![]() |
دیده دریا کنم و صبر به صحرا فکنم
واندر این کار دل خویش به دریا فکنم از دل تنگ گنهکار برارم آهی کاتش اندر گنه آدم وحوا فکنم |
ما عاشق ورند ومست وعالم سوزیم
با ما منشین اگر نه بد نام شوی |
يارب مرا ياري بده تا خوب آزارش کنم
هجرش دهم، زجرش دهم ،خوارش کنم ،زارش کنم از بوسه هاي آتشين ، وز خنده هاي دل نشين صد شعله در جانش زنم،صد فتنه در کارش کنم در پيش چشمش ساغري گيرم ز دست دلبري از رشک آزارش دهم ،از غصه بيمارش کنم بندي به پايش افکنم ،گويم خداوندش منم چون بنده در سوداي زر،کالاي بازارش کنم گويد ميفزا قهر خود،گويم بکاهم مهر خود گويد که کمتر کن جفا ، گويم که بسيارش کنم هر شامگه در خانه اي،چابکتر از پروانه اي رقصم بر بيگانه اي ، وز خويش بيزارش کنم چون بينم آن شيداي من فارغ شد از سوداي من منزل کنم در کوي او ، باشد که ديدارش کنم گيسوي خود افشان کنم،جادوي خود گريان کنم با گونه گون سوگندها،بار دگر يارش کنم چون يار شد، بار دگر کوشم به آزاري دگر تا اين دل ديوانه را راضي ز آزارش کنم (سيمين بهبهاني) |
ما مست شدیم و دل جدا شد از ما بگریخت تا کجا شد .. |
در گلستان ارم دوش چو از لطف هوا *** زلف سنبل ز نسیم سحری می آشفت
گفتم ای مسند جم، جام جهان بینت کو *** گفت افسوس که آن دولت بیدار بخفت |
تاکی به تمنای وصال تو یگانه
اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه خواهد به سراید شب هجران تو یا نه ای تیر غمت را دل عشاق نشانه |
هر چیز که در حیز امکان اید/بی او همه هیچ دان وجز او همه هیچ
|
چه گویست این، چه گویست این، مگر آن یار می آید
مگر آن یار گلرخسار، از آن گلزار می آید |
دلبراپیش وجودت همه خوبان عدمند
سروران بر در سودای تو خاک قدمند |
دلا در عاشقی ثابت قدم باش *** که در این ره نباشد کار بی اجر
من از رندی نخواهم کرد توبه *** ولو آذیتنی بالحجه والهجر |
روز هجران و شب فرقت یار آخر شد
زدم این فال و گذشت اختر و کار آخر شد آن همه ناز و تنعم که خزان می فرمود عاقبت در قدم باد بهار آخر شد |
دارم اميد عاطفتي از جناب دوست
كردم جنايتي و اميدم به عفو اوست ---------------------------------------------------------------- در سنت جلگهها نفاق افتاده است اين منظره از هميشه طاق افتاده است يك جفت غزال و ببر با هم در دشت يك حادثه، عشق اتفاق افتاده است |
تو نوشی لب میان جمع خاموشی
ولی چشمم ز هر موج نگاه دلکشت پیغام میگیرد |
دلا چنان معاش کن که گر بلغزد پای
فرشته به دودست دعا نگه دارد |
در هوایت بی قرارم روز و شب
سر ز کویت برندارم روز و شب |
بوي بهبود ز اوضاع جهان ميشنوم
شادي آورد گل و باد صبا شاد آمد (حضرت لسان الغيب) قسمتي از غزل بسيار زيباي: در نمازم خم ابروي تو با ياد آمد حالتي رفت كه محراب به فرياد آمد -------------------------------------------------- ساربانا اشتران بين سر به سر قطار مست مير مست و خواجه مست و يار مست، اغيار مست (مولانا) |
در همه دير مغان نيست چو من شيدايي،
خرقه جايي گرو باده و دفتر جايي! دل که ايينه شاهيست غباري دارد، از خدا مي طلبم صحبت روشن رايي! |
تا تواني به جهان خدمت محتاجان كن
**** به دمي يا درمي يا قلمي يا قدمي |
يكي نغز بازي كند روزگار
كه بنشاندت پيش آموزگار رودكي |
یا رب آن شاه وش ماه رخ زهره جبین
در یکتای که و گوهر یکدانه کیست |
تا توانم دلت بدست آرم
ور بيازاريم نيازارم سعدي ضمنا خانم سوفيا باسلام اين قسمت مشاعره سنتي است و به بيت قبلي كه نگاه كنيد آخر آن حرف ر است پيروز باشيد يا علي مدد |
میکشیم از قدح لاله شرابی موهوم
چشم بد دور که بی مطرب و می مدهوشیم |
ما در این شهر غریبیم ودر این ملک فقیر
به کمند تو گرفتار وبه زلف تو اسیر |
روضه خلدبرین خلوت درویشان است *** مایه محتشمی خدمت درویشان است
|
تا به کی ای ساده دل چون کودکان سرگرم بازی
تا به کی با قصه ی دیو و پری افسانه سازی تا به کی در پیله ی بیهودگی در خود تنیدن با چنین سازی چگونه نغمه ی موزون نوازی ---------------------------------------------------------------- زندگي نوبر انجير سياه در دهان گس تابستان است (سهراب عزيز) |
ياري اندر کس نمي بينيم ياران را چه شد؟
دوستي کي اخر امد دوستداران را چه شد؟ صد هزاران گل شکفت و بانگ مرغي برنخاست تابش خورشيد و سعي باد و باران را چه شد؟ سلام دوستان من! تازه عضو سايت شدم و خيلي خوشحالم که بخش ادبي اينجا اينقد فعاله اميدوارم که اوقات خوبي رو با هم داشته باشيم! |
دست از اين پيش كه دارد كه ما
زاري از اين بيش كه دارد كه ما چاره ما ساز كه بي ياوريم گر تو براني به كه روي آوريم سنايي |
مو از روز ازل بختم کج افتاد *** چرا که مادرم شیر غمم داد
مرا بردند به مکتب خونه غم *** معلم اومد و درس غمم داد |
دست از مس وجود چو مردان ره بشوی
تا کیمیای عشق بیابی و زر شوی حافظ |
یکی درد و یکی درمون پسندد *** یکی وصل و یکی هجرون پسندد
مو از درمون و دردو وصل و هجرون *** پسندم اونچه را جانون پسندد |
دشمن به غلط گفت من فلسفیم *** ایزد داند که آنچه او گفت نیم
لیکن چو در این غم آشیان آمده ام *** آخر کم از آنکه من بدانم که کیم |
مهتاب بنور دامن شب بشکافت
می نوش دمی بهتر از این نتوان یافت خوش باش و میندیش که مهتاب بسی اندر سر خاک یک بیک خواهد تافت |
تو خون خلق بریزی و روی درتابی
ندانمت چه مکافات این گنه یابی |
ياران چو بهم دست در آغوش كنيد اين گردش چرخ را فراموش كنيد چون دور به من رسد نمانم بر جاي بر ياد من آن دور بقا نوش كنيد |
دریچه ای زبهشتش بروی بگشایی
که بامداد پگاهش تو روی بنمایی |
یک جرعه می ز ملک کاووس به است
از تخت قباد و ملکت طوس به است هر ناله که رندی به سحرگاه زند از طاعت زاهدان سالوس به است |
تا دامن کفن نکشم زیر پای خاک
باور مکن که دست زدامن بدارمت |
تا چند زنم بروی دریاها خشت
بیزار شدم ز بتپرستان کنشت خیام که گفت دوزخی خواهد بود که رفت بدوزخ و که آمد ز بهشت |
تا زنده ام به جهان گویم ثنای علی
جانم فدای علی جانم فدای علی |
یارب چو برارنده حاجات تویی
هم قاضی و هم کافی مهمات تویی من اسرار دل خویش بتو کی گویم چون عالم اسرار خفیات تویی |
اکنون ساعت 10:01 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)