پی سی سیتی

پی سی سیتی (http://p30city.net/index.php)
-   شعر و ادبیات (http://p30city.net/forumdisplay.php?f=49)
-   -   ♥ دل نوشته های بچه های فروم ♥ (http://p30city.net/showthread.php?t=32026)

پریشان 06-25-2012 12:50 PM

گوشهایت را میگیری،چشم هایت را میبندی، زبانت را گاز میگیری،اما حریف افکارت نخواهی شد و چقدر دردناک است درد فهمیدن....
***********************
گاهی میرسه که دیگه از خدا نه پول میخوای نه خونه میخوای نه کس و کار میخوای نه..... فقط فقط یه دل خوش میخوای !!!!

******************************
همه چیز را یاد گرفته ام!یاد گرفته ام که چگونه بی صدا بگریم....یاد گرفته ام که هق هق گریه هایم را با بالشم....بی صدا کنم تو نگرانم نشو!!!! همه چیز یاد گرفته ام..

پریشان 06-26-2012 12:52 PM

نگران نباش حال دلم خوب است!!!!....

نه از شیطنت های کودکانه خبری هست،نه از شیون های مداومش به وقت خواستن تو....

آرام جوری که نبینی ونشنوی گوشه ای نشسته و رویاهایش را به خاک می سپارد.

******************************

گاهی تمام نیاز فرد دستی برای گرفتن و قلبی برای درک کردن است.

mohammad.90 06-26-2012 02:48 PM

توی صحنه غریب زندگی هممون در نقش یک بازیگریم
با همین تو بازی های روزگار از درون هم ولی بی خبریم
زندگی تولد یه خاطرست انگاری شروع یک نمایشه
کاشکی از دنیای این خاطره ها سهم ما تموم خوبی ها با شه
بهتره به قلبامون دروغ نگیم زندگی هر طور که باشه می گذره
منو تو مسافریم تو این روزا مثل خورشید تو نگاه پنجره
همون پشت نقاب صورتک همیشه از صبح تا شب قایم می شیم
واسه پنهون کردن گریه هامون روی قلب و روحمون خط می کشیم
اگه باز از روزگار دلت گرفت لحظه ها ثانیه ها ابری شدنبیا با من بیا بامن

shokofe 06-26-2012 06:35 PM

نقل قول:

نوشته اصلی توسط GhaZaL.Mr (پست 215153)
تاپیک مشابه این تاپیک زیاده ولی ...


دوس دارم اینجا بچه های پی سی سیتی


دل نوشته های خودشونو بذارن ...

نه یه سری مطلب کپی کرده از تو نت !

مچکرم و سبز .... {پپوله}

عزیزان توجه دارین که اینجا فقط باید نوشته های خودتونو بنویسین
ممنون:53:

hiva57 03-13-2013 07:20 PM

چه حرف بي ربطيه كه مرد گريه نميكنه!
گاهي وقتا اونقدر بغض داري كه فقط بايد مرد باشي تا بتوني گريه كني...

raha_10 02-26-2014 11:16 AM

سلام بچه ها
حالتون خوبه؟
نمی دونم چطور بعد از مدت ها از اینجا سر در آوردم
خیلی حالم بده

نمی دونم باید با کی درد دل کنم

کاش یکی پیدا شه تا جایی که می تونه منو بزنه تا از این حالت در بیام

نمی دونم باید چه کار کنم

دلم میخواد حرف دلمو اینجا بزنم

سه سال پیش
یک آقایی ازم خواستگاری کرد و ازم خواست که با خانوادش بیان برای آشنایی

من خیلی بهش اعتماد نداشتم...

اون به من علاقه داشت و من فقط بهش فکر می کردم به عنوان یک فرد همین

مدت ها طول کشید
حدود سه سال
در این مدت من که قصد ازدواج نداشتم به کار خودم می رسیدم و اون تلاش می کرد تا پدرم و پدر خودش رو راضی کنه
هردو مخالف بودند و دلیل هردو تقریبا لج بازی بود که ما به فلان شهر دختر نمی دیم یا از فلان شهر دختر نمی گیریم!

من سرم تو کار خودم بود اما خوب در این مدت رفتارهای این آقا برای من جالب بود




خیلی پخته و محترمانه و مودبانه و ...
عاشقانه

چیزی که من اوایل نمی فهمیدم

اما الآن

بعد از سه سال پدرها راضی شدند تا بالاخره یک جلسه همدیگر رو ببینند و

در این جلسه پدر من تا تونست بهشون توهین کرد و اونها رو تحقیر کرد و به اصطلاح نگاه بالادست به پایین دست داشت


و در آخر هم شروط مالی خ سنگین!خیلی خیلی سنگین!

اون بنده خدا هم چیزی نگفت


و حالا

می گه که چون شرایط مالی خانواده ها به هم نمی خوره و اون نمی خواد که نه من سختی بکشم و نه خانواده ها رو از خودمون برنجونیم و نه ... خداحافظ


چیزی که من الآن فهمیدم که چقدر بهش علاقه دارم

اشک ها و گریه هاش یادم نمی ره

خیلی انسانه

خیلی

واقعا مرده
رفتارها و اعتقاداتش


چندباری برای اینکه من راضی بشم رفتیم مشاوره

امروز هم رفته بودم اما تنهایی
حالم خوب نبود
مشاور هم بهم گفت که اون بهترین تصمیم رو گرفته
چون به من علاقه داره این کار رو کرده

نمی دونم باید چی کار کنم

کاش یکی پیدا بشه منو راهنمایی کنه

امروز 3 تا امتحان داشتم اما هیچ کدوم رو ندادم

raha_10 02-26-2014 11:46 AM

نقل قول:

نوشته اصلی توسط پریشان (پست 266577)
نگران نباش حال دلم خوب است!!!!....

نه از شیطنت های کودکانه خبری هست،نه از شیون های مداومش به وقت خواستن تو....

آرام جوری که نبینی ونشنوی گوشه ای نشسته و رویاهایش را به خاک می سپارد.

******************************

گاهی تمام نیاز فرد دستی برای گرفتن و قلبی برای درک کردن است.

خیلی به دلم نشست
شاید من هم باید همین را بگویم و بگذارم برود پی زندگی اش و من هم فراموش کنم

اما مگر می شود فراموش کرد؟!

کارگر سایت 02-26-2014 01:18 PM

رسيدن به خير ...

تمرد از انچه كه خانواده حكم ميكند براي يك اقا خيلي ساده تر از يك خانمه ..
يه خرده بد شانسيد ...
اگر مشكل از طرف شروط خانواده اقا بود
اقا ميتونست به شما بگه من و شما ميخوايم زندگي كنيم به كسي ارتباطي نداره
ماها خودمون بايد به توافقهايي برسيم
و بعد ميشد كارهايي كرد
ولي از دست دادن حمايت خانواده براي يك خانم در اين كشور و شرايط عجيب غريبي كه داره چيز توصيه شده اي نيست ..
واقعا نميشه مطمئن بود اگه به يه خانم بگي تمرد و سرپيچي كن , بعدها كه ديگه حمايت اون خانواده پشتش نباشه چه اتفاق هايي ممكنه بيفته .


در اين شرايط هم نبودم كه بتونم واقعا با اعتماد كامل اين حرفو بزنم كه شايد كليد اين ماجرا دست اون اقاست
اونه كه بايد بدووه و ثابت كنه به خانواده تون كه لايقه و ميتونه از پس خيلي چيزها بربياد
گاهي شايد بعضي چيزها قفل ميشه كسيم كاري نميتونه بكنه
اما شايد شايد بشه ...شايد بتونه اون اقا
شايد بتونه با صحبت خصوصي با خانواده شما و بيشتر كردن شناختشون از خودش كمي خيال خانواده رو راحت كنه كه شرايط اونجوري نيست كه ايشون فكر ميكنند .
اميدوارم فعلا به اون شرايط سخت و بدش نرسيده باشه
دعا ميكنيم كه مشكل به صورت خوبي حل بشه ...
حس خيلي بدي به خانواده نداشته باشين ..
ممكنه زياده روي هايي كرده باشن
اما در هر حال مطمئن باشيد كه قسمتهايي از خواسته هاشون و صحبتهاشون به حق و به نفع شما بوده
اينطور نيست كه نقشه كشيده باشن زندگي شما رو خراب كنند
باهاتون نميخوان دشمني بكنند
ازدواج در ايران خيلي خيلي خيلي سخته ..
زوجين نگراني هاي خاص خودشون رو دارند
خانواده ها نگراني هاي ديگه اي دارند
همه هم حق دارند ...
شرايط سخت شده و هست .
گاهي شايد مقصر هيچكدوم از اين 2 گروه نيستند .
گاهي ادمها بايد خيلي قبل تر پا روي دل خودشون بذارن .. سنجيده تر عاشق بشن ..
پا روي خواسته هاي دلشون بذار
هر جايي رو جلو نرن
اينجا ايرانه با هزار شرايط عجيب غريب ..
بايد مراقب دل طرف مقابلتم باشي ...

پریشان 02-26-2014 03:40 PM

سلام به همگی

رها خانوم با عرض معذرت من چند سئوال برام پیش امده توی این مدت که با این آقا آشنا شدید

چه تلاشی برای شناخت همدیگه انجام دادید؟؟ چقدر به افکار و رفتار دو خانواده نزدیک شدید؟

اون آقای چه کار مثبتی رو در برابر خواسته خانواده شما انجام داده ؟




bigbang 02-26-2014 03:41 PM

سلام رها خانوم بزارید یک حرفی رو خیلی صادقانه بهتون بگم ! گاهی اوقات یک اتفاق هایی در زندگی می افته که ما نمیتونیم تغییرش بدیم
نمیشه ! دست ما نیست . این اتفاق دست شما نبود ، تقصیر شما نبود ، تقصیر هیشکی نبود ، گاهی اوقات نمیشه ، برای چی 3 تا امتحانتون رو ندادین ؟
( میدونم صحبت امتحان تو این شرایط برای شما خیلی اعصاب خورد کن هست ) ولی برای چی امتحان ندادید ؟ امتحان چیزی هست که لااقل دست شما هست ، شما که نمیتونید مقابل والدینتون بایستید ، من هم اوقاتی پیش اومده که پدر و مادرم مخالفت کردند با بعضی تصمیمهام منتها پدر و مادر هستند و ممکن هست پدر شما دلایل خودش رو داشته باشه که یا درست باشه یا نباشه ، اما چون پدر و مادر هستند و گردن آدم حق دارند آدم باید تمکین کنه به حرف والدینش ، از لحظه تولد تا الان شما مراقبت و نگهداری شما به عهده پدر و مادر بوده خیلی گردن آدم حق دارند
میدونم بحث سرنوشت و ایناست ولی... بیخیال ! بیخیالش
فکر نکنید شما تنها آدمی هستید که همچین اتفاقی براش افتاده ،
و البته فکر نکنید شما آخرین نفر هستید ! نمیگم دنیا که به آخر نرسید ( چون بعضی موقع ها واقعاً دنیا به آخرش میرسه ) بهتر هست بیشتر از گذشته به کار و درس مشغول باشید تا به آرامی فراموش کنید ، مبارزه نکنید ، پدر و مادر وقتی یک تصمیمی بگیرند کوتاه نمیان ، مبارزه نکنید بیشتر روی آینده و برنامه ریزی هاتون فکر کنید
غصه نخورید ، فکر نکنید ! وقتی نخواد بشه نمیشه ! نمیشه !


اکنون ساعت 03:47 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.

Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)