پی سی سیتی

پی سی سیتی (http://p30city.net/index.php)
-   مطالب آزاد (http://p30city.net/forumdisplay.php?f=11)
-   -   مهمترین اتفاقی که امروز برات افتاده رو بنویس (http://p30city.net/showthread.php?t=10480)

sharareh1 01-20-2013 09:32 PM

امروز که نه اما چند روز پیش یه کارگر جلو چشمام از ساختمون افتاد و مرد خیلی روم تاثیر گذاشت و امروز هم صبح حس کردم یه چیزی اومد زیر پام و شکست و وقتی فرشو زدم کنار دیدم بچه لاکپشتی که از همه لاکپشتام کوچیکتر بود .............رو کشتم
از خودم بدم میاد از صبح درگیرم با خودم

شابادی 01-26-2013 03:20 PM

امروز لیسانسمو گرفتم{شیت شدن}{شیت شدن}{شیت شدن}
باید دفتر چه خدمت پست کنم {داش مشتی}
5 روزه بیکارم نه درسی نه کار دیگه ای دیونه شدم:khooooda::khooooda::khooooda::khooooda::biaray!::biar ay!:

ماهین 02-10-2013 08:06 PM

درود بر همگی و روز خوش

اتفاق مهم این روزها اینه که من خیلی خستم ...
آموزشگاه بعد از اون مسابقه ای که برگذار کرد تصمیم گرفت این چند روز رو خدمات مجانی ارائه بده ...البته از کارآموزهای برتر استفاده کرد...
با یه مزون معروف و اتلیه عکاسی سرشناس هم هماهنگ کردیم که این ویژگی کامل باشه ...اما خب استقبال خیلی کم بود ...فقط 5 نفر !!!
نمیدونم چون هزینه ای قرار نبود پرداخت بشه اینطور شد یا این که نتونستیم اعتماد افراد بیشتری رو جلب کنیم ...
البته برای شاگردام خیلی خوش حالم ...به نظرم این حرکت ،حرکت خوبی بود ...اما خب خیلی خستم ...صبح ها که تا 10 باشگاه هستم ...بعدشم می رم آموزشگاه و تا 5 مشغولم و بعدشم سالن خودم و مشتریام...همیشه روزای اخر سال این همه خسته بودم ...اما این روزا اونقدر درگیرم که حتی نتونستم بچه ها رو ببینم ...
همیشه دلم می خواست خودم تصمیم بگیرم که کی کار کنم و کی کار نکنم...اما الان احساس می کنم کنترلشو از دست دادم ...تمام لحظه هام شده کار و دغدغه ی کار و تصمیم گیری برای کار و ...
اخر این هفته هم امتحان تخصصی دارم ...
بیشتر شبیه درد دل بود تا اتفاق !!! :)

bigbang 02-15-2013 06:18 PM

سلام
دیدین آدم تو کتابخونه اش چند تا کتاب داره که هیچوقت انگار قرار نیست تمومشون کنه ولی دلش رو هم نداره که از کتابخونه اش اونا رو بندازه بیرون ، یعنی کتاب هایی که واقعاً یه جورایی بهشون علاقه داری ولی حسش نیست که مطالعشون کنی !
یکی از این کتاب های اتفاقاً بسیار مفید که هنوز موفق نشدم از 15 صفحه اولش اونطرف برم و هر دفعه هم که شروع میکنم ول میکنم زود ، آموزش برنامه نویسی شی گرا در 21 روز هست ، یکی دیگه هم آموزش ریجستری ویندوز xp از طرفی ممکنه آدم از خودش سوال کنه xp ؟ بعد از طرفی دیگه جواب بده خوب ریجستری و معماریش که دیگه تغییر نکرده ! تو ویستا هم همون شکلی بوده تو 7 هم همونه دیگه
مخلص کلام جان ریجستری رو یاد بگیری کار تمومه ! البته نمیدونم این تو ویندوز 8 صدق میکنه یا نه ، از مطلب دور نشم این یکی دیگه از کتاب هایی هست که تمومش نکردم !
یکی دیگه از کتاب هایی که تموم نکردم یه سری 4 جلدی سرزمین جاوید بود که خدا وکیلی تا جلد سوم رفتم در مورد تاریخ قبل از اسلام ایران بود ولی به حدی دیگه وارد جزئیات میشد انگار حالا خود تاریخدان داشت با کیفیت hd وقایع رو تماشا میکرد نمیدونم شرح نبردها ( یه جاهاییش دیگه تابلو بود خالی بندی هست ) ، بعد همش وسط از این تاریخ نگار و از اون تاریخ نگار هی انتقاد میکرد شما چی نوشتید ، هرودوت دروغ گفته از این جور داستانا دیگه خیی طاقت بیارید بتونید تا وسط جلد 4 برید بعدش حالتون بهم میخوره ! من از اونایی هستم که کتاب و میگیرم کنتراد شروع میکنم تا تموم نکنم ول نمیکنم ! این یکی دیگه واقعاً نمیشد نمیدونم شاید به یکی مفت و مجانی همینجوری دادم ، ولی اون دو تا نه ! اون دو تا رو دوست دارم هنوز مطالعه کنم مخصوصاً اون 21 روزه ! من آموزش c++ در 21 روزش رو خوندم فوق العاده بود
--------------------------------------------------------
دیگه از این به بعد رفتم نمایشگاه کتاب با یک وسواس وحشیانه کتاب انتخاب میکنم . دیگه نه قیافه جلد گولم میزنه ، نه قیمت کتاب ، نه کت و کلفتیش !
کتاب باید کتاب باشه ، آدم همچین حال کنه داره مطالعه میکنه .
مهم ترین اتفاق امروز همین ور رفتن با کتابام بود ، خلاصه برا فرار از پروژه بهانه زیاده :d


Saba_Baran90 02-15-2013 06:29 PM

نقل قول:

نوشته اصلی توسط شابادی (پست 277359)
امروز لیسانسمو گرفتم{شیت شدن}{شیت شدن}{شیت شدن}
باید دفتر چه خدمت پست کنم {داش مشتی}
5 روزه بیکارم نه درسی نه کار دیگه ای دیونه شدم:khooooda::khooooda::khooooda::khooooda::biaray!::biar ay!:

من این پستو ندیده بودم
آقا معین بهتون تبریک میگم
ایشالا که موفق باشین همیشه
لیسانس گرفتن این دوره کار هر کسی نیست!
تازه بعدش که آدم لیسانس میگیره میبینه که چقدر کار داره!
ایشالا به سلامت

ماهین 02-20-2013 07:00 PM

درود بر شما ...
امروز روز امتحان عملی مربی ها در رشته ی کار با مواد بود ...
بماند که چقدر عصبانی شدم وقتی مدل مورد نظر با 30 دقیقه تاخیر وارد شد ...فر موهاش عالی شد ، کاری ندارم که نماینده ی آزمون و اداره گفتن که از تمام فر ها بهتر و زیباتر بود ، مهم این هست که خودم لذت بردم و راضی بودم ...
دومین کار که خیلی خیلی سخت بود یه موی داغون با رنگ شرابی پر تکرار بود که باید دکاپاژ می شد ! (دکاپاژ به عمل بی رنگ کردن موهای رنگ شده می گن ...)
دیدین گاهی یه عده رو از کاری منع میکنید اما پاش که می افته خودتون دقیقا همون کاری رو که نباید انجام میدین ؟!
اشتباه کردم ...میدونستم نباید و باز انجام دادم ...
بعد از 3 ساعت و کلی خستگی که کار تموم شد ،از چیزی که خودشون گفتن و انجامش دادم ایراد گرفتن ...اون لحظه من اینطوری بودم... {قاط}
و به همین راحتی 2 نمره ازم کم شد !
وقتی دیدن خیلی ناراحتم مدیر آموزشگاه گفتن حالا خیلی هم فرقی نمیکنه 100 یا 98 !!! اما برای من که همیشه دوست دارم بهترین باشم خیلی مهمه !
تمام خستگیم موند باهام ...
شایدم توقعم از خودم خیلی زیاد شده ...
من واقعا نمره برام مهم نبود ...اما این اشتباه ...برام قابل باور نیست ...{پپوله}

bigbang 03-11-2013 02:54 AM

فردا ارائه دارم باید دفاع کنم _:2:
حال ندارم بنویسم ، خوابم هم نمیبره ، اعصابم داغونه !
استرس دارم {قاط}

harasami 03-24-2013 01:25 PM

دیروز با شابادی رفتیم تفریحی ترین جای شهر ببینین تفریحی ترین میگم ها:
لب رود خونه حالا میگید خوش بحالشون رودخونه دارن
ولی کاشکی نداشتیم
وقتی سمتش میری بوی فاضلاب میاد حالا ایام عید آقایون رئیس میاد سدها رو باز میکنن تا رود خونه پر آب باشه و کمتر بو بده
حال بگذریم
بغیر از اینها جای تفریحی که نداره یه جاده ایه که کنار روده فقط باید درحال حرکت باشی جای نشستن که نداره
تازه مثل اینکه فصل بازدید ارازل و اوباش با یک دیگس
یه عده ای هم از روستا میان خر و اسبشونو ول میکنن تو مسیر و داد میزنن خرسواری دوری 1000
حالا هی پهن ول تو جاده
ای ......................
بقول یاس ا
از چی بگم برات

شابادی 03-24-2013 01:44 PM

آی گفتی .. این شعر از کیه که گفتی هرسمی
یک نعره مستانه ز جایی نشنیدم
ویران شود این شهر که می خانه ندارد


زبون هم که حالیشون نمیشه

ماهین 03-26-2013 01:38 AM

درود بر همگی
مسافرتمون به هم خورد ...
یه دوستی دارم که قدمت دوستیم 22 سال هست ... 8ساله که استرالیا زندگی می کنه... دیدید گاهی یه ادم بخصوص اونقدری با شما ارتباط عاطفی و حسی قوی داره که حتی از نوع بیان کلماتتون متوجه حالات و روحیتون می شه ؟ با این توضیحات باید متوجه شده باشید که چقدر از دیدنش خوش حال شدم ...
امسال سال ماست ... اولش که خوب بود ... امیدوارم تا آخرش همینطور باشه ...
امسال دختر خالمم بعد از 6 سال دیدم ...
روزهای پایانی سال یه امتحان تخصصی شنیون داشتم که رتبه ی اول رو آوردم ...
بعد از کلی وقفه ،خوندن خونوادگی شاهنامه رو شروع کردیم ...
و بالاخره این که نمی دونم چرا این همه بغض دارم ...
امروز خیلی اتفاقی فیلمی از روزهای سیاه بعد از فوت داداشم رو دیدم ... 10 سال گذشته و من هنوز داغم تازست ...
واقعا نیاز به حرف زدن داشتم ... اگر جای مناسبی رو انتخاب نکردم ببخشیدم ... من واقعا سعی می کنم قوانین رو رعایت کنم ... نمی خوام باز هم شرایطی پیش بیاد که ادم گزافه گویی به نظر بیام ...
امیدوارم روزهایی پر از آرامش رو پیش رو داشته باشید ...{پپوله}
سبز باشید و همواره پر ز لبخند :53:


اکنون ساعت 08:15 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.

Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)