![]() |
مدتی هست که به دنبال چیزی میگردم نمیدونم چی هست خیلی ها اسمش رو میگذارند رستگاری |
یه مترسک شکسته ٫عمری لباش و بسته
شده همدست کلاغها ٫شاهد غارت باغها می بینه اما نمی خواد ٫کلاغها تنهاش بذارن ببرن هر چی که می خوان ٫هر کی رو می خوان بیارن اخه تو امید باغی ٫نه مترسک شکسته آخ مگه ندیدی وحشت رو تن گلها نشسته تو یه رخت باغبونی ٫تو چرا نامهربونی واسه دلخوشی گلها تو از انتظار می خونی انتظار و چشم به راهی عادت چشمای خسته دلخوشی های خیالی بغض گلهای شکسته_:2: |
هوا باراني است |
دل من باز مي نالد ومي گريد |
منم دلم از تنهایی گرفته....اما شعر بلد نیستم...
|
|
* آن شبی که میرفتی میخواستم از تمام کلمه های خیس خورده ام از اشکم برایت
غزل بنویسم و حرفهای پریشانم را در هوای نگاه هایت نظم دهم می خواستم تو باشی و من حضورت را حس کنم میخواستم حرفی بزنم که همیشه در کنارم بمانی . من به همین نگاه هایت قانع بودم ولی تو به رسم بی وفایی رفتی و وقتی که از من دور شدی وقتی که از کوچه مان میگذشتی برگشتی و رو به همان پنجره آن واسطه های مهربان بین من و تو فریاد زدی که دوستت دارم خواستی فراموشت کنم ؟ خواستی با یادت زندگی کنم ؟ یا در انتظارت بسوزم؟ با رفتنت آن ستاره ای که برای چشمان زیبای تو چشمک میزد نابود شد آن دلی که برای دیدن تو لحظه شمازی میکرد شکسته شد آن فکری که به یاد تو روز و شب را سپری میکرد تباه شد. به خودم میگویم برای چه آرام و قرار نداری . از چه محزونی ؟ گاهی اوقات باور چیزی که اصلا نمیتوان فکرش را کرد برای آدم محال است گاهی از خودم میپرسم که طبق کدام قانون و تبصره است که مجرم شناخته شدم اما جوابی برای رضای خودم یافت نمیشود آن دلی که برای تو میتپد اکنون بی قرار است . .. بی قراره بی قرار . تنها امیدم در هر گوشه و کنار این دنیای پهناور که هستی این را بدان که من بهارم تو آن گلی باش که در بهار می روید . پاییزم آن بارانی باش که در پاییز می بارد . من مسافرم تو آن همسفر لحظه های آبی ام باش |
شاید " تنهایی "
همان صفحه های سپید دفتر مناست که بیتو، تکرار می شود و تکرار |
چشمانم برای دیدن واژه ات بیقرارند اما چگونه بنویسم؟ مدادهای سیاه برای نوشتن نام سپیدت نامحرمند! عزیز من! طرح روشنت را بر تن کدام سیاهی نقش کنم تا تو را بنگرم !! نه ، دلم راضی نیست باشد، تو سهم دیدار من نیستی ... تنها زمزمه ات می کنم من به تکرار واژه ات نیز خشنودم ... |
با شمایم نشنیدید جوابم بدهید تشنگی کشت مرا جرعه ای آبم بدهید تشنه ام وای اگر آب به دستم نرسد دست کم آب ندادید سرابم بدهید چند وقتی است که این شهر به خود مست ندید عقل ارزانیتان باد شرابم بدهید درد عشق است که جز مرگ ندارد مرهم چوبه دار مهیاست طنابم بدهید خواب تا مرگ کسی گفت یک نفس است خسته ام مرگ نشد فرصت خوابم بدهید گفته بودید که هر جرم عذابی دارد عاشقی جرم بزرگی است عذابم بدهید |
اکنون ساعت 06:47 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)