پی سی سیتی

پی سی سیتی (http://p30city.net/index.php)
-   شعر و ادبیات (http://p30city.net/forumdisplay.php?f=49)
-   -   یا صاحب الزمان (http://p30city.net/showthread.php?t=11517)

ابریشم 08-19-2010 04:55 PM

در يك بهار سبز خوشايند مي‌رسي
يك روز در اواخر اسفند مي‌رسي

وقتي كه دسته‌دسته كبوتر به اذن عشق
از آسمان فرود بيايند مي‌رسي

از نسل ارتفاعي و از پشت آسمان
بي‌هيچ واسطه به خداوند مي‌رسي

در اين سكوت سرد تو را داد مي‌زنم:
پس كي به داد مردم در بند مي‌رسي؟

تا يازده ستاره برايت شمرده‌ام
با اين حساب با عدد چند مي‌رسي؟

ابریشم 08-19-2010 04:56 PM

یاکریم من اوالاد الکرام ادرکنی




((یا ایّها العَزیز ُ مَسّنا واهلنا الضُّرُوجِئنا ببضاعةٍ مِزجاةٍ فاوف لناالکیل وتصَدّق
علیناانّ الله یجزی المتصَدِّقینَ )) بخشی ازآیه ۸۸ سوره یوسف


ای عزیز! ما واهل بیت ما دچار بیچارگی و فقر شده ایم وبامتاعی ناچیز و بی قدر حضور تو آمدیم
محبت فرما و برقدراحسانت برما بیفزا واز ما به صدقه دستگیری کن
که خدا صدقه دهندگان را نیکو پاداش می دهد.
یوسف زهرا ! ای عزیز عالم ! یاکریم من اوالاد الکرام ادرکنی وتصدق علیَّ
به امید تصدّقت با فقرو بیچارگی به سویت آمده ام
ظرف ناچیز وجودم را با محبت ومعرفتت پرکن

ابریشم 08-19-2010 04:57 PM

آقايم مهدي جان :
چقدر زيباست آن زمان كه گنهكاري همچو من را به حريم امن الهي دعوت ميكني


چقدر زيباست آن زمان كه رو به كعبه بنشيني و لحظات ظهورش را در صفحه تاريك و سياه ذهنت ترسيم كني
چقدر زيباست كه در آن سرزمين وحي جويبار اشكهايت را فقط و فقط براي او جاري سازي و از عمق جان وانتهاي درونت خدا را بخواني و ظهور آخرين عدالت گر جهان را از او بخواهي
چه اندوه بار است آن زمانكه تمام سرزمين وحي را به دنبال گمشده ات مي گردي اما نشاني از او نمي يابي

چقدر سخت و اندوهبار است آن زمان كه بايداز همه زيباييهاي آن مكان مقدس و پاك دل بكني ودر حالي وداع گويي كه حسرت ديدار مولايت بر دل خسته ات نشسته و غم بزرگي بر روي آن سنگيني مي كند .
از تما زائران بيت الله الحرام التماس دعا دارم اگر توفيق يارتان بود و مولاي عاشقان را زيارت كرديد سلام من حقير را هم به ايشان برسانيد .
كاش مي شد كنج دل يك خانه داشت

روي بامش عكس مهدي مي گذاشت
التماس دعا

ابریشم 08-19-2010 04:58 PM

سلام
با تشکر از همه ی دوستان
این هم سخن یک عاشق در روز جمعه:

تو ای عشقو ای تمام وجودم

تو بودو نبودم فدای رخ تو همه عالم

بیابنگر بر دل غمدیده که لیلی ندیده ز غم چه کشیده

در این عالم یک دم بنگر حال زار مرا بی قرار مرا

ای تمام امیدم تو صبح سپیدم ز نرگس چشمت ببین چه کشیدم

یا ابا صالح مددی یا اباصالح مددی

مرا راهی کن سوی میخانه بده پیمانه به این دیوانه تو ای ساقی

تو میدانی ز عشق تو که خمارم پیاله ندارم که دارو ندارم تویی ساقی

بنگر مرغ لب بسته منم دل شکسته منم تا سحر بیدارم

سر به زانو دارم از تو دارم ای گل هر چه که دارم

یا اباصالح مددی یا اباصالح مددی یا اباصالح

یک دم بنگر حال زار مرا بی قرار مرا ای تمام امیدم تو صبح سپیدم ز نرگس چشمت بین چه کشیدم

ای جان من غرق سودای تو وین تماشای تو

دل ندارد ذوق گفتگویت

بی جلوه ات آرزو بی حاصل بی تو در باغ دل

خود به رویت سرو آرزویت

کر در کویش برسی برسان این

پیام مرا ای چراغ رویت

من ندارم دیگر تاب این شب های سرد و خاموش

هرگز هرگز باور نکنم عهدوپیمان ما شد فراموش

ابریشم 08-19-2010 05:03 PM

از سخنان گهربار حضرت امام زمان (عج الله) :
۱.:: پروردگارا! چه کسی تو را خواند و تو دعایش را اجابت نکردی؟ وچه کسی از تو درخواست نمود وبه او عطا نفرمودی؟ وچه کسی با تو مناجات کرد و او را
نا امید ساختی؟ یا خود را به تو نزدیک نمود و او را دور ساختی؟
۲.:: خداوندا! تو کسی هستی که در نیمه های هرشب ندا می کنی: آیا خواهنده ای هست که به او عطا کنم؟ آیا خواننده ای هست که دعایش را اجابت کنم؟ آیا استغفار کننده ای هست که او را ببخشم؟ آیا امیدواری هست که امیدش برآرم؟ آیا آرزومندی هست تا او را به آرزویش برسانم؟
من در درگاه تو ایستاده و خواهنده ی توام ، بیچاره ی درگاهت هستم ، ناتوان و فقیر توام ، آرزومند درگاهت ، امیدوار فضل ورحمتت ، و آرزومند عفو و مغفرتت ، و خواهنده ی غفران و بخشش توام .
۳.:: منم، باقیمانده ی حجتهای الهی در زمین، منم، انتقام گیرنده از دشمنان خداوند.





همچو خورشید تا به کی تنها


همچو مهتاب تا به کی شبگرد


ای همایون همای پرده نشین

جـان زهــرا به آشیان برگــرد

ابریشم 08-19-2010 05:04 PM

http://montazar.net/html/image/montazar3/037.JPG

غایب همیشه حاضر تو کجایی تو کجایی ...

ابریشم 08-19-2010 05:28 PM

آقا جون مهدي فاطمه
نمي دانم آيا لياقت دوست داشتن تو را دارم تويي که با گوشه اي از نگاهت غم را از وجودم مي رهاني تويي که هر گاه نياز داشتم سخنانت را همچون همراهي صبور براي خود داشتم .
قلب شکسته ام را هيچگاه نتوانستم ترميم کنم ولي از آنگه که با تو آشنا شدم تپش قلبم از کار افتاد وگويي قلبي تازه در درونم جوانه زد .
نمي دانم از چه بگويم وچگونه بگويم دوست داشتن تو را براي خود زياد مي بينم نمي دانم توان اين همه محبت را دارم !؟
اشکهايم بي دليل جاريست در هنگام ديدن تو وشنيدن سخنانت ولي اين را مي دانم به اندازه ي هر کلمه اي که بر ذهن وبر زبان خود مي آوري نفرت و کينه اي که وجودم را فرا گرفته تخليه مي شود و همانند اشک مرا تنها مي گذارد واز من دور مي شود .
دستهايت را مي بوسم براي بزرگواريت بوسه بر پيشانيت ميزنم براي انسان بودنت .
هرگاه بر اطراف خود نظري کردم جزء چشمهايي که مرا به ديد تحقير مي ديد چيزي نديدم تا آن شب رويايي با تو آشنا شدم وگويي آن شب ستاره روشنايي مسير زندگي نه چندان طولاني من روشن شد .
زندگي خود را فراموش کرده بودم آري فراموش برايم معني خاصي نداشت تا اينکه حضور تو به من فهماند که زندگي من براي محبت کردن است نه براي محبت ديدن براي دوست داشتن است نه براي دوست داشتنم

ابریشم 08-19-2010 05:28 PM

کجاست آن «امید» که ظلمت یلدای ستمگران را پایان می بخشد؟!

... کجاست نابودگر بنیان پلیدی و گناه و سرکشی؟

کجاست دروکننده شاخه های اختلاف و گمراهی؟

... کجاست عزت بخش یاران و خوارکننده دشمنان؟

... کجاست صدرنشین کوی آفرینش که سرشار از مهر و پرهیزکاری است؟

... کجاست فرزند پیامبر، فرزند علی، فرزند خدیجه... و فرزند زهرا؟!

ابریشم 08-19-2010 05:29 PM

در وفای عشق تو مشهور خوبانم چو شمع
شب نشین گوی شربازان و زندانم چو شمع
روز و شب خواب نمی آید بچشم غم پرست
بسکه در بیماری هجر تو گریانم چو شمع
رشته صبرم بمقراض غمت ببریده شد
همچنان در آتش مه تو سوزانم چو شمع
بی جمال عالم آرای تو روزم چون شب است
با کمال عشق تو در عین نقصانمچو شمع
سر فرازم کن شبی از وصل خود ای نازنین
نا منور گردد از دیدارت ایوانم چو شمع
آتش مهر تار حافظ عجب در سر گرفت
آتش دل کی به آب دیده بنشانم چو شمع

ابریشم 08-19-2010 05:30 PM

فردا روز توست
روز شنيدن بوي نرگس
روز ديدن خال گونه ات
روز انتظار
روز تقديم اشکها بر زير پايت
روز شکستن ديوار دوري هفت روز
مرا درياب
مي داني چه هستم
مي داني چه بايد باشم
مي داني چه مي خواهم باشم
دستم را بلند کرده از تو مدد مي خواهم
تا يک دل آرام را ,
تا آرزوي بازگشتت را ,
تا اميد به انتظارت را
از تو طلب کنم
مي خواهم بدانم
چگونه دلم را به دست افکار تو ,
اشکم را در دامان تو ,
سوز عشق را براي تو داشته باشم
ديگر نمي گويم کاش ميشد
ميگويم از تو مي خواهم که خانه اي را که در بن بست سکوت ساخته ام ويران سازي
ميگويم از تو مي خواهم که عشق به خودت را همچون داغي آتش در سينه ام نگاه داري
ميگويم از تو مي خواهم که اشک هايم را در جويبار انتظارت بريزم
با او حرف زدم
صدايم را از ميان انبوه درد هاي عاشقانش شنيد
من مي سوزم
جوابش را نمي شنوم
دفتر افکارم سفيد است
اما
او برايم نوشته است
با رنگ سفيد
مي خواهد من خود بيابم
مي دانم نوشته است که فرياد سکوتش بلند است
آري
بايد بشنوم
مي دانم که سبکي هواي درونم از گرد و غبار قدمهايش بر روي ذهن پريشانم است
مي دانم که آرامش درياي قلبم از آرامش آبيه نگاهش است
منتظر آمدنم است پس منتظر آمدنش مي مانم
با عشق به او ,
با مدد از او
و با توکل از خداي او
يا حق


اکنون ساعت 01:44 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.

Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)