پی سی سیتی

پی سی سیتی (http://p30city.net/index.php)
-   شعر (http://p30city.net/forumdisplay.php?f=55)
-   -   مشاعره سنتی (http://p30city.net/showthread.php?t=807)

آناهیتا الهه آبها 10-16-2009 02:17 PM

هرکه با نادان کند هم صحبتی
بی شکی گردد به عقب دوزخی

MAHDI 10-16-2009 03:08 PM

یوسف گمگشته باز آید به کنعان غم مخور
کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور

رزیتا 10-16-2009 07:32 PM

روزگاریست که سودای بتان دین من است
غم این کار نشاط دل غمگین من است

سادات 10-17-2009 12:09 AM

تو همچو صبحی ومن شمع خلوت سحرم
تبسمی کن وجان بین که چون همی سپرم

رزیتا 10-17-2009 12:56 AM

ما چو دادیم دل و دیده به طوفان بلا
گو بیا سیل غم و خانه ز بنیاد ببر

amir ahmadi 10-17-2009 01:44 AM

رسید مزده که ایام غم نخواهد مان چنان نماند چنین نیز نخواهد ماند

رزیتا 10-17-2009 01:46 AM

دوش میگفت به مژگان درازت بکشم
یارب از خاطرش اندیشه بیداد ببر

amir ahmadi 10-17-2009 02:03 AM

روزی هر روزه از یزدان گرفتن مفت نیست/روزی از عمر تو می گیرد در عوض روزی دهد

رزیتا 10-17-2009 02:09 AM

دولت پیر مغان باد که باقی سهل است
دیگری گو برو و نام من از یاد ببر

amir ahmadi 10-17-2009 03:31 AM

راهی بزن که اهی بر ساز ان توان زد

constantine726 10-17-2009 08:27 AM

دردا و حسرتا که عنانم ز دست رفت

دستم نمي رسد که بگيرم عنان دوست

------------------------------------------------------------
داني كه چرا خدا به تو داده دو دست؟

من معتقدم كه اندر آن سري هست

يك دست به كار خويش اندرياري

با دست دگر ز ديگران گيري دست

رزیتا 10-17-2009 10:52 AM

تا ابد بوی محبت به مشامش نرسد
هرکه خاک در میخانه به رخساره نرفت

سادات 10-17-2009 05:23 PM

تنم از واسطه ی دوری دلبر بگداخت
جانم از اتش مهر رخ جانانه بسوخت

ساقي 10-17-2009 06:35 PM

تفاوتی نکند قدر پادشایی را
که التفات کند کمترین گدایی را


..

abadani 10-17-2009 07:01 PM

اینک آن نوحی که لوح معرفت کشتی اوست
هر که در کشتیش ناید غرقه طوفان کند
مولوی

مجتب 10-17-2009 07:39 PM

دی کوزه‌گری بدیدم اندر بازار
بر پاره گلی لگد همی زد بسیار
و آن گل بزبان حال با او می‌گفت
من همچو تو بوده‌ام مرا نیکودار


MAHDI 10-17-2009 07:40 PM

دارم دلی شکسته زخوبان روزگار
عمرم شده سیاه همانند زلف یار

MAHDI 10-17-2009 07:45 PM

روزها فکر من اینست و همه شب سخنم
که چرا غافل از احوال دل خویشتنم
از کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود
به کجا میروم آخر ننمایی وطنم

مجتب 10-17-2009 07:48 PM

مرغی دیدم نشسته بر باره طوس
در پیش نهاده کله کیکاووس
با کله همی گفت که افسوس افسوس
کو بانگ جرسها و کجا ناله کوس


MAHDI 10-17-2009 07:54 PM

سر کوه بلند دیگی به باره
برنج قل میخوره دل بیقراره
برنج قل میخوره با شیر میشون
تموم از من بریدند قوم و خویشون

مجتب 10-17-2009 08:05 PM

نیکی و بدی که در نهاد بشر است
شادی و غمی که در قضا و قدر است
با چرخ مکن حواله کاندر ره عقل
چرخ از تو هزار بار بیچاره‌تر است



MAHDI 10-17-2009 08:12 PM

توانا بود هر که دانا بود
ز دانش دل پیر برنا بود

مجتب 10-17-2009 08:33 PM

تويی کرده ی کردگار جهان
ببينی همی آشکار و نهان


به گفتار دانندگان راه جوی
به گيتی بپوی و به هرکس بگوی

سادات 10-17-2009 08:43 PM

یارب بوقت گل گنه بنده عفو کن
وین ماجرا به سرو لب جویبار بخش

abadani 10-17-2009 10:35 PM

شب است و چهره میهن سیاهه
نشستن در سیاهیها گناهه

شاملو

MAHDI 10-17-2009 10:41 PM

هر دوست که دم زد ز وفا کافر شد *** هر پاک دامن که بود تر دامن شد
گویند شب آبستن و این است عجب *** که او مرد ندید از چه آبستن شد
حافظ

حاج احمد آقا 10-17-2009 10:46 PM

بر نیاید این دو کار از هیچ مرد....................مردی از نامرد و نامردی ز مرد

MAHDI 10-17-2009 10:54 PM

دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند *** وندرآن ظلمت شب آب حیاتم دادند
بیخود از شعشعه پرتو ذاتم کردند *** باده از جام تجلی صفاتم دادند

حاج احمد آقا 10-17-2009 10:58 PM

یاد ایامی که با هم آشنا بودیم ما
هم خیال و هم صفیر و هم نوا بودیم ما

مجتب 10-17-2009 11:03 PM

حاج احمد آقا باید با آخرین حرف شعر قبل جمله بسازی.

آن را که به صحرای علل تاخته‌اند
بی او همه کارها بپرداخته‌اند
امروز بهانه‌ای در انداخته‌اند
فردا همه آن بود که در ساخته‌اند



MAHDI 10-17-2009 11:03 PM

الا یا ایها الساقی ادر کاسا و نادلها *** که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها

MAHDI 10-17-2009 11:11 PM

نقل قول:

نوشته اصلی توسط مجتب (پست 75811)
حاج احمد آقا باید با آخرین حرف شعر قبل جمله بسازی.

آن را که به صحرای علل تاخته‌اند
بی او همه کارها بپرداخته‌اند
امروز بهانه‌ای در انداخته‌اند
فردا همه آن بود که در ساخته‌اند

دید چون زینب به دشت نینوا
مانده بی یاور حسینش از جفا
کرد بهر یاریش آن ممتحن
هر دو طفل خویش را در بر کفن{پپوله}

مجتب 10-17-2009 11:12 PM

ای بس که نباشیم و جهان خواهد بود
نی نام زما و نی‌نشان خواهد بود
زین پیش نبودیم و نبد هیچ خلل
زین پس چو نباشیم همان خواهد بود



رزیتا 10-17-2009 11:18 PM

در گوشه سلامت مستور چون توان بود
تا نرگس تو با ما گوید رموز مستی

MAHDI 10-17-2009 11:21 PM

یک جام شراب صد دل و دین می ارزد
یک جرعه می مملکت چین ارزد

رزیتا 10-17-2009 11:26 PM

در آرزوی خاک در یار سوختیم
یادآور ای صبا که نکردی حمایتی

مجتب 10-17-2009 11:29 PM

یک نان به دو روز اگر بود حاصل مرد
از کوزه شکسته‌ای دمی آبی سرد
مامور کم از خودی چرا باید بود
یا خدمت چون خودی چرا باید کرد



رزیتا 10-17-2009 11:30 PM

در خلاف آمد عادت بطلب کام که من
کسب جمعیت از آن زلف پریشان کردم

MAHDI 10-17-2009 11:37 PM

مرا در منزل جانان چه امن عیش چون هردم
جرس فریاد میدارد که بر بندید محمل ها

رزیتا 10-17-2009 11:40 PM

ای گلبن جوان بر دولت بخور که من
در سایه تو بلبل باغ جهان شدم


اکنون ساعت 04:28 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.

Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)