![]() |
نیایش الهی من کمترینم و تو بسیار! من هیچم و تو بیشمار، من لرزانم و تو استوار،من انسان و تو کردگار پس به حق حقیقت، به وجد وجود،به عمق عشق، به صاف صداقت،به شهد شهامت،به شور شیدایی، به زیب زیبایی، به جان جمالت، به کنه کمالت، به اسم عزیزت،به پر پرهیزت،به در دریایت، به سحر صحرایت،به خوشی خواب،به غربت غروب، به جذبه مجذوبت،به خورشید خرسندیت،به خداوندی خداوندیت، چنان آرزویم بر آورده باشد که سعادت ، آرزویم نباشد. آمین! .آرش خیرآبادی. |
جبران در یکی از نخستین آثارعربی اش به نام " بالهای شکسته " عمیق ترین احترامات فرزند نسبت به مادر را آشکار می سازد: " زیباترین واژه ی جاری بر زبان بشر مادر است و زیباترین نوا نوای مادر من است. مادر واژه ای است سرشار از عشق و آرزو. واژه ای شیرین و مهربان که از اعماق قلب بر می آید. مادر همه چیز است... او منبع عشق.ترحم.عاطفه و بخشش است." |
|
|
|
|
|
غزل که صد دفتر ز کونین ازبرستم منم آن بلبل گل ناشکفته که آذر در ته خاکسترستم دلم سوجه ز غصه وربریجه جفای دوست را خواهان ترستم مو آن عودم میان آتشستان که این نه آسمانها مجمرستم شد از نیل غم و ماتم دلم خون بچهره خوشتر از نیلوفرستم درین آلاله در کویش چو گلخن بداغ دل چو سوزان اخگرستم نه زورستم که با دشمن ستیزم نه بهر دوستان سیم و زرستم ز دوران گرچه پر بی جام عیشم ولی بی دوست خونین ساغرستم چرم دایم درین مرز و درین کشت که مرغ خوگر باغ و برستم منم طاهر که از عشق نکویان دلی لبریز خون اندر برستم بابا طاهر |
|
|
|
* دیروز و امروز |
|
|
* شادی و اندوه |
|
|
|
|
|
لطیفه : آب و گِل خورده |
|
|
کاپیتان |
|
|
پیرمرد صبح زود از خانه بیرون آمد. پیاده رو در دست تعمیر بود. در خیابان شروع به راه رفتن کرد که ناگهان ماشینی به او زد. به زمین افتاد. مردم دورش جمع شدند و او را به بیمارستان رساندند. پس از پانسمان زخم ها، پرستاران از او خواستند که آماده شود تا از استخوان هایش عکسبرداری شود. پیرمرد به فکر فرو رفت و یکباره از جا بلند شد و لنگ لنگان به سمت در رفت. به پرستاری که می خواست مانع رفتنش شود گفت که عجله دارد و نیازی به عکسبرداری نیست. پرستار سعی کرد او را برای ماندن و ادامه درمان قانع کند ولی موفق نشد. از پیرمرد دلیل عجله اش را پرسید. در جواب گفت: زنم در خانه سالمندان است. من هر صبح به آنجا می روم و صبحانه را با او می خورم. نمی خواهم دیر شود! پرستار گفت: اصلا نگران نباشید. ما به او خبر می دهیم که امروز دیرتر می رسید. پیرمرد جواب داد: متاسفم! او بیماریِ فراموشی دارد و متوجه چیزی نخواهد شد و حتی مرا هم نمی شناسد! پرستار با تعجب پرسید: پس چرا هر روز صبح برای صرف صبحانه پیش او می روید در حالی که شما را نمی شناسد؟ پیرمرد با صدایی غمگین و آرام گفت: اما من که می دانم او کیست . . . |
|
|
|
|
|
|
مخترع سیمان کیست ؟ |
|
|
|
http://hodhodi.persiangig.com/image/1259055674.jpgآرتمیس، نخستین زن دریانورد ایرانی |
|
|
| اکنون ساعت 02:04 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)