كمال مطلق» شده ایم و معشوق خود را آخر معرفت و خوبی ارزیابی كرده ایم ، به مرور این ارزیابی خطا، خود را به ما نشان می دهد و دچار مشكل می سازد. او هرگز نمی‌تواند انتظارات و توقعات ایده آلی ما را بر آورده كند. او هم یك انسان مثل بقیه انسانهاست و بدیهی است كه نقاط ضعف زیادی نیز در كنار نقاط مثبت و نقاط قوت خود دارد.
عدم مهارت های زندگی:
مهارتهای ارتباطی زندگی را كسب نكرده ایم ، مقابله با تنش ها و مشكلات را تجربه نكرده ایم ،‌نحوه سازگاری با مسائل زندگی را نیاموخته ایم ، همه و همه موجب ناكارآمدی ما در ایجاد عشق و آرامش در زندگی می شود.توجه كافی به احساسات ، خواسته ها و صحبتهای یكدیگر نداریم . نمی توانیم یكدیگر را قانع كنیم. مشكلات را با دلسوزان خود مثل پدر، مادر، دوستان در میان می گذاریم یا در حیطه و مرزهای همسرمان دخالت می كنیم
عشق عمیق تر از آنست كه لحظه ای خلق شود یا در لحظه ای بمیرد. هم به وجود آمدن عشق مستلزم صبر، سختی و زمان است و هم از بین رفتن آن به علت مسائل مختلفی است

مشكلات شخصیتی و انتظارت غیر واقع:
توقعات بیجایی به لحاظ مسائل شخصیتی خود، از همسرمان داریم. كه بر آورده شدنی نیست .مثلا یك نفر با اختلال شخصیت وسواسی، زیاد نكته سنجی می كند و معیارهای زیادی در ذهنش دارد و او را در چهارچوب خشك و در قالب معیارهایی كه تعیین می كند؛ حبس می كند .
لذت طلبی و خودكامگی:
زن و شوهر هر كدام دنبال تمایلات خاصی در خارج از خانواده هستند. و لذت بردن از یكدیگر را فهم نمی كنند.
از آفت های عشق این است که به نام عشق و دوست داشتن وی را كنترل كرده و در قفس نامرئی انتظارات خودمان، او را محبوس و زندانی می كنیم.

آنچه كه اكثراً افراد با هم اشتباه می گیرند؛ «هوس » و « عشق » است. هوس میلی شدید برای پاسخ آنی به یك نیاز جسمانی و روانی است كه به خود رنگ رمانتیك می گیرد و یك استدلال به ظاهر عقلانی نیز در پی دارد لیكن عشق ، دوام دارد و مهارتهای زوجین به رشد آن كمك می كند. دو طرف با برنامه و انرژی آن را رشد داده و تداوم می بخشند و از آن نگهداری می كنند و بیشتر از آنكه احساسی باشد ، متشكل از احساس و منطق است.
عشق سنگین و به تدریج می آید ، با زحمت و تلاش می ماند و هرگز نمی رود.

ابریشم 07-27-2010 03:33 PM

عیب عاشقانه افراد

آیا تا کنون هیچ شی را عاشقانه نگریسته ای ؟ شاید بگویی آری ، چرا که نمی دانی که نگریستن عاشقانه به یک شی یعنی چه . شاید با شهوت به اشیا نگاه کرده ای ، این چیز دیگری است . کاملا فرق دارد ، درست نقطه مقابل آن است . نخست ... سعی کن تفاوت را درک کنی . چهره ای زیبا ، بدنی زیبا ، تو به آن نگاه می کنی و احساس می کنی که عاشقانه به آن می نگری ولی چرا به آن نگاه می کنی ؟ آیا مایلی از آن چیزی به دست آوری ؟ آن عشق نیست و شهوت است . آیا می خواهی از آن بهره بکشی ؟ آن گاه شهوت است و عشق نیست . آن هنگام در واقع ، تو فکر می کنی که چگونه از آن استفاده ببری ، چگونه آن را تصاحب کنی ، چگونه از آن بدن وسیله ای بسازی برای خوشوقتی خودت . شهوت یعنی : چگونه از چیزی برای خوشوقتی خودت استفاده کنی و عشق یعنی ، خوشوقتی تو ابدا مطرح نیست . در واقع ، شهوت یعنی چگونه چیزی به دست آوری و عشق یعنی چگونه چیزی ببخشی . این دو درست نقطه مقابل هم هستند . اگر چهره ای زیبا ببینی و به آن عشق احساس کنی ، احساس بی درنگ تو در آگاهی ات این خواهد بود که چگونه می توانی این چهره را خشنود کنی ، چگونه این مرد یا این زن را خوشحال کنی . در این جا خودت اهمیتی نداری . در عشق دیگری مهم است اما در شهوت مهم تو هستی . در شهوت تو فکر می کنی دیگری را وسیله خوشحالی خودت قرار دهی ، در عشق فکر می کنی که خودت چگونه وسیله شوی . عشق تسلیم است و شهوت یک تهاجم . تو حتی در شهوت نیز از عشق سخن می گویی . پس فریب نخور !!!!!!!!! به درون بنگر ، آن گاه به این ادراک خواهی رسید که در زندگی حتی یک بار نیز به کسی یا چیزی عاشقانه نگاه نکرده ای . دومین تفاوتی که باید درک شود این است ... اگر عاشقانه به چیزی مادی یا بی جان نگاه کنی ، آن شی به یک شخص تبدیل می شود . اگر به آن عاشقانه نگاه کنی ، آن گاه عشق تو کلیدی می شود تا هر چیزی را به شخص تبدیل سازد . اگر به یک درخت عاشقانه بنگری ، درخت یک شخص می گردد . هر گاه عاشقانه به چیزی نگاه کنی ، آن چیز یک شخص می شود و برعکس . هر گاه با چشمانی شهوانی به شخصی نگاه کنی ، آن شخص به یک شی تبدیل می شود . برای همین است که چشمان شهوانی دافعه دارند . چرا که هیچ کس نمی خواهد شی شود . وقتی به همسرت با چشمان شهوانی می نگری او احساس ازردگی می کند . در واقع تو چه می کنی ؟ تو یک شخص را ، یک شخص زنده را به وسیله ای بی جان تغییر می دهی . تو می پنداری که چگونه استفاده کنی و آن شخص کشته می شود . چشمان شهوانی دافعه دارند و زشت هستند . وقتی با عشق به کسی نگاه کنی ، او والا می گردد . یگانه می گردد . ناگهان او یک شخص می شود . یک شخص را نمی توان با دیگری جایگزین کرد ولی یک اشیا را می توان جایگزین کرد . یک شی قابل جایگزینی است ولی یک شخص جایگزینی ندارد . او یکتا و یگانه است . عشق همه چیز را یگانه می کند . به همین سبب تو بدون عشق ، هرگز احساس نمی کنی که شخص هستی . تا زمانی که کسی عمیقا دوستت ندارد ، هرگز احساس نخواهی کرد که موجودی یگانه هستی و به راحتی می توان تو را تغییر داد و جایگزین کرد . در رابطه شهوانی ، همه چیز شی هست و این غیر انسانی ترین کارهایی است که انسان می تواند انجام دهد : تبدیل شخصی به شی . وقتی عاشقانه می نگری ، خودت را فراموش کن . خودت را کاملا فراموش کن . برای امتحان یه یک گل نگاه کن و خودت را به تمامی از یاد ببر . بگذار گل باشد و خودت کاملا غایب باشی . گل را احساس کن ، آن گاه عشقی عمیق از آگاهی تو به سمت گل روانه می گردد . تو به وجد می آیی و آن گل ، یک شخص می گردد . به موضوع دیگری نپرداز . با یک گل سرخ یا با چهره معشوقت باقی بمان . تنها با قلبت بمان . با این احساس که چه کنم تا معشوق شادتر و معشوق تر باشد ؟ و وقتی چنین باشد ، تو غایب خواهی بود ، هرگز به خودت توجه نخواهی کرد . وقتی به خودت توجه نداری ، خالی می گردی ، فضایی درونت آفریده می شود . وقتی ذهنت کاملا به دیگری متوجه می گردد ، آن گاه درونت خلا ایجاد می شود . با معشوق ، انسان به تمامی ناتوان می گردد ، این را به یاد بسپار . هر گاه عاشق کسی باشی ، احساس عجز کامل می کنی . درد عشق همین است : فرد نمی تواند احساس کند که چه بکند . او مایل است همه کار بکند ، می خواهد تمامی کائنات را به معشوق ببخشد ، ولی چه می تواند بکند ؟ تو تهی هستی و به همین سبب عشق به یک مراقبه عمیق تبدیل می گردد . در حقیقت ، اگر کسی را دوست داشته باشی ، به هیچ مراقبه دیگری نیازی نیست ولی چون در واقع کسی عاشق نیست ، به 112 تکنیک نیاز دارد و حتی شاید این ها هم کافی نباشد . خود عشق بزرگ ترین تکنیک است ولی عشق مشکل است و حتی ناممکن . عشق یعنی خود را آگاهانه رها کردن و در همان مکان ، جایی که نفس تو وجود داشته ، دیگری را جای دادن . جایگزینی خودت با دیگری یعنی عشق . گویی که اینک تو نیستی و فقط دیگری هست . سارتر می گوید که دیگری جهنم است و حق با اوست . او درست می گوید زیرا که دیگری فقط برای تو جهنم می آفریند ولی همچنین او اشتباه می کند ، زیرا اگر دیگری بتواند جهنم باشد ، می تواند بهشت هم باشد ، کافی است با عشق نگاه کنیم . هر زن و شوهر برای یکدیگر جهنم می سازند زیرا هر یک می کوشد تا دیگری را تصاحب کند . غافل از اینکه تنها تصاحب اشیا ممکن است ، نه تصاحب اشخاص ! اگر عاشق باشی ، حتی نگاه خیره بسیار زیباست ، زیرا خیره شدن تو ، او را یک شی نمی سازد . آن گاه می توانی مستقیم به چشمان او نگاه کنی . آن گاه می توانی عمیقا وارد چشمان دیگری شوی . تو او را به یک شی تبدیل نمی کنی ، بلکه نگاه تو از راه عشق ، از او یک شخص می سازد . برای همین است که تنها نگاه خیره عاشقان زیباست و گرنه خیره نگریستن زشت است . هرگاه شخصی را به یک شی تبدیل کنی ، عملی غیراخلاقی مرتکب شده ای ولی اگر سرشار از عشق باشی ، در آن لحظه سرشار از عشق ، این پدیده ، این برکت با هر موضوعی روی خواهد داد و تو زندگی می بخشی . هنگامی که معشوق به تصاحب در آید ، عشق رفته است . آن گاه معشوق تنها یک شی خواهد بود . می توانی از او استفاده کنی ، ولی برکات هرگز برنمی گردند ، زیرا آن برکات فقط زمانی می آمدند که او یک انسان بود ، دیگری آفریده شده بود ، شخص را در دیگری آفریده بودی و دیگری نیز ، شخص را در تو آفریده بود . هیچ کدام شی نبودید . هر دو ذهنیت هایی بودید که با هم تلاقی کرده بودند دو انسان که ملاقات کرده اند ، نه یک انسان و یک شی . اگر بدانی که تو نیستی و آگاهی ات با عشقی عمیق به سوی دیگری حرکت کرده باشد به درختان ، به آسمان ، به ستارگان ، به هر کس ، وقتی که تمام آگاهی ات تو را ترک گفته و به سوی دیگری رفته باشد در آن غیبت نفس ، برکات نازل می شوند .


ابریشم 07-27-2010 04:21 PM

http://www.gtalk.ir/images/icons/%28239%29.gif پيرامون عشق و احساس
همه ما از نوجوانی و جوانی خاطرات دلبستگی به چیز و یا کسی را در ذهن خود به عنوان خاطره همراه داریم دلبستگی هایی که گاها به اشتباه آن را عشق می نامیدیم.


معمولا دختران و پسران با نزدیک شدن به سن رشد و بلوغ هر کشش عاطفی در وجود خود را به عشق تشبیه میکنند. از همان عشقهایی که به گفته مادر بزرگها شبها عاشق میشدند و روزها فارغ.
کلمه عشق و عاشق دارای مفهوم و معنی والای است که افسوس در زمان حال به بازیچه زبان تبدیل گشته است.ما یا هنوز مفهوم عشق را نمی دانیم یا کلمه ای که بر احساس میان لیلی و مجنون ، شیرین و فرهاد و ....سایر عشاق معروف نام نهاده بودند عشق نبوده است

این روزها میبینیم که هر دوستی ساده و کوتاه مدت چند روزه را عشق میخوانند . و به بهای آن در سنین نوجوانی و پاکی تمام زندگی و آینده خود را برای چند روز خوش گذرانی تباه میکنند. حال آنکه اگر به واقع دچار عشق واقعی شده باشند عاشق و معشوق حقیقی هیچگاه مانع شکوفایی و موفقیت یکدیگر نمی شوند. ارد بزرگ در این مورد میگوید : عشق همچون توفان سرزمین غبار گرفته وجود را پاک می کند و انگیزه رشد و باروری روزافزون می گردد .

عشق از دیرباز بر دوگونه بوده است: عشق گل و بلبل و عشق شمع و پروانه .. براستی کدام یک برازنده و حقیقی است؟ در عشق پروانه و شمع، شمع معشوقی مغرور است که با وجود عشق آتشینی که در سینه دارد، عشقی که او را چنان به فغان و ضجه وامیدارد که پروانه- عاشق بیقرارش را از سرزمینها و محیط های دور به سوی خود فرا میخواند، عشقی که هرچند آنرا بروز نمی دهد اما حرارت وشدت آن ، ذره ذره ی وجود نازکش را می سوزاند و آب میکند، زبان در کام نگه میدارد و سکوت را تا سرحد تباهی و نفی مطلق حفظ میکند. اما با این همه خودپسند نیست و خود می سوزد اما روشنایی سوختنش، قلب عاشقش را نور و حرارت و روشنی می بخشد و با او عشق زنده است. زمانی که وجود شمع به عدم انجامید و حرارت سوزانش ، دل نازکش را بلعید، عشق به اتمام می رسد و عاشقش ناپدید.

در آنسوی قضیه، پروانه عاشقی است که فارغ از هیاهوی دنیا، دیوانه وار به شمع که چون سروسهی با سکوت و ابهتی کوه مانند بر قامت رعنایش تکیه کرده عشق می ورزد و شور عشق او را چنان از خود بیخود کرده که تمام موانع و مشکلات و پایان نامعلوم و گنگ عشقش را فراموش کرده، دل به دریا می سپارد و بی باک از توفان حوادث، سر در راه معشوق میگذارد و به سوی او می تازد و این کار را آنقدر دوام میدهد تا از سرچشمه نور و روشنایی که از قلب پاک معشوقش ساطع است سیراب گردد و بعد ...

در عشق گل و بلبل، گل معشوقی است که سرسبد بهار است و مسافری زودرنج و حساس، باید با او چون گل رفتار کرد چرا که با آمدن خزان که موسم عشق نام گرفته ، گل ما غمین شده بدن ظریفش رنگ چروکیدگی به خود می گیرد و بلبل، عاشقی بیقرار است که عشق گل و بوی گل او را چنان از خود بیخود می کند و در عالم مستی فرو می برد که بی اختیار ناله سر می دهد و آنقدر می نالد که دیگر نالیدن با خون و پوست و رنگش می آمیزد و حتی اگر از گل دور باشد و در بین اغیار، باز هم به شوق او می خواند.

نکته جالب در عشق گل و بلبل اینست که این دو به ندرت به وصل هم می رسند و اگر هم دست روزگار آنها را قرین یکدیگر گرداند، این نزدیکی اندکی بیش نیست و تا کسی آن دو را و خوشبختی شان را نظاره میکند، بدون درنگ نقشه هولناکی در سر می پروراند: گل را از ماحولش جدا کرده و خودخواهانه او را بخاطر زیبایی و عطرش در دست گرفته و آنقدر این دست و آن دست میکند تا پژمرده شود و یا اگر مهربانتر باشد آنرا در گلدانی روی میز اتاقش یا پشت پنجره اش قرار می دهد و بلبل را با صد حیله و ترفند و فریب به بند میکشد و در قفسی تنگ زندانی.

عشق قرون معاصر هم اگر متهم به پاکی و صداقت و راستی باشد، عشق گل و بلبل است . چرا که دیگر ذهنیت پروانه ای و عملکردی چون شمع در بین آدمهای این دوره یافت نمی شود. عاشق امروزی همچون بلبل است، صمیمانه عشق می ورزد و دلش از شور یار می تپد و منظور و مطلوبش عشق حقیقی است. بسا اوقات این عشق به وصال می انجامد و شوره زار زندگی، دشت پرگل بهاری می شود اما همانطور که گل و بلبل را ما آدمها از هم جدا میکنیم، مردم نابخرد وعاه شهر ما و یا حوادث روزگار با حرف و حدیث و عملکردهای به ظاهر مصلحانه و خیرخواهانه ، عاشق و معشوق امروز را از هم جدا می سازند.

اما جدای از تقسیم بندی و تعاریف بسیاری که در زبانها و ملیت های مختلف از عشق شده و بعد از این هم خواهد شد آنچه مسلم است هر گاه پای یک عشق واقعی نه یک احساس زودگذر در میان باشد حتی محکمترین انسانها نیز دست تسلیم در برابرش بالا خواهند برد.همانگونه که ارد بزرگ میگوید :عشق چنان شیفتگی در نهان خود دارد که سخت ترین دلها نیز ، گاهی هوس شنا در آن را می کنند .

ابریشم 07-27-2010 04:22 PM

http://www.gtalk.ir/images/icons/%28452%29.gif زندگي بدون عشق را به چه چيزي مي توان تشبيه كرد
زندگي بدون عشقhttp://www.gtalk.ir/images/smilies/New%20%2810%29.gifhttp://www.gtalk.ir/images/smilies/New%20%2810%29.gifhttp://www.gtalk.ir/images/smilies/New%20%2810%29.gifhttp://www.gtalk.ir/images/smilies/New%20%2810%29.gifhttp://www.gtalk.ir/images/smilies/New%20%2810%29.gifhttp://www.gtalk.ir/images/smilies/New%20%2810%29.gifhttp://www.gtalk.ir/images/smilies/New%20%2810%29.gifhttp://www.gtalk.ir/images/smilies/New%20%2810%29.gif
مانند درخت بدون شكوفه و ميوه مي ماند .
زندگي بدون عشق زندگي نيست ....
زندگي چيست ؟
عشق ورزيدن!و........؟
زندگي ماجرايي است پر هيجان ما در زندگي خود نشانه ها يي مي بينيم
حاكي از حضور خداوند در درون و بيرون ما .
اگر چشم دل را باز كنيم مي توانيم اين نشانه ها را ببينيم و بخوانيم .
دنياي ما سرشار از معناست .
هر آنچه كه در درون و بيرون ما اتفاق مي افتد نامه اي است از عالم بالا كه بايد آن را باز كنيم و بخوانيم .ا
ين نامه ها را خداوند براي همه ما مي فرستد او از زبان همه چيز و همه كس و همه حادثه ها با ما سخن مي گويد.
عشق چيست ؟ عشق رايحه شناخت خويشتن خويش است .
وقتي لبريز مي شوي از حقيقت خود- كه همان خداست – آن گاه سهيم مي شوي خود را با ديگران
وقتي مي فهمي كه از هستي جدا نيستي .آ
نگاه عاشق مي شوي .
عشق ميوه تجربه وحدت عارفانه خود با همه چيز و همه كس است .
عشق رابطه نيست بلكه برترين مرتبه وجود است .
بعضي ها به غلط گمان مي كنند كه نقطه مقابل عشق نفرت است .
نقطه مقابل عشق نفرت نيست بلكه ترس است .
نفرت عشق وارونه است .
وقتي خود را نمي شناسي
از همه مي ترسي در عشق تمام پنجره هاي وجودت را به روي بي كران باز مي كني .
اما وقتي مي ترسي همه ي پنجره هاي وجودت را مي بندي
وبه آن ها قفل آهني بي اعتمادي مي زني .
وقتي مي ترسي تنها مي شوي وقتي عشق مي ورزي محو مي شوي ديگر نيستي تا احساس تنهايي كني
عشق مرزهاي تو را مي ريزد وتو را با آدم ها پرنده ها آب ها گياه و خورشيد و ماه و ستاره يگانه مي كند .
عشق افتادن قطره به درياست قطره تويي و دريا خداست .
ما چنان آفريده شده ايم كه فقط مي توانيم به عشق زنده باشيم .
بدون عشق مردگي مي كنيم .نه زندگي .
اگر نتوانيم عشق بورزيم از زندگي نيز محروم خواهيم شد .
آنگاه آني نخواهيم بود كه مي توانيم باشيم .
اگر عشق نورزيم جاري وجودمان به مرداب ملال مي ريزد .
مي گنديم و مي پوسيم و مي ميريم .
از مرگ نمي ترسيد ؟
اگر مرگ وجود مي داشت شايد از او مي ترسيدم
بسياري از آدم هايي كه از مرگ مي ترسند خبر ندارند كه هم اكنون مرده اند .
زيرا عشق نمي ورزند .
عشق است كه زنده مي كند .
عشق كيمياست .
ضيافت پر شكوه زندگي هرگز به پايان نمي رسد .اين ضيافت هميشه برپاست .
بازيگران زندگي مي آيند و مي روند اما نمايش زندگي به پايان نمي رسد
عشق تداوم مي يايد خنده تداوم مي يايد زندگي تداوم مي يابد
اگر به كيميايي عشق برسيم و ققنوس وار بر خاكستر مرگ خويش با ل و پر بزنيم بي ترديد حيات جاويدانه پيدا مي كنيم .
پيش از آن كه مرگ به ما برسد ما بايد به عشق رسيده باشيم
وقتي مرگ مي آيد بايد ما را عاشق و دست افشان و تراوند خوان مي بينند
بايد مرگ را شگفت زده كنيم مرگ نبايد ما را بميراند.
اگر بميريد دلتان بيشتر براي چه كسي تنگ مي شود؟
براي زمين .
زمين ما كه در كاينات بزرگ تر از ذره اي غبار نيست .
خوشبخت ترين سياره عالم است .
بر روي اين ذره ي غبار حيات شكفته است زمين ما زنده است و نفس مي كشد.گ
وش بده پرنده ها مي خوانند نگاه كن درخت ها غرق شكوفه و ميوه اند
آدم ها را ببين عشق ها را خنده ها را گريه ها را .
آيا صداي آواز محزون آن عاشق تنها را نمي شنوي ؟ دختركي در باد مي رقصد
آيا او را نمي بيني ؟
خوشا به حال زمين كه زنده است !
خوشا به حال همه ي درخت ها !!
خوشا به حال باران !!
خوشا به حال خورشيد وماه و ستاره ها !!!
خوشا به حال شب !!
خوشا به حال روز !!
خوشا به حال عشق !!
خوشا به حال ما !!


ابریشم 07-27-2010 04:23 PM

http://www.gtalk.ir/images/icons/%28579%29.gif مذهب عشق
اشاره:اين مقاله ترجمه و تلخيصي است از مقاله Rumi's Relegion of Love كه توسط آرش نراقي به مناسبت هشتصدمين سال تولد مولوي در دانشگاه كاليفرنيا در 10 فوريه 2008 ارائه شده است.


1. مثنوي - مهمترين اثر مولوي - با داستان يك ني آغاز مي شود. اين ني سمبل روح انسان است و نواي غمناك آن غم قلب و روح انساني كه از منشا خود دور افتاده است را نشان مي دهد. براي مولوي تراژدي وجود انسان در اين جهان جدايي است. ما با اقيانوس ناپيداي الهي يكي بوديم. اما اكنون قطره اي از اقيانوس در بيابان اين جهان پرتاب شده است. دور از مبدا و منشا خود. براي مولوي زندگي واقعي پيوستن به همان اقيانوس است. بنابراين زندگي ما تا وقتي از منشا خود جدا باشد، واقعي نيست.

2. چرا ملودي ني غمناك است ؟ به دليل درد و غم دوري از خانه. و چرا احساس برانگيز است ؟ به دليل نوميدي از بازگشت به خانه و پيوستن به معشوق. بنابراين براي مولوي در اعماق روح انسان يك حس بي قراري وجود دارد. روح ما در اين جهان هرگز راحتي را درك نخواهد كرد. هميشه گم گشته اي دارد. هميشه احساس جدايي مي كند. نواي ني به اين دليل غمناك است كه شما را به ياد روزهاي خوب گذشته مي اندازد. به ياد خانه .
3. از نظر مولوي در يك زندگي غير واقعي دو حس قوي وجود دارد: هيجان و خستگي. دليل آن هم اين است كه وقتي قطره ديگر جزئي از اقيانوس نيست به راحتي مي تواند به بخار تبديل شود. يك قطره تنها در برابر نور خورشيد مقاومتي نمي تواند بكند. در برابر باد هم به راحتي خشك مي شود. زندگي او همواره در شرف نابودي است. و نابودي بزرگترين عامل در ايجاد هيجان است. از سوي ديگر موقعيت روح انسان در جدايي به نظر مولوي شبيه شاهزاده ايست كه در يك قصر بزرگ زندگي مي كرده ولي حالا مجبور است كه در زنداني تاريك و كوچك بدون پنجره اي رو به بيرون عمر بگذراند. وقتي كه در قصر زندگي مي كرد، همه چيز تازه بودند. عظمت آسمان، احساس رنگين نور خورشيد و افق بي انتهاي اقيانوس. جايي براي خستگي وجود نداشت. اما او اكنون در چهارديواري تنگ و تاريكي محصور شده است. چيز جديدي براي ديدن نيست. او خسته شده است. وقتي قطره با اقيانوس همراه مي شود، او را محدوديتي نيست. اما اكنون به عنوان يك قطره، در تنهايي محدود خويش گرفتار است. اينجا منشاء خستگي محدود بودن است. پس براي مولوي تنها يك راه غلبه بر هيجان و خستگي وجود دارد و آن زندگي واقعي است. پيدا كردن راهي به سوي خانه. راهي براي اتصال به اقيانوس. اين سفر روح ما را به آرامش دائمي و شادي واقعي مي رساند.
4. اما راه اين اقيانوس از كجاست ؟ روح انسان چگونه راه بازگشت به مبداء خود را بيابد؟ مولوي اعتقاد دارد كه اين سوال قابل پاسخگويي نيست اگر چه ما مي دانيم مهمترين سد در راه بازگشتمان كدام است. اين سد خود ما هستيم. او داستان عاشقي كه نزد معشوق خود رفت را به ما بگويد. عاشق در زد. معشوق پرسيد چه كسي است كه در را مي كوبد؟ عاشق گفت: من. معشوق نوميدانه گفت: بازگرد. زمان مناسبي نيست. اينجا جايي براي انسانهاي خام نيست. و در را نگشود. پس از سالها عاشق بازگشت و دوباره در زد. معشوق پرسيد: چه كسي است كه در را مي كوبد؟ اين بار عاشق گفت: تو . تويي كه در مي كوبي. معشوق در را گشود و گفت در اين خانه اتاقي براي من وجود ندارد. داخل شو. پيغام مولوي كاملا شفاف است. براي پيوستن به معشوق بايد ترك خود كرد. اين خود براي مولوي وضعيتي است كه در آن انسان از منشاء خويش جدا مي شود. اين خود منبع خود خواهي و خودپرستي است. كسي كه وجودش بر گرد خود مي چرخد، همه چيز را براي سود خويش مي خواهد. مرزها و محدوديتها عامل جدايي است. خود متمايز كننده شخص از ديگران است. پس خود مرزي است بين ما و ديگران. اين دليلي است كه مولوي خود را مادر همه گناهان مي داند.
4.
5. چگونه از اين خودخواهي رها شويم؟ چگونه روحي چون گل لطيف داشته باشيم؟ چگونه همچون پروانه تغيير ماهيت بدهيم؟ چگونه مرزهاي خود را بشكنيم؟براي مولوي، تنها راه اين تغيير ماهيت راه عشق است. او عشق را درمان همه دردها از جمله غرور و خودبيني مي داند. از ديدگاه او انسان بايد بايد با عشق روبرو شود. بايد عاشق شود.
***
عمر كه بي عشق رفت هيچ حسابش مگير
آب حيات است عشق در دل و جانش پرير
هر كه جز عاشقان ماهي بي آب دان
مرده و پژمرده است گر چه بود او وزير
***
بدترين مرگ ها بي عشقي است
بر چه مي لرزد صدف؟ بر گوهرش
***
هر كه را نبض عشق مي نجهد
گر فلاطون بود تواش خر گير
***
عشق گزين عشق بي حيات خوش عشق
عمر بود بار همچنان كه تو ديدي

چرا عشق درمان همه دردهاست ؟ براي مولوي جادوي عشق توانايي بر تغيير دادن خود تنها و برداشتن مرزهاست. عشق همان فداكاري است. عاشق واقعي كسي است كه براي معشوق خويش فداكاري هاي بزرگ مي كند. به محض اينكه شما عشق را تجربه كنيد، مسيرتان تغيير خواهد كرد. پيش از عشق شما دانسته يا نادانسته خود را معيار همه چيز مي دانستيد. مركز جهان. ولي عاشق كه مي شويد، خود شما نيز دستخوش تغييرات مي شود. به سوي ديگران مي رويد و براي يافتن معشوق فداكارهاي ها مي كنيد. و اين گشودگي جايگزين مرزهاي خود شماست. مركز وجود شما از من به معشوق تغيير مي يابد. مولوي اين تغيير را مرگ پيش از مرگ يا مرگ در روشنايي مي نامد. جدا شدن از خود و اتصال به معشوق.
6. بسياري از عارفان مسلمان عشق انساني را به پل تشبيه كرده اند. پلي به سوي عشق الهي. مولوي گهگاه استعاره اي متفاوت را براي فهم رابطه عشق انساني و الهي به كار مي برد. او ادعا مي كند براي درك روح جهان كه همانا خداوند است به دو آيينه نياز است. يكي براي قلب خود و يكي براي قلب معشوق. عاشق آيينه خود را در مقابل آيينه معشوق قرار مي دهد. اين دو آيينه وقتي در برابر هم قرار مي گيرند، تا ابد به انعكاس يكديگر مي پردازند. تفاوت بين استعاره پل با استعاره آيينه نيز مهم است. وقتي شما از پل عبور كنيد و به ديگر سو برسيد ديگر به پل نيازي نداريد. اما درك عشق نامحدود در وجود دو آيينه است. به عبارت ديگر در استعاره پل عشق انساني تنها ارزش ابزاري دارد. وقتي شما به خدا رسيديد عشق زميني شما اهميت چنداني ندارد. اما در تئوري آينه عشق انساني داراي ارزش ذاتي است و شما مي توانيد آن را به صورت كامل از طريق معشوق خود درك كنيد. پس عشق تنها معلم نوع دوستي نيست. اما مرزهاي خود را تكان داده و فرصتي واحد براي درك معشوق ايجاد مي كند. و اين دليلي است براي مولوي كه خود را از محدوديتهاي مذاهب برهاند و خود را فداي مذهب عشق كند. اين مذهب سطحي بالاتر از معنويت و روحانيت است. او پيش از ملاقات شمس مرد مذهب بود و پس از ملاقات او مرد خدا شد. براي مرد خدا تفاوتي بين مذاهب مختلف وجود ندارد. اين تجربه شخصي عشق براي مولوي نقطه عطف در زندگي مذهبي او بود. نوعي انقلاب كپرنيكي. براي مرد خدا خدا مهم است و هيچ مذهب خاصي مركز دنياي روحاني او قرار نمي گيرد. هدف، ملاقات خداوند بدون هيچگونه حجابي است. اين دليلي است كه مولوي خود را پيرو مذهب عشق مي داند.
***
دين من از عشق زنده بودن است
زندگي زين جان و تن ننگ من است (مثنوي دفتر ششم )
***
ملت عشق از همه دين ها جداست
عاشقان را ملت و مذهب خداست ( مثنوي دفتر دوم )
7. براي مولوي مثل افلاطون عشق پاسخي است به زيبايي. عاشق بايد نسبت به تمام زيبايي هاي جهان حساس باشد. او اعتقاد دارد اگر مي خواهيد خدا را بشناسيد، به اين يا آن كتاب نگاه نكنيد. به زيبايي معشوق بنگريد.


ابریشم 07-27-2010 04:24 PM

معنای" عشق " از نظر قرآن و روایات چیست؟


معنای" عشق " از نظر قرآن و روایات چیست و رابطه آن با "عقل " چگونه است ؟
"عشق" به معنای محبت شدید و علاقه خاص است. در قرآن کلمه عشق به صراحت نیامده، امّا از مفاهیم دیگری که معنای عشق را می رساند، نام برده شده است: "بعضی از مردم معبود هایی غیر از خداوند، برای خود انتخاب می کنند و آن ها را چون خدا دوست می دارند، امّا آن ها که ایمان دارند،‌ عشقشان به خدا (از مشرکان نسبت به معبوهاشان) شدید تر است".[بقره (2) آیه 165]
در این آیه شریفه، شد حبّ و علاقمندی به عشق تفسیر شده است.
در روایات و احادیث،‌ از "عشق" نام برده شده است.
پیامبر گرامی اسلام(ص) فرمود: "با فضیلت ترین مردم کسی است که عاشق عبادت است و با عشق عبادت کند".[بحارالانوار، ج 67، ص 253، حدیث 10]
علاّمه مجلسی بعد از ذکر حدیث می فرماید: عشق به معنای زیاده روی در دوست داشتن و محبت است. گاهی خیال می شود عشق، مخصوص علاقه داشتن به امور باطل است، به همین جهت در علاقه به خدا به کار نمی رود، اما این حدیث بر خلاف پندار مزبور است؟ آن چه در مورد مذمت و سرزنش است، ‌عشق جسمانی، حیوانی و شهوانی است و آن چه مورد مدح و ستایش قرار گرفته، عشق روحانی و انسانی می باشد. عشق نوع اوّل به مجرّد وصال و رسیدن به آن، فانی شده و از بین می رود و عشق از نوع دوم تا ابد باقی و پایدار است.[بحارالانوار، ج 67، ص 254]

درباره رابطه عقل و عشق نیز باید گفت که وادی عقل با فضای عشق متفاوت است؛ در این باره سه نکته قابل ذکر است:
1. عقل فقط راهنما است؛ مولا علی(ع) میفرمایند: «عقل هدایت بخش و نجات دهنده است...»، (میزان الحکمه، ج 6، ص 397، ر 13022، مکتب الاعلام الاسلامی، چ اوّل، سال 1362). و نیزمیفرمایند: العقل یصلح الرویة ؛ عقل رویه و منش را اصلاح میکند (همان، ص 396، ر 13019).

2. عقل عشق آفرین است؛ امام علی(ع) میفرمایند: العقل رقی الی اعلی علیین ؛ عقل باعث ترقی انسان به اعلی علیین میباشد (همان، ر13016). وقتی انسان عقل خود را به کار گیرد، راه را از چاه میشناسد؛ سلوک سعادت را از سقوط شقاوت باز مییابد؛ خانه جانان را از کاشانه شیطان جدا میسازد و حتی عشق حقیقی را از عشق مجازی متمایز میکند. انسان در پرتو عقل، راه اعلی علیین را میجوید و لذّت تشخیص و ترسیم چنین راهی، کام تشنه را برای وصول به گوارایی آب تحریک میکند و با تکرار تصور ضرورت پیمودن راه عشق، دل را با خود همراه میسازد. از این رو میگوییم: عقل عشق آفرین است.
3. مرکب وصول و معرفت قلبی عشق است نه عقل؛ عقل چون پلیس، فقط راهنمای خوبی است و گرنه هرگز پای پیمودن راه وصال را ندارد. وقتی با جرقه‏های راه بخش عقل، عشق در دل زبانه کشید؛ دل عاشق گام‏های نخستین راه معرفت را بر میدارد و کم کم به حالاتی بلند میرسد که از عقل نشانی نمیماند.
جناب عشق را در گه بسی بالاتر از عقل است کسی آن آستان بوسد که جان در آستین دارد ( حافظ)
در آن حالات بلند، عقل محو میشود؛ گرچه آن حالات بعد از سال‏ها ریاضت، لحظاتی بیش نیست. پس عقل در دو مرحله اوّل، نه تنها زایل کننده عشق نیست؛ بلکه میتواند راه عشق حقیقی را بنمایاند و در مرحله سوم هم در بعضی از حالات بلند عرفانی و عشق حقیقی،اصلاً جایی برای عقل و توجّه به آن نمیماند. به لحاظ این مرتبه بالا، میتوان گفت: عقل خود حجاب عشق است.
به عبارت دیگر عقل و عشق را اگر به خوبی بشناسیم با هم تقابل ندارند . عقل انسان را تا مرحله ای راهنمایی می کند و برای سیربالاتر باید از نردبان عشق بهره گرفت . در عین حال عقل می تواند مراقبت کند که انسان در مسیر عشق به بیراهه نیفتد.
پس می تواند در کمال انسان با هم مشارکت داشته باشند ، بی آنکه یکی را بگیریم و دیگری را طرد کنیم.


ابریشم 07-27-2010 04:25 PM

http://www.gtalk.ir/images/icons/%288%29.gif آیا میان عشق و نفرت فاصله‌ای هست؟
آیا میان عشق و نفرت فاصله‌ای هست؟


در مغز مدارهای واحدی برای این دو احساس نهایی شرکت دارند، هرچند نفرت برای خودش ظاهری از خردمندی را حفظ می‌کند. دانشمندان امروزه به این نتیجه رسیده‌اند که میان عشق و نفرت تقریباً فاصله‌ای نیست.


بر اساس مطالعات جدیدی که مبنای زیست شناختی را برای این دو شدیدترین احساسات انسان کشف کرده است، عشق و نفرت در درون مغز انسان به طور کاملاً نزدیکی با هم در ارتباط هستند.

پژوهشگرانی که طبیعت مادی نفرت را مورد بررسی قرار داده‌اند به این نتیجه رسیده‌اند که بعضی از مدارهای عصبی در مغز که مسئول این حالت هستند در واقع همان مدارهایی نیز می‌باشند که برای احساس عشق رمانتیک در انسان به کارمی آیند آنهم علی رغم این حقیقت که عشق و نفرت ظاهراً دو قطب مخالف یکدیگرند.

در یک بررسی علمی توسط استفاده از اسکنر مغزی جهت مطالعه‌ی آن مدارهای عصبی که به هنگام نگاه کردن انسان به تصویرشخصی که از او بدش می‌آید فعال می‌شود این نتیجه به دست آمده که « مدار نفرت » با مدار عشق در بعضی موارد مشترک است.

پروفسور سمیر زکی (
Semir Zeki) از University College London و کسی که رهبر تحقیقاتی است که نتایج آن اخیراً در نشریه اینترنتی PloS ONE منتشر شده می‌گوید این یافته می‌تواند توضیح دهد که چرا نفرت و عشق رمانتیک ممکن است به رفتاری که از نظر شدت با هم مشابه هستند ختم شوند.

به عقیده پروفسور زکی: « غالباً نفرت به عنوان یک میل شریرانه تلقی می‌شود که می‌بایست در صورت امکان در جهانی بهتر از دنیای خود ما سربه راه شده، به زیر نظارت درآمده و بالاخره ریشه کن شود. هرچند برای زیست شناسان نفرت گرایشی است که دارای ارزشی مشابه با عشق برای بررسی‌های علمی است. نفرت نیز مانند عشق غالباً به نظر می‌رسد که میلی نابخردانه است و می‌تواند فرد را به اعمال شریرانه و دلاورانه وادارد. اما چگونه دو احساس مقابل هم می‌توانند به رفتار مشابهی ختم شوند؟»

در پی درخواست مسئولین این پروژه تحقیقاتی
۱۷ نفر از مراجعه کنندگانی انتخاب شدند که بنا بر اظهارات خود از فرد بخصوصی به شدت متنفر بودند. بیشتر آنها کسی را که پیشتر با او روباط عاشقانه داشتند و یا یک رقیب در محل کار خود را انتخاب کردند، در حالی که یکی از خانم‌های شرکت کننده نفرت بیش از اندازه‌ای نسبت به یک چهره مشهور سیاسی را ابراز کرد.

پروفسور زکی و جان رومایا از مرکز تحقیقاتی خود (
Wellcome Laboratory of Neurobiology) فعالیت مدارهای عصبی مغز را در همان هنگامی که داوطلبان مشغول نگریستن به عکس‌هایی از افرادی بودند که از آنها بدشان می‌آمد مورد تجزیه و تحلیل قرار دادند.

آنها به این نتیجه رسیدند که مدارهای نفرت شامل بخشی از مغز هستند که به آنها پوتامن و اینسولا (
putamen and the insula) گفته می‌شود که در قشر مخ تهتانی مغز یافت می‌شوند. مدت‌ها است که دانشمندان می‌دانند بخش پوتامن در ادراک احساس انزجار و بیزاری نقش دارد و ممکن است همچنین بخشی از نیروی محرک نظامی باشد که در حرکت و عمل فعال است.

پروفسور زکی می‌گوید: « پوتامن و اینسولا هر دو در احساس عشق رمانتیک به طور معنا داری شرکت دارند که این البته ما را به تعجب نمی‌آورد. پوتامن همچنین می‌تواند در آمادگی اعمال پرخاشگرانه در زمینه و شرایطی رمانتیک سهیم باشد. مثلاً در شرایطی که در آن انسان یک رقیب عشقی خود را به عنوان یک خطر احساس کند. مطالعاتی که قبلاً انجام شده است این فرض را تقویت می‌کند که اینسولا شاید در واکنش به محرک‌هایی که باعث ایجاد احساس غم و اندوه می‌شود نقش داشته باشد و نگریستن هم به چهره‌ای که آن را دوست داریم و هم به چهره‌ای که از آن بدمان می‌آید می‌تواند یک چنین پیام ناراحت کننده را ایجاد کند. »

به نظر می‌رسد که یک تفاوت اصلی میان عشق و نفرت در این واقعیت قرار داد که بخش‌های بزرگی از قشر مخ در مغز که با داوری و استدلال سروکار دارد طی دوره عاشقانه از فعالیت می‌افتد، حال آن که در حالت‌های احساس نفرت فقط بخش کوچکی از آن کارکرد خود را از دست می‌دهد.

به نظر پروفسور زکی «این می‌توان اعجاب برانگیز باشد زیرا نفرت نیز مانند عشق گرایشی بسیار شدید است. اما در حالی که در عشق رمانتیک، عاشق غالباً کمتر به شخصی که آن را دوست دارد دیدگاهی انتقادی و داورانه دارد، احتمال بیشتری وجود دارد که در شرایط نفرت، شخصی که از کسی متنفر است ارزیابی انجام اعمالی را مورد بررسی قرار دهد که ممکن است به آن شخص دیگر صدمه رسانده و او را زخمی کند. آنچه بسیار جالب توجه است این که فعالیت بعضی از این ساختارها در واکنش به چهره‌ای که از آن متنفر هستیم از جهت نیرو متناسب است با شدت تنفر اظهار شده و بنابراین این امکان را فراهم می‌کند که بتوان وضعیت نفرت را به شکلی عینی مورد ارزیابی کمی (
quantified) قرار داد. این یافته جدید عملی می‌تواند در پرونده‌های جنایی دارای فوایدی باشد. »

ابریشم 07-27-2010 04:26 PM

حرفهایی كه زنان عاشق شنیدنشان هستند

"روز خوبی داشتی؟" هـنـگامیـكه

از همسر خود در مورد چگونگی گذراندن روزش پرسش میكنید، برداشت او این خواهدبود كه شما انسان با فكری هستید و مشتاقید بدانید وی ساعات كاری خود را چگونه سپری كرده است. اما یـك هشـدار: ایـن سـؤال بـه هـمـسـر شـمـا مجوز آن را خواهد داد كه چند ساعتی در مورد كوچكترین اتفاقاتی كه برایش افتاده صحبت نمایـد. پس برای مدت زمانی طولانی آماده نشستن و شنیدن داستانهای او شوید.

چرا باعث زیبا شدن وجهه شما میگردد: زنها به آنچه كه در فكر شما میگذرد، توجه زیادی دارند. پرسش در مورد چگونگی روز او نشان می دهد كـه شمـا پذیرا، مشتـاق و علاقمند به گوش دادن حرفهای همسرتان هستید. با این عمل به او فرصتی می دهیـد تا خودش را خـالی نـموده و شما را به عنوان همراز و محرم اسرار خود در نظر بگیرد. اگر چه ممكن است بیش از زمانی كه انتظار دارید مجبور به شنیدن صحبتهایش شوید، اما وقتی تمام شد، او شروع به صحبت در مورد شما خواهد كرد.


"نمی تونم بگم چقدر دلربا و زیبا هستی" همانطور كه مشخص است، این بـه او مـی رسـاند كه شما وی برای شما جذاب بوده و فرد دیـگری بـه چشمتان نمی آید. از طرف دیگر باعث افزایش اعتماد بنفس در او خواهد شد.

چرا باعث زیبا شدن وجهه شما میگردد: این جمله بخصوص در روابط زناشویی بلند مدت مؤثر واقع می شود چرا كه شما به همسر خود اطمینان میدهـید هنوز به او علاقه دارید. در عوض همسرتان نیز سعی خواهد كرد این زیبایی و دلربایی را با شما تقسیم نمایید. سؤالی هست؟ اینجوری فكر نمیكنید؟


"در مورد ‌[ هر چیزی ] چه احساسی داری؟" پـرسیدن این سؤال به همسرتان نشان می دهد كه شما خالصانه برای احـساسـات او اهمیت قائل هستید. زنها عاشق بیان احساسات خود در مورد هر موضوع قابل تصوری می بـاشند. با این حـال بـدانید كه خود را در دام گفـتگویـی طولانی و عمیق در مورد آن موضوع گرفتار خواهید كرد. بنابراین اگر شب تصمیم دیدن مسابقه فوتبالی را دارید، این سؤال را مطرح نكنید.

چرا باعث زیبا شدن وجهه شما میگردد: این سؤال بیانگر جنبه مهربانی و دلسوزی یك فرد است. وقتی همسرتان در می یابد كه شما توجهتان را به وی مبذول داشته اید، او نـیـز متقابلا تمام احساسات خود را با شدتی بسیار بیشتر، اهدا خواهد نمود. یعنی اگـر قـبـلا فـقـط فردی جذاب بشمار می آمدید، اكنون همانند جواهری در چشم او جلـوه خواهید كرد. متوجه منظورم می شوید؟



"تو زیبا تر از دوستان دیگرت هستی" قرار دادن او از بین همتاهایش بر سكوی نخست زیبایی باعث بالا رفتن اعتمـاد بـنفـس وی شـده و سـبـب می گـردد تا هـمـسر شمـا در تـصـوراتش بر دوستان هم جنس خود بتواند فرمانروایی كند. این تحسین و تعریف بسیار مهمی در دنیای زنانه محسوب شده و امتیاز شما را در نزد همسرتان ارتقای چشمگیری خواهد داد.

چرا باعث زیبا شدن وجهه شما میگردد: گذشته از اینكه باعث می گـردد او از لحاظ زیبایی ظاهری خود را برتر از اطرافیانش تصور كند، این جمله كوتاه به همسرتان تفهیم میكند كه شما تا چه حد برای وی ارزش قائل هستید. بعلاوه زمانی كه دوستانش پیش شـما هستند، كمتر احساس نگرانی خواهد كرد. او در مـورد خـودش احـسـاس خـوبـی نموده و پاداش سلیقه بخرج دادن شما را خواهد داد. با اینحال یك احتمال جانبی بالقوه وجود دارد: یك همسر حسود این سخن را مدركی برای متهم نمودن شما به اینكه قصد برانداز نمودن و چشم دوختن به دوستانش را دارید، بشمار خواهد آورد.


" تو واقعا زرنگ و باهوشی" با تـصـدیـق نـمودن هـوش و ذكـاوت وی، ایـن معـنی را می رسانید كه علاوه بر محاسن ظاهری، متوجه ذهن و فكر توانمندش نیز شده اید. هـمـسر شـما بـا شنیدن این جمله در مورد همه جوانب زندگی خود احساس رضایت و خوشنودی خواهد نمود. این سخـن نشانه احترام از طرف شما برای همسرتان محسوب میگردد.

چرا باعث زیبا شدن وجهه شما میگردد: همسرتان این مسئله را كه شما فقـط بـه فـكر روابط جنسی نیستید و قادرید ماورای چنین موضوعات فكر كنید را تحسین خواهـد كرد. زنها عاشق مردان صـمـیمی و خـوش قـلب مـی بـاشند و هیچ چیزی بهتر از بیان و تشخیص هوش و ذكاوت آنها نمی تواند صفات آقا منشانه شما را آشكار نماید

در روابط زناشویی بسیار خوب هستی"

بیان این جمله باعث می گـردد هـمـسرتان احساس كند كه یك الهه است.شنیدن این عبارت به همسر شـما تفهیم می كنـد كـه روابـط جنسی و زناشویی او به چشم شما بی عیب و نقص بوده و باعث می گردد كه احساس نماید واقعا می داند كـه چگـونه باید مرد خود را راضی نگاه دارد.

چرا باعث زیبا شدن وجهه شما میگردد: تحسین و تمـجید از عملكرد او نشانگر این است كه شما به روابط جنسی فقط به عنوان ابزاری برای ارضا نــمودن خود نگاه نكرده، بلكه همه جنبه های آنرا مورد ستایش قرار میدهید.


"می خواهم همه عمرم را با تو سپری كنم" ایـن جمله ای سنگین است؛ معنی آن فاصله زیادی با دادن پیشنهاد برای ازدواج نـدارد. بنابراین پیش از گفتنش به نامزدتان مراقب عواقبش باشید. اما بخاطر داشته باشید كه ریسك كردن اغلب پاداش و نتیجه مطلوب به دنبال خواهد داشت. هنگامیـكه این جـمله را بیان می دارید، او از لحاظ روانی بسیار سركیف می گردد. جـمـلات دیـگـری كـه تقریبا همین نتیجه را داشته ولی تعهدآوری آنها كمتر می باشد، عبارتند از: " فقط تو میتونی تا این حد منو خوشحال كنی" و " من دوست ندارم با هیچ كس دیگری جز تو باشم."

چرا باعث زیبا شدن وجهه شما میگردد: همـه زنـها عاشق شنیدن جملاتی حاكی بر سرسپردگی دیرپا و با دوام از همسرشان هستند. مطمـئـن بـاشیـد كـه بـعد از گفتن این جمله سلامی همیشگی را از او خواهید شنید.


"تو بهترین دوست منی" به او می گویید كه چگونه ماورا و فراسوی مسائل جنـسی می اندیشید و به این معنی اسـت كه برای رابطه اتان ارزش قائل هستید و مایلید كارهایی را بـهـمراه او انجام دهید كه مردان دیگر ممكن است رغبتی به آن نداشته باشند. همسرتان بعد از شنـیـدن ایـن جمله پیوستگی مقاومت ناپذیری با شما پیدا خواهد نمود.

چرا باعث زیبا شدن وجهه شما میگردد: این جـملات شـما را در نـظر وی بـجای یـك فرد عادی كه مجبور به گذراندن وقتش با او است، به انسانی معنی دار و جذاب تـبـدیـل میكند. این شما را به ابتدای لیست خواسـتگـاران پرتاب میكند چراكه شما به مهمترین نكته اشاره كرده اید: دوستی و رفاقت.


"تو یك مادر ایده آل خواهی شد" اغلب زنها به دنبال این هستند كه روزی بچه دار شونـد. هـمـچـنین اكـثـرا با خود كلنجار می روند كه آیا در این راه مـوفـق خـواهد بـود یـا خـیر. بـا گفـتن این جمله به او اطمینان می دهید كه حتما به هدفش خواهد رسید. به علاوه با ارضـای نیازهای درونی او باعث آرامش و تسكین وی می شوید. بیان این كلمات از زبان شما به عنوان یك همسر، او را تبدیل به خوشحال ترین انسان روی زمین خواهد نمود.

چرا باعث زیبا شدن وجهه شما میگردد: اینـگونهبطورغیر مستقیم به همسر خود می فهمانید كه مایلید از او بچه دار شوید. واضح است كه این نوایی بسیار خوشایند در گوش او می باشد. از این نقطه، همسرتان بیشتر پذیرای پیشرفت و ترقی شما خواهد شد.


"تو زندگی منو كامل می كنی" این به او می گوید كه تنها فرد مورد علاقه شما است. همه زنها دوست دارند این جمله را از شوهرشان بشنوند. بـیـان ایـن عبـارت بـه مفهوم آن است كه شما همسر خود را بصورت كامل پذیرفته ایـد و ایـنـكه او به صـورت موجودی اجتناب ناپذیر و همیشگی برای شما در آمده است. در همسرتان احساس لـذت بـخش غیر قابل تصوری بوجو آمده و تا چندین روز لبخند از لبانش جدا نخواهد شد.

چرا باعث زیبا شدن وجهه شما میگردد: این جـمـله اسـاسـا مـی گـوید كه شما در زندگی به او نیاز داشته و نمیـتوانید بدون او به زندگی ادامه دهید. زنها از شنیدن چنین جملاتی بسیار مشعوف میگردند.

اشاره باشكوه

"دوستت دارم" این جمله "دو كلمه ای" معروف و كوتاه كـه هـمگی ما برایـش اهـمیت بسیار زیادی قائل هستیم، می تواند تاثیر شگرفی به همراه داشته بـاشد. اگر ازدواج كرده اید خوب است هر روزه چندین بار برای همسرتان تكرارش نمایید.

چرا باعث زیبا شدن وجهه شما میگردد: گفتن این عبارت بهـمسرتان بـاعث روشن نگاه داشتن شعله های آتشی می گردد كه همیشه نیاز به برافروزی دارند. اگـر در بـین شما كسانی تـا حال این جمله را به همسرشان نـگفـتـه انـد، هر گاه احساس آمادگی نمودید، تردید به خود راه نداده و آن را بیان كنید. هیچگاه از گفته خود پشیمان نخواهید شد وقتی كه عكس العمل او را می بینید ( یا احساس می كنید ).

ابریشم 07-27-2010 04:26 PM

کلید ورود به قلب خانم ها
مردانی که به دنبال یک زندگی آرام و با نشاط هستند ، می‌بایست در ابتدا ویژگی‌های فطری همسرشان را بدانند تا بتوانند بر مبنای یک استراتژی مشخص ، زندگی شیرینی را برای خود و اعضای خانواده بیافرینند. مردان می‌توانند با شناخت این ویژگی‌ها ، گام‌های بسیار بزرگی را در زندگی خانوادگی خود بردارند . با بررسی گذرایی در زندگی بسیاری از مردان بزرگ ، می‌توان دریافت که نقش همسر و یا مادر آنان در موفقیت‌شان بسیار پررنگ بوده است. از نکته‌های بسیار قابل توجه که « پرفسور حسابی » این دانشمند بزرگ ایرانی ، بارها بر روی آن تاکید کرده است ، نقش دو زن در موفقیت شخصی ، خانوادگی ، اجتماعی و علمی او بوده است و این دو زن ، مادر و همسر مهربان و صبورش بوده‌اند. در این دو مقاله ، سعی می‌شود کلیدهای اصلی قلب زنان برای مردانی که علاقه‌مندند زندگی شیرین و بانشاطی داشته باشند ، مطرح گردد . البته باید توجه داشت که تنها با دانستن این کلیدها ، کاری از پیش نمی‌رود بلکه باید در خصوص تک‌تک موردها ، اقدام‌ مناسب و شایسته انجام داد و هر روز زندگی خویش را شیرین‌تر و جذاب‌تر نمود . مردان علاقه‌مند به یک زندگی پویا و زیبا ، مطمئن باشند با رعایت نکته‌های این دو مقاله ، بی‌شک زندگی آنان دچار تغییر و تحول‌های مثبت خواهد شد : در این مقاله به دو كلید اساسی و در مقاله ی بعد به بررسی 3 كلید راهگشای دیگر می پردازیم : کلید اول : توجه

خانم‌ها دوست دارند که همسرشان به آنان توجه نماید و با این اقدام به احساس خوب و آرامش‌بخشی دست می‌یابند .


آنان دوست دارند اگر در خانه، کوچک‌ترین اقدامی را انجام دادند ، از جانب همسرشان مورد توجه قرار گیرد . به عنوان نمونه:



اگر آنان در دکوراسیون وسایل خانه ، تغییری ایجاد کردند و یا لباس جدید و زیبایی پوشیدند ، دوست دارند به سرعت ، عکس‌العمل همسرشان را ببینند . مردانی که از شدت خستگی و یا عدم اطلاع ، اقدام مناسبی انجام نمی‌دهند ، به‌طور معمول، همسرشان بعد ازمدتی ، دچار احساس بی‌توجهی و در بسیاری از مواقع ، افسردگی می‌شود .


(( پس آقایان محترم از این پس ، یادشان باشد که با یک جمله‌ی بسیار ساده و دلنشین ، می‌توانند توجه خود را به همسرشان نشان دهند و او را نسبت به زندگی ، دلگرم نمایند و ببینند این توجه چه اثرهای مثبتی در زندگی آنان ایجاد خواهد کرد )) .



تمرین‌ 1:


هر روز قبل از ورود به خانه، همه‌ی مشکل‌های محیط کار را فرامش کرده و با لبخند و روحیه‌ای مثبت ، وارد خانه شوید و سعی کنید با جمله‌های انرژی‌بخش ، توجه خود را به همسرتان نشان دهید و بعد ببینید چه‌قدر زندگی ، شیرین‌تر می‌شود .



کلید دوم : احترام


خانم‌ها شیفته‌ی احترام و تکریم هستند . آنان دوست دارند در هر شرایطی ، همسرشان به آنان احترام بگذارد . آقایان با احترام گذاشتن به همسرشان ، اعتماد به نفس آنان را افزایش می‌دهند.


خانم‌ها علاقه‌مندند که در جمع خانواده، همسرشان آنان را با نام زیبا و محترمی ، صدا زده و در محیط‌های خانوادگی از آنان تعریف کند . اگر مردی چنین اقدامی را انجام دهد ، به ‌سرعت شاهد قدردانی همسرش با یک جمله و یا اقدام مثبت خواهد بود .


فرزندان یک خانواده نیز وقتی احترام پدر و مادر را می‌بینند ، یاد می‌گیرند که همواره حرمت مادر را حفظ نموده و او را مورد احترام قرار دهند . البته احترام همیشه دو طرفه است ولی حساسیت این موضوع برای خانم‌ها بسیار بیش‌تر است . در ضمن ، خانم‌ها فوق‌العاده علاقه‌مند به تکریم پدر و مادرشان از جانب همسرشان هستند .


تمرین 2:


نگویید: « چرا ما همش باید احترام بگذاریم ؟ » این جمله از آن دسته جمله‌های تخریب کننده‌ی یک زندگی مثبت است . از همین حالا دست به کار شوید و ببینید چگونه می‌توانید به همسرتان بیش‌تر احترام بگذارید و او را مورد ستایش قرار دهید. مطمئن باشید که فایده‌هایش برای شما بسیار بیشتر است


ابریشم 07-27-2010 04:27 PM

قلب شکسته را چطور می توان التیام بخشید؟
تا به حال شده کسی فقط با چند کلمه یا بدتر با سکوت سنگین خود، قلبتان را در سینه بشکند؟ شما چی؟ تا به حال اینکار را با کسی کرده اید؟ همیشه راهی برای خندیدن و عشق ورزیدن دوباره وجود دارد.

مراحل



1. سعی کنید دلیل ناراحتی خود را بفهمید. دقیقاً چه موقع این حس ناراحتی در شما به وجود آمد؟

2. به این فکر نکنید که تقصیر که بوده است. همه اشتباه می کنند. اصلاً خودتان را نگران آن نکنید.

3. برای اینکه حس راحت تر و بهتری پیدا کنید، یک فعالیت تسکین بخش و ریلکس کننده انجام دهید. یک حمام داغ، مدیتیشن، خواندن کتاب یا هر کاری که آرامتان کند.

4. بعد از یکی دو ساعت، یعنی هر زمان که احساس کردید آمادگی آن را دارید، به این فکر کنید که آیا می توانید احساسات آن فرد را بپذیرید یا نه.

5. اگر توانستید خود را بقبولانید، به او زنگ بزنید، برایش یادداشت بگذارید یا هر کاری که لازم باشد را انجام دهید. شاید دوست داشته باشید که رو در رو با او صحبت کنید. البته این امکان وجود دارد که آنها نخواهند شما را ببینند یا با شما حرف بزنند، اما باید تلاش خود را بکنید. حتی اگر از شما رو برگرداندند، حداقل با خودتان می گویید که تلاشتان را کردید. شاید آنها هم متوجه تلاش شما بشوند.

6. پیش بروید. وقتی حس کردید که می توانید دوباره دریچه قلبتان را رو به دیگران باز کنید، کس دیگری را برای خود پیدا کنید.

7. لبخند بزنید. جدی می گویم. لبخند زدن به شما کمک می کند که حس بهتری پیدا کنید و اگر چند تا دوست خوب و نزدیک پیدا کنید و با هم بخندید و اوقات خوشی را بگذرانید، مطمئناً دوباره یادتان می آید که زندگی بدون آن فرد هم چقدر زیباست.

8. قانون دو ساله را به خاطر آورید. یاد گرفتن یک کار، عادت کردن به یک شهر جدید، و همچنین التیام قلب شکسته دو سال زمان می برد. اگر قبل از اینکه این فکر به خاطرتان بیفتد، مراحلی که در این مقاله عنوان می شود را دنبال کنید، بیش از اندازه خوشبین و دلسرد خواهید شد. نتیجه واقعی زمانی حاصل می شود که انتظار معقولی داشته باشید.

9. لحظه ای که آن فرد اخرین قطره خون را هم از قلب شما که هنوز می تپد، بیرون می کشد، دست از بحث کردن با او بردارید و به هیچ وجه سر اینکه حق با کیست و با کی نیست جدل نکنید. هر موقع که می خواهید از حق به جانب بودن خودتان دفاع کنید، دست نگه دارید و روی یک چیز کاملاً متفاوت تمرکز کنید.

10. همه یادگاری های آن فرد را جمع کرده و داخل یک جعبه بگذارید—این یادگاری ها احتمالاً شامل یک قاب عکس، یک خوراکی، یک عطر و شاید یک سی دی موسیقی باشد. بعد در موقعیت بعدی مثلاً شب جمعه ای که همیشه با او می گذراندید، سی دی را داخل دستگاه بگذارید، از آن عطر به خودتان بزنید و آن خوراکی را بخورید، چراغ ها را خاموش کنید و تا می توانید گریه کنید. بهترین زمان برای اینکار وقتی است که تنهای تنها در خانه هستید.

11. خاطره ها را کنار بگذارید. وقتی در مرحله 2، آرامش خودتان را دوباره به دست آوردید، موسیقی را خاموش کنید، شکلات هدیه را کنار بگذارید، و یادگاری های دیگر داخل جعبه بگذارید. قاب عکس را بیرون نگه دارید.
· هر روز هفته بعد را وقتی از کنار قاب عکس رد می شوید، بلند با خود بگویید "تو و همه خاطره هاتو فراموش کرده ام" و دست از فکر کردن به او بردارید.

· هر روز دو هفته بعد را وقتی از کنار قاب عکس رد می شوید بلند بگویید، "دلم برات تنگ شده" و باز دست از فکر کردن به او بردارید.


· هر روز سه هفته بعد را وقتی از کنار قاب عکس رد می شوید بلند رو به عکس بگویید، "من واقعاً متاسفم".



12. عکس عشق سابقتان را با یکی از عکس های خودتان جایگزین کنید. اما آن عکس را همانجا نگه دارید و فقط یکی از عکس های خودتان را کنار آن قرار دهید. بعد هر روز که از کنار آن رد می شوید، باز به عکس درون قاب بگویید که متاسفید. بله، برای خودتان متاسفید که این همه وقت را با کسی سپری کردید که ارزش و قیمت شما را ندانست و دیگر به هیچ وجه برایتان مهم نیست.

13. بگذارید زمان قلب شکسته تان را التیام دهد. تا الان یک ماه از تاریخ قطع رابطه شما گذشته است. با یکی از دوستانتان به جایی بروید که همیشه با عشق قدیمیتان می رفتید (یادتان باشد که به هیچ وجه تنها آنجا نروید). یکبار و فقط یکبار به دوستتان بگویید که همیشه با دوست قبلیتان به این رستوران یا برای خرید به این فروشگاه می آمدید. بعد چیزی بخورید یا همان کاری که قبل ها با عشقتان می کردید، را بکنید، فقط با یک فرد جدید. دوستی که با او راحت باشید و بتواند مکالمه را خوب پیش ببرد.

14. هر روز با خودتان تمرین کنید که با خودتان صادق باشید.

15. هر شب قبل از خواب کتاب بخوانید. ممکن است تا آن موقع اصلاً کتاب خواندن را دوست نداشته اید اما هیچ چیز بهتر از خواندن کتاب شما را از دریای تفکراتتان بیرون نمی کشد. کتاب خواندن به التیام قلب شکسته شما کمک می کند.

16. سعی کنید با آدم های جدید آشنا شوید بعد از دو ماه کم کم کسی را جایگزین عشق از دست رفته کنید.

17. با دیگران حرف بزنید. بادوستانتان حرف بزنید. آنلاین با افرادی که نمی شناسید چت کنید و آنوقت است که می فهمید هزاران نفر مثل شما وجود دارند که خیلی خوب می توانند به شما کمک کنند.
نکات

· دیگر به هیچ عنوان با کسی که قلبتان را شکسته است قراری نگذارید. اینکار به هیچ وجه به درمان و التیام شما کمک نمی کند.


· وقتی می خواهید قب شکسته تان را التیام بخشید، دیگر تلفن ها و پیام های فرد مورد نظر را جواب ندهید. این کار هم هیچ سودی به حالتان نخواهد داشت و نه تنها التیامتان نمی دهد بلکه دردتان را بیشتر می کند.


· قلب شکسته شما به خاطر این التیام پیدا نمی کند که دوباره مجذوب آن فرد شوید و دوباره او را به دست آورید. وقتی خودتان را وارد این پروسه فکری می کنید، بستنی بخورید (بستنی را می توانید جایگزین یک پیاده روی طولانی یا شنا هم بکنید). به تنها چیزی که نباید فکر کنید بودن دوباره با آن فرد است. فکر کنید هیچ راهی برای برگشت وجود ندارد.


· یکبار درمورد این اتفاق با دوستانتان صحبت کنید. اگر نتوانستید صحبت کردن درمورد این موضوع با دوستانتان را به یک جلسه ختم کنید، حرف زدن درمورد جزئیات مطلب را جداً بیشتر از یک ساعت طول ندهید. بعدها به دوستانتان نیاز پیدا می کنید پس بهتر است آنها را به درددل های گاه و بیگاهتان اذیت نکنید.


· به هیچ وجه برای فراموش کردن عشق از دست رفته، به خوردن، نوشیدن مشروب بیش از حد، سیگار کشیدن یا موادمخدر روی نیاورید. اگر بتوانید در دوسال آینده خودتان را با این موضوع وفق دهید مطمئن باشید که کسی را پیدا خواهید کرد که همیشه دوست داشتید داشته باشید. همه چیز به گذر زمان برمی گردد.


· داشتن دوست های خوبی که مراقبتان باشند و جلو فکر کردن ها مداوم و غصه خوردن های شما را بگیرند فوق العاده است.


هشدارها


· اگر آنقدر احساس افسردگی می کنید که به خودکشی تمایل پیدا کردید، سریعاً به پزشک روانشناس مراجعه کنید.


· اگر بعد از گذشت دو سال هم قب شکسته تان التیام پیدا نکرد، می توانید شهر محل سکونتتان را تغییر دهید.


· افراد باهوشی که روانشناس هستند می گویند سرعت التیام هر کس با بقیه فرق دارد. آن حس مراقبت از خود و تعهد به خود است که به شما کمک می کند هر چه سریعتر قلب شکسته تان را ترمیم کنید.


ابریشم 07-27-2010 04:28 PM

ایده آل گرایی درانتخاب ممنوع!

http://img.tebyan.net/big/1387/12/25...1312773196.jpg
ازدواج، هسته اوّل ایجاد خانواده و خانواده نیز سنگ بنای جامعه انسانی است. لذا نوع پایه‏گذاری، و میزان توجّه و تدبیر در این امر مهم، در پیشرفت و توسعه و نیز انحطاط و سقوط جامعه، تأثیر مستقیم دارد.
ازدواج، عاملی برای رفاه، سکون و گسترش مدنیّت بشری است. راهی مهم برای آسایش جامعه و رفاه بشریت است. بنا بر این، ازدواج آثار و نتایج بسیار سازنده‏ای برای افراد و به تبع آن، برای جامعه دارد که در این جا به برخی از آنها اشاره می‏کنیم:1 . ارضای نیازها و گرایش‏های غریزی، 2 . بقای نسل بشر، 3 . ایجاد آرامش و اطمینان روحی و روانی و نجات از تنهایی،4 . ریشه‏کن شدن بسیاری از انحرافات و فسادها، 5 . حفظ و تقویت ایمان و معنویت در افراد (تکمیل شدن دین) 6 . تکامل روحی، فکری و جسمی افراد، 7 . توسعه و رشد ارزش‏های اخلاقی (اعم از فردی و اجتماعی) و... .
«بهترینْ ازدواج، آسان‏ترینِ آن است»(2)

ازدواج در دنیای امروز
در دنیای امروز که با مظاهر فریبنده خود، الگوهای بسیار نامناسبی را برای زندگی افراد معرفی می‏کند، بسیاری از جوانانی که اطلاعات کمی از ازدواج و مسائل مربوط به تشکیل خانواده دارند، گرفتار انتخاب‏های نسنجیده و در نتیجه، شکست‏های جبران‏ناپذیری در زندگی خویش می‏شوند. جوانان ما باید همیشه این نکته مهم را در نظر بگیرند که انتخاب همسر بدون بررسی، دقت و اندیشه، همانند خریدن یک عینک بدون معاینه، آزمایش و سنجش، برای چشم است ؛ چرا که همان‏گونه که عینک خریداری شده، احتمال دارد که به چشم‏های ما نخورد و حتی زیان و ضررهایی نیز برای چشممان داشته باشد، همسری هم که بدون دقت و بررسی لازم انتخاب شده باشد، همین وضع را داراست.
سختگیری و دقت تا چه اندازه؟!
http://img.tebyan.net/big/1387/12/24...1671273165.jpg
سختگیری در انتخاب همسر تا آن‏جا که انسان را از سهولت و سهل‏انگاری در انتخاب، باز دارد و او را به دقت لازم و مفید در این امر وادارد، بسیار به‏جا و سازنده است ؛ اسلام، درباره بسیاری از مسائل پیرامون ازدواج مثل: مهریه، جهیزیه، ثروت، تشریفات، آداب و رسوم و... به آسان‏گیری و سادگی و عدم سختگیری توصیه می‏نماید. همچنان که در روایات آمده است: «بهترین همسران، کسانی‏اند که مهریه‏شان کمتر باشد»(1) و... اما هنگامی که سخن، در باب «انتخاب همسر» است، شخص را بر حذر می‏دارد و از او می‏خواهد که معیار و ملاک‏هایی را لحاظ کند و دقت و سختگیری لازم را برای رعایت شدن ملاک‏های واقعی در انتخاب همسر، داشته باشد، «بنگر چه گردنبندی برگردنت می‏اندازی!»(3) و نیز سفارش شده که: «از ازدواج با احمق بپرهیزید»(4) و ده‏ها مورد دیگر که معیار و ملاک‏های اسلامی را برای یک انتخاب موفق در گزینش همسر برای انسان، مشخص می‏کند. ولیکن سختگیری‏های بی‏مورد که بعضی اوقات فرد را پس از مدتی از ازدواج، بیزار می‏کند و یا موجب تأخیر در ازدواج برای چند سال می‏شود، و همچنین سختگیری‏هایی که ناشی از یک دسته تفکرات ایده آل (آرمانی) و دور از واقعیت (خیالی) باشد، بسیار ناشایست است که انسان باید از آن دوری گزیند.
درمان سختگیری‏های افراطی در انتخاب همسر
اگر انسان در مسئله انتخاب همسر، معیار و ملاک صحیح داشته باشد، هیچ وقت دچار سرگردانی و اشتباه نمی‏شود ؛ باید بدانیم آن دقتی که در مورد انتخاب همسر، مطرح می‏شود، غیر از سختگیری‏های بی‏مورد و افراطی است ؛ چرا که هیچ وقت، همسرِ کاملِ بدون هیچ عیب و نقص و از هر جهت مطابق با میل انسان، یافت نشده و نمی‏شود. آیا خود شما از هر جهت، بی‏عیب و نقص هستید بنا بر این در انتخاب همسر نباید خیلی آرمانگرایانه فکر کنیم ؛ هماهنگی و همفکری صد در صد با همسر آینده‏مان، امکان‏پذیر نیست و همیشه تعدادی ناهماهنگی و فاصله باقی خواهند ماند که ما باید این فاصله‏ها و ناهماهنگی‏ها را به حداقل برسانیم تا باقی آنها هم به وسیله تفاهم، گذشت، محبّت و بزرگواری، پس از ازدواج، برطرف شوند.
یکی از پیامدهای مهم سختگیری افراطی
یکی از پیامدهای مهمِ سختگیری افراطی در زمینه انتخاب همسر، تأخیر افتادن در کار ازدواج و گاهی هم منصرف شدن شخص از ازدواج و تشکیل خانواده است.این پیامد، به خودی خود، آثار بسیار منفی‏ای بر زندگی اشخاص دارد که از آن‏جمله است: 1 . ایجاد ناراحتی‏های عصبی و روانی در فرد، 2 . بروز انحرافات جنسی و فساد اخلاقی، 3 . عدم بهره‏وری از دوران شیرین و بانشاط جوانی، 4 . تزلزل پایه‏های اعتقادی و ارزش‏های دینی در فرد، 5 . عدم آرامش روحی و روانی و از دست دادن قدرت تصمیم‏گیری 6 . فاصله گرفتن از موفقیت و سعادت در زندگی و عدم بروز استعدادها.
بنا بر این، با تقویت روحیه تصمیم‏گیری، پرهیز از تفکّرات آرمان گرایانه (ایده‏آل) و آشنایی با معیارها و ملاک‏های واقعی انتخاب همسر، جلوی این‏گونه سختگیری‏های بی‏مورد و افراطی را بگیرید
.«از ازدواج با زن زیبایی که اصالت خانوادگی ندارد، دوری کنید»(5)

معیارهای انتخاب همسر
اگر افراد بدانند که مشخصات لازم برای انتخاب شریک زندگی چیست، هرگز در انتخابشان دچار سرگردانی و سختگیریِ بی‏فایده نخواهند شد، پس در این جا شایسته است که به ذکر برخی از معیارهای انتخاب همسر بپردازیم و به دلیل محدودیت این نوشتار، از توضیح و تفسیر آنها صرف‏نظر می‏نماییم:

1 . ایمان و پایبندی به دین، 2 . اخلاق پسندیده انسانی، 3 . شرافت خانوادگی، 4 . سلامت جسمی و روحی، 5 . برخورداری از دانش لازم برای زندگی، 6 . زیبایی متناسب با همسر، 7 . کُفْوِ یکدیگر بودن (همتایی) که البته این مورد در برگیرنده بسیاری از شرایط و ملاک‏های مهم است. همتایی را می‏توان در موارد زیر بیان کرد: همتایی دینی و ایمانی، همتایی فرهنگی و فکری، همتایی اخلاقی، همتایی سنّی، همتایی خانوادگی، همتایی اجتماعی و سیاسی، همتایی روحی و روانی، همتایی علمی و عقلی، و... .

ابریشم 07-27-2010 04:29 PM

از اختلافات استفاده کنيد

http://img.tebyan.net/big/1388/01/12...0173137131.jpg

ما انسان‏ها چنين مى‏پنداريم كه مجبوريم هميشه به اختلافات و ناسازگارى‏ها به صورت ظهور دو قطب متضاد نگاه كنيم؛ در حالى كه عملاً ، خطر در عدم تشخيص نياز به وجود اختلاف و تدارك شكل‏هاى مناسب، براى روبه‏رو شدن با آن است. آن‏چه ترسناك است، سعى در احتراز و سركوب نمودن اختلافات است.

مقصود از « ناسازگارى» يا «اختلاف‏نظر» چيست؟ در فرهنگ‏هاى لغت، به مترادف‏هايى مثل « مخالفت »، « رودررو شدن »، « نفاق »، « اختلاف »، « سوءتفاهم» ، « ناجورى » و غيره اشاره شده است. براى بسيارى از ما، معنى ناسازگارى، «خشم»، « تهاجم» و «خصومت» است. اختلاف، هيچ بُعد مثبتى ندارد اما در عين حال، اختلاف و ناسازگارى، يكى از بخش‏هاى گريزناپذير و لازم تجربه بشرى است. چه به صورت ناسازگارى‏هايى كه در درون خود ما، درباره نيازهاى شخصى وجود دارد و چه اختلافاتى كه در ارتباط با ديگران بروز مى‏كند. در اين مقاله ، ما در مورد بخش دوم حرف مى‏زنيم.

در هر رابطه‏اى، اختلافات زيادى وجود دارد كه ما آنها را به دو بخش تقسيم مى‏كنيم؛ اختلافاتى كه در نتيجه وجود مانعى در راه رسيدن ما به نيازهايمان بروز مى‏كنند - كه ما آنها را اختلاف نياز مى‏ناميم - و آنهايى كه در نتيجه تضاد ارزش‏ها، بين مردم بروز مى‏كنند كه ما آنها را برخورد ارزش‏ها مى‏ناميم.
در هر «اختلاف نياز»، هر يك از دو طرف، مى‏تواند به روشنى بفهمد و قبول كند كه طرف ديگر، نيازهايى دارد كه برآورده نشده‏اند و اين نيازها، مهم و معتبر هستند. واضح است كه هر چه نيازها ملموس‏تر باشند، ديگرى به احتمال بيشترى، اعتبار آنها را مى‏پذيرد.


چرا سعى مى‏كنيم از اختلاف بپرهيزيم؟


چرا مردم اين همه از اختلافات هراس دارند؟ دقيق‏تر بگويم وضعيت‏هايى كه در زندگى‏مان دربردارنده اختلاف با ديگران هستند ، بيش از هر چيز ديگر ، سبب ترس و فشار عصبى مى‏شوند. ما نتيجه را نمى‏دانيم و نمى‏خواهيم ببازيم؛ مى‏ترسيم نتوانيم خودمان را كنترل كنيم و مى‏ترسيم رابطه‏مان آسيب ببيند.

بروز اختلاف، به ويژه براى زنان، بسيار حساس است. ما بيشتر آموخته‏ايم كه از اختلاف، مانند خشم و اضطراب، پرهيز كنيم؛ به روى خود نياوريم و آن را بيان نكنيم. همه ما شنيده‏ايم كه مردم مى‏گويند: «من براى نگه‏داشتن آرامش خانواده، هر كارى مى‏كنم.» يا «در تمام سال‏هاى ازدواجمان، هرگز عدم توافق جدى نداشته‏ايم».
در حقيقت، اين آدم‏ها مى‏گويند كه اختلافاتشان را هيچ وقت ظاهر نكرده‏اند. آنها خودشان خواسته‏اند كه يا اصلاً نفهمند كه اختلافى با هم دارند و يا از راه‏هاى غيرمستقيم، روى آن عمل كرده‏اند. در حقيقت، بيشتر خشم و اضطرابى كه در روابط هست، در نتيجه شكست در برخورد مستقيم و روشن با اختلافات است. بنابراين، آنها هميشه يا حل نشده باقى مى‏مانند و يا به طريقى نامطلوب، حل مى‏شوند.

دليل اصلى اين‏كه مردم، مخصوصاً زنان، سعى مى‏كنند در مناقشات حضورى درگير نشوند اين است كه در بيشتر موارد، اختلافات قبلى‏شان از راه‏هاى غيرمنصفانه حل شده‏اند و به جاى اين‏كه با اين‏گونه اختلافات، به صورت علامت برآورده شدن نيازى برخورد شود ، مبدل به جدال قدرت گشته‏اند و در نتيجه، هميشه برنده يا بازنده‏اى هست و از آن‏جا كه بيشتر ما طبيعتاً مى‏خواهيم كه در رابطه‏هايمان احساس عدالت و دو جانبه بودن داشته باشيم، جدال قدرت، مى‏تواند به صورت راهى جهت برگرداندن تعادل در رابطه فهميده شود. در عين حال، جدال قدرت، بدون هيچ شكى، در هر دو طرف، احساس بازنده بودن به وجود مى‏آورد چون آنها به ارضاى نيازشان نمى‏رسند.
http://img.tebyan.net/big/1388/01/18...3461200170.jpg

كاربرد قدرت در حل مناقشات‏

ما در اين‏جا كلمه «قدرت» را به صورت تمام منابعى كه كنترل آن در دست شخصى است كه ديگرى به آن محتاج است، نام مى‏بريم. شخص قدرتمند، مى‏تواند بنا به خواسته خود ، از آن قدرت (يا تهديد قدرت)، در راه مجبور ساختن شخص ديگر به انجام كار يا كارهايى كه خود آن شخص تمايلى به انجام آن ندارد ، استفاده كند.

قدرت اجبار را مى‏توان به صورت مستقيم يا غيرمستقيم به كار برد. با وجود اين‏كه ما معمولاً به قدرت، از طريق شكل‏هاى واضح و بيرونى آن نگاه مى‏كنيم، اما راه‏هاى اعمال فشار غيرمحسوس و غيرمستقيمى هم وجود دارند كه اغلب به صورت دفاع در مقابل اعمال قدرت مستقيم ديگرى به كار مى‏روند. آدم‏هاى كم‏قدرت كه دسترسى زيادى به منابع قدرت ندارند ، آدم‏هايى كه آموخته‏اند از اختلاف بپرهيزند و يا آدم‏هايى كه از برخورد رو در رو مى‏ترسند ، بيشتر مايلند كه از قدرت‏هاى مرموز يا غيرمستقيم استفاده كنند.

بسيارى از زن‏ها فكر مى‏كنند كه در رابطه‏هايشان، از قدرت استفاده نمى‏كنند؛ در حالى كه در حقيقت، آنها آن را مستقيماً يا در ظاهر به كار نمى‏برند. مثلا زنى كه وقتى شوهرش مى‏خواهد حرف بزند ، شروع به گريه كردن مى‏كند.
خواه قدرت به صورت مستقيم به كار رود يا غيرمستقيم، در هر صورت، افراد مى‏توانند از قدرتشان، عليه يكديگر استفاده كنند. همچنين ما در موضعى هستيم كه مى‏توانيم از قدرتمان در مقابل ديگران استفاده كنيم.
در بيشتر روابط، تفاوت قدرت، به نسبت‏هاى مختلف، بين مردم وجود دارد؛ يعنى يك نفر قدرت آن را دارد كه به قيمت محروم ساختن ديگران، نياز خود را برآورده سازد. اگر اين شخص، از قدرت خود در يك جدال قدرت استفاده كند ، معمولاً او برنده شده، ديگرى مى‏بازد و آن وقت، بازنده سعى مى‏كند تا بار ديگر، به قيمت باخت او برنده شود. به اين ترتيب، يك دايره معيوب به وجود مى‏آيد و در نتيجه، رابطه به تدريج، از حالت تعادل خارج مى‏شود.
لازمه ي روشي که در آن برنده و بازنده وجود نداشته باشد ، تعهد دوجانبه، مبنى بر عدم استفاده از قدرت، براى رسيدن به نياز خود ، به حساب شخص ديگر است.

بعضي از روش‏هاى حل مناقشات - كه لازمه‏اش برنده شدن يكى به قيمت باخت ديگرى است - روش‏هاى 1 و 2 ناميده مى‏شوند.
اساس اين دو روش، تحميل قدرت است و هر دو ، حالت برنده - بازنده دارند. هميشه يك نفر مى‏برد و يك نفر مى‏بازد. در هيچ يك از اين دو روش، اختلافات پنهان، به صورتى مثبت و سازنده به سطح نمى‏آيند اما به هر حال، افراد معمولاً نسبت به يكى از اين دو روش، تمايل بيشترى نشان مى‏دهند و به هر حال، از هر دو روش استفاده مى‏كنند.

لازمه ي روشي که در آن برنده و بازنده وجود نداشته باشد ، تعهد دوجانبه، مبنى بر عدم استفاده از قدرت، براى رسيدن به نياز خود ، به حساب شخص ديگر است. چون بيشتر ما آموخته‏ايم كه مشكلاتمان را از راه‏هاى برد - باخت حل كنيم و انجام چنين تطابقى برايمان آسان نيست. اين روش، به ويژه براى آنهايى كه در بيشتر روابطشان تا حد زيادى قدرتمند هستند ، بسيار سخت است.

وقتى جرأت كنيم چنين تعهدى را نسبت به همسرمان بر عهده بگيريم ، نتيجه ، بسيار رضايت‏بخش خواهد بود. بعضى از منافع كاربرد روش بدون باخت، عبارتند از:








1. باعث مى‏شود كه اختلافات به سطح بيايند، بيان شوند و به صورتى سازنده و منصفانه، حل شوند. 2. همسران ياد مى‏گيرند كه نتيجه اختلافات، مى‏تواند تغييرات جالب و هيجان‏انگيزى باشد. آنها شروع مى‏كنند به نگاه كردن به آن از طريق مثبت و از آن پس، ديگر از آن احتراز نمى‏كنند. 3. هر شخصى، خودش مسئوليت رسيدن به خواسته‏هاى خود را بر عهده مى‏گيرد اما نه به حساب ديگرى. 4. طرفين، بيشتر با اختلافات اساسى و واقعى سر و كار پيدا مى‏كنند و نه با اختلافات سطحى. 5. وقتى مسئله‏اى به صورت منصفانه حل شود ، ديگر تكرار نمى‏شود. 6. وقتى هر دو طرف، در تصميم‏گيرى براى حل مشكلى شركت داشته باشند ، بيشتر به انجام آن متعهد مى‏شوند تا اين‏كه آن تصميم به آنها تحميل شده باشد. 7. زوجين، با يكديگر، احساس نزديكى و عشق بيشترى مى‏كنند و رنجش و دشمنى، ناپديد مى‏شود. 8. ديگران نيز در روابط خود ، از اين روش، به عنوان الگوى حل اختلافات استفاده مى‏كنند.

اگر ما به جاى نگاه كردن به اختلافات، به صورت تلاش براى دست بالا را گرفتن، به صورت دليلى بر وجود نيازهاى برآورده نشده نگاه كنيم، مى‏توانيم آن را به صورتى كاملاً جديد ببينيم.

اختلافات، ممكن است سالم باشند و مى‏توانند به صورت نيرويى مثبت، در زندگى‏مان وجود داشته باشند. همچنين مى‏توانند به صورت دعوت به ايجاد ارتباطى منطقى، به وجود آورنده موقعيتى براى شركت در يك رويارويى آشكارا و صادقانه باشند و نيز مى‏توانند با حل سوء تفاهمات، جو ارتباط را پاك كرده، آدم‏ها را به هم نزديك‏تر سازند.
زن و شوهر، از طريق و پذيرش سهم خود در اختلاف، توسعه يافته، پيش مى‏روند. در حقيقت، عدم توافق در ارتباطات، بسيار مفيدتر از توافق است؛ چون به وجود آورنده تغييرات و رشد سالم در انسان‏هاست. بدون مناقشه، تغيير و پيشرفتى در رابطه به وجود نمى‏آيد و زندگى، يكنواخت، خسته كننده و آمارى مى‏شود.
همان‏گونه كه مى‏توان خشم و هيجان را به صورتى معتبر قبول كرد، به مناقشات هم مى‏توان از طريق بسيار مثبت‏تر نگريست. همان‏گونه كه فرد مى‏تواند با غلبه مؤثر بر هيجاناتش، رشد كند، رابطه‏ها هم مى‏توانند از طريق حل مؤثر مناقشات، به رشد برسند. بنابراين، آموزش راه‏هاى مؤثر حل اختلافات و مناقشات در روابط انسانى، بسيار اهميت دارد.

ابریشم 07-27-2010 04:30 PM

7راز عشق با دوام
http://img.tebyan.net/big/1388/01/11...3232432830.jpg


بسياري از زوج هاي جوان پس از گذشت مدت زماني نه چندان طولاني، احساس مي کنند شريک زندگي شان ديگر مثل روزهاي اول زندگي آنها را دوست ندارند و نسبت به او بي اعتنا است ، اما زوج هايي هم پيدا مي شوند که همواره از در کنار هم بودن احساس لذت مي کنند. اين مقاله7 راز براي ادامه عشق بادوام را براي شما مي گشايد.
تفاوت ها را بفهميم
مهم ترين جنبه ي جذابيت اين است که ما با هم تفاوت داريم. درست همانطور که قطب منفي و مثبت يک آهن ربا يکديگر را جذب مي کنند ، مرد با ويژگي هاي مردانه و زن با ويژگي هاي زنانه يکديگر را جذب مي کنند. تشابه و همساني زن و مرد از لحاظ رفتار، افکار و کردار چيزي به جز کسالت آور شدن زندگي و بي علاقگي به ادامه آن را در پي نخواهد داشت.
اگر خويشتن واقعي خود را منکر نشويم و تفاوت هاي موجود در يکديگر را درک کرده و خود را با آنها تطبيق دهيم به عشق پردوام تري دست خواهيم يافت.
جامه عمل پوشاندن به خواسته هاي متفاوت و مختص مرد در راستاي عقايد او از طرف زن از يک سو و متقابل اين اصل از طرف مرد براي زن و خواست هاي او از سويي ديگر، هدفمندي زندگي و به دنبال آن برآورده شدن خواسته هاي دو طرف را در برخواهد داشت که نتيجه اي به جز تداوم عشق و گرمي زندگي را پي نخواهد داشت. هيچ يک از زوجين هرگز نبايد در راستاي تغيير ديگري بر مبناي خواست ها و عقايد خود گام بردارد چرا که در غير اين صورت همچون قطب هاي متجانس آهن ربا يکديگر را دفع خواهند کرد و نيرو جاذبه بين آنها تبديل به دافعه خواهد شد. طلاق عاطفي نتيجه اي از اين نيروي دافعه خواهد بود.
زن وشوهر بايد يکديگر را همان طور که هستند و با همان ويژگي هاي مختص و متفاوت پذيرفته و براي برآورده کردن خواست هاي يکديگر گام بردارند.

تغيير و رشد
از جمله تفاوت هاي اشرف مخلوقات با ساير آفريده هاي خدا، صاحب اختيار بودن و قدرت تفکر اوست و همين دو خصيصه براي تغيير و رشد او چه از لحاظ فيزيکي و چه از لحاظ روحي و رواني کافي است و اين تغيير در هر برهه زماني از زندگي امکان پذير است، چرا که اختيار داشتن و قدرت تفکر، اراده و پشتکار را به همراه مي آورد، اگر مدبرانه رفتار نکنيد و در زندگي خود تغييرات لازم را اعمال نکنيد ، زندگي زناشويي شما احتمالاً خسته کننده مي شود. وقتي روابط زناشويي امکان رشد را فراهم نسازد ، آن پيمان کم رنگ خواهد شد. اگر ازدواج به گونه اي باشد که با خود صادق باشيم، تغيير خود به خود ايجاد مي شود.
احساسات، نيازها و آسيب پذيري ها
براي اين که عشق را دريابيم، به احساس نياز داريم. نارضايتي زوجين از يکديگر سبب سرکوب شدن احساسات و عواطف محبت آميز آنها نسبت به يکديگر مي شود و به مرور، وقتي زن و شوهر احساسات خود را همچنان سرکوب مي کنند، ديواري به دور قلب خود مي کشند و اين نتيجه اي جز بي اعتنايي و عدم حمايت شوهر از زن و زن از شوهر نخواهد داشت و بتدريج که ديوار دور قلب بلندتر مي شود و راه قلب به طور کامل مسدود مي شود ، طلاق عاطفي رخ خواهد داد و ميان مال و احساسات محبت آميز فاصله اي عميق خواهد افتاد.
به کمک برقراري ارتباط صحيح و با قدراني از کارهاي يکديگر مي توانيم ديوار دور قلبمان را خراب کرده و مهر و عشق از دست رفته را باز يابيم.

مسووليت شخصي و التيام نفس
وقتي نيازهاي احساسي ما در ازدواج برآورده نمي شوند ، اختلافات حل و فصل نشده مربوط به گذشته ها خودنمايي مي کنند ، لحظه اي احساس مهر و عشق مي کنيم و لحظه اي بعد به طلاق مي انديشيم. هرگاه احساس مي کنيد حال خوبي نداريد و يا اين که از يک عمل يا حرف همسرتان برآشفته شده ايد، بدانيد که در اعماق وجود شما چيزي هست که نياز به التيام دارد. در اين شرايط لازم است که بخشاينده تر و پرمهرتر ظاهر شويم.
در اين مواقع بايد از خود مراقبت و يا حتي در صورت لزوم به روان درمانگر مراجعه کنيم . در اين هنگام، با بخشش و چشم پوشي کردن از بي مهري هاي گذشته هم خويشتن خويش را التيام بخشيده ايم و هم همسرمان را از آماج سرزنش هاي خود و مشاجره هاي مجدد دور مي کنيم.
احترام متقابل به يکديگر
بايد توجه داشت که هر مشاجره اي در هر زمينه اي نبايد منجر به ريختن حرمت و احترام بين طرفين شود. به عبارتي حتي براي مشاجره و بگومگوهاي زوجين هم بايد يک حد و مرز مشخصي در نظر گرفته شود و هيچ يک از زوجين نبايد پا را فراتر از آن بگذارند .
http://img.tebyan.net/big/1383/09/22...1924119284.jpg
عشق و مهر و محبت
زن ها بيشتر زماني احساس محبت مي کنند که از ناحيه شوهرشان حمايت عاطفي شوند. زن وقتي عشق را احساس مي کند که دريابد عشق و محبت شوهرش ادامه دار است. ممکن است مسائلي مانند سالگرد ازدواج ، تاريخ تولد و يا حتي وقايع مهم زندگي براي مرد اهميتي نداشته باشد و حتي به دست فراموشي سپرده شود ، اما براي اغلب زنان اين مساله در درجه بالايي از اهميت قرار دارد چرا که استمرار عشق و محبت شوهر را برايشان به اثبات مي رساند. اغلب زنان احساسات شنيداري و کلامي را بهتر درک مي کنند. جملاتي مانند «من به توعلاقه دارم»، «احساست را درک مي کنم»، «مي دانم از چه خوشت مي آيد» و «هميشه در کنارت خواهم بود» اگرچه جملات ساده اي هستند ، اما اگر از جانب مرد به زن اعلام شوند در جلب مهر و محبت و عشق زن بسيار موثر خواهد بود. اما دريافت عشق و محبت از جانب مرد متفاوت است. او در صورتي احساس مهر و عشق مي کند که زنش پيوسته از کارهايي که او انجام مي دهد قدرداني و تعريف و تمجيد نمايد. مرد زماني شاد مي شود که همسرش راضي باشد.
در حالي که زن از گرفتن حتي يک شاخه گل سرخ به عنوان هديه احساس مهر و عشق مي کند، مرد از مورد قدرداني واقع شدن به اين احساس مي رسد.

وقتي مرد براي همسرش کارهاي کوچک مي کند و زنش از او تشکر مي نمايد ، مرد احساس محبت مي کند. اگر مرد فراموش کرد ، زن مدبر کسي است که به لحن غيرمتوقعانه موضوع را به او يادآور شود. و مرد متعهد نيز مردي است که به محض يادآوري همسرش را مورد دلجويي و محبت قرار داده و سهل انگاري خود را از دلش درآورد. در غير اين صورت اين بي مهري ها به مرور زمان انباشته شده و به جايي مي رسد که حتي حمايت و دلجويي و تدبير نيز کاري از پيش نبرده، طلاق عاطفي زوجين را سبب خواهد شد.
دوستي ، استقلال و تفريح
سرکوب احساسات به روحيه دوستانه زن و شوهر آسيب مي رساند. اگر زن يا شوهر، هر کدام به تنهايي در زندگي زناشويي خود از خودگذشتگي نشان دهند ازدواجشان پابرجا باقي مي ماند اما مهر و عشق آنها را تنها مي گذارد.
بدون داشتن مهارت هاي جديد ارتباطي با آن که ممکن است ازدواج پابرجا باقي بماند، مهر و عشق صحنه را خالي مي کند و زندگي زناشويي فقط جنبه فيزيکي به خود گرفته وهمان طلاق عاطفي را منجر خواهد شد.

وقتي زني به همسرش علاقه دارد اما به او براي حمايت از خود کمک نمي کند، در واقع به روابط زناشويي خود آسيب مي رساند. مرد تنها زماني در روابط زناشويي خود موفق ظاهر مي شود که بتواند خواسته ها و نيازهاي همسرش را برآورده سازد.
براي ايجاد دوستي در روابط زناشويي بايد تعادلي ميان استقلال و وابستگي ايجاد شود.

همان طور که نياز به همسرمان مبناي شوق و عشق و تداوم زندگي است، اما اگر به اندازه کافي استقلال و خود مختاري نداشته باشيم، در مواقعي که همسرمان چيزي ندارد که به ما بدهد و يا در مواقعي که بنابر دلايلي (که منطق خودش حکم مي کند) نخواهد کاري را براي ما انجام دهد، احساس مي کنيم در گرفتن آنچه به آن نياز داريم، ناتوان هستيم. با قبول مسووليت در قبال خود و با التيابم بخشيدن به خوشيتن، مي توانيم در مواقعي که همسرمان نمي تواند کاري براي ما انجام دهد اقدامي براي خود صورت دهيم. از جمله اين موارد مي توان از وابستگي هاي افراطي مرد در تمامي زمينه ها نام برد. احساسات بيش از حد و زياده روي، توقعات را بالا خواهد برد و اين نيز پيش زمينه اي براي مشاجرات خانوادگي است.

ابریشم 07-27-2010 04:32 PM

تفاوت عاشق بودن و کسی را دوست داشتن
بین کسی که عاشق شده است و کسی که تنها شخصی را دوست دارد تفا وتهایی است . نکات زیر به شما کمک خواهد کرد تا این تفا وتها را درک کنید.


1- هنگام دیدن کسی که عاشق او هستید تبش قلب شما زیاد شده و هیجان زده خواهید شد اما هنگامی که کسی را می بینید که آنرا دوست دارید احساس سرور و خوشحالی می کنید.

2- هنگامی که عاشق هستید زمستان در نظر شما بهار است ولیکن هنگامی که کسی را دوست دارید زمستان فقط فصلی زیبا (زمستانی زیبا) است.

3- وقتی به کسی که عاشقش هستید نگاه می کنید خجالت می کشید ولیکن هنگامی که به کسی که دوستش دارید می نگرید لبخند خواهید زد.

4- وقتی در کنار معشوقه خود هستید نمی توانید هر آنچه که در ذهن دارید بیان کنید اما در مورد کسی که دوستش دارید شما توانایی آن را دارید.

5- در مواجه شدن با کسی که عاشقش هستید خجالت می کشید و یا حتی دست و بای خود را گم می کنید اما در مورد فردی که دوستش دارید راحتتر بوده و توانایی ابراز وجود خواهید داشت.

6- شما نمی توانید به چشمان کسی که عاشقش هستید مستقیم و طولانی نگاه کنید (زل بزنید)اما می توانید در حالی که لبخند ی بر لب دارید مدتها به چشمان فردی که دوستش دارید نگاه کنید.

7- وقتی معشوقه شما گریه میکند شما نیز گریه خواهید کرد و اما در مورد کسی که دوستش دارید سعی بر آرام کردن او میکنید.

8- احساس عاشق بودن و درک آن از طریق نگاه ( دیدن ) است اما در درک دوست داشتن بیشتر از طریق شنوایی است ( از طریق ابراز علاقه بصورت کلامی ).

9- شما می توانید یک رابطه دوستی را بایان دهید اما هرگز نمی توانید چشمان خود را بر احساس عاشق بودن ببندید چرا که حتی اگراینکار را بکنید - عشق همانند قطره ای در قلب شما و برای همیشه باقی خواهد ماند.

مطالب بالا اگر چه تا حدود زیادی درست هستند اما به خاطر داشته باشید که مطلق نیستند و اصولا انسانها و احساسات آنها بیچیده تر از اینگونه تحلیلها هست

ابریشم 07-27-2010 04:33 PM

http://www.gtalk.ir/images/icons/%28239%29.gif کلام عشق (زیباترین مقاله در مورد عشق حتما بخوانید و از دست ندهید)1
عشق حقیقی مثل روح است ، افراد زیادی درباره ی آن صحبت می کنند ، ولی تعداد معدودی آن را دیده اند .
کلید قلب ، زندگی و روح من ... همه در دستان اوست . او مالک آن است فقط باید کلید را بچرخاند و بگذارد تا با تمامی شور و عشقم او را در بر گیرم.



زندگی را بی عشق سپری کن غم بزرگی است . اما این تقریبا برابر است با غمی که زندگی را ترک کنی بدون اینکه به کسی که عاشقش هستی بگویی که دوستش دارید .



گاهی در جستجوی چیزی هستید که نمی توانید آن را ببینید .
گاهی قلب چیزی را می بیند که چشم ها قادر به دیدن آن نیستند .
عشقی را داشتن و آن را از دست دادن بهتر از این است که هرگز عشقی نداشته باشی .
اگر زمانی که به تو می اندیشم ، تک گلی بود ، می توانستم تا ابد در باغ افکارم قدم بزنم .
در عشق افتادن مردم به گردن قوه ی جاذبه ی زمین نیست .
در تو خود را گم می کنم ، بی تو خود را باز می یابم و دوباره به دنبال گم شدن ...
عشق مانند ساعتی شندی است که با قلب لبریز و با مغز تهی می شود .
هر کدام از ما چون فرشته ای با یک بال است . و تنها زمانی قادر به پرواز خواهیم بود که در آغوش هم باشیم .

عشق عشق است ، از بین نمی رود .

کسانی وارد زندگی ما می شوند و به سرعت بیرون می روند . افرادی برای لحظه ای کوتاه می آیند و جای پایشان بر روی قلب ما باقی خواهد ماند و ما هرگز دیگر آن فرد قبلی نخواهیم بود .
مرد با چشم هایش عاشق می شود و زن با گوش هایش .
عشق ورزیدن ، خود درس زندگی است .
لذت عشق زمانی است که آن را نثار می کنی بیشتر از زمانی است کهن دریافتش می کنی .
طریق دوست داشتنی هر چیز این است که بدانی ممکن است آن را از دست بدهی .
قسمتی از وجود تو در من رشد کرده و ، تو خواهی دید ، تو و من برای همیشه ، هرگز از هم جدا نخواهیم شد .
شاید در مسافت ولی در قلبمان هرگز .
عشق با چشم هایش نمی بیند بلکه با فکرش می بیند از این رو خدای عشق بال زد و تار یکی را ترسیم کرد .
بهتر است منفور باشی به خاطر چیزی که هستی تا محبوب باشی به خاطر چیزی که نیستی .
بعضی از انسانها برای بدست آوردن عشق می میرند و بعضی برای از دست دادن آن .
عشق مانند غنچه گل سرخ است ، می تواند پر از شکوفه شوئد یا به آرامی بمیرد .
عشق مانند غنچه گل سرخ است ، می تواند پر از شکوفه شود یا به آرامی بمیرد .
همانطور که به زیبایی تو خیره شده ام ، با خود می اندیشم ، هرگز فرشته ای را دیده ام که در ارتفاعی چنین پایین پرواز کند .
کلمات دلنشین مانند شانه ی عسل هستند ، روح را حلاوت می بخشند و به جسم سلامتی می دهند .
بیا و بگذار تا صبح از عشق لبریز شویم ، بیا خود را با عشق تسکین دهیم.
چرا تلفظ عباراتی نظیر « خداحافظ » ، « پوزش می خواهم » و « دوستت دارم » چنین راحت است ، اما بیان کردنشان بسیار دشوار ؟
عشق ، اشتیاقی شدید برای شدیدا دوست داشته شدن است .
عشق فرشته ای است در لباس هوس ...
هرگز نمی توانیم کسی را که به او لبخند نزده ایم از ته دل دوست داشته باشیم .
آتشی که عشق روشن می کند بسیار بیشتر از سردی و خاموشی ای است که تنفر به بار می آورد .
هر لحظه ای که صرف عشق ورزیدن نشود ، به هدر می رود .
عشق طریق مخصوص به خود را دارد .
نمی توانم به تو نشان بدهم که دوستت دارم . زمان این را نشان خواهد داد .
ازدواج زمانی کامل می شود که هر دو نفر به این باور برسند که به چیزی بیشتر از شایستگی خود رسیده اند .
اگر چیزی را دوست داری ... بگذار برود اگر به سوی تو بازگشت واقعا می خواهد که مال تو باشد .
عشق واقعی همچون زیارت است . وقتی اتفاق می افتد که بدون برنامه ریزی قبلی طلبیده شود ولی کمیاب است زیرا اکثر مردم برنامه ریزهای ماهری هستند .
اگر بتوانم مانع شکستن یک قلب شوم ، زندگی ام بیهوده نبوده است .
عشق را بشناس تا شادی را بشناسی . بدون عشق ، شادی وجود ندارد .
زیبایی را با چشمانی زیبا بین می توان دید .
دو نیمه ، شانس کمی دارند اما با پیوستن ... بله ، آن ها کامل می شوند ... اما پیوستن دو انسان کامل یعنی زیبایی ، یعنی عشق .
دوری با عشق همان می کند که با با زبانه های آتش ، عشق کم مایه را خاموش می کند و عشق را شعله ور تر .
علاج تمام کجروی ها ، نادانی ها و جنایت ها ... عشق است .
هر چیز زیبا و جذاب خوب نیست ولی هر چیز خوبی ، زیباست .
عشق ترکیبی از یک روح در قالب دو تن است .
تحمل دوری خیلی چیزها برای من آسان است ، اما تحمل دوری تو نه .
عشق ناپخته م یگوید : من تو را دوست دارم زیرا به تو نیاز دارم . عشق پخته می گوید : من به تو نیاز دارم زیرا دوستت دارم .
هر کجا که عشق هست زندگی هست .
جایی که ما به آن عشق می ورزیم خانه است . خانه ای که شاید پاهایمان آن را ترک کند ولی قلبمان هرگز .
توانایی بیان اینکه چقدر کسی را دوست داری عشق است اما اندک
عشق ، هیچ محدودیت و پشیمانی نمی شناسد .

عشق فقط از سه حرف تشکیل شده که معانی بسیاری در پشت این حروف نهفتهاست .

عشق زمانی واقعی است که از قلب انسان برخیزد نه زمانی که بر زبان جاری شود .
تا زمانی که دل شکسته نشوی عشق را نخواهی آموخت .
به ندای قلبت گوش کن ، زیرا از حقیقت آگاه است .
در شب تاریک زندگی به تنهایی قدم می زنم ، تو شمع من هستی ، نور درخشان من !
عشق ورزیدن زمانی است که دیگر هیچ بهانه ای برای تنفر نداشته باشی.
آهنگ ، ترانه ای بدون کلام است و مرگ ، زندگی ای بدون عشق .
اگر واقعا عشق را یافتی ، به آن پرواز بده و رهایش کن . اگر خودش ماندن را انتخاب کرد ، به این معناست که عشق واقعی تو همان است .
عشق غیر قابل پیش بینی است . نمی دانی چه زمانی خواهد آمد .
عشق ، مهار ناشدنی است و همچنین کسی که در دام عشق گرفتار شده .
عشق ، سازی است که نوای دوستی سر می دهد .
اگر بعد از سال ها تو را ملاقات کنم ، چگونه باید به استقبال تو بیایم ؟
بودن یعنی عشق و عشق تو ، یعنی بودن .
فروش عشق حقیقی هرگز آرام نخواهد گرفت .

اگر بخواهید به قضاوت اشخاص بنشینید زمانی برای دوست داشتن انها نخواهید داشت.

امروز تو را بیشتر از دیروز ولی کمتر از فردا دوست دارم.

گر خودت را دوست نداشته باشی چگونه می توانی دیگران رادوست بداری؟
عشق حقیقی انجاست و به دنبال هیچ کسی نیست پس برو و ان را دریاب.
هرچه بیشتر عاشق باشی هم بیشتر ازار می بینی و هم بیشتر لذت می بری.
عشق مانند یک الا کلنگ پر فرازونشیب است.تورابه مسیر دیگر منحرف نخواهد کرد وبا تمام فرازو نشیب هایش به مقصد خواهد رساند.
قلب یک زن اقیانوسی از رازهاست.
با تو بودن مثل قدم زدن در صبحی بسیار روشن است بی گمان شور تعلق به انجا را دارم.
عشق بسیار شبیه یک کرگدن است کوته نظر و عجول. اگر نتواند راهی پیدا کند ان را خواهد ساخت.
وقتی مرد جوانی شکایت می کند که زنی قلب ندارد علامت مطمئنی است که ان زن قلبش را ربوده است.
عشق مانند بیسکویت ترد است که اسان ساخته میشود و اسان میشکند.
می توان در یک ان عاشق شد.رها شدن از عشق است که زمان می طلبد.
عشق یعنی هیچگاه نگویی(پشیمانم).
عشق همچون سنگ ثابت و همیشگی نیست بلکه همچون نان است که هر روز باید از نو ساخته شود.
قبل از عاشق شدن بیاموز چگونه در برف بدوی بدون اینکه ردپایی از خود بر جای بگذاری.
عشق-چگونه چنین کلام کوچکی معنایی چنان بزرگ دارد؟
کسانی که عشقی ورای دنیا دارند نمی توانند از ان جدا باشند. هرگز نمیرد انکه دلش زنده شد به عشق.
وقتی کسی را دوست داری به او بگو فریاد بزن فورا و در همان لحظه بگو وگرنه تو را پشت سر خواهد گذاشت.
معشوق کسی بودن یعنی زندگی برای همیشه در قلب او.
عشق مانند جنگ است اسان شروع می شود و دشوار پایان می پذیرد.

عشق حقیقی ابدی است.

عشق...مانند شن روان است.اگر به ان چنگ بزنید از میان دستان شما خواهد لغزید. به ارامی پیمانه ای از ان بردارید تا روح شما را لبریز کند.
تنها عشق من از تنها تنفرم پدید امده است.
به من نگو چرا که همیشه ان را شنیده ام چیزهای زیادی برای نفرت وجود دارند ولی چیزهای بیشتری برای عاشق شدن.
شهوت برخاسته از ذهن است عشق برخاسته از قلب و روح.
عشق غذای روح است.
عشق مانند پیتزا است وقتی خوب است واقعا خوب است وقتی که بد است باز هم تا حدودی خوب است.
امروز عشق بورز تا هرگز دیروزت خالی نباشد.
زمانی که مرا بوسیدی متولد شدم وقتی که مرا ترکم کردی مردم ودر دو هفته ای که مرا عاشقانه دوست داشتی زندگی کردم.
من از عشق تو به چه چیزی خواهم رسید؟(( به عشق تو))
عشق واقعی را فقط می توان در چشمهای انسان عاشق دید. عشق نمی تواند حسد و غرور یا تشویش و نگرانی باشد عشق همان چیزی است که در اعماق قلب تو یافت می شود و اشتیاق کسی را دارد که قلب او نیز مشتاق توست.
خدا عشق است.
عشق عمل بی پایان بخشش است. یک نگاه محبت امیز که عادت می شود.
با خودت و با عشق صادق باش.
صدای یک بوسه به بلندای صدای گلوله ی توپ نیست اما انعکاس ان مدت زیادی باقی خواهد ماند.
از زمانی که تو را ملاقات کردم *ما*نسبت به * تو*یا* من* سحر امیز تر شده است.
عشق لحظه ای است که تا ابد می ماند.
بزرگترین درس زندگی را بیاموز عشق: فراموشی و بخشش.


ابریشم 07-27-2010 04:34 PM

تعریف عشق
عشق حقیقی مثل روح است ، افراد زیادی درباره ی آن صحبت می کنند ، ولی تعداد معدودی آن را دیده اند .
کلید قلب ، زندگی و روح من … همه در دستان اوست . او مالک آن است فقط باید کلید را بچرخاند و بگذارد تا با تمامی شور و عشقم او را در بر گیرم.
زندگی را بی عشق سپری کن غم بزرگی است . اما این تقریبا برابر است با غمی که زندگی را ترک کنی بدون اینکه به کسی که عاشقش هستی بگویی که دوستش دارید .
گاهی در جستجوی چیزی هستید که نمی توانید آن را ببینید .
گاهی قلب چیزی را می بیند که چشم ها قادر به دیدن آن نیستند .
عشقی را داشتن و آن را از دست دادن بهتر از این است که هرگز عشقی نداشته باشی .
اگر زمانی که به تو می اندیشم ، تک گلی بود ، می توانستم تا ابد در باغ افکارم قدم بزنم .
در عشق افتادن مردم به گردن قوه ی جاذبه ی زمین نیست .
در تو خود را گم می کنم ، بی تو خود را باز می یابم و دوباره به دنبال گم شدن …
عشق مانند ساعتی شندی است که با قلب لبریز و با مغز تهی می شود .
هر کدام از ما چون فرشته ای با یک بال است . و تنها زمانی قادر به پرواز خواهیم بود که در آغوش هم باشیم .
عشق عشق است ، از بین نمی رود .
کسانی وارد زندگی ما می شوند و به سرعت بیرون می روند . افرادی برای لحظه ای کوتاه می آیند و جای پایشان بر روی قلب ما باقی خواهد ماند و ما هرگز دیگر آن فرد قبلی نخواهیم بود .
مرد با چشم هایش عاشق می شود و زن با گوش هایش .
عشق ورزیدن ، خود درس زندگی است .
لذت عشق زمانی است که آن را نثار می کنی بیشتر از زمانی است کهن دریافتش می کنی .
طریق دوست داشتنی هر چیز این است که بدانی ممکن است آن را از دست بدهی .
قسمتی از وجود تو در من رشد کرده و ، تو خواهی دید ، تو و من برای همیشه ، هرگز از هم جدا نخواهیم شد .
شاید در مسافت ولی در قلبمان هرگز .
عشق با چشم هایش نمی بیند بلکه با فکرش می بیند از این رو خدای عشق بال زد و تار یکی را ترسیم کرد .
بهتر است منفور باشی به خاطر چیزی که هستی تا محبوب باشی به خاطر چیزی که نیستی .
بعضی از انسانها برای بدست آوردن عشق می میرند و بعضی برای از دست دادن آن .
عشق مانند غنچه گل سرخ است ، می تواند پر از شکوفه شوئد یا به آرامی بمیرد .
عشق مانند غنچه گل سرخ است ، می تواند پر از شکوفه شود یا به آرامی بمیرد .
همانطور که به زیبایی تو خیره شده ام ، با خود می اندیشم ، هرگز فرشته ای را دیده ام که در ارتفاعی چنین پایین پرواز کند .
کلمات دلنشین مانند شانه ی عسل هستند ، روح را حلاوت می بخشند و به جسم سلامتی می دهند .
بیا و بگذار تا صبح از عشق لبریز شویم ، بیا خود را با عشق تسکین دهیم.
چرا تلفظ عباراتی نظیر « خداحافظ » ، « پوزش می خواهم » و « دوستت دارم » چنین راحت است ، اما بیان کردنشان بسیار دشوار ؟
عشق ، اشتیاقی شدید برای شدیدا دوست داشته شدن است .
عشق فرشته ای است در لباس هوس …
هرگز نمی توانیم کسی را که به او لبخند نزده ایم از ته دل دوست داشته باشیم .
آتشی که عشق روشن می کند بسیار بیشتر از سردی و خاموشی ای است که تنفر به بار می آورد .
هر لحظه ای که صرف عشق ورزیدن نشود ، به هدر می رود .
عشق طریق مخصوص به خود را دارد .
نمی توانم به تو نشان بدهم که دوستت دارم . زمان این را نشان خواهد داد .
ازدواج زمانی کامل می شود که هر دو نفر به این باور برسند که به چیزی بیشتر از شایستگی خود رسیده اند .
اگر چیزی را دوست داری … بگذار برود اگر به سوی تو بازگشت واقعا می خواهد که مال تو باشد .
عشق واقعی همچون زیارت است . وقتی اتفاق می افتد که بدون برنامه ریزی قبلی طلبیده شود ولی کمیاب است زیرا اکثر مردم برنامه ریزهای ماهری هستند .
اگر بتوانم مانع شکستن یک قلب شوم ، زندگی ام بیهوده نبوده است .
عشق را بشناس تا شادی را بشناسی . بدون عشق ، شادی وجود ندارد .
زیبایی را با چشمانی زیبا بین می توان دید .
دو نیمه ، شانس کمی دارند اما با پیوستن … بله ، آن ها کامل می شوند … اما پیوستن دو انسان کامل یعنی زیبایی ، یعنی عشق .
دوری با عشق همان می کند که با با زبانه های آتش ، عشق کم مایه را خاموش می کند و عشق را شعله ور تر .
علاج تمام کجروی ها ، نادانی ها و جنایت ها … عشق است .
هر چیز زیبا و جذاب خوب نیست ولی هر چیز خوبی ، زیباست .
عشق ترکیبی از یک روح در قالب دو تن است .
تحمل دوری خیلی چیزها برای من آسان است ، اما تحمل دوری تو نه .
عشق ناپخته م یگوید : من تو را دوست دارم زیرا به تو نیاز دارم . عشق پخته می گوید : من به تو نیاز دارم زیرا دوستت دارم .
هر کجا که عشق هست زندگی هست .
جایی که ما به آن عشق می ورزیم خانه است . خانه ای که شاید پاهایمان آن را ترک کند ولی قلبمان هرگز .
توانایی بیان اینکه چقدر کسی را دوست داری عشق است اما اندک
عشق ، هیچ محدودیت و پشیمانی نمی شناسد .
عشق فقط از سه حرف تشکیل شده که معانی بسیاری در پشت این حروف نهفتهاست .
عشق زمانی واقعی است که از قلب انسان برخیزد نه زمانی که بر زبان جاری شود .
تا زمانی که دل شکسته نشوی عشق را نخواهی آموخت .
به ندای قلبت گوش کن ، زیرا از حقیقت آگاه است .
در شب تاریک زندگی به تنهایی قدم می زنم ، تو شمع من هستی ، نور درخشان من !
عشق ورزیدن زمانی است که دیگر هیچ بهانه ای برای تنفر نداشته باشی.
آهنگ ، ترانه ای بدون کلام است و مرگ ، زندگی ای بدون عشق .
اگر واقعا عشق را یافتی ، به آن پرواز بده و رهایش کن . اگر خودش ماندن را انتخاب کرد ، به این معناست که عشق واقعی تو همان است .
عشق غیر قابل پیش بینی است . نمی دانی چه زمانی خواهد آمد .
عشق ، مهار ناشدنی است و همچنین کسی که در دام عشق گرفتار شده .
عشق ، سازی است که نوای دوستی سر می دهد .
اگر بعد از سال ها تو را ملاقات کنم ، چگونه باید به استقبال تو بیایم ؟
بودن یعنی عشق و عشق تو ، یعنی بودن .
فروش عشق حقیقی هرگز آرام نخواهد گرفت .
اگر بخواهید به قضاوت اشخاص بنشینید زمانی برای دوست داشتن انها نخواهید داشت.
امروز تو را بیشتر از دیروز ولی کمتر از فردا دوست دارم.
گر خودت را دوست نداشته باشی چگونه می توانی دیگران رادوست بداری؟
عشق حقیقی انجاست و به دنبال هیچ کسی نیست پس برو و ان را دریاب.
هرچه بیشتر عاشق باشی هم بیشتر ازار می بینی و هم بیشتر لذت می بری.
عشق مانند یک الا کلنگ پر فرازونشیب است.تورابه مسیر دیگر منحرف نخواهد کرد وبا تمام فرازو نشیب هایش به مقصد خواهد رساند.
قلب یک زن اقیانوسی از رازهاست.
با تو بودن مثل قدم زدن در صبحی بسیار روشن است بی گمان شور تعلق به انجا را دارم.
عشق بسیار شبیه یک کرگدن است کوته نظر و عجول. اگر نتواند راهی پیدا کند ان را خواهد ساخت.
وقتی مرد جوانی شکایت می کند که زنی قلب ندارد علامت مطمئنی است که ان زن قلبش را ربوده است.
عشق مانند بیسکویت ترد است که اسان ساخته میشود و اسان می***د.
می توان در یک ان عاشق شد.رها شدن از عشق است که زمان می طلبد.
عشق یعنی هیچگاه نگویی(پشیمانم).
عشق همچون سنگ ثابت و همیشگی نیست بلکه همچون نان است که هر روز باید از نو ساخته شود.
قبل از عاشق شدن بیاموز چگونه در برف بدوی بدون اینکه ردپایی از خود بر جای بگذاری.
عشق-چگونه چنین کلام کوچکی معنایی چنان بزرگ دارد؟
کسانی که عشقی ورای دنیا دارند نمی توانند از ان جدا باشند. هرگز نمیرد انکه دلش زنده شد به عشق.
وقتی کسی را دوست داری به او بگو فریاد بزن فورا و در همان لحظه بگو وگرنه تو را پشت سر خواهد گذاشت.
معشوق کسی بودن یعنی زندگی برای همیشه در قلب او.
عشق مانند جنگ است اسان شروع می شود و دشوار پایان می پذیرد.
عشق حقیقی ابدی است.
عشق…مانند شن روان است.اگر به ان چنگ بزنید از میان دستان شما خواهد لغزید. به ارامی پیمانه ای از ان بردارید تا روح شما را لبریز کند.
تنها عشق من از تنها تنفرم پدید امده است.
به من نگو چرا که همیشه ان را شنیده ام چیزهای زیادی برای نفرت وجود دارند ولی چیزهای بیشتری برای عاشق شدن.
شهوت برخاسته از ذهن است عشق برخاسته از قلب و روح.
عشق غذای روح است.
عشق مانند پیتزا است وقتی خوب است واقعا خوب است وقتی که بد است باز هم تا حدودی خوب است.
امروز عشق بورز تا هرگز دیروزت خالی نباشد.
زمانی که مرا بوسیدی متولد شدم وقتی که مرا ترکم کردی مردم ودر دو هفته ای که مرا عاشقانه دوست داشتی زندگی کردم.
من از عشق تو به چه چیزی خواهم رسید؟(( به عشق تو))
عشق واقعی را فقط می توان در چشمهای انسان عاشق دید. عشق نمی تواند حسد و غرور یا تشویش و نگرانی باشد عشق همان چیزی است که در اعماق قلب تو یافت می شود و اشتیاق کسی را دارد که قلب او نیز مشتاق توست.
خدا عشق است.
عشق عمل بی پایان بخشش است. یک نگاه محبت امیز که عادت می شود.
با خودت و با عشق صادق باش.
صدای یک بوسه به بلندای صدای گلوله ی توپ نیست اما انعکاس ان مدت زیادی باقی خواهد ماند.
از زمانی که تو را ملاقات کردم *ما*نسبت به * تو*یا* من* سحر امیز تر شده است.
عشق لحظه ای است که تا ابد می ماند.
بزرگترین درس زندگی را بیاموز عشق: فراموشی و بخشش.

ابریشم 07-27-2010 05:23 PM

http://www.gtalk.ir/images/icons/%28239%29.gif در چه رفتارهایی دنبال عشق واقعی باشیم؟!!
خیلی از شما به دنبال عشق حقیقی هستید خیـلی هـای دیـگرتان هم فکر میکنید که عشق واقعی خود را پـیدا کـرده اید. امـا خیـلی هـا هم هستنـد کـه در رابـطه هایی به سر می برند که چندان برایشان خوب نیسـت اما فکر میکنند هرعشقی بهتر از بی عشق بودن است.

کشش جنسی احمقانه عشق واقعی نیست

خیلی از آهنگ ها، فیلم ها، کتاب ها تصویری تحریف شده از عشق حقیقی نشان می دهند. آنها شما را مجاب می کنند که باور کنید می توانید در نگاه اول عاشق شوید، قلبتان عاشقانه بتپد، کف دستانتان عرق کند، و همه فکر و ذکرتان مملو از فردی شود که ناگهان دلتان را دزدیده است. درست است، این اتفاق می افتد. اما عشق واقعی نیست. این فقط یک کشش جنسی احمقانه که ممکن است نسبت به هر کسی که فرومون ها را در مغزتان فعال کند پیدا کنید.

یک مشکل بزرگ کشش احمقانه جنسی این است که این کشش معمولاً شما را مجبور به انجام کارهایی می کند که قبلاً اصلاً فکر انجام دادن آن را هم نمی کردید

یکی دیگر از مشکلات کشش احمقانه جنسی این است که بادوام و ماندگار نیست. اما گاهی اوقات این روابط پرآشوب چندین سال به طول می انجامد، خیلی پس ازاینکه این کشش جنسی دیگر مرده و از بین رفته است. شاید این زوج ها به عبث امیدوارند که یک روز شعله عشقشان دوباره زبانه کشد. یا شاید هم تصور می کنند سرنوشت این بوده که چون بهترین هوس و بزرگترین درد را باهم تجربه کرده اند باید با هم بمانند.

اما عشق حقیقی بدون هیچگونه کشش جنسی احمقانه ایجاد می شود. اما، حتی بالاترین کشش جنسی هم اگر بدون عشق واقعی باشد، بی فرجام خواهد بود. تصور من این است که برای برنده شدن در این مسابقه، باید به دنبال ترکیب این کشش جنسی و عشق حقیقی باشید که شانس زیادی می خواهد. اما من که تابه حال به چنین موردی در زندگی حقیقی برخورد نکرده ام و فقط در فیلم ها و آهنگ ها در مورد آن دیده و شنیده ام.
اگر کشش جنسی عشق واقعی نباشد، پس عشق واقعی چیست؟ یکی از نشانه های عشق واقعی میل به حمایت و نگهداری از فرد مقابل، شاد کردن و کمک به موفقیت اوست. این با کشش جنسی که فقط به دنبال مجبور کردن فرد مقابل به ایجاد حس لذت و رضایت در شماست، خیلی فرق دارد. وقتی شما واقعا و حقیقتاً کسی را دوست داشته باشید، به هیچ وجه او را مجبور نخواهید کرد که دوستتان داشته باشد. البته، دوست دارید که آنها هم شما را دوست داشته باشند اما اگر آنها کس دیگری را بخواهند، شما او را رها می کنید چون دوست دارید که همیشه شاد و خوشبخت باشند. شما از تصمیمات مهم آنها در زندگی حمایت می کنید حتی اگر با آنها هم عقیده نباشید.

اما اگر فقط این بود، باید ما با همه دوستان نزدیکمان عشق حقیقی داشته باشیم. به همین دلیل می گویم به کمی کشش هم نیاز است. البته این کشش شباهتی به کشش جنسی که گفتیم ندارد اما برای شروع یک رابطه عاشقانه و رمانتیک کافی است. قلبتان از سینه بیرون نمی زند اما همراهی با این فرد به شما آرامش می دهد. وقتی با او هستید زمان خیلی خوب و خوشایند برایتان می گذرد و گاهی اوقات خیلی هم با هم خوش می گذرانید.

هرچه شما دو نفر همدیگر را بیشتر بشناسید، حس مسئولیت و حمایت طرف مقابلتان برای شما بیشتر می شود. در این صورت، اگر این احساس دوطرفه باشد، شما دو نفر می توانید تدریجاً یک عشق بسیار عمیق و غنی پرورش دهید که بسیار لذت بخش تر و رمانتیک تر از هر کشش جنسی است.یار و معشوق حقیقی کسی است که عشق واقعی شما و بهترین دوستتان است. اگر به دنبال معشوق حقیقی خود هستید، نباید کسی را انتخاب کنید که خیلی از شما متفاوت باشد. یک ضرب المثل است که می گوید، افراد متضاد همدیگر را جذب می کنند اما با هم ازدواج نمی کنند. متاسفانه خیلی از این متضادها با هم ازدواج می کنند و آخرسر می فهمند که زندگی زناشویی بسیار بدی دارند. گرچه یعضی از زوج ها به مرور زمان یاد می گیرند که تفاوت های همدیگر را تحمل کنند، اما وقتی با کسی زندگی کنید که علایق، ارزش ها، مشغولیات و سرگرمی های مشترکی داشته باشید و از چیزهای مشترکی لذت ببرید، زندگی بسیار لذتبخش تر خواهد بود. فقط در این حال است که شریک زندگیتان همان معشوق واقعی و حقیقیتان خواهد بود.

هیجان اولیه تفاوت های زیاد، سرانجام وقتی ماه ها تبدیل به سال ها می شوند رنگ و بوی خود را از دست می دهد و شما مدام به این فکر خواهید کرد که چه می شد اگر طرف مقابلتان حرف شما را درک می کرد یا حداقل همیشه با حرف های شما مخالف نبود. درنتیجه هر چه زمان جلوتر می رود شما وقت کمتری را با هم سپری می کنید و آخر کار محبور می شوید یا از هم جدا شوید یا شما یا طرق مقابلتان از بیخ و بن عقاید و علایق خود را عوض کند.

صبر و گذشت نشانه های عشق واقعی هستند

وقتی یک نفر واقعاً شما را دوست داشته باشد، صبر و گذشت زیادی را دربرابر بی دقتی ها یا رفتارهای زشت و بی ادبانه شما شنان خواهد داد. اما نباید از این قضیه سوء استفاده کنید. اگر چنین کاری کنید، یک نشانه مسلم از این است که شما واقعاً طرف مقابلتان را دوست ندارید. زوج هایی که واقعاً همدیگر را دوست داشته باشند وقتی می فهمند که احساسات طرف مقابلشان را جریحه دار کرده اند، واقعاً ناراحت و پشیمان می شوند.

هیچوقت عشقتان را فقط محض آزمایش کردن، آزمایش نکنید. ببینید وقتی جای آن طرف باشید واقعاً چه احساسی خواهید داشت؟ آیا او به نیازهای شما توجه دارد؟ شما چه؟ به نیازهای او توجه میکنید؟ آیا دادن ها و گرفتن ها در رابطه به یک میزان است یا همه چیز یک طرفه است؟ آیا اکثر اوقات به هم نگاه می کنید، همدیگر را ناز و نوازش می کنید یا به چشمان هم خیره می شوید؟

خودتان را در کنار همسرتان در 20 سال آینده تجسم کنید. آیا آن تصویر قلبتان را مملو از ترس می کند یا از تصور آن لبخند می زنید؟ اگر همسرتان بیشتر از اینکه از شما انتقاد کند، شما را تحسین می کند مطمئناً از تجسم آن تصویر لبخند روی لبانتان می آید. هیچکس دوست ندارد با یک منتقد زندگی کند، حتی اگر روزی عاشق این فرد بوده باشید.

دوستی به علاوه کشش جنسی بهترین نشانه عشق حقیقی است
عشق واقعی دوستی به اضافه کشش جنسی است. اگر شما از گذراندن هر لحظه از زندگیتان در کنار همسرتان لذت می برید، پس او بهترین دوست شماست. این نوع رابطه اعتماد به نفس و عزت نفس شما را بالا می برد و به شما برای رسیدن به بالاترین درجه کمال کمک می کند. درعوض، شما هم به طرف مقابلتان کمک می کنید که به این چیزها دست پیدا کند. وقتی هر دو شما عشق واقعی را احساس کنید، دیگر می توانید هر کاری را در کنار هم باشند.



ابریشم 07-27-2010 05:26 PM

مضرات اولين عشق


http://img.tebyan.net/big/1387/11/54...4183228169.jpg


براي بررسي و ارزيابي منافع و مضرات روحي و رواني و اجتماعي دوستي دخترها و پسرها با هم، بهتر است يک‌بار فرايند اين دوستي‌ها را بررسي کنيم.


البته فراموش نکنيد که تعداد زيادي از دخترها و پسرها. هرگز چنين ارتباطات و دوستي‌هايي را تجربه نمي‌کنند.

برقراري اولين ارتباط با جنس مخالف، به نحوي که براساس عرف جامعه به اين ارتباط ، داشتن «دوست دختر» يا «دوست پسر» گفته شود ، سن و سال مشخص ندارد. چون برقراري اين ارتباط يک فرايند فيزيولوژيک مثل بلوغ نيست که بتوان گفت حدوداً در چه سني اتفاق مي‌افتد. آنچه در اين مورد مي‌تواند بسيار تأثيرگذار باشد نوع تربيت خانوادگي، ميزان پايبندي به اصول اخلاقي و مذهبي، محدوده نظارت خانواده‌ها بر فرزندان، مقدار تحريک شدن غريزه جنسي، رفتار و اعمال دوستان و اطرافيان، تعداد برخوردهاي روزانه‌ با جنس مخالف آماده براي برقراري ارتباط و شرايط اجتماع و نوع نگاه جامعه به اين موضوع است.

در اغلب موارد ، اولين ارتباط در هر سني که شکل بگيرد به تدريج به يک ارتباط عاطفي و احساسي تبديل مي‌شود. البته در صورتي‌که اين ارتباط براي هر دو طرف اولين تجربه باشد ، اين وضع تشديد خواهد شد و طرفين، درگير يک احساس عاطفي شديد مي‌شوند که اصطلاحاً به آن «عاشق شدن» مي‌گويند.



در بيشتر مواقع با برقراري اولين ارتباط هر دو نسبت به هم احساس دلبستگي بسيار زيادي پيدا مي‌کنند ، طوري که براي يک مدت کوتاه هم نمي‌توانند دوري همديگر را تحمل کنند. قلبشان براي هم مي‌تپد و لحظه‌اي از ياد هم غافل نمي‌شوند و بالاخره خيلي زود تصميم به ازدواج با هم مي‌گيرند و تلاش مي‌کنند به وصال هم برسند. اگر يک بزرگ‌تر به آنها بگويد که بسياري از اين عشق و عاشقي‌ها را ديده که آخر و عاقبت خوشي نداشته‌اند در جواب مي‌گويند «عشق ما، با بقيه عشق‌ها فرق مي‌کند» و مدعي مي‌شوند که هيچ‌کس آنها را درک نمي‌کند.




غالباً در تجربه اولين عشق، مخصوصاً اگر دو طرف کم سن و سال باشند ، اين ارتباط به کامجويي جنسي منتهي نمي‌شود به همين دليل هر دو نفر مدعي هستند عشق‌شان پاک است و بر اساس هوا و هوس شکل نگرفته و اکثراً گمان مي‌کنند خدا آنها را سر راه هم قرار داده. اما از آنجا که غالباً اين دو نفر در شرايطي تصميم به ازدواج گرفته‌اند که هيچ‌کدام از طرفين و يا لااقل يکي از آنها- عمدتاً پسر- يا آمادگي ازدواج ندارند و يا به شدت وابسته به خانواده‌شان هستند و از آنجا که تقريباً در همه موارد خانواده‌ها با اين تصميم‌ و انتخاب فرزندشان مخالفت مي‌کنند، تقريباً تمام اين دوستي‌ها عاقبتي تلخ پيدا مي‌کنند ، فقط در مواردي که دو طرف در سنين بالاتر چنين ارتباطي برقرار کنند طوري که نسبت به خانواده‌شان استقلال پيدا کرده باشند و يا در شرايط کاملاً استثنايي، خانواده هر دو نفر با انتخاب فرزندشان موافقت کرده و امکانات ازدواجشان را فراهم کنند، ممکن است اين قضيه منجر به ازدواج شود.


اما همانطور که گفتيم چنين اتفاقي کاملاً استثنايي است. بنابراين در اکثر موارد دختر و پسري که مدتي با هم دوست و عاشق همديگر بوده‌اند بايد تن به جدايي بدهند و اين يعني يک شکست عاطفي سنگين، که چنين اتفاقي يکي از تلخ‌ترين خاطرات افرادي است که آنرا تجربه کرده‌اند.


شکستي که عوارض آن تا مدت‌ها در زندگي فرد تأثيرگذار است. تقريباً همه کساني‌که چنين ارتباطي داشته‌اند، از لحظه شکل گيري آن و مخصوصاً از موقعي که بين دو طرف دلبستگي به وجود مي‌آيد، دچار اُفت تحصيلي شده‌اند و موقعي که شکست مي‌خورند اين وضعيت اُفت تحصيلي تشديد مي‌شود و گاهي فرد دچار افسردگي‌هاي شديد خواهد شد. معمولاً خاطره اولين تجربه عشقي و تلخي سرانجام آن، اگر نگوئيم تا پايان عمر، تا سال‌هاي زياد همراه انسان مي‌ماند.
اما... در بعضي موارد و گاهي به توصيه دوستان و اطرافيان و گاهي با تصميم خود شخص، کساني که در رسيدن به فرد مورد علاقه‌شان ناکام مانده‌اند، براي از بين بردن آن خاطره تلخ و جبران آن شکست، اقدام به برقراري يک ارتباط ديگر با شخص ديگر مي‌کنند. يک «دوست دختر» يا «دوست پسر» ديگر!

ابریشم 07-27-2010 05:26 PM

چـرا مـردها به عشـق اهمیـت کمتـری می‌دهنـد؟
«می‌دونم دوستم داره» اما همیشه این احساس را دارم که رابطه ما، برای من مهمتره تا برای او.
هر وقت که از سرکار به خانه بر می‌گردم برای دیدنش لحظه‌شماری می‌کنم اما وقتی اون به خونه می‌رسه به نظر نمی‌یاد که اونقدرها هم هیجان‌زده باشه، نمی‌تونم بفهمم چرا؟

«همیشه کارهای خاصی برای نامزدم انجام می‌دم. به مناسبت‌های ویژه براش کارت پستال می‌فرستم، برای بعضی مناسبت‌های به خصوص از قبل برنامه‌ریزی می‌کنم و... اگه اون هم به همین اندازه که من دوستش دارم، دوستم داره چرا این کارها را اون برای من انجام نمی‌ده!»
بسیاری از زنان با این جملات ارتباط برقرار می‌کنند چرا که خیلی از زن‌ها با مردهایی زندگی می‌‌کنند که اهمیت کمتری به رابطه و ازدواجشان می‌دهند.
این واقعیت ندارد که مردها اهمیت کمتری برای عشق و روابط قائل هستند، بلکه حقیقت این است، رازهایی در این باره وجود دارد که ما زن‌ها می‌بایست آنها را درک کنیم.
مردها هویت خود را بیشتر از ناحیه شغل و موفقیت‌هایشان تعریف می‌کنند در حالی که زن‌ها هویتشان را صرفا براساس روابط خود بیان می‌کنند.
موفقیت، مهم‌ترین مسئله برای مردان
برای مردها موفقیت از هر مورد دیگری مهمتر است چرا که بقای جسمانی و فیزیکی خانواده را تضمین می‌کند.
زن‌ها نیز بقای خود را در گرو حفظ روابط احساسی و نیز بچه‌های خود می‌بینند، بنابراین چنانچه شما نیز به مانند همسرتان تمام وقت کار می‌کنید ممکن است چشم‌انداز شما از تعادل بین شغل و عشق، خیلی با ذهنیت همسرتان از تعادل میان این دو، منطبق نباشد.
در تحقیقاتی که در سال 1978 توسط «ویجن دردوبیلی» انجام شد این‌گونه نشان می‌دهد که 75 درصد مردانی که با آنها مصاحبه شده بود، گفته بودند، مهمترین مورد در زندگیشان، شغلشان است.
در حالی که 75 درصد از دختران و زنان گفته بودند، مهمترین جنبه از زندگیشان، خانواده آنهاست.
ما زن‌ها این تفاوت در اولویت‌های مردانه و زنانه را به مثابه مدرک و سندی دال بر این که مردها ما را زیاد دوست ندارند، می‌گیریم.
این موضوع واقعیت ندارد حقیقتی که در این رابطه وجود دارد این است که: چنانچه مردی نسبت به شغل و توانایی‌های حرفه‌ای خود احساس خوبی نداشته باشد به سختی می‌‌تواند توجه خود را به روابط عشقی و احساسی‌اش معطوف کند.
چنانچه مرد زندگیتان در رابطه با شغلش مایوس و سرخورده است یا نگران پروژه‌ای باشد یا زیرفشار اقتصادی و یا احساس کند در یکی از مراحل موفقیتش درمانده و فضایی برای رشد در اختیار ندارد از لحاظ احساسی و عاطفی، تمام و کمال در دسترس شما نخواهد بود.
بخش عمده‌ای از توجه و انرژی‌ ذهنی او مدام در گرو نگرانی‌ها و درگیری‌های شغلی‌اش خواهد بود و ممکن است آگاه و یا ناخودآگاه این روش را ادامه بدهد.
برای او مشکل خواهد بود، کاملا احساس آرامش و راحتی کند، بی‌آنکه در زندگی‌اش احساس موفقیت داشته باشد. موضوع این نیست که دوستتان ندارد و یا به شما عشق نمی‌ورزد و یا این‌که به شما احتیاج ندارد حتی موضوع این نیست که شغلش را بیش از شما دوست دارد. مطلب تنها این است که شغلش تاثیر درگیرانه‌تری بر احساس رشد شخصی و اعتماد به نفس او دارد تا رابطه‌اش با شما.
درک این موضوع و پذیرش آن برای ما زن‌ها اندکی مشکل است. ارزشیابی ما با ارزشیابی‌های مردها متفاوت هستند. برای ما زن‌ها صرفنظر از این که تا چه حد در شغل خود موفق هستیم مادامی که زندگی احساسی ارضاکننده‌ای نداشته باشیم، احساس خوبی نسبت به خودمان نخواهیم داشت. برای یک زن صمیمیت با یک مرد، آرامش و راحتی است. این احساس آرامش در پایان روز مانند آن است که هدیه‌ای دریافت کرده‌ایم و به هیچ‌وجه به معنای مزاحمت و یا تداخل نخواهد بود. به همین خاطر است که ما از مردها توقع داریم تا نگرانی‌ها و ناراحتی‌های شغلی‌شان را به مجرد آنکه ما را می‌بینند دور بیندازند. این صرفا برای ما زن‌ها مطلوب است و لزوما به این معنا نیست که برای مردها نیز خوشایند باشد. متاسفانه این عادت مردان که هویتشان را با شغل و موفقیت‌هایشان تعریف می‌کنند و اعتماد به نفس و خودباوریشان را صرفا به دستیابی هدف‌هایشان معطوف می‌کنند، باعث شده است که تا همین اواخر به آمار بیماری‌هایی نظیر فشار خون بالا، حملات قلبی و اعتیاد به موادمخدر تمامی اینها نشانگر اضطراب و نگرانی فکری بیشتر مردان است و همین طور عدم قابلیت و توانایی مردها در راحتی و استراحت کردن است.
روزهای ویژه را فراموش نکنید
چند روز عزیز در زندگی زنان وجود دارد که هرگز نباید آنها را فراموش کنید و در آن روزهای ویژه مطمئن شوید چیزی که کمی گرانبهاتر است به او می‌دهید. هر مردی که هر یک از روزهای ویژه را فراموش کند احساسات و عواطف زن خود را از بین می‌برد. روزهای ویژه از این قرار است:
روز تولد او
همیشه برای او چیزی را که خودش دوست دارد بخرید یا چیزی را که خواسته است. مردی همیشه در روز تولد همسرش یک کارت تشکرآمیز برای پدرو مادر او می‌فرستاد او همیشه در آن کارت می‌نوشت که بابت داشتن همسرش چقدر از آنان سپاسگزار است. حال او مردی متفکر است، در ضمن، پدر و مادر همسرش بر این باورند که او بزرگ‌ترین شوهر روی زمین است و امکان ندارد کار نادرستی بکند.
روز سالگرد ازدواج
فرستادن کارت، ضروری است. به همراه آن نامه‌ای بنویسید و به او بگویید برای شما چه معنا و اهمیتی دارد و بدین ترتیب عشق خود را ثابت کنید. در این روز، مناسب است که وسایل راحتی او را فراهم آورید و حتی نگهداری از بچه‌ها را هم بر عهده بگیرید.
عید نوروز
این زمانی است که همه فروشگاه‌ها پر از هدیه‌های گوناگون و فروشنده‌ها می‌توانند در انتخاب هدیه به شما کمک کنند. این بهانه که نمی‌دانید چه بخرید، اصل پذیرفتنی نیست.
روز مادر
در این روز دو هدیه باید تهیه کنید: اولی برای مادر خودتان است. اگر این کار را به همسرتان محول کرده‌اید لطفا این وظیفه را پس بگیرید و مسئولیت کامل را خودتان عهده‌دار شوید.
دومین هدیه، هدیه‌ای است برای همسرتان یعنی مادر بچه‌های شما. برای زنی که بچه‌دار می‌شود لذت بزرگی است که شوهرش به او هدیه بدهد. وقتی که بچه نوپا با هدیه خودش به سوی او می‌رود سپس شما هدیه خودتان را می‌دهید، کمتر زنی پیدا می‌شود که اشک در چشمانش حلقه نزند.
چه لذتی از داشتن شوهری قدردان می‌برد و شوهر هم ثابت می‌کند که زنش چه مادر عالی و استثنایی است و یا با دادن هدیه‌ای جدید ثابت می‌کند که فرزندانش از داشتن مادری مانند او خوشبخت هستند.

ابریشم 07-27-2010 05:27 PM

چرا عاشق می شویم!!
اگر همه چیز برای دلدادگان به خوبی پیش برود و عشق به وصال بینجامد، به تدریج عشق تند تغییر ماهیت می دهد و پس از وصلت به ثبات و اعتماد تبدیل می شود که البته اصلا هیجان و از خود بیخودی اولیه را ندارد.

در حقیقت تجربه عشق یک روند شیمیایی است شامل سه پله بارز: 1- شهوت 2- عشق رمانتیک 3- وصال


هر سه مرحله زیست شناسی توسط هورمونهای انسان کنترل می شوند و در راستای یک هدف قرار دارند: تولید مثل.


شهوت ما را به شکار جنس مخالف می کشاند؛ عشق رمانتیک گزینه های ما را محدود و نیروی ما را بر یک نفر متمرکز می کند و پیوند ما را وا می دارد کنار گزینه خود آنقدر بمانیم تا تولید مثل کنیم و فرزندان خودمان را بزرگ کنیم و با این حیله طبیعت بقای نسل ما را تضمین می کند.


این فیلمنامه سه مرحله ای به کارگردانی هورمونهای بدن به تصویر کشیده می شود. هورمون اصلی عشق دوپامین (Dopamine) نام دارد. دو هورمون دوپامین و نوراپی نفرین (Norepinephrine) هورمونهایی هستند که در مواجهه با ناشناخته ها در بدن ترشح می شوند. در مراحل اولیه عشقهای اسیدی و رمانتیک میزان این دو هورمون تا حدی بالا می رود که نیاز به خورد و خوراک را از دست می دهیم. فرانسوی ها این مرحله را ضربه آذرخش و انگلیسی ها بیماری عشق می نامند.


دکتر فیشر محقق انسان شناس دانشگاه راتگرز این مرحله را دقیقا همچون اعتیاد می داند و می گوید از نظر بیولوژیکی تاثیر دختر همسایه روی بدن دقیقا مثل تاثیر کوکایین و سایر مواد مخدر است. عشق اسیدی یک جور ویار است. توازن شیمیایی بدن به هم می ریزد و تنها چیزی که آن را تا حدی باز می گرداند دیدار معشوق است و در این جاست که امید و اشتیاق و از خود بیخودی و یا خشم و سر خوردگی را تجربه می کنیم.


در نهایت هیجان دوپامین فروکش می کند و هورمونهای وصلت یعنی واسو پرسین (Vasopressin) و اکسی توسین (Oxytocin) وارد عمل می شوند. اینها هورمونهایی هستند که ما را به وصال و پیوند دراز مدت وا می دارند. این هورمونها که بیشتر پس از نزدیکی جنسی ترشح می شوند باعث ماندن زن و مرد در کنار هم برای بزرگ کردن فرزند هستند. گرما و ملایمت این دو هورمون قابل مقایسه با هیجان و پرواز حاصل از هورمونهای اولیه نیست؛ خصوصا اکسی توسین که دوپامین و نوراپی نفرین را سرکوب می کند. به همین دلیل به زن و شوهرهایی که مدتی را کنار هم گذرانده اند پیشنهاد می شود برای تحریک دوباره این هورمونها و بازیابی هیجان اولیه دنبال تجارب و ماجراهای جدید باشند تا دوباره تحریک شوند و دوپامین در بدنشان ترشح شود. تحقیقات نشان داده است که زوجهایی که با هم در زندگی به دنبال ماجراها و تجربیات هیجان انگیز می روند رضایت و عشق بیشتری دارند تا زوجهایی که دچار روزمرگی می شوند.


همین نوآوری و هیجان ناشناخته هاست که باعث موفقیت بعضی ازدواجهای سنتی هم می شود. در ازدواجهای سنتی اکثرا عدم شناخت طرف مقابل و هیجان روبرویی با فردی ناشناس باعث ترشح دوپامین می شود.


درضمن جهت دستیابی به هیجان و نو آوری لازم نیست همراه همسرتان با طناب از کوه پایین بپرید. به گفته محققین می توانید از دو عنصر شوخ طبعی و ****** برای بازگرداندن هیجان دوپامین استفاده کنید. البته برای بعضی افراد راههای دیگری هم هست. از قدیم گفته اند دوری و دوستی. گاهی اوقات جدایی و بحث و دعوا باعث ترشح آدرنالین و در نهایت ترشح دوباره دوپامین و دوراپی نفرین می شود و میل به طرف مقابل را افزایش می دهد. شاید شما هم زوجهایی را بشناسید که هرازگاهی یک دعوای جانانه با هم می کنند گویی که می خواهند یکدیگر را بدرند ولی کمی بعد با عشق فراوان به آغوش هم باز می گردند.


اکنون ساعت 10:17 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.

Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)