![]() |
تقویم دانشگاهی من!
|
دانشجو هم، دانشجوهای قدیم!
دانشجو هم، دانشجوهای قدیم! درس، تخته، گچ، حرص خوردن، خنده، نمره، مشروطی، آدمهایی كه هر كار كنی درست را نمی فهمند، آدمهایی كه خیلی می فهمند، مدیر گروه، جزوه،....من استاد ریاضیات هستم. به طور حق التدریسی در چند دانشگاه درس می دهم. نوشته های زیر خاطرات من از این كلاس هاست. یك كلاس دارم با دانشجوهای كاردانی از روز اول معلوم بود این كلاس با همه بقیه كلاس ها فرق می كند، و از آنجا كه هر چی سنگه اصولا مال پای لنگه، یك نفر تو این كلاس هست به اسم حسین رضا زاده! پسری است لاغر، سبزه رو و بدش نمی آید تا آنجا كه جا دارد كلاس را به هم بریزد. در این كلاس هم پنجاه نفر ثبت نام شده اند و هیچ وقت صندلی به اندازه كافی وجود ندارد، همه سر كلاس بودند و ده دقیقه ای از كلاس گذشته بود، دو تا دختر از در وارد شدند، به جای این كه راهشان ندهم گفتم : «رضا زاده برو از كلاس روبرو دو تا صندلی بیاور» آن دو تا دختر گوشه ای ایستادند تا رضا زاده بیاید، داشتم درس می دادم كه ناگهان كلاس از خنده منفجر شد. رضا زاده پشت در ایستاده بود صندلی را روی سینه اش گذاشته بود و می گفت: «یا ابالفضل!» ***** از اول كلاس فقط می گفت و می خندید، ساكت كردنش هیچ راهی نداشت جز این كه جلوی دخترهای كلاس یك خورده حالش را می گرفتم. یك قسمت را درس دادم بعد رو به دانشجوها كردم و پرسیدم: «كسی هست متوجه نشده باشه؟» هیچ كس جواب نداد. ازش پرسیدم: «آقای جسینی شما چی؟ متوجه شدی؟» گفت: «بله استاد!» گفتم: «خیالم راحت شد، چون ایشون مینیمم مطلق كلاس هستن اگر ایشون فهمیده پس معلومه كه همتون فهمیدین.» ***** لحظه ای را تصور كنید كه شما یك مبحث بسیار زیبای ریاضی را كه خودتان از درس دادنش در اوج لذت هستید با هیجان برای دانشجو باز می كنید، پس از تمام شدن درس لحظه ای كه منتظر سوالات دانشجویان هستید اولین سوال پرسیده می شود - «این قسمت در امتحان می آید؟» : «شما جواب می دهید بله!» - «چند نمره داره؟» : «دونمره!» - «پس جای نگرانی نیست.» ***** دانشجو هم دانشجو های قدیم. استاد می گفت ف....ما رفته بودیم فرحزاد و برگشته بودیم. حالا خودتان قضات كنید: وقتی كه من دارم سر كلاس می گویم: «درس تون این جلسه تمام می شه، جلسه بعد كاری نداریم جز این كه فقط تمرین حل كنیم.» و بعد در جای دیگری اضافه می كنم: «جلسه بعد حضور و غیاب نمی كنم!» منظورم چیه؟ این همه كُد برای نیامدن دانشجوها سر كلاس و تعطیلی آن بس نیست. با این روش هم كلاس تعطیل می شود و هم من به آموزش دانشكده پاسخگو نیستم. حالا فكر كنید كه كلاس مذكور پنجشنبه ای باشد كه چهارشنبه قبلش هم تعطیل شده باشد. با خیالی راهت می روم سر كلاس حتی بدون یادداشت های درسی ام و با لبخندی ملیح كه در دل حواله آموزش دانشكده می كنم و مواجه می شوم با یك كلاس 30 نفره كه همه سراپا گوش منتظرند تا من تمرین ها را حل كنم. واقعا خودتان قضاوت كنید. این ها دانشجو اند؟ |
مامانه ساعت 7 صبح میآد بالای سرپسرش میگه: رضاجون بلند شو باید بری مدرسه دیرمیشه. |
من هم در ادامه مطلب یه تست از کنکور ارشد معماری می ذارم . البته سخت ترین تستش رو (صد البته برای معمارها )
مساحت مثلث کدام یک از گزینه های زیر است : 1- نصف قائده ضرب در ارتفاع 2-قائده ضرب در نصف ارتفاع 3-گزینه 1 و 2 4- هیچ کدام هیچ کدام از داوطلبان این سوال رو پاسخ ندادند |
يك دانشجوي دم بخت (دختر)
خاطرات يك دانشجوي دم بخت (دختر) |
خوشا!!! خوشا آنان که دانشجـــــــــــو ندارند دوتا اینــــــسو دوتا آنــــــسو ندارند که از شهریه ها غمــــــــــباد گیرند چو پولـــــــی تا نوک پــــارو ندارند هر آن کس را که دیدی هست دلشاد بدور از نالــــــــــــه و اندوه و فریــاد بـدان فرزنـد ایشان نیــــست راهـــی پـدرجـان ، سوی دانشـــــــــگاه آزاد غـــــذایش را بجــــــــز کوکو ندیـــدم به زیر پاش یک زیلـــــــو ندیـــــــدم درون خانـه اش را هرچه گشــــــتم به غیـر از پنـــــــــج دانشـجو ندیــدم |
نقل قول:
|
گفتم که برخیالت راه نظر ببندم گفتا که شبرو است او از راه دیگر آید (حافظ ) هر بیت مربوط به یک دانش آموزاست :d گفتم که برخیالت راه نظر ببندم گفتا که مهربان است او از راه دیگر آید گفتم که برخیالت راه دیده ببندم گفتا که راه زیاد است او از راه دیگر آید گفتم که برخیالت راه بدببندم گفتا که مشکل است او از راه دیگر آید گفتم که برخیالت راه عشق ببندم گفتا که ممکن است او از راه دیگر آید گفتم که برخیالت راه وفا ببندم گفتا که شبروم من از راه دیگر آید گفتم که برخیالت راه خود ببندم گفتا که غم تو است او از راه دیگر آید گفتم که برخیالت راه درست ببندم گفتا که ناامید است او از راه دیگر آید گفتم که برخیالت راه دیگر ببندم گفتا که خوش است او از راه دیگر آید گفتم که برخیالت راه نظر ببندم گفتا که رهرو است او از راه دیگر آید گفتم که برخیالت راه پیمان ببندم گفتا که مهرورز است او از راه دیگر آید گفتم که برخیالت راه سفر ببندم گفتا که راه دور است او از راه دیگر آید گفتم که برخیالت راه تور ا ببندم گفتا که بلنداست او از راه دیگر آید گفتم که برخیالت راه خطر ببندم گفتا که ممکن است او از راه دیگر آید گفتم که برخیالت راه نظر ببندم گفتا که بی فایده است او از راه دیگر آید گفتم که برخیالت راه درست ببندم گفتا که اشتباه است او از راه دیگر آید گفتم که برخیالت راه نظر ببندم گفتا که سهل است او از راه دیگر آید {پپوله} گفتم که برخیالت راه آدم ببندم گفتا که سهل است او از راه دیگر آید گفتم که برخیالت راه دیگرببندم گفتا که بیهوده است او از راه دیگر آید گفتم که برخیالت راه جاده ببندم گفتا که جاده زیاد است او از راه دیگر آید گفتم که برخیالت راه دراز ببندم گفتا که غم است او از راه دیگر آید گفتم که برخیالت راه بدی ببندم گفتا که حق است او از راه دیگر آید گفتم که برخیالت راه نظر ببندم گفتا که خطر است او از راه دیگر آید :d {پپوله} |
وصف حال کنکوری ها اکسید گشت و سوختیم بس که فیزیک و شیمی آموختیم هی اسید و باز دعوا می کنند خاک عالم بر سر ما می کنند درس چون در مغز داغم می رود می شود فرار و فوری می پرد بار سنگین فیزیک لج کرده است اهرم ذهن مرا کج کرده است روز و شب معلوم و مجهول می کنم ذهن خود را اینگونه مشغول می کنم این مسائل که فیزیک بر هم زده مرکز ثقل مرا بر هم زده جبر و مجهولات است آن درد است درد چهره ام از دست جبر زرد است زرد گه گله از دست تانژانت می کنم گه شکایت از کتانژانت می کنم گر بخوانی بیست بار این زیست را ای دریغ هرگز نبینی بیست را از زبان خارجه آشفته ام در سرزنگ زبان من خفته ام قلبم از جغرافیا غمگین شده بس که کوه دارد دلم سنگین شده http://ketabforosh.com/picture/l1190450280.gif الغرض ای دوستان من خسته ام در کلاس چون مرغی پر شکسته ام منبع: گلشن شعر و ادب |
|
| اکنون ساعت 06:17 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)