پی سی سیتی

پی سی سیتی (http://p30city.net/index.php)
-   شعر (http://p30city.net/forumdisplay.php?f=55)
-   -   متن ترانه های لحظات دلتنگی ما (http://p30city.net/showthread.php?t=1173)

ابریشم 07-19-2010 05:12 PM

فکر می کردیم عاشقی هم بچگیست ... اما حیف این تازه اول یک زندگیست
زندگی چیزیست شبیه یک حباب ... عشق آبادیه زیبایی در سراب
فاصله با آرزو های ما چه کرد ... کاش می شد در عاشقی هم توبه کرد !!!

[IMG]http://*****************/Files1/1914f2b988c842b0b4c6.jpg[/IMG]

ابریشم 07-20-2010 10:23 PM

خداوندا نمی دانم
در این دنیایوانفسا
كدامین تكیه گه را تكیه گاه خویشتن سازم
نمیدانم
نمی دانمخداوندا.
در این وادی كه عالم سر خوش است و دلخوش است و جای خوش دارد.
كدامینحالت و حال و دل عالم نصیب خویشتن سازم
نمی دانم خداوندا
به جان لاله های پاكو والایت نمی دانم
دگر سیرم خداوندا.
دگر گیجم خداوندا
خداوندا تو راهمده.
پناهم ده .
امیدم خداوندا .
كه دیگر نا امیدم من و میدانمكه نومیدی ز درگاهت گناهی بس ستمبار است و لیكن من نمیدانم
دگر پایان پایانم.
همیشه بغض پنهانی گلویم را حسابی در نظر دارد و می دانم كه آخر بغض پنهانممرا بی جان و تن سازد.
چرا پنهان كنم در دل؟
چرا با كس نمی گویم؟
چرا بامن نمی گویند یاران رمز رهگشایی را؟
همه یاران به فكر خویش و در خویشند. گهی پشتو گهی پیشند
ولی در انزوای این دل تنها . چرا یاری ندارم من . كه دردم را فروریزد
دگر هنگامه ی تركیدن این درد پنهان است
خداوندا نمی دانم
نمی دانم
و نتوانم به كس گویم
فقط می سوزم و می سازم و با درد پنهانی بسی من خون دلدارم. دلی بی آب و گل دارم
به پو چی ها رسیدم من
به بی دردی رسیدم من
بهاین دوران نامردی رسیدم من
نمیدانم
نمی گویم
نمی جویم نمی پرسم
نمیگویند
نمی جوند
جوابی را نمی دانم
سوالی را نمی پرسند و از غمها نمیگویند
چرا من غرق در هیچم؟
چرا بیگانه از خویشم؟
خداوندا رهاییده
كللام آشنایی ده
خدایا آشنایم ده
خداوندا پناهم ده
امیدمده
خدایا یا بتركان این غم دل را
و یا در هم شكن این سد راهم را
كه دیگرخسته از خویشم
كه دیگر بی پس و پیشم
فقط از ترس تنهایی
هر از گاهی چودرویشم
و صوتی زیر لب دارم
وبا خود می كنم نجوای پنهانی
كه شاید گیرمآرامش
ولی آن هم علاجی نیست
و درمانم فقط درمان بی دردیست
و آن هم دست پاكذات پاكت را نیازی جاودانش هست

nae 07-20-2010 10:38 PM

فریدون فروغی

وقتی که ، دستای باد ، قفس مرغ گرفتارو شکست ، شوق پروازو نداشت
وقتی که چلچله ها ، خبر فصل بهارو می دادن ، عشق آوازو نداشت
دیگه آسمون براش ، فرقی با قفس نداشت
واسه پرواز بلند ، تو پرش هوس نداشت
شوق پرواز ، توی ابرا ، سوی جنگلای دور
دیگه رفته از خیال اون پرنده صبور
اما لحظه ای رسید ، لحظه پریدن و رها شدن ، میون بیم و امید
لحظه ای که پنجره ، بغض دیوارو شکست
نقش آسمون صاف ، میون چشاش نشست
مرغ خسته پر کشید و افق روشنو دید
تو هوای تازه دشت ، به ستاره ها رسید
لحظه ای پاک و بزرگ ، دل به دریا زد و رفت
با یه پرواز بلند تن به صحرا زد و رفت

ابریشم 07-20-2010 10:42 PM

گر نیایی تا قیامت انتظارت می کشم

منت عشق از نگاه پرشرابت می کشم

ناز چندین ساله ی چشم خمارت می کشم

تا نفس باقیست اینجا انتظارت می کشم

[IMG]http://*****************/Files1/99569bf15c494f37961b.jpg[/IMG]

ابریشم 07-20-2010 10:56 PM

امشب تا صبح بيدار خواهم ماند وبرايت گريه خواهم کرد
امشب دفتر عشقت را دوره خواهم کرد و تا خود صبح دوستت خواهم داشت
بيشتر از جانم، بيشتر از هميشه و اما فردا نه، فردا فراموشت خواهم کرد انگار هيچ وقت برايم نبودي و قلبم را ازت پس خواهم گرفت
و ديگر دوستت نخواهم داشت، فردا براي هميشه شمارا ترک خواهم کرد و ديگر هرگز شما رو نخواهم ديد حتي در خواب و خيالم، از فردا شمارو تنها خواهم گذاشت ..
تنها با رقيبانم و من تنهاي تنها خواهم رفت بدون اينکه حتي ببينم بدون اينکه افسوسي بخورم و جايي خواهم رفت که، از شما دور دور باشم
جايي که دست شما به من نرسد و اين آخرين وداع من با شماست چون همه راه ها برويم بسته است
ديگر فکرت را نخواهم کرد انگار که هرگز شمارا نديده ام
امشب من ، براي شما غريبه اي هستم ولي فردا، شما براي من غريبه ايي هستي که هر گز نميشناسمت و کاش امشب صبح نشود و تا ابد شب بماند و کاش فردا
هرگز نيايد................
[IMG]http://*****************/Files1/fea2cc50f9134cfc9283.jpg[/IMG]


ابریشم 07-21-2010 06:20 PM

از درد بی کسیت دارم یواش یواش زار میزنم
از تو تموم قصه ها اسمتو فریاد میزنم
میخوام بگم دوست دارم عاشقتم تا آخرش
رسمش نبود که بی وفا منو کشتی از اولش
هیچی نخواستم غیر تو و دوست داشتنت همین و بس
فکر نمی کردم که میری من می مونم تو این قفس
رفتی و من با خاطر عطر تن تو زنده ام
رفتی ولی بدون عزیز حقم نبود که بی توام
تو این قمار بی کسی تنها منم بازیگرش
بازیچه ی دست تو و بازیچه ی دست همه
تو این قمار بی کسی تنها منم بازیگرش
بازیچه ی دست تو و بازیچه ی دست همه

[IMG]http://*****************/Files1/58671cd6a1c142c5b0f1.jpg[/IMG]

sheida.m 07-21-2010 08:16 PM


بسرای ای دل شیدا بسرای!
این دل افروزترین روز جهان را بنگر
تو دلاویزترین شعر جهان را بسرای
آسمان ، یاس ، سحر ، ماه ، نسیم
"دوستت دارم " را من دلاویزترین شعر جهان یافته ام!
این گل سرخ من است!
دامنی پر کن ازین گل که دهی هدیه به خلق
که بری خانه دشمن
که فشانی بر دوست
راز خوشبختی هر کس به پراکندن اوست!
تو هم ای خوب من!این نکته به تکرار بگو!
این دلاویزترین شعر جهان را، همه وقت،
نه به یک بار و نه ده بار ، که صد بار بگو!
"دوستم داری" را از من بسیار بپرس،
"دوستت دارم" را با من بسیار بگو!

از دل افروز ترین روز جهان،
خاطره ای با من هست.
به شما ارزانی :
سحری بود و هنوز،
گوهر ماه به گیسوی شب آویخته بود .
گل یاس،
عشق در جان هوا ریخته بود .
من به دیدار سحر می رفتم
نفسم با نفس یاس درآمیخته بود .
می گشودم پر و می رفتم و می گفتم : (( های !
بسرای ای دل شیدا، بسرای .
این دل افروزترین روز جهان را بنگر !
تو دلاویز ترین شعر جهان را بسرای !
آسمان، یاس، سحر، ماه، نسیم،
روح درجسم جهان ریخته اند،
شور و شوق تو برانگیخته اند،
تو هم ای مرغک تنها، بسرای !
همه درهای رهائی بسته ست،
تا گشائی به نسیم سخنی، پنجره ای را، بسرای !
بسرای ... ))
من به دنبال دلاویزترین شعر جهان می رفتم !
در افق، پشت سرا پرده نور
باغ های گل سرخ،
شاخه گسترده به مهر،
غنچه آورده به ناز،
دم به دم از نفس باد سحر؛
غنچه ها می شد باز .
غنچه ها می رسد باز،
باغ های گل سرخ،
باغ های گل سرخ،
یک گل سرخ درشت از دل دریا برخاست !
چون گل افشانی لبخند تو،
در لحظه شیرین شکفتن !
خورشید !
چه فروغی به جهان می بخشید !
چه شکوهی ... !
همه عالم به تماشا برخاست !
من به دنبال دلاویزترین شعر جهان می گشتم !
دو کبوتر در اوج،
بال در بال گذر می کردند .
دو صنوبر در باغ،
سر فرا گوش هم آورده به نجوا غزلی می خواندند .
مرغ دریائی، با جفت خود، از ساحل دور
رو نهادند به دروازه نور ...
چمن خاطر من نیز ز جان مایه عشق،
در سرا پرده دل
غنچه ای می پرورد،
- هدیه ای می آورد -
برگ هایش کم کم باز شدند !
برگ ها باز شدند :
ـ « ... یافتم ! یافتم ! آن نکته که می خواستمش !
با شکوفائی خورشید و ،
گل افشانی لبخند تو،
آراستمش !
تار و پودش را از خوبی و مهر،
خوشتر از تافته یاس و سحربافته ام :
(( دوستت دارم )) را
من دلاویز ترین شعر جهان یافته ام !

این گل سرخ من است !
دامنی پر کن ازین گل که دهی هدیه به خلق،
که بری خانه دشمن !
که فشانی بر دوست !

راز خوشبختی هر کس به پراکندن اوست !
در دل مردم عالم، به خدا،
نور خواهد پاشید،
روح خواهد بخشید . »
تو هم، ای خوب من ! این نکته به تکرار بگو !
این دلاویزترین حرف جهان را، همه وقت،
نه به یک بار و به ده بار، که صد بار بگو !
« دوستم داری » ؟ را از من بسیار بپرس !
« دوستت دارم » را با من بسیار بگو !

فریدون مشیری

http://p.webshots.com/ProThumbs/28/4...llpaper280.jpg


مهدی 07-21-2010 08:51 PM

از قول شادمهر عزیز
 
هواي گريه دارم تو اين شب بي پناه


دنبال تو ميگردم دنبال يه تکيه گاه


دنبال اون دلي که تنهايي رو ميشناسه


دستاي عاشق من لبريز التماسه


هزار و يکشب من پر از صداي تو بود


گريه هر شب من فقط براي تو بود


هزار و يکشب من پر از صداي تو بود


گريه هر شب من فقط براي تو بود


سکوت شيشه ايم رو صداي تو ميشکنه


تو آسمون عشقم شعر تو پر ميزنه


با تو دل سياهم به رنگ آسمونه


تو بغض من ميشکنن شعراي عاشقونه


هزار و يکشب من پر از صداي تو بود


گريه هر شب من فقط براي تو بود


هزار و يکشب من پر از صداي تو بود


گريه هر شب من فقط براي تو بود


ابریشم 07-21-2010 11:25 PM


اگر با دیدن رنگین کمان می ایستی و به زیبایی آن خیره میشوی ، بدان که هنوز امیدواری
اگر بارانی که بر سقف اتاقت میبارد به تو شهد آرامش میچشاند ، بدان که هنوز امیدواری
اگر با پیام غیرمنتظره ای خوشحال و شگفت زده می شوی ، بدان که هنوز امیدواری
اگر به طلوع و غروب آفتاب خورشید بنگری و بخندی ، بدان که هنوز امیدواری
اگر از درد و رنج دیگران ناراحت و پردرد میشوی ، بدان که هنوز امیدواری
اگر زیبایی رنگهای گل کوچکی را درک کنی ، بدان که هنوز امیدواری
اگر آرامش بعد از طوفان دریا را دیده باشی ، بدان که هنوز امیدواری
اگر با سختی ها روبرو میشوی و میجنگی ، بدان که هنوز امیدواری
اگر لبخند کودکی ، قلبت را شاد میکند ، بدان که هنوز امیدواری
اگر با نگاهی به گذشته لبخند بزنی ، بدان که هنوز امیدواری
اگر لذت پرواز پروانه را درک کنی ، بدان که هنوز امیدواری
اگر خوبیهای دیگران را میبینی ، بدان که هنوز امیدواری
__

مهدی 07-22-2010 01:09 AM

کمی با من مدارا کن کمی با من مدارا کن
که خود را با تو بشناسم من گم را تو پیدا کن
تو را از شب جدا کردم تو را از قصه آوردم
نمی شد با تو بد باشم نمی شد از تو برگردم
نه از برگم نه از جنگل نه از باران نه از شبنم
نه آن تعمیدی رودم نه آن مریم ترین مریم
منم همسقف دیروزی که عطر خانگی دارد
که دستان تو را باید به شام سفره بسپارد
کمی به من مدارا کن کمی با من مدارا کن
صبوری کن تحمل کن من گم را تو پیدا کن
اگر سختم اگر دشوار اگر سیل مصیبت وار
اگر تلخم اگر بیمار منم از عشق تو بسیار
منم هم خون و هم گریه که بغضش را به دریا داد
که از اوج پریدن ها بر این ویرانه ها افتاد
کمی به من مدارا کن کمی با من مدارا کن
صبوری کن تحمل کن من گم را تو پیدا کن


اکنون ساعت 09:35 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.

Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)