پی سی سیتی

پی سی سیتی (http://p30city.net/index.php)
-   شعر (http://p30city.net/forumdisplay.php?f=55)
-   -   غمنامه (http://p30city.net/showthread.php?t=639)

bigbang 09-28-2010 09:50 PM

مدتی هست که به دنبال چیزی میگردم نمیدونم چی هست خیلی ها اسمش رو میگذارند رستگاری
میگند بیایم بریم رستگار بشیم بی پرده میگم قبلاً احساس میکردم آزادی یعنی از این چیزهایی که گفته میشه
و هممون هم میدونیم بعداً فهمیدم آزادی اینا نیست
آزادی یعنی اینکه فرمونت زندگیت دست خودت باشه آزادی اینکه هر وقت دلت خواست گاز بدی و هر وقت دلت خواست ترمز بزنی
آزادی یعنی اینکه اختیار احساساتت دست خودت باشه
واقعاً میشه زنده بود وآزادی رو حس کرد ؟؟
خیلی ها قبل از اینکه بمیرن مردن !!
چرا ؟ چون وقتی با مردم معاشرت میکنن با اون چیزی که ته قلبشون هست صحبت نمیکنن
دنیا شده پر از افتخار های الکی ، پز دادن و فخر فروشی !!
دلم گرفته هنوز هم نمیدونم چه چیزی هست که داره مدام منو می سوزونه !
چرا نمیفهمم ؟؟؟
من جواب میخوام ! من میخوام بدونم چمه اما هنوز هیچ چی دستگیرم نشده !
احساس میکنم درونم از یک چیزی خالی شده . بدجوری تهی شدم حس بدی دارم .
من میخوام فرمونم رو دستم بگیرم ولی این طیاره که خود من باشم همچنان داره سرکشی میکنه میپیچم چپ میره راست
میچم راست میره چپ ! اونموقعی که باید خوشحال باشم ناراحتم و اون موقع که باید ناراحت باشم خوشحالم
مثل یک سکه هستم که انداختنش بالا ولی نمیاد پایین و همچنان در حال چرخیدن هست
گاهی اوقات شیر و گاهی اوقات هم خط هنوز نیوفتادم زمین تا مسیرم مشخص بشه .
دوست ندارم زیاد حرف بزنم ولی حس و حال عجیبیه وقتی ندونی داری کجا میری ، وقتی ندونی پشت سرت چه خبره !

SonBol 09-29-2010 09:19 AM

یه مترسک شکسته ٫عمری لباش و بسته
شده همدست کلاغها ٫شاهد غارت باغها
می بینه اما نمی خواد ٫کلاغها تنهاش بذارن
ببرن هر چی که می خوان ٫هر کی رو می خوان بیارن
اخه تو امید باغی ٫نه مترسک شکسته
آخ مگه ندیدی وحشت رو تن گلها نشسته
تو یه رخت باغبونی ٫تو چرا نامهربونی
واسه دلخوشی گلها تو از انتظار می خونی
انتظار و چشم به راهی عادت چشمای خسته
دلخوشی های خیالی بغض گلهای شکسته_:2:

shokofe 09-29-2010 11:52 AM

هوا باراني است
باراني،باراني

دل من غمگين است
وعشق مانند غباري برويم نشسته است
پنجره را مي گشايم تا باران را مهمان هر شب وروز اين دل شكسته ام كنم
دلي كه مانند قطرات شبنم مي شكند
من نيز غمگين تر ومحزون تر ميگردم
آري،با اين باران غبار دلم را مي زدايم

هوا باراني است
باراني، باراني_:2:_:2:

shokofe 09-29-2010 12:08 PM

دل من باز مي نالد ومي گريد
قلب من باز ترك مي خورد ومي شكند
باز هنگام سفر است
ومن از چشمانت مي خوانم
كه به آساني ازين شهر خواهي گذشت
ونخواهي فهميد
بي تو اين باغ پر از تنهايي است
بي تو اين باغ پر از بي مهري است
بي تو اين باغ پر از ياييز است




sharareh1 09-29-2010 02:50 PM

منم دلم از تنهایی گرفته....اما شعر بلد نیستم...

مهدی 09-29-2010 04:24 PM


زندگي غمکده اي بيش نبود
بهرما جز غم و تشويش نبود
به کدام خاطره اش خوش باشم
که کدام خاطره اش نيش نبود....

Omid7 09-29-2010 08:36 PM

* آن شبی که میرفتی میخواستم از تمام کلمه های خیس خورده ام از اشکم برایت

غزل بنویسم و حرفهای پریشانم را در هوای نگاه هایت نظم دهم می خواستم تو

باشی و من حضورت را حس کنم میخواستم حرفی بزنم که همیشه در کنارم بمانی .

من به همین نگاه هایت قانع بودم ولی تو به رسم بی وفایی رفتی و وقتی که از من

دور شدی وقتی که از کوچه مان میگذشتی برگشتی و رو به همان پنجره آن واسطه

های مهربان بین من و تو فریاد زدی که دوستت دارم خواستی فراموشت کنم ؟

خواستی با یادت زندگی کنم ؟ یا در انتظارت بسوزم؟

با رفتنت آن ستاره ای که برای چشمان زیبای تو چشمک میزد نابود شد آن دلی که

برای دیدن تو لحظه شمازی میکرد شکسته شد آن فکری که به یاد تو روز و شب را

سپری میکرد تباه شد. به خودم میگویم برای چه آرام و قرار نداری . از چه محزونی ؟

گاهی اوقات باور چیزی که اصلا نمیتوان فکرش را کرد برای آدم محال است گاهی از

خودم میپرسم که طبق کدام قانون و تبصره است که مجرم شناخته شدم اما جوابی

برای رضای خودم یافت نمیشود آن دلی که برای تو میتپد اکنون بی قرار است . .. بی

قراره بی قرار . تنها امیدم در هر گوشه و کنار این دنیای پهناور که هستی این را

بدان که من بهارم تو آن گلی باش که در بهار می روید . پاییزم آن بارانی باش که در

پاییز می بارد . من مسافرم تو آن همسفر لحظه های آبی ام باش

dear59 09-30-2010 09:40 PM

شاید " تنهایی "
همان صفحه های سپید دفتر مناست
که بیتو،
تکرار می شود و تکرار

dear59 10-02-2010 11:27 AM

چشمانم برای دیدن واژه ات بیقرارند
اما چگونه بنویسم؟
مدادهای سیاه برای نوشتن نام سپیدت نامحرمند!
عزیز من!
طرح روشنت را بر تن کدام سیاهی نقش کنم
تا تو را بنگرم !!
نه ، دلم راضی نیست
باشد، تو سهم دیدار من نیستی ...
تنها زمزمه ات می کنم
من به تکرار واژه ات نیز خشنودم ...

BaHaReH 10-02-2010 11:05 PM

با شمایم نشنیدید جوابم بدهید
تشنگی کشت مرا جرعه ای آبم بدهید
تشنه ام وای اگر آب به دستم نرسد
دست کم آب ندادید سرابم بدهید
چند وقتی است که این شهر به خود مست ندید
عقل ارزانیتان باد شرابم بدهید
درد عشق است که جز مرگ ندارد مرهم
چوبه دار مهیاست طنابم بدهید
خواب تا مرگ کسی گفت یک نفس است
خسته ام مرگ نشد فرصت خوابم بدهید
گفته بودید که هر جرم عذابی دارد
عاشقی جرم بزرگی است عذابم بدهید


اکنون ساعت 06:47 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.

Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)