![]() |
ای که مهجوری عشاق روا می داری
عاشقان را ز بر خویش جدا می داری |
عاشقان را بگذارید بنالند همه
مصلحت نیست که این زمزمه خاموش کنید |
مصلحت نیست که از پرده برون افتد راز
ورنه در مجلس رندان خبری نیست که نیست |
گفتا نه گفتنیست سخن گر چه محرمی
درکش زبان و پرده نگه دار و می بنوش |
گفتم دل رحیمت کی عزم صلح دارد
گفتا خموش حافظ این غصه هم سر آید |
بر بساط نکته دانان خودفروشی شرط نیست
یا سخن دانسته گو ای مرد عاقل یا خموش |
تا مرد سخن نگفته باشد
عیب و هنرش نهفته باشد |
ساقیا می ده که رندیهای حافظ فهم کرد
آصف صاحب قران جرم بخش عیب پوش |
حافظ از پادشهان پایه خدمت طلبند
سعی نابرده چه امید عطا می داری |
دل هر که صید کردی نکشد سر از کمندت
نه دگر امید دارد که رها شود ز بندت |
مرا نسبت به شیدایی کند ماه پری پیکر
تو دل با خویشتن داری چه دانی حال شیدایی |
حافظ شب هجران شد، بوی خوش وصل آمد
شادیت مبارک باد ای عاشق شیدایی |
تا کی از هجران جانان ناله و زاری کنم؟ از حیات خود به جانم، چند ازین سان زیستن؟ بس مرا از زندگانی، مرگ کو، تا جان دهم؟ مرگ خوشتر تا چنین با درد هجران زیستن |
دوستان وقت گل آن به که به عشرت کوشیم
سخن اهل دل است این و به جان بنیوشیم |
چو اهل دل ز دلم قصه تو بشنیدند ز جمله نعره برآمد که مست دلبر ماست |
باورم نیست ز بد عهدی ایام هنوز
قصه غصه که در دولت یار آخر شد |
ستاره ای بدرخشید و ماه مجلس شد
دل رمیده ما را رفیق و مونس شد |
فراقم سخت میآید ولیکن صبر میباید
که گر بگریزم از سختی رفیق سست پیمانم |
خواب دیدی از راهت سوارت آمد؟ صبر کن خواب تو تعبیر شود بعد برو! |
دیشب صدای تیشه از بیستون نیامد
شاید به خواب شیرین فرهاد رفته باشد |
بیستون بر سر راه است مباد از شیرین
خبری برده و غمگین دل فرهاد کنید |
دل بی تاب من با دیدنت آرام میگیرد اگر دوری ز آغوشم نگاهم کام میگیرد |
دلم جز مهر مهرویان طریقی بر نمی گیرد
ز هرد در می دهم پندش ولیکن در نمی گیرد |
ای دل تو اگر هزار دلبر داری
شرط آن نبود که دل ز ما برداری گر دل داری که دل ز ما برداری از یار نوت مباد برخورداری |
دلا چو غنچه شکایت ز کار بسته مکن
که باد صبح نسیم گره گشا آورد |
ای نسیم سحر آرامگه یار کجاست
منزل آن مه عاشق کش عیار کجاست |
کنار آب و پای بید و طبع شعر و یاری خوش
معاشر دلبری شیرین و ساقی گلعذاری خوش |
فردا شراب کوثر و حور از برای ماست
و امروز نیز ساقی مهروی و جام می |
آب زنید راه را حین که نگار میرسد
مژده دهید باغ را بوی بهار میرسد |
مژده وصل تو کو کز سر و جان بر خیزم
طایر قدسم و از دام جهان برخیزم |
در وصل هم زعشق تو ای گل در آتشم
عاشق نمیشوی که ببینی چه میکشم |
عشق است و مفلسی و جوانی و نوبهار
عذرم پذیر و جرم به ذیل کرم بپوش |
هنوز آن ساعت فرخنده دور است
هنوز این لانه بی بانک سرور است |
شده ام خراب و بدنام و هنوز امیدوارم
کخ به همت عزیزان برسم به نیک نامی |
غلام همت آنم که زیر چرخ کبود
از هرچه رنگ تعلق پذیرد آزاد است |
درخت تو گر بار دانش بگیرد
به زیر آوری چرخ نیلوفری را |
چرخ بر هم زنم ار غیر مرادم گردد
من نه آنم که زبونی کشم از چرخ فلک |
ما به فلک میرویم عزم تماشا چه راست
بیت اولشو یادم رفته شرمنده |
صوفی نهاد دام و سر حقه باز کرد
بنیاد مکر با فلک حقه باز کرد |
گر می نخوری طعنه مزن مستانرا
بنیاد مکن تو حیله و دستانرا تو غره بدان مشو که می مینخوری صد لقمه خوری که می غلامست آنرا |
اکنون ساعت 11:51 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)